eitaa logo
♡سنگر دل♡
167 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1هزار ویدیو
44 فایل
به نام خدا ♡السلام علیک ياصاحب الزمان(عج) سلام رفیق خوش آمدید😍 کپی مطالب به شرط🪐 "صلوات جهت تعجیل درفرج ونثارروح شهدا" مطالب رو بخونید 🗞️ و دوستانتون رو دعوت کنید😇💬 تبادل وتبلیغات نداریم❌ حرفی دارید؟ 🤍https://daigo.ir/secret/530045877
مشاهده در ایتا
دانلود
💌اخلاق شهدایی هر كس تهران كاری داشت به او زنگ می زد.فامیل و غریب و همسایه برایش فرقی نداشت؛ هر كس از او كاری می خواست، انجام می داد و هیچ گاه بهانه نمی آورد که نمیتوانم و نمیشود . همیشه به من می گفت: هر مشكلی داری فقط به خودم بگو، نمی خواهد به كس دیگری بگویی.✋🏻 وقتی هم برایش كه درد دل میكردم، می خنديد و آرامم می كرد. 🌸 🌀به روایت: مادر شهید شهید دادالله شیبانی🌹 ✨پیامبر اکرم (ص): هر كس یک نیاز مؤمنی را روا سازد، خداوند حاجت های فراوان او را روا سازد كه كمترین آن بهشت باشد. 📚 قرب الاسناد / ص ۱۱۹
🌠 🌹🕊 قاسم تیموری : اگر می خواهید عزت‌ ✊🏻 داشته‌ باشید تا دشمن هم از شما بترسد، و کنید ✋🏻 وگرنه‌ دشمن ‌هم ‌از شما حساب ‌نمی برد؛ آن وقت ‌است ‌که ‌ذلت‌ شروع می شود.
☑️ ❤️ شهید سجاد عفتی مرگ پلی است به سوی جهان ابدیت و ان شاءالله این پل با شهادت رقم بخورد.😍
شهید محمدامین کریمیان🌱 خدایا! می گویند بزرگ ترین شکست، از دست دادن ایمان است بصیرتی به من عنایت کن که در این روزهای سخت امتحان روزگار، شرمنده شهدا نشوم. 🤲🏻
☑️ ⭐️ 🕊 شهید اسماعیل خانزاده ای دختر عزيزم! جگر گوشه بابا! خيال نكن من بيخيال تو بودم ✋🏻 بدان كه بابا تو را بی نهايت دوست داشت، اما چه كنم كه بر من تكليف بود و احساس مسؤولیت داشتم بابا لحظه ای از ياد تو غافل نخواهد شد و در همه مراحل زندگی به ياد تو خواهم بود ولی اگر دوست داری بابا هم از تو راضی و خوشحال شود حفظ و شعائر دينی است و اگر روزی حافظ قرآن شدی به ياد من هم باش و برای شادی روح من قرآن تلاوت كن؛ همچون شب ها كه برای من آیت الكرسی می خواندی بيا سر قبر بابا بخوان .
☑️ ⭐️ 🥀🕊 شهید اکبر شهریاری شهیدی که حاضر نشد به حرم حضرت عباس (ع) برود یک بار به همسرش گفته بود دعا کن شهید شوم. همسرش گفته بود: محمدباقر فقط ۲ ماهه است. اکبر در پاسخ گفت: تمام اجرش برای شماست. شما باید صبر کنید. محمدباقر دو ماهه بود. اکبر روی تربیت فرزندش حساس بود. با آمدن محمدباقر ھرجایی به این راحتی ها نمی رفت و هر لقمه ای را به محمدباقر نمی داد. این بچه فقط بغل پدر آروم می شد. 😇 گویا محمدباقر دو ماهه هم دریافته بود که پدرش شوق پریدن دارد. 💔 آخرین باری که به کربلا رفته بود مصادف با بود، هرچی اصرار کردیم بیا حرم حضرت اباالفضل العباس (ع) نیامد. چون احساس خجالت می کرد 😓 که وقتی حرم بی بی در محاصره است به زیارت حضرت عباس (ع) بیاید ۱۰ روز بعد به سوریه رفت و به شهادت رسید.
☑️ ⭐️ 🥀🕊شهید محمودرضا بیضایی می گفت: من یک چیزی فهمیده ام... خدا شهادت 🦋 را همیشه به آدم هایی داده که در کار، سختکوش بوده اند!
