eitaa logo
♡سنگر دل♡
168 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1هزار ویدیو
44 فایل
به نام خدا ♡السلام علیک ياصاحب الزمان(عج) سلام رفیق خوش آمدید😍 کپی مطالب به شرط🪐 "صلوات جهت تعجیل درفرج ونثارروح شهدا" مطالب رو بخونید 🗞️ و دوستانتون رو دعوت کنید😇💬 تبادل وتبلیغات نداریم❌ حرفی دارید؟ 🤍https://daigo.ir/secret/530045877
مشاهده در ایتا
دانلود
💚 ‌تو‌... آفتاب‌‌ترین‌ آفتابِ‌زمیـن‌و‌زمانـۍ! به‌تو‌ڪه‌فڪرمیکنم،آنقدر‌گرم‌میشوم، ڪه‌کوه‌غصه‌هایم آب‌میشود! صبـحۍ‌ڪه‌با‌تو‌شروع‌شود‌ خورشید‌نمیخواهد..! ‌‌ 🌤اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ صبحتون بخیر 😍
یادت باشه وقتی به خدا خیره میشی همه ی عالم بهت خیره میشه ... شهدا😍❤️
🌹به یاد جانباز شهید سید مجتبی علمدار اولين وصيت من به شما راجع به نماز است چيزي را که فرداي قيامت به آن رسيدگي مي کنند نماز است. پس سعي کنيد در حد توانتان نمازهايتان را سروقت بخوانيد و قبل از شروع نماز از خداوند منان توفيق حضور قلب و خضوع و خشوع در نماز طلب کن🤲 اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک اللهم احفظ قائدنا الامام الخامنه ای بالقرآن اللهم اشف کل مریض به حق الحسین ع اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم و فرجنا به
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢زندان مومن 🔹روایتی از زندگی 🌷شهید مهدی نوروزی برگرفته از کتاب در مسیر آسمان
نماز که می خوانید خوب است اما آگاهی و بینش خودتان را بالا ببرید. شمر هم نماز می خواند اما بینش نداشت. 💐از سخنان نویسنده و شاعر و مترجم و ورزشکار ،چریک مبارزشهید سید مصطفی الحسینی 📙برگرفته از کتاب جوان اعجوبه
📝توبه نامه شهید 🌹 🥺خدایا توبه می کنم از اینکه : 🔹از اینکه گاهی اوقت حسد کردم 🔸از اینکه گاهی زیبائی قلم را به رخ دیگران کشیدم 🔹از اینکه مرگ را فراموش کردم 🔸از اینکه گاهی منتظر ماندم تا دیگری ابتدا به من سلام کند 🔹از اینکه ایمانم به بنده ات ، بیشتر از ایمان به تو بود 🔸از اینکه حق والدینم را ادا نکردم 🔹از اینکه در امر به معروف ونهی از منکر گاهی کوتاهی می کردم 🔸از اینکه واجبی را به خاطر مستحبی رها کردم 🔹از اینکه تعهدهائی که با خدای خویش بستم ، بشکستم 🔸از اینکه ایثارم کم بود .. 🔹از اینکه در نمازم گاهی به چیزی جز به تو فکر کردم 🔸از اینکه تعهد کردم مواظب اعمالم باشم ولی نشدم 🔹از اینکه درسختی ها گاهی به جای تو به بنده ات رو آوردم 🔸از اینکه سنجیده وحساب شده وبا فکر سخن نگفتم 🔹از اینکه قول دادم ولی خلاف عمل کردم
🔹 شهید بیاییم ڪمی به خودمان و بیندیشیم ڪه آیاآمادۀ سفر آخرت هستیم ؛ و دلمان را به چند ڪار خیرے ڪه ڪرده‌ایم ،😔چرا ڪه ڪردار بدمان آن ڪارهاے خوب را می‌پوشاند . 🌷
مدافع امنیت 🌷حسن عشوری ولادت:۱۳۶۸/۵/۲۴ شهادت:۱۳۹۶/۳/۲۴ مصادف با ۱۹رمضان محل شهادت:چابهار درگیری گروهک تروریستی الگو برداری از شهداء مختصر ویژگی های 🌹شهید_حسن_عشوری همیشه برایم مثل یک استاد بود از زندگی شهدا صحبت میکرد خصوصیات آنان،نحوه زندگی وشهادتشان هر وقت سوالی در مورد شهدا داشتم سریع برایش میفرستادم و جواب میداد خودش را وقف آنان کرده بود حسن آقا همه چیزش حساب شده بود عمل پاک ،نیت خیر ،شب زنده داری ،توجه به نماز اول وقت در خیلی از عملیات ها شرکت میکرد چون کار برای رضای خدا بود ، اصلا کارهایش رابرایمان ارایه نمیداد همیشه همه چیز را مخفی میکرد به شدت مهربان و دلسوز بود همیشه دوست داشت به مردم خدمت کند دوستانش بعد شهادت میگفتند: همیشه تقاضا میکرد در سخت ترین و دور افتاده ترین مکان اورا به ماموریت بفرستند مرد روز های سخت بود،از همان دوران کودکی با اعمال و رفتارش راهش را پیدا کرده بود هر وقت در مراسم شهدا یا دعایی شرکت میکرد در تنهایی خود فرو میرفت آنقدر اشک میریخت که گویا با خدای خود قول و قراری دارد... آری خدا تو را چه زیبا خریداری کرد شادی_روح_شهدا_صلوات 🌷
