سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #آخرین_خاکریز ✫⇠#قسمت0⃣1⃣ ✍نویسنده:می
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت1⃣1⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
تحركات حكومت عراق قبل از جنگ
قبل از تهاجم سراسري ارتش متجاوز عراق به كشور ايران، تحركات نيروهاي
عراقي حاكي از آغاز تهاجمي وسيع بود. مجموعه اقدامات نيروهاي عراقي كه از
سال 1358 تا تجاوز سراسري در طول مرز در جريان بود، به شرح زير قابل ذكر
است:
1ـ اخراج بيش از 50هزار نفر از اتباع شيعه مذهب عراق به صورت قهرآميز و
خصمانه و مصادرة اموال منقول و غيرمنقول آنان به اتهام ايراني بودن.
2ـ ايجاد مزاحمت و محاصرة اقامتگاه هاي علماي برجسته و روحانيون ايراني
كه در شهرهاي مقدس عراق به سر ميبردند.
3ـ ايجاد محدوديتهاي متعدد براي مسافرت ايرانيان به شهرهاي مقدس.
4ـ حمله به مدارس ايراني و دستگيري عدهاي از معلمان و ضرب و شتم و
زنداني كردن خانواده هاي آنان.
5ـ پناه دادن بسياري از نظاميان فراري ايراني و وابستگان رژيم گذشته به
عراق و فراهم آوردن تسهيلات لازم براي توطئه عليه ايران.
6ـ تأسيس راديوهايي به زبان هاي فارسي، تركي، ارمني، تركمني و بلوچي،
براي تحريك اقوام ايراني و ايجاد تفرقه و فتنه هاي مذهبي در داخل ايران.
7ـ پشتيباني از احزاب و گروهك هاي معاند، تجزيه طلب، ضدانقلاب و
گروههاي سلطنت طلب و مسلح كردن آنان به منظور براندازي نظام ايران.
8ـ تقويت پاسگاههاي مرزي، احداث سنگر و مواضع دفاعي، انتقال توپخانه
به مرزها، تقويت نيروهاي نظامي خود در طول مرز، تجاوز هوايي محدود،
شناسايي مرزي و نفوذ به داخل خاك كشور و نيز تيراندازي سبك و سنگين به
پاسگاههاي مرزي ايران.
9ـ تمايل حزب بعث به توسعه طلبي
اهداف صدام
1ـ به دست گرفتن رهبري جهان عرب.
2ـ جبران شكست خود در امضاي قرارداد 1975 الجزاير و استقرار دوبارة
حاكميت عراق بر اروندرود.
3ـ ايفاي نقش ژاندارم منطقه به جاي محمدرضا شاه در خاورميانه از سوي
آمريكا.
4ـ به تصرف درآوردن خوزستان و منابع نفتي آن و افزايش مرز آبي خود با
خليج فارس.
5ـ جلوگيري از پيدايش انقلاب اسلامي در عراق.
نيروهاي عراقي تهاجم هايي را از مرزهاي غربي ايران از تاريخ چهاردهم
شهريور ماه 1359 ،آغاز كرده و نقاطي همچون خانليلي (زينالقوس)، حوالي
قصرشيرين و نيز ميمك را اشغال كردند؛ همچنين از روز بيست و دوم شهريور
1359 ،در نوار مرزي جنوب، درگيري هاي پراكندهاي آغاز شد و نيروهاي عراقي،
گشتي هاي شناسايي شان را به صورت گستردهاي براي اهداف شومشان به مناطق
مرزي ايران ميفرستادند
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #آخرین_خاکریز ✫⇠#قسمت0⃣2⃣ ✍نویسنده:می
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت1⃣2⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
جزاير مجنون
طولاني شدن جنگ تحميلي موجب شده بود كه تحليل هاي نظامي دشمن
يكي پس از ديگري در اثر فشار نيروهاي ايراني به شكست بيانجامد. دشمن بعد
از شكست هاي پي درپي از نيروهاي ايراني، در شرايط دفاعي قرار گرفته بود و
عزم ايران بر اين بود كه دشمن را تا مرزهاي بين المللي عقب براند. دشمن بعد
از حملة برق آساي رزمندگان ايراني و پيشروي هاي پي درپي، دست به ترفندي
جديد زده بود. آنها با هدايت آب رودخانه هاي دجله و فرات، آب زيادي را به
دشت پهناوري كه دهها كيلومتر مربع بود، هدايت كرده بودند تا نيروهاي ايراني
به استان بصره دسترسي پيدا نكنند. اين موانع، عمليات ايراني ها را با مشكل
مواجه ساخته بود. بر اين اساس، شيوة نبرد در اين منطقه عوض شد و دشمن با
تصور اينكه ايران فاقد يكان هاي آبي ـ خاكي آموزش ديده است، به اين جزاير
دلخوش كرده بود. لازم به ذكر است كه آنان شرايط بسيار سخت و موانع
طبيعي بزرگي ايجاد كرده بودند كه روند پيشروي نيروهاي ايراني را با مشكل
مواجه كرده بود. دشمن در طول جنگ با استفاده از امكانات و تجارب پيشرفتة
مهندسي، موانع بازدارندة زيادي ايجاد كرده بود كه استحكامات و موانع
مصنوعي خرمشهر تا جزاير هورالعظيم و استحكامات بتني و تونل هاي زيرزميني
از آن جمله بودند؛ ولي اراده و ايمان رزمندگان ايران اسلامي بالاتر از حد تصور
آنان بود.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #آخرین_خاکریز ✫⇠#قسمت0⃣3⃣ ✍نویسنده:می
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت1⃣3⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
وجود گروهي مجرب، شجاع و فداكار كه هركدام ساليان دراز در خدمت جبهه و
جنگ بودند، مرداني پولادين به وجود آورده بود.