☑️ ⭐️ 🥀🕊شهید مصطفی صدرزاده عاشق شهادت بود همیشه ورد زبونش یه جمله بود: شهید خدا باشیم، نه شهید بنیاد☝️
☑️ ⭐️ 🕊 شهید بابک نوری بابک اعتقاد داشت که لازم نیست کارهایش را به کسی نشان دهد و لازم نیست دیگران بدانند چه کاری انجام می دهد؛ اعتقاد و کارهای او برای خود و خدایش است نه دیگران. 🌿 او رضایت مردم را نمی خواست رضایت خدا را می خواست؛ بعضی کارهایی که انجام می داد همه بعد از شهادت متوجه شدند
☑️ ⭐️ 🥀🕊شهید رضا کارگربرزی 🌀به روایت: همسر شهید هیچ وقت نماز اول وقتش ترک نشد یکبار حین رانندگی کنار اتوبان ایستاد و نماز اول وقت را به جا آورد.
⭐️ 🌹🕊شهید محسن فرامرزی آقا محسن از جمله کسانی بودند که حاضر بودند هر کاری بکنند تا رضایت مادرشان را کسب کنند. همیشه در سفرهای زیارتی با مادر می رفتیم و وقتی در کربلا بودیم او با عشق ویلچر مادربزرگ را به حرم امام حسین (ع) می برد و اشک می ریخت.. مادر از این طرف، سر روی ضریح آقا گذاشته بودند و می گفتند: ان شاءالله پسرم هر چه از خدا بخواهد به او بدهند شهید هم از این طرف سر روی ضریح گذاشته بودند و می گفتند: آقاجان! شما در کربلا ندای "هل من ناصر ینصرنی" گفتید💔 آقاجان من میخواهم ناصر شما باشم 🤲🏻 و اشک می ریخت. 😭 شهید فرامرزی دانشجوی فقه و حقوق در دانشگاه یادگار امام بود و بعضی وقت ها که به خانه می آمد می گفت: امتحانم را خیلی خوب دادم گفتیم: چرا؟ گفت: چون مادر دعایم کرده 🦋شهادت: ۹۴/۹/۳۰ - اصابت گلوله به پهلو
⭐️ 🌹🕊شهید روح الله قربانی اخلاقش خیلی شبیه شهدا 🦋 بود، از همون اول معاون مدرسه مون وقتی کارای روح الله رو می دید بهش می گفت: تو چند سال دیر به دنیا اومدی 😉 باید چند سال زودتر به دنیا میومدی، میرفتی جنگ شهید می شدی. 🍃 روحیه ات و اخلاقات شبیه شهداست. غافل از اینکه شهید راهش رو به آسمون پیدا میکنه 💔 حتی اگر جنگ ایران و عراق تموم شده باشه. درست مثل روح الله که راه آسمون 💫 رو پیدا کرد. 🌀به روایت: یکی از دوستان شهید
⭐️ 🌹🕊شهید وحید فرهنگی والا در مورد مهریه نظر خانواده ها را ملاک قرار دادیم من از آقا وحید خواسته بودم در کنار هر مهریه ای که خانواده ها صحبت کنند ۱۲ شاخه گل نرگس 🌼 به نیت حضور حضرت مهدی ذکر کنند. بعد از صحبت ها آقا وحید یک دسته گل آورده بودند وقتی با دقت نگاه کردم دیدم چند شاخه گل نرگس بینشان است و این برای من نشانه خوبی بود. مهریه ام ۱۱۴ سکه بهار آزادی به همراه سفر حج بود که من مهریه ام را بخشیدم. به او می گفتم: از خدا خواسته ام اگر قرار بر جدایی بین ماست این جدایی با شهادت 🦋 باشد ولی اگر مرگ 🍁 بین ما جدایی می اندازد، اول برای من باشد؛ چرا که من طاقت جدایی و تنها ماندن را ندارم و امیدوارم شهادتت در رکاب آقا (عج) باشد. می گفتم: لایق شهادت هستی 🌱 و او می گفت شهادت لیاقت می خواهد. 🌀 به روایت: همسر شهید
⭐️ 🌹🕊شهید احمد عطایی در خانه مشکلی برایم پیش آمده بود و با ناراحتی 😔 رفتم سرکار حاج احمد بلافاصله گفت: چی شده چرا ناراحتی؟ من هم گفتم: با مادرم حرفم شده و جزئیات ماجرا را توضیح دادم. خیلی از دستم عصبانی شد و گفت: وسایلت را جمع کن و برو، کسی که با مادرش دعوا کرده کار خیرش در مسجد هم قبول نیست. بعد هم گفت من هر چه دارم به برکت دعای مادرم است. 🤲🏻 واقعا هم همین طور بود خیلی به مادرش ارادت داشت 💐 و با احترام خاصی با او برخورد می کرد. می گفت: برای جذب در سپاه در روند کار اداری ام به مشکل برخوردم و کلاً ناامید شدم. اگر مادرم دعا نمی کرد پاسدار نمی شدم. به من سفارش کرد: اگر می خواهی در دنیا و آخرت عاقبت به خیر شوی حتما باید دم مادرت را ببینی. 📚 پروانه های شهر دمشق
⭐️ 🌹🕊 شهید محمدرضا دهقان امیری 🌀 به روایت: دوست شهید با دوستش به هیأتی که می شناخت رفتند‌. اولین بارش بود که در آن هیأت حضور داشت. از همان ابتدای آشنایی با رفقای هیأتی دوستش‌، جوری رفتار کرده بود که انگار چندین سال است همدیگر را می شناسند. از همانجا بود که دوستی‌ های‌ جدید شکل گرفت. به عنوان یک بچه هیأتی قدرت جذب بالایی داشت و به خاطر خوش ‌اخلاقی و لبخندی که به روی لب داشت، سریع رابطه برقرار می کرد.