🌹شهیده فاطمه_نیک ▫️احترام زیادی برای شوهرش قائل بود. حتی برای رفتن به مسجد هم از او اجازه می‌گرفت. اگر کارش طول می‌کشید و وقت برگشتن شوهرش می‌شد سریع بلند می‌شد و می‌گفت باید بروم و غذای حاجی را آماده کنم. این را که می‌گفت، دیگر کسی اصرار نمی‌کرد، می‌دانستند که از حرفش بر نمی‌گردد. 📚 برشی از زندگی شهیده فاطمه نیک/ کتاب تعبیر یک خواب صفحه ۳۰ 🌷🌷🌷🌷🌷
🌹|شهید امیر لطفی ✍️ پابوس مادر خیلی دوست داشتنی بود. اگر ذره‌ای از او دلخور و ناراحت می‌شدم به هر طریقی دلم رو به دست می‌آورد، حتی پشت پاهامو می‌بوسید، هر روز صبح وقتی می‌خواست بره اداره میومد و پای منو می‌بوسید. یک بار خواهرش این اتفاق رو دید و به مـن اشـاره کرد و گفت دیدی چه کار کرد مادر؟ گفتم بله، کارِ هر روزش هست، من خودمو به خواب می‌زنم یک وقت خجالت نکشه. 💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای شهدا!🌷 در این شلوغی دنیا فراموشتان نکردیم، در شلوغی قیامت فراموشمان نکنید، دستمان را بگیرید :)) 🕊
❤️❤️ 🌹گل های عاشقی... 🌟جمعه ها با دوستاش می رفت کوهنوردی . یک بار نشدکه دست خالی برگرده. همیشه برام گل های وحشی زیبا با بوته های طلایی می آورد معلوم بود که از میون صد ها شاخه و بوته به زحمت چیده شدند . بعد از شهادتش رفتم اتاق فرماندهی تا وسایلش رو ببینم و جمع کنم.دیدم گوشه اتاقش یه بوته خاره طلایی گذاشته که تازه بود.جریانش رو پرسیدم،گفت:از ارتفاعات لولان عراق آورده بود.شک نداشتم که برای من آورده بود. 🌷 یاد شهدا با صلوات🌸
🥀 وقتی هفت‌ ساله شد، خیلی خاص دل به نماز می سپرد. بدون اینکه کسی به او تذکر بدهد، تا صدای اذان را می شنید، بازی ‌اش را رها می کرد، وضو می گرفت و به نماز می ایستاد. حتی مقیّد شده بود که نماز صبحش را هم بخواند. می گفت: باید بیدارم کنید. اگر یک روز دیر صدایش می کردم، می زد زیر گریه و می گفت: چرا این ‌قدر دیر بیدار شدیم؟ مگر خواب مرگ گرفته بودمان؟ ببینید، آفتاب دارد در می آید. محمد شده بود اهالی خانه. 📚 خاطره‌ای از مادر شهید ؛ امتداد شماره 34، ص33.
43.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢معجزه 🔹روایتی از سرباز قهرمان اسوه مقاومت سوسنگرد 🌷 شهید محمد رضا سبحانی 🔸عامل شهادت : شکنجه و آتش زدن وی شرح علت شهادت : شهید مدافع وطن محمدرضا سبحانی از سربازان ژاندارمری هنگام ورود ارتش بعث عراق به سوسنگرد و منطقه خزعلی با تهیه سلاح به تنهایی با آنان مبارزه کرد. مورخ 1359/07/05 هنگامی که گلوله هایش تمام و خودش زخمی شده بود به اسارت نیروهای بعثی درآمد، پس از شکنجه بسیار درحالی که هنوز زنده بود او را به درخت خرما بستند و با بنزین آتش زدند؛ تا در سخت ترین شرایط به شهادت برسد پیکر پاک شهید پس از 4 روز در مورخ 1359/07/09 به خوانواده اش تحویل شد و به آغوش خاک سپرده شد. نثار روح مطهرشان صلوات ❤️
🌹شهید_سعید_کمالے ۹۵/۲/۱۶ هنوز نمیرفت که تو مسجد شنید که حاج آقا رومنبر گفته آدم خوبه الوضو باشه. تو خونه روزی سه بار وضو میگرفت ومیگفت " آدم خوبه باشه" از بچه گی کارهای رو یاد میگرفت و انجام میداد. : بارها تو موضوعات مختلف به ما میگفت :که ماباید طوری زندگی کنیم که زمینه ساز آقا امام زمان باشیم. و و . حتی لباس پوشیدنمون.. اصلا ورد زبانش بود که زمینه ساز ظهور باشیم. در همین راستا خودشو همزمان باسفر برگذار کرد. جشن با ولیمه حج یکی شد..... آره حاج سعید ما همیشه دوست داشت جزء زمینه سازان ظهور باشه... این شد که علیرغم اینکه شغلش ستادی بود ،یکسال دوندگی و تلاش کرد تا اسمش رو واسه مدافعین حرم بنویسند. با همه سختگیریها موفق شد و به آرزوی خودش رسید...💔