دستة شناسايي ما با گروه هاي مخصوص تخريب، ضربت، كوهنوردي، كمين،
بكاو و بكش و... استعداد فراواني در رزم داشتند كه از سربازاني شجاع و با ايمان
تشكيل شده بود. اين دسته ها زير نظر مستقيم ركن دوم كار ميكردند و به
عبارتي هر طرحي كه آماده ميكرديم، عمل ميكردند. آنان داراي روحيه و توان
و امكانات مناسبي بودند. در كنار اين گروهها، اقدام به آموزش ديده بانان
توپخانه ها، خمپاره ها، موشك اندازهاي كششي و ديده بانان اطلاعاتي شد و قرار
بر اين شد تا هرگونه فعل و انفعالات، تحرك كوچك و بزرگ دشمن و حتي
شمارش افراد و ساعات ورود و خروج دشمن را ارزيابي گزارش و خلاصة
اطلاعاتي كرده و براي تجزيه و تحليل و بهره برداري لازم به ما برسانند.
كار بسيار دشوار و حساسي بود و ساعتها با ركن دوم يكانهاي همجوار
تبادل اطلاعات ميشد. با كشيدن كروكيها و نقشه ها و نمونك بندي منطقه، به
روز موعود نزديك ميشديم.
#عمليات_كربلاي_6
عملياتي كه بايد در منطقة نفت شهر انجام ميداديم، به نام كربلاي6
نامگذاري شد. عمليات كربلاي6 ، قبل از عمليات كربلاي5 انجام شد؛ زيرا قرار
بود ايران عمليات بزرگي را در شلمچه با نام كربلاي5 انجام دهد. به دليل
وضعيت جبهة جنوب، دستور بر اين شد عمليات كربلاي6 را در منطقة غرب
زودتر از جنوب آغاز كنيم تا دشمن فرصت كافي را براي تجديد قوا و تقويت
نيروهايش در شلمچه نداشته باشد و به نوعي دشمن را در اين منطقه زمينگير و
مشغول كنيم تا اهداف مهم ايران در منطقة جنوب تحقق يابد. با اين توصيف،
ضمن حساسيت منطقه به دليل وجود چاههاي بيشمار نفتي و شكل فيزيكي منطقه، حملة نيروهاي ما و آغاز درگيري لشكر ما با دشمن هم بسيار مهم و
حياتي بود و عمليات نيروهاي ما را در منطقة جنوب بيمه ميكرد.
با تلاش شبانه روزي، آمادگي لازم به دست آمده بود و ما دستورالعملهاي
اطلاعاتي و عملياتي را نوشته و آمادة بهره برداري كرده بوديم. در اين فرصت
همة مواضعمان با دشمن را ثبت تير كرده بوديم و با همكاري بسياري از
رزمندگان، زمينه براي عملياتي بزرگ فراهم شده بود. بر اساس اطلاعات
به دست آمده، دشمن از اجراي عمليات ما در اين منطقه اطلاع كامل داشت و
در اثر رعايت نكردن حفاظت گفتار و اطلاعات، ستون پنجم دشمن در اسلام
آباد و كرمانشاه مطلع شده بود كه ارتش اقدام به حمله خواهد كرد. آمادگي
كامل دشمن نيز براي ما قطعي بود؛ ولي عمليات بايد انجام ميشد.
سرتيپ ظهيرنژاد خود در منطقه حضور يافت و با لهجة آذرياش تأكيد كرد
كه شخص امام سفارش كرده كه حمله را براي پشتيباني از عمليات جنوب آغاز
كنيد. سپس چند جمله هم به زبان آذري براي ما آذريها صحبت كرد و
شانه هاي مسئولان ستاد را فشار داد و گفت:
ـ چشم انتظار عمليات شما هستم و با توجه به نام و ابهت اين لشكر، مصمم
هستم كار شما را ببينم. فرماندهان ارتش و سپاه انتظار خاصي از شما دارند؛ چرا
كه شما انواع دورههاي آبي ـ خاكي، هوابرد و كوهستاني را طي كردهايد و حالا
بايد خود را نشان دهيد.