☑️ ⭐️ 🕊 حجت الاسلام شهید محمد پورهنگ با اینکه از گل خریدن و هدیه دادن و محبت کردن کم نمی گذاشت، ولی چند وقت یک بار می پرسید: از من راضی هستی؟ بنای زندگی را گذاشته بود بر محبت و می گفت: وقتی همسرت از تو راضی باشد خدا یک جور دیگری نگاهت می کند. حرف هایش به دل می نشست، حتی اگر هزار بار هم حرفی را شنیده بودی، اما شنیدنش از زبان او لطفی دیگر داشت اصلاً سخنران قابلی بود، منبرهایش همه گل می کرد قبل از سخنرانی کلی مطالعه و تحقیق 🔍 می کرد تا همهٔ حرف هایش سند داشته باشد و موضوعی انتخاب می کرد که کارایی داشته باشد و دردی از مردم دوا کند
☑️ ⭐️ 🥀🕊 شهید سجاد مرادی اذن شهادت از امام رضا (ع) سجاد هر وقت دلتنگ می شد یک گزینه داشت = امام رضا (ع) یکی از دوستانش می گفت: یک بار به مشهد رفتیم و یکی از رفقا را دیدیم. گفت صبح رسیدم و عصر میخواهم برگردم. گفتم مگر دیوانه ای اینهمه راه برای نصف روز؟ گفت با هواپیما ✈️ آمدم وقتی رفت دیدم سجاد در خودش است. گفتم: چه شده؟ گفت: واقعا باید به حال امثال اینا حسرت خورد؛ دلتنگ امام رضا (ع) شده و در حالی که کار داشته نصف روز آمده پابوس آقا 🥺 با خانواده هم زیاد می رفت مشهد موقعی که اسم سوریه و اعزام و ... پیش آمد، زنگ زد به یکی از رفقای مدافع حرمش. او گفت: سجاد! برو از امام رضا (ع) اجازه رفتن بگیر سجاد رفت مشهد معلوم نیست چه گفت به ضامن آهو که ضامن سجاد هم شد 💔 پیکر سجاد روز شهادت امام رضا (ع) سال ۱۳۹۴ در گلستان شهدا به خاک سپرده شد
⭐️ 🌹🕊 شهید مصطفی صدرزاده گفت: توی خیلی از عملیات ها، تعداد نیروهای ما از دشمن کمتر بود اما ایمان و‌ توکل و اخلاص ‌بچه هامون باعث پیروزی مون شد!
