سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #آخرین_خاکریز ✫⇠#قسمت7⃣3⃣ ✍نویسنده:می
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت8⃣3⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
حملة هوايي، سقوط جنگنده و اسير كردن خلبان عراقي
ساعت 00:10 يكي از روزها روي ارتفاعي رفته بودم و از سنگر ديده باني،
خط عراقيها را نظاره ميكردم كه چند فروند هواپيماي جنگي عراق در آسمان
منطقه ديده شدند. چهار فروند ميراژ و دو فروند «ميگـ21 «كه اقدام به
بمباران مواضع ما كردند. آتش و دود همه جا را فرا گرفت. از بالاي ارتفاع
ميديدم كه سنگرهايمان در اثر بمباران به هوا برميخاست و خودروها منفجر
ميشدند. صحنة بسيار عجيب و غافلگيرانه اي بود و نيروها هر كدام در گوشه اي
پناه ميگرفتند و با سلاحهايي كه در اختيار داشتند، به آسمان تيراندازي
ميكردند. جنگنده هاي عراقي دستبردار نبودند. در زير سنگ بزرگي پناه گرفته
بودم و ميديدم دستها و پاهاي افراد چگونه به هر طرف پرتاب ميشدند.
توپهاي ضدهوايي به هر سوي آسمان تيراندازي ميكردند. يكي از رزمندگان با
استفاده از موشك دوش پرتاب «سهندـ3 «به سوي آسمان شليك كرد كه
موشك دنبال اگزوز هواپيما رفت و داخل آن گرديد. خلبان وقتي متوجه موضوع
شد، سعي كرد هواپيما را به خاك عراق ببرد؛ ولي بلافاصله هواپيما آتش گرفت
و خلبان با چتر از آن بيرون پريد. هواپيما پشت نيروهاي ما و داخل خاك ايران
سقوط كرد.
خلبان با چتر در آسمان ديده ميشد. تعدادي از رزمندگان، براي دستگيري
او در منطقه پخش شدند. من هم با اسب ـ كه براي بردن مهمات به كوه هاي
مرتفع در اختيار داشتيم ـ به سوي تپه هاي اطراف حركت كردم. بعد از حدود دو
ساعت جست وجو در منطقه، سرانجام محل سقوط هواپيماي عراقي پيدا شد.
رزمندگان هم از هر طرف خود را به آن نقطه ميرساندند. هواپيما تكه تكه شده
بود و دو بمب شيميايي هم در محل سقوط پيدا شد كه به خواست خدا خلبان
فرصت پرتاب آنها را پيدا نكرده بود و خوشبختانه در حين سانحه نيز منفجر
نشده بودند. خيلي سريع منطقه را ترك كرديم. با هماهنگي يكان موشكي زمين به هواي نيروي هوايي ارتش كه در فاصلة حدود سه كيلومتري، سايت موشكي
داشتند، بمب ها را به عقب برديم؛ اما همچنان از خلبان خبري نبود.
با توجه به موقعيت منطقه، خلبان نميتوانست از مرز خارج شود. با شناختي
كه از منطقه داشتم، حدس زدم به وسيلة چتر در محلي دورتر فرود آمده است
و با توجه به فرصتي كه داشته، به طور قطع پنهان شده و اسلحه نيز به همراه
دارد؛ چون اسلحه و نقشه را در محل سقوط پيدا نكرده بوديم. از طريق
بيسيم ها، پي درپي پيام ميرسيد كه دستگيري خلبان بسيار مهم است. به هر
نحو ممكن او را دستگير و براي تخلية اطلاعاتي به قرارگاه عملياتي بفرستيد.
پس از چهار ساعت كاوش منطقه، سرانجام در كنار سياه چادرهاي عشاير كُرد
زبان گيلانغرب كه فاصلة زيادي هم با خط نداشتند، او را در داخل چال هاي پيدا
كرديم. عشاير محل به او لباس كردي پوشانده و مخفياش كرده بودند. اسلحه و
وسايلش را نيز پنهان كرده بودند. او از ترس مانند بيد ميلرزيد. خيلي سريع و
قبل از هر اقدامي، تمامي خانوادههاي عشاير را دستگير و اعلام كردم در صورت
عدم همكاري و تحويل ندادن مدارك و وسايل خلبان، آنان را به جرم خيانت به
كشور در زمان جنگ، زنداني خواهيم كرد.