مسئوليت طراحي و هدايت اين عمليات را خود ستاد به عهده گرفت. همه در
تلاش و تكاپو بودند كه اين جنب و جوش نيروها ستودني بود. نيروهاي تكور
ساعتها بر روي مواضع فرضي تمرين آفند ميكردند تا لحظة موعود و عبور از
برسد.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #آخرین_خاکریز ✫⇠#قسمت0⃣4⃣ ✍نویسنده:می
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت1⃣4⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
با استفاده از تاكتيك رزم شبانه و اعزام گروههاي ديدور و پشتيباني همديگر،
با رعايت همة جوانب براي جلوگيري از غافلگير شدن توسط دشمن حركت
كرديم. ساعت 35:02از زمينهاي پست و بلند منطقه عبور و به ميادين مين و
سيم خاردار عراقيها رسيديم. مأموريت ما هنوز براي دشمن كشف نشده بود؛
ولي هر از گاهي گلوله هاي خمپاره و منور به صورت پراكنده در هر سو اصابت وانفجاري مهيب رخ ميداد. كوچكترين صداها براي ما خطرساز بود و هر لحظه
ممكن بود عراقيها متوجه حضور ما شوند و براي ما ايجاد مشكل كنند. به دليل
اينكه در زمان شهادت ستوان كرمي در چند مترياش بودم، آن نقطه را
ميشناختم. به پدر شهيد و ديگر همرزمان، محل مورد نظر را در نور مهتاب
نشان دادم و دوربين مادون قرمز را به پدر شهيد دادم تا نگاه كند. چشمان
رنجور و شجاع پدر شهيد پر از اشك شده بود و شايد احساس قلبي او خبر از
نزديكي جسم بيجان و پوسيدة جگرگوش هاش داشت. در آن موقعيت خطرناك،
حالت غريبي به همه دست داده بود. به پدر شهيد تأكيد كردم ديگر مجاز نيست
جلو بيايد؛ چون ممكن بود در اثر احساسات پدرياش، مأموريت ما كشف و
همگي از بين برويم؛ بنابراين او را به يك سرباز سپردم.
از شانس ما يا پدر شهيد، از كمين دشمن خبري نبود. به ميدان مين
دشمن رسيديم. گروه تخريب با حركات سريع اقدام به خنثي كردن مينها
ميكردند. در داخل ميدان مين، شيار بسيار كوچكي بود. با دوربين چند شئ
مشكوك در آنجا ديديم، ولي تشخيص آنها بسيار سخت بود. وقتي خود را
نزديكتر رسانديم، ديديم جسد شهيد است. در بين خار و خاشاك و تابش
آفتاب، گوشت بدنش ريخته و بيشتر استخوانهاي بدنش پوسيده بود. تنها
علامت شناسايي او، لباس بادگير آبي رنگي بود كه شب شهادت به تن داشت.
چند متر آن طرف تر، چند جسد گمنام از عملياتهاي قبل ديده ميشدند. از
اينكه در برابر پدر شهيد شرمنده نشديم، خوشحال بودم. در تاريكي شب،
استخوانها، پلاك و تجهيزات پوسيدة شهيد كرمي را داخل كوله پشتي جمع
كرديم و به كمك چند نفر از همرزمان، جسد وي و چند شهيد ديگر به عقب
انتقال داده شد.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #آخرین_خاکریز ✫⇠#قسمت0⃣5⃣ ✍نویسنده:می
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت1⃣5⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
كمين عراقي ها در انتظار ستون
نيروهاي ما همچنان در حال حركت بودند. ساعت 00:23 بود و هوا بسيار
تاريك بود. طول ستون بسيار زياد بود؛ به گونه اي كه ابتداي ستون، به بالاي تپه
رسيده بود و انتهاي ستون هنوز گردنة كوه را رد نكرده بودند. موقعيت جاده
به گونه اي بود كه از طرفي به سمت زمينهاي باز و از طرفي به درههاي عميق متصل بود. دشمن در زمان درگيري ما در خط مقدم، نيروهاي خود را از سومار
به پشت سر ما ـ مكان فعلي ـ انتقال داده و بهترين محل را براي كمين انتخاب
كرده بود. آنان صبر كرده بودند تا ستون نيروهاي ما به نوك تپه برسد و سپس
از ارتفاعات سركوب، ستون ما را نابود كنند. در همين هنگام وقتي كه ابتداي
ستون ميخواست به بالاي ارتفاع برسد، در يك لحظه نورافكنهاي زره پوشهاي
عراقي، آسمان منطقه را نور باران كرد و همزمان، شليك تيربارها بر روي ستون
ما آغاز شد. آنان به سمت افراد ما تيراندازي ميكردند و مراقب بودند به تجهيزات
آسيبي نرسد؛ شايد ميخواستند همة آنها را سالم به غنيمت بگيرند.