🌹شهید علیرضا کریمی تولد: ۲۲ / ۶ / ۱۳۴۵ شهادت: ۲۲ / ۱ /۱۳۶۲ تولد: اصفهان ، سیچان شهادت: فکه راوی ← از کودکی بیماری داشت کلی دوا و درمون اما فایده نداشت،دکترا گفتن دیگه زنده نمیمونه، نذر حضرت ابوالفضل(ع) شد و به طور معجزه آسایی شفا پیدا کرد علیرضا بزرگتر که شد به جبهه جنگ رفت در عملیات محرم در اثر اصابت گلوله خمپاره سر و دست و پای او مجروح شد اما دوباره به جبهه بازگشت. مسئولیت دسته دوم از گروهان حضرت ابوالفضل(ع) را به او می‌دهند در آخرین دیدار با خانواده اش به مادر می‌گوید: ما مسافر کربلائیم تا راه کربلا بازنگردد باز نمیگردیم در پایان آخرین نامه ای که فرستاد نوشته بود: به امید دیدار در کربلا. او در منطقه عملیاتی فکه- تنگه ابوغُریب هر دو پایش مورد هدف تیرهای دشمن قرار گرفت در جواب فرمانده اش که می‌خواهد او را به عقب بیاورد می‌گوید، شما فرمانده ای برو بچه ها منتظرت هستند علیرضا در حالیکه روی زمین افتاده و به سختی می‌خواست خودش را به سمت تپه ها بکشاند ناگهان یکی از تانک های دشمن به سرعت به سمت او رفته و از روی پاهایش رد می‌شوداو فقط ۱۶ ساله بود که شهید و مفقودالاثر شد ۱۶ سال بعد راه کربلا باز شد طبق حرفش درست همان روزی که اولین کاروان به صورت رسمی عازم کربلا شدند پیکرش پیدا شدو شب تاسوعای حسینی به شهرش بازگشتـــ . ❤️
⚘به ناصر گفتم: شما با این سن کمت می‌خوای بری جبهه ومملکت رو نجات بدی؟ گفت: من میرم و مملکتم را نجات میدم، سال‌های اول جبهه می‌روم و سال‌های آخر هم شهید میشم.. ⚘گفتم: اگه شهید بشی من چه کار کنم؟ گفت: اگه جواهرات بسیار غیمتی به شما بدن و بعد بخوان پس بگیرن شما بهشون تحویل نمی‌دی؟ گفتم: بله تحویل میدم، گفت: حالا منم امانتم، فکر کن می‌خوای به صاحبش تحویل بدی، مامان راضی باش به رضای خدا. ⚘سرانجام ۳۰ اسفند ماه سال۱۳۶۶ در عملیات والفجر۱۰ در منطقه عملیاتی دشت خرمال به شهادت رسید. 🌷 😭
🌹‍ قوطی خالی کمپوت وﻗﺘﯽ تو جبهه ﻫﺪﺍﯾﺎﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩﯾﻢ، ﺩﺭ ﻧﺎﯾﻠﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ و ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻗﻮﻃﯽ خالی ﮐﻤﭙﻮﺗﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﯾﮏ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺳﺖ. ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ: «ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺳﻼﻡ، ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺩﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻢ. ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﺟﺒﻬﻪ‌ﻫﺎﯼ ﺣﻖ ﻋﻠﯿﻪ ﺑﺎﻃﻞ ﻧﻔﺮﯼ ﯾﮏ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﻔﺮﺳﺘﯿﻢ. ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻘﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺑﺨﺮﻡ. ﻗﯿﻤﺖ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﮐﻤﭙﻮﺕ‌ﻫﺎ ﺭﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﺍﻣﺎ ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ. ﺣﺘﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﮔﻼﺑﯽ ﮐﻪ ﻗﯿﻤﺘﺶ ۲۵ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﺨﺮﻡ. ﺁﺧﺮ ﭘﻮﻝ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺳﯿﺮﮐﺮﺩﻥ ﺷﮑﻢ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ. ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ و ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ آﻥ ﺭﺍ ﺷﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺗﻤﯿﺰ ﺗﻤﯿﺰ ﺷﺪ. ﺣﺎﻻ ﯾﮏ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭﻡ، ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﺷﺪﯾﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺁﺏ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺸﻮﻡ ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪ‌ﻫﺎ ﮐﻤﮑﯽ ﮐﻨﻢ.» ﺑﭽﻪ‌ﻫﺎ ﺗﻮ ﺳﻨﮕﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﺏ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻨﺪ، ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮏ ﺑﻮﺩ. 📚نقل از شهید حسین خرازی
💌کلام شهدا جهان، مــعرکه‌یِ امتحان است برادر؛ و بهترینِ ما کســـی است که از بهترینِ آنچه دارد در راه خدا بگـــذرد .. 🌷