با كمي تهديد، اسلحة كمري، نقشه و مدارك خلبان از قبيل كارت
شناسايي، پول، عكس و... را از آنان گرفتم؛ سپس با چهار نفر از سربازان تكاور،
خلبان را به محل استقرار نيروهايمان منتقل كرديم و بدون اتلاف وقت، خبر
دستگيري خلبان را به رده هاي مختلف گزارش كرديم. پس از رسيدن، بي درنگ
بازجويي را آغاز كردم. به وسيلة مترجم، نام، نشان، واحد، شمارة كارگزيني و
محل سكونت وي را جويا شدم. او سروان خلبان «جميل صديق محمد زهير»
اهل دهوك و داراي دو پسر و يك دختر بود. مأموريت آنان انهدام سكوهاي
پرتاب موشك زمين به هواي هاك نيروي هوايي ارتش در منطقة پشت
نفت شهر بود كه به دليل اصابت موشك ضدهوايي دوش پرتاب «سهندـ3«
نيروهاي ما به هواپيمايش، نتوانسته بود مأموريتش را انجام دهد. اطلاعات اوليه به وسيلة بيسيم به ردههاي بالا گزارش شد. نيم ساعت بعد، راديو ايران اعلام
كرد يك فروند جنگندة ميراژ عراق، توسط پدافند رزمندگان در منطقة عمومي
گيلانغرب سقوط كرده و خلبانش نيز دستگير شده است. در ادامة بازجويي، از
روحية نيروهاي عراقي، وضعيت شهرها، موشك بارانها و مسائل ديگري كه به
جنگ ارتباط داشت پرسيدم و خيلي سريع او را به پشت جبهه براي تخلية
اطلاعاتي دقيق و تخصصي اعزام كرديم؛ چون كسب اطلاعات كاملتر، در حدود
اختيار ردة ما نبود. اگرچه تلفات زيادي در اثر حملة هوايي داشتيم و تعدادي از
بهترين هم رزمانمان به شهادت رسيده و تعدادي هم نقص عضو شده بودند، اما
ساقط شدن هواپيماي عراقي، باعث ايجاد روحيه در بين رزمندگان شده بود.
ادامه دارد..
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #آخرین_خاکریز ✫⇠#قسمت8⃣3⃣ ✍نویسنده:می
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت9⃣3⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
شهيد گمنام
فرداي آن روز غرورآفرين، با دو نفر و به وسيلة يك دستگاه جيپ براي
ديده باني از ديدگاه فرماندهي لشكر و بررسي آخرين تحولات فيزيكي دشمن در
نقطة مقابل يكانهاي جلويي، به خط مقدم راهي شديم. هنوز يك كيلومتر دور
نشده بوديم كه جنازة يك سرباز رزمنده در حدود80متري جاده، توجه مان را به
خود جلب كرد. او در اثر بمباران شهيد شده بود. سربازي بلند قامت كه نيمه
برهنه بر خاك افتاده بود و پاي چپش ـ آنچنان كه پيش از مرگ يكبار ديگر
كوشيده بود برخيزد ـ بر زانو خم بود. قمقمة آبش آن سوتر بر خاك افتاده بود و
تيغة سرنيزهاش در آفتاب برق ميزد. از كنار لب پاييني اش خون سرازير شده
بود و پيكرش در حال تجزيه و زوال بود. او سرباز گردان زرهي بود؛ زيرا كلاه
قرمزش بيانگر يكانش بود. متعجب بودم كه چرا پيراهني به تن ندارد. از دور
غرش توپها و موشكهاي زمين به زمين به گوش ميرسيد. پس از خواندن
فاتحه، او را به قرارگاه تخليه كرديم تا هويتش را شناسايي كنند. دعا ميكرديم
شناخته شود تا بينام و گمنام به پشت جبهه فرستاده نشود. ما هر روز شاهد
شهادت عزيزانمان بوديم؛ ولي نميدانم چرا اين عزيز كه غريب، بي كس و بي نام در گوشه اي تنها به شهادت رسيده بود، اينقدر مرا تحت تأثير قرار داد. از ته دل
برايش گريه كردم؛ براي تنهايي اش و براي خانوادهاش.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صدو_پنجاه_و_پنجمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿6📿8📿11📿13📿15📿16📿17📿18📿19📿20📿21📿22📿23📿24📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_552_060)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
#احلی_من_العسل
ازچہ غم غرق ملالت ڪرده است
سمّ اسبان پایمالت ڪرده است
دوست دارم همچو گل بویت ڪنم
غرق بوسہ روے نیڪویت ڪنم
#محرم_1393
#شهید_سید_مصطفے_موسوے
ڪنار حجلہ حضرت قاسم (ع)
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺نماهنگ #لالایی_اصغرم
به مناسبت برگزاری همایش #شیرخوارگان_حسینی
🎤با صدای
#على_فانی
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#شهدای_حسینی
ﭘﺎﺵ اﺯ ﻛﻮﺩﻛﻲ ﻣﺸﻜﻞ ﺩاﺷﺖ.....