در همين زمان خود را از روي خودروها پايين انداخته، در شيارهاي زمين
سنگر گرفتيم و شروع به تيراندازي كرديم. موضع آنان بسيار مناسب بود و از
داخل زره پوشها ما را هدف گرفته بودند. متأسفانه تعدادي از افراد در ابتداي
ستون به شهادت رسيدند. يك نفر فرياد زد: «نورافكنها رو بزنيد!» آنگاه به آن
سمت تيراندازي شد. نورافكنها از كار افتاد و فرصت خوبي براي جابه جا شدن و
موضع گرفتن به وجود آمد. ماندن در آن شرايط، به معني مرگ حتمي بود. از
سمت راست كه زميني باز بود، نميشد فرار كرد؛ به همين خاطر با چند نفر كه
در اطرافم پراكنده بودند، تصميم گرفتيم از سمت دره فرار كنيم. اين مسير
بسيار خطرناك بود؛ ولي عوارض موجود به ما كمك ميكرد؛ بنابراين به آن
سمت رفتيم و از كنار دره كه امكان ديد و تير نبود، فرار كرديم.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #آخرین_خاکریز ✫⇠#قسمت0⃣6⃣ ✍نویسنده:می
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت1⃣6⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
در اثر تيراندازي، ساير عراقيها كه در آن
سمت جاده استراحت ميكردند، متوجه حضور ما شدند و از دور و بدون هدف
ما را به رگبار بستند كه ما هم خيلي سريع به اتفاق عراقي به عقب برگشتيم.
آنان با سر و صدا فرياد ميزدند و ميخواستند ما را در جادة خاكي تعقيب كنند؛
اما جادهاي كه ما در آن قرار داشتيم، سربالايي بود و به آنان مسلط بوديم؛
به همين خاطر جرئت نكردند تعقيبمان كنند و ما در جلوِ چشمان آنان يكي از
عراقيها را اسير كرديم و دو نفر را نيز به هلاكت رسانديم.
خوشحال بوديم كه نقشة ما كارساز بود و تلفاتي نداشتيم. از سمت راست
جاده به ارتفاعات مجاور و به سمت سومار تغيير مسير داده، از ديد عراقيها دور
شديم. دست عراقي را با بند پوتين بستيم. سنش زياد نبود و ظاهري آراسته
داشت. از ديدن كشته ها ميلرزيد و توان صحبت نداشت. مرتب گريه ميكرد و زبانش بند آمده بود. در حال حركت، سرباز عرب زبان ما به عراقي تفهيم ميكرد
كه سريع حركت كند و از ما نترسد.
وقتي به محل مناسبي رسيديم، جيبهايش را گشتيم و مداركش را
برداشتيم. مشخصات ديگرش را پرسيديم. او خود را «حسن عديل رحمان»
معرفي كرد و گفت شيعه و اهل روستايي از توابع كاظمين است. دو فرزند دارد
و مدت هفت سال است كه خدمت ميكند و جمعي تيپ 455مكانيزه است. او
ادامه داد كه بعثيها او را به اجبار به جنگ آوردهاند و اگر نمي آمد، بستگانش را
ميكشتند. بر اساس اطلاعات او، يكانش در حال پيشروي به سمت ايلام بود و
نيروهاي عراقي تا نزديكي سهراهي ايوان حركت كرده بودند. همگي ناراحت
شديم و فهميديم كه در پشت عراقيها قرار گرفتهايم و فاصلة ما با نيروهايمان
بسيار زياد است. بايد از نيروي كمكي قطع اميد ميكرديم. همگي مشورت
كرديم كه چه بايد كرد. هر كس نظري داشت و در آخر تصميم بر ادامة راه و
درصورت برخورد، درگيري تا آخرين نفس گرفته شد. با عراقي با مهرباني رفتار
ميكرديم و آب و غذا به او داديم. به او فهمانديم كه صدام نقض كنندة آتش بس
بوده و باعث آوارگي و بي خانماني هزاران نفر و كشته شدن افراد بسياري شده
است.
اسير عراقي به ما گفت كه با كمك منافقين وارد خاك ايران شده اند و در هر
واحد رزمي عراق، تعدادي منافق فارس زبان هم وجود دارد كه از آنان براي
گمراه كردن ايرانيها و تبليغات استفاده ميشود. بيشتر نيروهاي عراقي نيز از
شهر سومار خارج و به سمت داخل ايران حركت كرده اند. با اين توصيف، كار ما
مشكل ميشد و بايد براي غافلگير نشدن و فريب نخوردن، آماده مي بوديم.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #آخرین_خاکریز ✫⇠#قسمت0⃣7⃣ ✍نویسنده:می
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت1⃣7⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
مقر منافقين خلق در شهر بعقوبة عراق
در حين ورود، چهرههايي ديديم كه شباهت زيادي به ايرانيها داشتند. قبل
از هر چيز، ساختمانها و تابلوي مقر منافقين خلق را در سمت راست دژباني
پادگان ديديم. آنان آزادانه به هر جاي پادگان تردد ميكردند. همگي متعجب
بوديم كه انسان چگونه با دشمنان وطنش همكاري ميكند. كاميون وارد
خياباني شد كه صحنه هاي تكان دهنده و وحشتناكي توجه ما را جلب كرد.