⭐️ 🕊 شهید مهدی قاضی خانی به روایت: همسر شهید همیشه میگفت: با کمک کردن به تو از گناهام کم میشه. گاهی که جر و بحثی بینمون میشد، سکوت میکردم تا حرفاشو بزنه و عصبانیتش بخوابه، بعدش از خونه میزد بیرون و واسم پیام عاشقونه میفرستاد 😉 یا اینکه از شیرینی فروشیِ محل، شیرینی 🍰 میخرید و یه شاخه گل🪻هم میذاشت روش و میاورد برام... همهٔ اونچه که تو زندگیم اهمیت پیدا میکرد، وابسته به رضایت و خوشحالی مهدی بود؛ یعنی واسه من همه چیز با اون تعریف میشد. مهدی مثل یه دریا بود 😍
لبنانی 🌹🕊 شهید احمد محمد مشلب یکی از کارهایی که هر روز به انجامش مبادرت می کرد، خواندن زیارت عاشورا بود و استمرار همین زیارت ها بهانهٔ شهادتش شد
🌹🕊 شهید مصطفی نبی لو حفاظت از حضرت آقا💛 که محافظ اصلی دین و حرم اهل بیت هستند از اوجب واجبات است ✊🏻 و حفاظت از ایشان حفاظت از حرم هاست. از همه عزیزان می خواهم که در جهت آمادگی دفاعی و عملی برای تحقق ظهور (عج) بکوشند تا جزء سربازان واقعی آن حضرت و از زمینه سازان ظهور باشند‌ 🤲✨️
⭐️ 🌹🕊 شهید سعید کمالی مهمترین و اساسی ترین برنامه سعید، نماز بود! موقع نماز، اول وقت حاضر بود یا در نمازخانه دانشکده یا در حرم حضرت معصومه (س) و یا در مسجد مقدس جمکران؛ نظم خاصی داشت به ویژه در خصوص نماز بسیار دقیق و منظم بود! به نماز که می ایستاد بسیار سنگین، باوقار و متواضع 😌 بود. گاهی اوقات به او نگاه که میکردی با خود میگفتی آیا این همان سعید شاد و شوخ است که این چنین باوقار به نماز ایستاده است؟!! بعد از نماز سریع نمازخانه را به سوی غذاخوری یا خوابگاه 🛌 ترک نمیکرد؛ اهل تعقیبات و ذکر بود، اهل دعا و مناجات و راز و نیاز بود بالاخره اجر خود را از خدا گرفت. 🦋شهادت: ۲ اردیبهشت ۹۵
⭐️ 🌹🕊 شهید حمید سیاهکالی مرادی در کوچه ما پیرمردی بود که اختلال حواس داشت. همیشه صندلی اش را دم در می گذاشت و می نشست داخل کوچه. هر وقت حمید به این پیرمرد می رسید، خیلی گرم با او سلام و علیک می کرد. اگر سوار موتور بود، توقف می کرد و بعد از سلام و احوال پرسی گرم حرکت می کرد. آن شب رفته بودیم هیأت. موقع برگشت، ساعت از نیمه شب گذشته بود و پیرمرد همچنان در کوچه نشسته بود. حمید طبق عادتش خیلی گرم با او سلام و علیک کرد. وقتی از او دور شدیم گفتم: حمید جان! لازم نیست حتما هر بار به ایشان سلام کنی. او به خاطر اختلال حواس اصلا متوجه نیست. حمید گفت: عزیزم! شاید ایشان متوجه نشود؛ اما من که متوجه می شوم. مطمئن باش یک روزی نتیجه محبت من به این پیرمرد را خواهی دید. بعد از شهادت حمید، وقتی برای همیشه از آن کوچه می رفتیم، همان پیرمرد را دیدم که برای حمید به پهنای صورت اشک می ریخت. این گریه از آن گریه های سوزناکی بود که در غم حمید دیدم. 📚 کتاب یادت باشد
🌹🕊 شهید‌ محمدرضا‌ دهقان امیری 🌀به روایت: مادر‌ شهید خیلی به مطالعهٔ زندگینامه شهدا⚘️علاقه داشت. علاوه بر آن دربارهٔ عملیات های دفاع مقدس، رمزها و فرماندهانِ آنها اطلاعات گسترده ای داشت. وصیت نامه شهدا را می خواند و سعی می کرد از سبک زندگی آنها درس بگیرد. انس عجیبی با شهدا داشت.😍 علاقهٔ زیادی به‌ دایی های شهیدش و شهید زین الدین، شهید اصغر وصالی، شهید محرم‌ ترک‌ و شهید رسول خلیلی‌ داشت‌ و به‌ آنها عشق می ورزید. 😍
‌⭐️ 🌹🕊 شهید محمدحسین عزیزآبادی محمدحسین مردی بسیار خوش اخلاق و پر انرژی بود. یادمه بابام میگفت هر مأموریتی باهم میرفتیم محمدحسین اگه می بود خوش میگذشت، به بچه ها روحیه میداد تا جایی که من ازش شناخت داشتم همیشه میخندید و میگفت دنیا رو زیاد سخت نگير، مهم اون دنیاست. ساده زندگی میکرد. یادمه خونمونو میخواستیم درست کنیم یکم نیاز به تعمیر داشت بابام زنگ زد گفت محمدحسین میای کمک کنی؟ گفت: اره (در ضمن ماه رمضون بود) اومد کمکمون با زبون روزه! خیلی بی حال شده بود ولی بازم میخندید. یادش بخیر تا اسم رفیق میومد، بابام محمدحسین رو مثال میزد وقتی خبر شهادتشو دادن خیلی گریه کردم بابام میگفت عزیز آرزوش شهادت بود. 🦋 شهادت: ۹۴/۸/۱۳ 🌺