ﺷﺐ ﻋﻤﻠﻴﺎﺕ چشم هاش از گریه سرخ شده بود.
گفتم چی شده سید؟
گفت حتما تو هم فکر می کنی, با این پای لنگم نمی تونم بیام تو عملیات...
اما من با همین پا,توی تمام آموزش ها, پا به پای بچه ها اومدم که بگم با یه پای علیل هم می شه از کشور دفاع کرد و. ﻣﻂﻤﺌﻦم اگر شهید شدم, جدم امام حسین به خاطر این پا ردم نمیکنه!
ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ فرمانده را راضی کرد.همون شب با ذکر #یاحسین ع شهید شد!
#شهید_سید_ایاز_خردمندان 🌷
#شهدای_ﻏﺮﻳﺐ_فارس
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صدو_پنجاه_و_پنجمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿21📿22📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_552_060)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
#خاطرات_شهید
مرتضی عادت داشت روزهای تاسوعا و عاشورای حسینی، با پای برهنه درصف اول عزاداران حسینی شرکت نماید.وقتی مصیبت امام حسین (ع) خوانده می شد، آن قدر گریه می کرد که از کثرت گریه چشم هایش قرمز می شد.تقریباً همه روزه بعد از نماز صبح، به عشق زیارت سیدالشهدا زیارت عاشورا را می خواند.
#شهید_مرتضی_جاویدی
#معروف_بہ_اشلو
#شهیدے_ڪہ_امام_خمینے_ره
#برپیشانیش_بوسہ_زد
📚 منبع: کتاب سیره شهیدان ، صفحه 125
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #آخرین_خاکریز ✫⇠#قسمت9⃣3⃣ ✍نویسنده:می
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت0⃣4⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
بازگرداندن پيكر شهيد كرمي
پس از چند روز توسط فرماندهي لشكر و ستاد فرماندهي، تصميم گرفته شد
تا عمليات چريكي محدود، ولي قاطع و دندان شكني براي گمراه كردن دشمن از
محل حملة اصلي و در سمت چپ لشكر ـ منطقة قصرشيرين ـ آغاز كنيم.
85نفر از نيروهاي زبدهاي كه در عملياتهاي مختلف برون مرزي و شكستن
خطهاي مقدم دشمن شركت داشتند، داوطلب شدند. در اين گيرودار كه براي
تك به دشمن آماده ميشديم، ساعت حدود 12ظهر بود كه ركن دوم لشكر،
تلفني اطلاع داد كه برادر و پدر شهيد، ستوان كرمي به منطقه وارد شده اند و
ميخواهند خودشان جنازه را به عقب تخليه كنند؛ به همين خاطر با در نظر
گرفتن تمام جوانب حفاظتي و امنيتي، همكاري لازم را با آنان داشته باشيم.
ستوان كرمي كه فرماندة دستة دوم گروهان يكم تكاور بود، در تاريخ بيست
و هفتم خرداد ماه سال 1366 و در ساعت 30:02 بامداد، حين درگيري بسيار
سختي كه در كمين عراقيها افتاده بوديم، در ميدان مين عراقيها گير كرد و
روي مين ضدنفر رفت. پيكر بي جانش در ميدان مين جا ماند و ما به دليل حجم
آتش دشمن، نتوانستيم او را همراه خود به عقب بياوريم. او قبل از شروع
عمليات، بادگير آبي رنگي بهتن كرد كه به دليل مسئوليتي كه داشتم، گفتم:
ـ جناب كرمي! بادگيرت ايجاد صدا ميكنه. ممكنه دشمن متوجه بشه كه
شما خط شكنيد و عمليات كشف بشه. تازه، چرا توي عملياتهاي قبلي
نمي پوشيدي؟
ـ احمدزاده جان! اين پيراهن من مثل پيراهن يوسفه. بايد تنم باشه تا واسه
هميشه گمگشته نباشم. تو كه نميخواي مفقودالاثر شم؟
ـ حالا وقت شوخي نيس. كار مهمي در پيش داريم.
صحبتها و نصيحت ها نتيجه نداد. او تصميمش را گرفته بود و به ناچار با
هماهنگي مسئولان مربوطه، مقرر شد فقط پدر شهيد همراه گروههاي تك
كننده حضور داشته باشد.