ناخودآگاه از جا بلند شديم كه محافظان ما را در جاي خود نشاندند. تعداد
زيادي ايراني را ديديم كه فقط يك شلوار به تن داشتند و عراقيها با كابل و لوله
و هر چه امكان داشت، به سر و صورت آنان ميزدند و از سويي به سوي ديگر
ميدواندند. خون از سر و صورت و بدن آن عزيزان سرازير بود. با خود گفتم كه
چرا با اسرا اينگونه رفتار ميكنند. خود شاهد بودم كه اسراي عراقي زيادي را
در پادگان ذوالفقار نگهداري ميكردند كه رسيدگي به آنان بسيار خوب بود.
ايرانيها اسراي عراقي را به عنوان ميهمان تلقي ميكردند و سعي ميكردند به
آنان نشان دهند كه برادر ديني آنان هستند.
محافظان كه متوجه موضوع شده بودند، به ما گفتند: «نگران نباشيد! با شما
خوب رفتار خواهد شد. شما را به كربلا و نجف خواهيم برد. شما ميهمان
عراقيها هستيد. اين اسرا شلوغ كردهاند كه اينگونه تنبيه ميشوند».
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #آخرین_خاکریز ✫⇠#قسمت0⃣8⃣ ✍نویسنده:می
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت1⃣8⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
عتبات عاليات
پس از مدتي، اتوبوسها از كنار شهر كربلا گذشتند. به نگهبانان فهمانديم
كه زيارت چي شد؟ ولي خبري از زيارت نبود و همه با چشماني اشكآلود، به
مناره هاي طلايي رنگ حرمين نگاه ميكرديم. ديدار اين تربت پاك، آرزوي
ديرين جوانان مخلص و مؤمني بود كه در حسرت زيارت اين ضريح مطهر، در
بيابانهاي تفتيدة جنوب و كوههاي سر به فلك كشيدة كردستان به شهادت
رسيدند. صداي گريه و زاري چنان شد كه محافظان عراقي احساس خطر كردند
و باوجود خواهش و تمنا براي زيارت، ما را با سرعت زياد از كربلا خارج كردند.
همگي ناراحت بوديم. اسرا همديگر را دلداري ميدادند كه به اميد خدا
زيارت خواهيم رفت. انسجام خود را از دست ندهيد و روحيه داشته باشيد. ما راه
طولاني و سختي در پيش داريم؛ بنابراين با جان و دل آماده و استوار باشيد. با
اين سخنان كمي آرام گرفتيم. اتوبوسها از كمربندي شهرهاي مقدس نجف،
كاظمين و سامرا ميگذشتند و ما با ديدن منارههاي اين عتبات عاليات،
بي اختيار اشك ميريختيم.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #آخرین_خاکریز ✫⇠#قسمت0⃣9⃣ ✍نویسنده:می
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت1⃣9⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
اين تسويه حساب ما با منافقين، به دليل رشادت و از خود گذشتگي ساير
اسرا بود كه خود را در مقابل كابل و باتوم عراقيها قرار داده بودند تا ما بتوانيم
به راحتي منافقين را به سزاي اعمالشان برسانيم. نيروهاي كمكي وارد اردوگاه
شده بودند و اقدام به تيراندازي هوايي ميكردند؛ سپس همة اسرا را با ضربات
شديد به داخل آسايشگاهها ريخته، درها را قفل كردند. تمام محوطه به هم
ريخته بود. صداي عراقيها لحظهاي خاموش نميشد و اين طرف و آن طرف
ميدويدند. صداي آمبولانس ها نيز براي مداوا و تخلية منافقين مجروح شده،
شنيده ميشد. نگهبان ها نيز هر لحظه از جلوي پنجره ما را تهديد ميكردند كه
مجازات سختي در انتظارتان است. با اينكه در اثر درگيري با عراقيها مجروح و
خوني شده بوديم، ولي همگي خندان بوديم؛ زيرا احساس ميكرديم انتقام
كوچكي از دشمنان قسم خوردة مردم ايران گرفتهايم. اين حركت ما موجب شد
تا شبانه منافقين را از اردوگاه خارج و به مكان ديگري انتقال دهند. عراقيها ما
را مجازات سختي كردند و چندين روز از آب، غذا و نيازهاي اولية ما كاستند.
آنان هر روز چند نفر را براي بازجويي و شكنجه بيرون ميبردند.
چند روز بعد خود عراقيها گفتند كار شما بسيار خوب بود. اگر ما هم
شرايط شما را داشتيم، همين كار را ميكرديم و اضافه كردند ما به آنان با ديدة
حقارت نگاه ميكنيم. همواره به اسرا تأكيد ميكردم كه بايد به دشمن قسم
خورده اثبات كنيم كه ما ايراني و وارث تمدني بزرگ و پرچمدار نهضت خونين
شيعه هستيم. ما همواره تلاش ميكرديم تا با تقويت روحيه، در برابر فشارهاي
سخت و غير انساني آنان خم به ابرو نياوريم و به اميد پيروزي و رهايي از دست
دژخيمان عراقي، همواره صبور بوديم.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #آخرین_خاکریز ✫⇠#قسمت0⃣0⃣1⃣ ✍نویسنده:
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت1⃣0⃣1⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
سرگرميها و صنايع دستي
عراقيها حتي يك مداد هم به ما نميدادند؛ چرا كه فكر ميكردند با اين كار
اطلاعات از اردوگاه به بيرون ميرود. نميتوانستيم بنويسيم و مطالعه كنيم.
نشريه يا كتابي به ما نميدادند و اگر از كسي مداد پيدا ميشد، او را سخت
شكنجه ميكردند. اسرا براي اينكه سرگرم شوند و مايحتاج خود را تهيه كنند،
هر كس با ذوق و هنرش، وسيلهاي ميساخت و بقيه هم تقليد ميكردند؛ بهطور
مثال، براي دوخت و دوز لباس سوزن نميدادند. اسرا هم با باز كردن سيم
خاردارهاي كوچك و با ساييدنهاي چند ساعته يا حتي چند روزة آنها،
سوزنهايي بسيار خوب درست ميكردند. از نخهاي لباسهاي كهنه، براي
دوخت استفاده ميشد. سنگهاي موجود در محوطه نيز در اثر ساييدنها و
شكل دادنهاي مختلف، تبديل به اشياي بسيار زيبايي ميشدند. از هستههاي
خرما هم تسبيحهاي بسيار ظريفي ساخته ميشد.
هنرمندي اسرا به جايي رسيده بود كه با يك هسته خرما، اسكلت كامل
انسان را درست ميكردند. براي اينكه براي زمستان كفش داشته باشيم، بعد از
شش ماه كه به ما دمپايي دادند، با نخهاي تابيده شده و لباسهاي كهنه، گيوه
درست ميكرديم. در بين اسرا هنرمندان خوبي پيدا ميشد. آنان با ذوق تمام
سنگها را مي تراشيدند و گردنبند و وسايلي از اين دست درست ميكردند. با
چوبهاي بي مصرف نيز قاشق درست ميكردند. از نخ پتوهاي فرسوده نيز براي
خودمان كلاه و جوراب ميبافتيم. سجادههاي نماز بسيار زيبا، جا قرآني، كيف،
نقاشيهاي روي سنگ و... همة چيزهايي بود كه اسرا در زمان اسارت درست
ميكردند. ما با اين كارها، همواره به آينده اميد داشتيم و ميدانستيم روزي
درها را باز خواهند كرد و ما را به وطن عزيزمان بازخواهند گرداند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #آخرین_خاکریز ✫⇠#قسمت0⃣1⃣1⃣ ✍نویسنده:
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت1⃣1⃣1⃣
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
نامفهوم بود؛ به همين دليل جلسه اي ترتيب داديم تا بدانيم وظيفة ما نسبت به
نمايندگان صليب سرخ چيست. در بين ما يك ستوانيار كه مدت 29سال
خدمت داشت و در زمان شاه نيز به عنوان نيروي حافظ صلح در لبنان حضور
داشت، بود. او تجربيات ارزندهاي داشت و ما را با وظايف و اختيارات جهاني اين
نهاد آشنا كرد. او ميگفت: «ما بايد تمام بدرفتاريهاي عراقيها را به طور كامل
به نمايندگان صليب سرخ گزارش دهيم تا حقوق از دست رفتة هزاران اسير در
بند و آن همه شهيد ديار غربت براي همه آشكار شود و همه بدانند كه عراقيها
چه كارهايي كردهاند. اختيارات اين نمايندگان بسيار وسيع و مهم است. اگر
گزارشي عليه عراقيها تهيه كنند، ميتوانند دولت مردان عراق را در جوامع
بينالمللي تحت فشار قرار دهند».
گفت وگوها و زمزمه ها ادامه داشت. اسراي غيور تصميم خود را گرفته بودند
كه هنگام مراجعة نمايندگان صليب سرخ، تمام جنايات و رفتارهاي غير انساني
عراقيها را براي آنان گزارش دهند. عراقيها براي اثبات حسننيتشان، آن شب
اجازه دادند در بيرون اردوگاه به سر ببريم. بعد از چند سال، براي اولين بار
ستارگان را در آسمان عراق به چشم ديديم. فكر نميكردم كه ديدن ستارهها
آنقدر خوشايند باشد. بيرون از آسايشگاه بودن خيلي خوب بود و احساس پرواز
ميكرديم.