با توجه به مسئوليت و دستور مقامات، ايشان در كنارم بود و اسلحه اي را هم
براي خود گرفت تا هنگام نياز از خود دفاع كند. همة ما احساس شرمندگي
ميكرديم و بنا داشتيم هرطور شده، كاري كنيم تا پدرش دست خالي برنگردد.
ساعت30:23 به وسيلة چند خودرو راهي منطقة قصرشيرين شديم. حدود
ساعت 40:00 با هماهنگي يكانهاي خط نگهدار، از خاكريزهاي خودي به سوي
مواضع دشمن سرازير شديم. باوجود آمادگي كامل دشمن در رابطه با عمليات
چند روز پيش ما، بايد اقداماتي انجام ميداديم كه در اين ميان پدر شهيد كرمي
استقامت خوبي داشت و به مسائل نظامي نيز واقف بود و ميتوانست در حين
درگيري، از خود دفاع كند؛ بنابراين به چند گروه مختلف مانند كمين، بكاو و
بكش، دست برد و تخريب تقسيم شديم. در تاريكي شب، همة هماهنگيها و
يادآوريهاي منطقة رزم، اهداف و آخرين بازديد از تجهيزات به عمل آمد. بيشتر
افراد در سال گذشته در همين منطقه عمليات داشتند و آشنايي خوبي با محيط
از مواضع خودي اطراف داشتند. در آخرين ساعات شب، براي تك ايذايي
به سوي دشمن حركت كرديم.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #آخرین_خاکریز ✫⇠#قسمت0⃣4⃣ ✍نویسنده:می
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت1⃣4⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
با استفاده از تاكتيك رزم شبانه و اعزام گروههاي ديدور و پشتيباني همديگر،
با رعايت همة جوانب براي جلوگيري از غافلگير شدن توسط دشمن حركت
كرديم. ساعت 35:02از زمينهاي پست و بلند منطقه عبور و به ميادين مين و
سيم خاردار عراقيها رسيديم. مأموريت ما هنوز براي دشمن كشف نشده بود؛
ولي هر از گاهي گلوله هاي خمپاره و منور به صورت پراكنده در هر سو اصابت وانفجاري مهيب رخ ميداد. كوچكترين صداها براي ما خطرساز بود و هر لحظه
ممكن بود عراقيها متوجه حضور ما شوند و براي ما ايجاد مشكل كنند. به دليل
اينكه در زمان شهادت ستوان كرمي در چند مترياش بودم، آن نقطه را
ميشناختم. به پدر شهيد و ديگر همرزمان، محل مورد نظر را در نور مهتاب
نشان دادم و دوربين مادون قرمز را به پدر شهيد دادم تا نگاه كند. چشمان
رنجور و شجاع پدر شهيد پر از اشك شده بود و شايد احساس قلبي او خبر از
نزديكي جسم بيجان و پوسيدة جگرگوش هاش داشت. در آن موقعيت خطرناك،
حالت غريبي به همه دست داده بود. به پدر شهيد تأكيد كردم ديگر مجاز نيست
جلو بيايد؛ چون ممكن بود در اثر احساسات پدرياش، مأموريت ما كشف و
همگي از بين برويم؛ بنابراين او را به يك سرباز سپردم.
از شانس ما يا پدر شهيد، از كمين دشمن خبري نبود. به ميدان مين
دشمن رسيديم. گروه تخريب با حركات سريع اقدام به خنثي كردن مينها
ميكردند. در داخل ميدان مين، شيار بسيار كوچكي بود. با دوربين چند شئ
مشكوك در آنجا ديديم، ولي تشخيص آنها بسيار سخت بود. وقتي خود را
نزديكتر رسانديم، ديديم جسد شهيد است. در بين خار و خاشاك و تابش
آفتاب، گوشت بدنش ريخته و بيشتر استخوانهاي بدنش پوسيده بود. تنها
علامت شناسايي او، لباس بادگير آبي رنگي بود كه شب شهادت به تن داشت.
چند متر آن طرف تر، چند جسد گمنام از عملياتهاي قبل ديده ميشدند. از
اينكه در برابر پدر شهيد شرمنده نشديم، خوشحال بودم. در تاريكي شب،
استخوانها، پلاك و تجهيزات پوسيدة شهيد كرمي را داخل كوله پشتي جمع
كرديم و به كمك چند نفر از همرزمان، جسد وي و چند شهيد ديگر به عقب
انتقال داده شد.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#صدو_پنجاه_و_پنجمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿21📿22📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_552_060)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