فرداي آن روز چند نفر به اردوگاه آمدند. آنان نمايندگان سازمان منافقين
خلق بودند كه ميگفتند: «شما ايرانيها براي پيوستن به اين سازمان و براي
رسيدن به زندگي تازه و خوب در كشور فرانسه و يا ادامة تحصيل و يا ملحق
شدن به سازمان اعلام آمادگي كنيد تا همين امروز از اردوگاه خارج شويد.» اين
پيشنهاد با مخالفت و انزجار شديد اسرا مواجه شد و آنان جرئت نميكردند
نزديك بيايند و سخنان خود را به وسيلة عراقيها به ما منتقل ميكردند. آنان
هيچگاه دست از تلاش براي ايجاد نفاق و جذب نيرو و خدشه دار كردن
جمهوري اسلامي برنميداشتند. رفتار عراقيها با ما بهتر شده بود. تردد به دستشوييها و ساير آسايشگاهها آزاد بود و ميتوانستيم با اسراي آسايشگاه
مجاور كه حدود 20متر با ما فاصله داشت، بعد از حدود 26ماه، صحبت كنيم و
با همديگر قدم بزنيم. روزنامه هاي عراقي به آسايشگاهها ميرسيد و مهمترين
خبر آنها اين بود كه ايران و عراق موافقت كردهاند روزانه 990نفر اسير ايراني و
عراقي از طريق مرز خسروي مبادله شود كه اين كار از تاريخ بيست و هفتم
مرداد ماه آغاز خواهد شد. تا آن تاريخ چند روز بيشتر باقي نمانده بود.
اسرا هركدام با هر چه كه امكان داشت، اقدام به درست كردن و تهية
سوغاتي و يادگاري از سالهاي اسارت ميكردند. تسبيحهاي گوناگون، جانمازها،
گردنبندهاي مختلف از سنگ، چوب و شيشه، كيفهاي پارچهاي و گيوههاي
مختلف، از صنايع دستي اسرا بودند. برخي نيز هديهاي براي يادگاري به
همديگر ميدادند تا بعد از سالها زندگي در كنار هم، در هر گوشة ايران
اسلامي به ياد هم باشند و يكديگر و به ويژه روزهاي اسارت را از ياد نبرند. برخي
نيز نشاني محل سكونتشان را به يكديگر ميدادند؛ گويا بعد از سالها انتظار و
سختي، نميخواستند از يكديگر جدا شوند. بدون اغراق، ما از خانواده هم به هم
نزديكتر بوديم. در دوران بيماري و غم و اندوه، همراه هم بوديم و از همديگر
پرستاري ميكرديم؛ بنابراين جدا شدن از هم بسيار سخت بود.
اميد به زندگي دوباره در بين اسرا ديده ميشد. تعدادي از نگهبانان كه رفتار
خوبي با ما داشتند، از ما ميخواستند كه آنان را براي رضاي خدا ببخشيم. آنان
نشاني ميدادند و نشاني ميگرفتند تا بعد از صلح، همديگر را ملاقات كنيم. ما از
آنان ميپرسيديم شما كه ادعاي مسلماني داريد، چرا ما را شكنجه ميكرديد؟
چرا ما را گرسنه و تشنه ميگذاشتيد؟ چرا در هنگام نماز و دعا همه را ضرب و
شتم ميكرديد؟ چرا نميگذاشتيد مراسم مذهبي بگيريم؟ آيا ما با اسراي عراقي
اينگونه رفتار كردهايم؟ آنان نيز در پاسخ ميگفتند: «ما اختيار نداشتيم و زير
نظر بوديم. اگر لغو دستور ميكرديم، به سختي مجازات ميشديم.» در هر صورت مهم اين بود كه در آن ديار غربت، اتحاد، همبستگي و انسجام خود را از
دست نداديم.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #آخرین_خاکریز ✫⇠#قسمت0⃣2⃣1⃣ ✍نویسنده:
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #آخرین_خاکریز
✫⇠#قسمت1⃣2⃣1⃣ آخر
✍نویسنده:میکاییل احمدزاده
بعثي اعتراف كرده كه بر روي برخي از اسراي تير باران شده، آهك يا مواد
شيميايي يا اسيد ميريختند تا اثري از آنها باقي نماند. اين فرد سرهنگ
«عبدالرشيد الباطن» نام دارد و بازپرس ويژة گارد رياست جمهوري عراق در
زمان جنگ عليه ملت ايران بود. او به خوبي به زبان فارسي و تاريخ ايران آشنايي
داشت و پيش از آغاز جنگ تحميلي عليه ايران، توسط استخبارات عراق و
صدام، براي تحصيل زبان فارسي به تهران اعزام ميشود. سرهنگ عبدالرشيد در
بهار سال 1975م در رشتة زبان و ادبيات فارسي از دانشگاه تهران فارغ التحصيل
شد و با آغاز جنگ و تجاوز بعثيها به ايران، مأموريت يافت اسراي ايراني خط
مقدم جبهه ها را بازجويي و از آنان اطلاعات كسب كند؛ تا جايي كه به دريافت
مدال و نشان از صدام مفتخر شد.
اين جنايتكار جنگي در جريان بازجويي هايش اعتراف ميكند كه اسراي
ايراني را پيش از به شهادت رساندن، شكنجه ميكرده است. وي دربارة يك اسير
ايراني كه بر اثر اصابت مين، پايش را از دست داده بود، گفته است: «زماني كه از
اين اسير بازجويي ميكردم، به دليل مقاومتش، شروع به قطع انگشتان دستانش
كردم. پس از قطع هر انگشت و به فاصلة دو دقيقه، محل قطع شده را با فندك
ميسوزاندم تا اينكه تمام انگشتانش را بريدم؛ اما مقاومت حيرت آور او كه بسيار
هم جوان بود، مرا خشمگين كرد و با ارّه، پايش را نيز قطع كردم؛ اما اين اسير
ايراني هيچ اطلاعاتي نداد».
اين جنايتكار جنگي كه در پروندهاش كشتار و اعدامهاي فجيع شيعيان و
اكراد عراقي نيز ديده ميشود، در سال پنجم جنگ نيز در يك قتل عام اسراي
ايراني، 22رزمندة جمهوري اسلامي ايران را كه همگي زير 20سال سن داشتند،
با شليك تير خلاص به سرشان، به شهادت ميرساند؛ در حاليكه دستهاي
همگي اين اسيران، بسته بود. او اعتراف كرده است كه در جريان جنگ، هزاران
اسير ايراني به شكل فجيعي در اسارت به شهادت رسيدهاند. دستاوردهاي ايثار و مقاومت
نظام بعثي عراق براي دستيابي به اهداف و آرمانهاي توسعه طلبانه اش، بدون
ارزيابيهاي دقيق و درك شرايط زماني، به خطايي بزرگ و نابخشودني دست زد
كه از جمله آثار آن، ويراني، كشتار انسانها و از بين رفتن چشمگير منابع
اقتصادي، نظامي و مالي كشورش بود. در اين جنگ بسياري از انسانهاي
بيگناه، مجروح، معلول و آواره شدند. رژيم صدام، مردم و ارتش عراق را درگير
يك جنگ بدون نتيجة هشت ساله با جمهوري اسلامي ايران كرد. آنچه كه
صدام از اين جنگ ميخواست، به دست آوردن يك پيروزي سريع و از بين بردن
انقلاب ايران بود. او همچنين به دنبال به دست گرفتن رهبري كشورهاي عرب
بود؛ اما آنچه به دست آورد، جنگي فرسايشي و طولاني بود كه منابع كشورش را
بلعيد؛ بدون اينكه هيچ نتيجة سياسي و نظامي قابل توجهي به دست بياورد.
سالها قبل پيشبيني كرده بود. (ره) نتيجة جنگ آنگونه شد كه امام راحل
پيروزي نصيب ملت بزرگ ايران شد و در اثر اين جنگ خانمانسوز، ملت ايران
به خودباوري رسيد. مردم ايران در اين جنگ متحمل خسارات جبران ناپذير
جاني و مالي بسياري شدند؛ اما از خواستة خود كه همانا حفظ انقلاب بود،
عدول نكردند. نتيجة جنگ نيز براي عراق اين بود كه از طرف مجامع
بين المللي، به عنوان آغازگر جنگ معرفي شد. تجربة جنگ هشت ساله موجب
شد كه دشمنان انقلاب، هرگز چشم طمع به خاك اين كشور ندوزند و مردانگي،
ايثار و فداكاري ايرانيان را براي هميشه به خاطر بسپارند.
ما شجاعانه و مردانه بر سر ميثاقمان با امام عزيزمان باقي مانديم و باقي
خواهيم ماند و تا جان در بدن داريم، حتي يك وجب از خاكمان را به دشمن
نميدهيم. در جنگ فقط با عراق طرف نبوديم؛ بلكه با بسياري از كشورهايي
طرف بوديم كه انواع سلاحها و مهمات پيشرفته را در اختيار عراق ميگذاشتند؛
گويي دنيا به پا خواسته بود تا اين انقلاب را سرنگون كند كه با اتكا به خداوندمتعال و پيروي از رهبري حكيمانة حضرت امام ره از تمام اصولي كه براي آن انقلاب كرديم، دفاع كرديم. ارتش جمهوري اسلامي ايران به همراه جان بركفان
سپاه پاسداران و بسيجيان سلحشور، متحد و متفق، مانند يك مشت آهنين بر
سر دشمن فرود آمدند و دشمن تا دندان مسلح بعثي را در حملات برق آساي
خود مجبور به پذيرش شكست كردند.
آنچه كه در اين كتاب به آنها اشاره شد، خاطرة روزهاي سخت و خانمانسوز
جنگ تحميلي عراق عليه ايران و بازگو كردن جنايات دشمن بعثي است. به طور
قطع در مورد اين جنگ، سخنهاي زيادي در سينه هاي دلاورمردان ارتش
جمهوري اسلامي ايران مانده كه اميد است آنها را براي انتقال به نسلهاي
آينده، به رشتة تحرير درآورند تا دلاورمردي ها، جانفشاني ها، ايثار و
ازخودگذشتگي هاي فرزندان اين مملكت، براي هميشه در تاريخ سراسر افتخار
اين مرز و بوم به يادگار و سربلندي ثبت گردد.
#پــــــــــایان