eitaa logo
سنگرشهدا
7.4هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
3.1هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
#عاشقان را در مسیر عشق خوش باشـد بلا چشم ماهی را هراس از دیدن سیلاب نیست... #غواصان_دریادل #سالروز_عملیات_کربلای۴🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 #ڪلیپ زنده به گور کردن غواصان فیلم گرفته شده توسط حزب بعث عراق ببینید به کیا مدیون هستیم😭😭 #عملیات_کربلای_چهار #یاد_کنید_شهدا_رو_باصلوات🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ڪلیپ وقتی رفتار صمیمانہ رهبر معظم انقلاب با خانواده #شهید_مسیحی، اپوزیسیون ضد انقلاب رو هم تحت تاثیر قرار میده میلاد پیامبر پاکے ها #حضرت_عیسی_مسیح_ع مبارڪ باد🌸🍃 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
کریسمس مادر بہ همراه عڪس فرزند دلاورـے ڪہ براـے دفاع ازمملڪتمان جان باخت! نیڪوست ڪہ بہ هنگام ڪریسمس از سربازان غیور #مسیحی ایران زمین و خانواده شان نیزیادی ڪنیم🌷 #مادرانه #کریسمس #شهدای_مسیحی🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
سلام دوستان اینم عکس شهید رضایی که در داستان خاکریز اسارت دیشب داستان شهادتشون و خوندید😭😭😭
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢قسمت صد و نوزدهم: حماسه جاودان ۱۲ تیر ۶۶ (۱) اجازه بدید اولش یه بازاری ۳۳ ساله ؛ مردمی و با انصاف رو بهتون معرفی کنم از شهر همدان که همسر؛ چهار دختر و پسرشو به امان خدا رها کرده بود و برای دفاع از دین و آب و خاکش و به امر امامش سالها در خطوط مقدم جبهه مجاهدت کرده و در آخرین اعزامش به اسارت دشمن دراومده بود. سمبل رشادت بود و مقاومت. رک گو و بی باک. با توجه به سن و سال نسبتا بالاترش نسبت به بقیه نوعی احساس پدرانه نسبت به بچه ها داشت و از اینکه به بهانه های مختلف مثل قوم مغول می ریزن تو آسایشگاها و بچه ها رو تا سر حد مرگ می زنن اعصابش به هم می ریخت. کم کم کاسه صبرش لبریز شد و تصمیم گرفت یه کاری انجام بده و غرور دشمن رو در هم بشکنه حفظ جان در اولویت براش نبود. دوازده تیر ماه برای اردوگاه یازده تکریت، یادآور حماسه ای جاودان و خونین شهید قاسمی بود. علی اکبر بخاطر انتقام گیری از رفتار وحشیانه بعثیا که بارها سعی داشتن بچه ها رو تحقیر کنن در فرصتی مناسب بلند شد و مثل یه شیر شروع کرد به غرش. همه سرجامون از ترس میخکوب شده بودیم. با صدای بلند شروع کرد به شعار مرگ بر آمریکا. مرگ بر اسرائیل. بچه ها سعی کردند مانعش بشن اما حریف نشدن و عراقیا شاهد شعار دادنای حماسی او بودن. بی معطلی به فرمانده اردوگاه خبر دادن. قاسمی رو بردن و همراه او دلِ همه ما رفت. اونا اسرائیل رو از خودشون و آمریکا را ارباب و حامیشون تو جنگ می دونستن و براشون قابل قبول نبود اسیری علیه اربابای اونا شعار بده. همه بچه ها مضطرب و نگران بودن. همه زیر لب برای سلامتی و نجاتش دعا می کردند و دعای «امن یجیب» می خوندند. این تنها کاری بود که از دست ما برمیومد ، اما تقدیر و مشیت الهی طوری دیگه رقم خورده بود. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢قسمت صد و بیستم: حماسه ی جاودان۱۲تیر ۶۶ (۲) ساعاتی آسایشگاه هفت مثل قبرستون شده بود و سکوت کشنده ای بر همه جا حاکم بود و منتظر بودیم ببینیم چه می شود. آیا یلِ صف شکن جبهه های نبرد زنده برمی گرده یا نه. بالاخره بعد از چن ساعت، انتظارات سر اومد و چن نفر اسیر به همراه تعدادی افسر و سرباز بعثی وارد شدن. اسرایی که رنگ از چهره شون پریده بود، پتویی رو روی کف آسایشگاه گذاشتن و عراقیا بدون هیچ سخن و توضیحی در رو بستن و رفتن. خدایا چی می بینیم پیکری غرق بخون با‌ استخونای خرد شده. اون طوری که می گفتن با میله آهن و نبشی به جون شهید قاسمی افتاده بودن و تمام استخونای هر دو پا و هر دو دست و قفسه سینه و جمجمه رو شکسته بودن. یه پیکر نیمه جان و باند پیچی شده که خون از لابلای باندا بیرون زده بود و هیچ حرکتی نداشت. احمد فراهانی که بهیار اردوگاه بود و خیلی به بچه ها در این زمینه کمک کرده بود. با تعدادی از بچه ها رفتند بالای سر ایشون. نفسای آخر رو می کشید و با هر نفس مقداری خون بالا میومد. عظمت روحی فراهانی رو ببینید و تلاشش برای نجات قاسمی. هر بار که نفس بالا میومد دیگه نفس بر نمی گشت و بصورت عادی نمی تونست نفس بکشه. احمد فراهانی دهانشو می چسبوند به این دهان خونی و تا می تونست نفس مصنوعی می داد و هر بار مقدار زیادی خون می ریخت توی دهان فراهانی، اما دست بردار نبود و اصلا براش مهم نبود که خون دهان دیگری داره وارد حلقش می شه. اما کار از کار گذشته بود. با جمجمه و قفسه سینه شکسته زنده موندن فقط نیاز به معجزه الهی داشت که از دست امثال احمد آقا ساخته نبود. به آرامی نفسش قطع شد و دیگه بالا نیومد. فراهانی و تعدادی دیگه از بچه ها سرشون رو به سینه آن مجاهد خسته گذاشتن و همه هق هقِ گریشون بلند شد. بدین ترتیب یکی از فجیع ترین صحنه های قتل در تاریخ بشریت توسط خونخوارترین انسانای روی زمین شکل گرفت. قاسمی راحت گرفت و از اون همه درد و مرارت رها شد. دقایقی رو نظاره گر پیکر بی جان شهید محمد قاسمی بودیم. عراقیا از اول می دونستن که ایشون حتما شهید میشه، اما می خواستن با نمایش پیکر نیمه جان قاسمی با اون وضع فجیع -که هر انسانی رو به وحشت مینداخت- ، زهر چشم حسابی از اسرا بگیرن و عملا نشون بِدن سرنوشت کسی که به اربابای اونا توهین کنه همینه. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @R199122 📿 3 📿 4 📿 5 📿 6 📿 7 📿 8 📿 9 📿 12 📿 13 📿 14 📿 15 📿 16 📿 17 📿 18 📿 19 📿 21 📿 22 📿 23 📿 24 📿 25 📿 26 📿 27 📿 28 📿 29 📿 30 📿 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊🕊
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃 491 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: #شهید_محمد_مسرور ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
باید یـادمان بـماند.. سختـے سنگرهاے ڪمیݩ را.. هـور را.. نیـزارها را.. واخـلاص رزمنـده ها را.. تا مبـادا زمان ما را با خـود ببرد مدیون چه ڪسانـے هستیـم.. #صبحتون_شهدایی🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
هدایت شده از KHAMENEI.IR
📢 هم‌اکنون؛ #تیتر_یک سایت KHAMENEI.IR 🔻 رهبر انقلاب در دیدار دست‌اندرکاران کنگره ملی ۱۵۰۰ شهید استان هرمزگان: 🌟 شهادت برترین نماد انقلاب است 👈 در یک حرکت خبیثانه میخواهند این نماد را به فراموشی بسپارند 🏷 #فرهنگ_شهادت 🔍 متن بیانات را بخوانید👇 http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=44457
#خاطرات_شهید 💢غیرتمندیِ یک رزمنده‌ی مسیحی روبرت دورانِ خدمت سربازی منتقل شد به جبهه‌ی غرب، و روزهای آخرِ سـربازی‌اش رو توی منطقه‌ی عملیاتی میمک گذراند. فرمانده بهش گفت: چند روز بیشتر به پایانِ خدمتت باقی نمونده، لازم نیست اینجا بمونی و می‌تونی به پشتِ خـط برگردی. اما روبرت قبول نکرد و گفت: تا آخرین روزی که اینجا هستم این اسلحه مال من است و نمی‌گذارم تپه به دستِ دشمن بیفتد ، من تا آخرین قطره‌ی خونم با بعثی‌های عراقی می‌جنگم ... همین‌کار رو هم‌کرد و بالاخره شهید شد... خاطره‌ای از زندگی مسیحی #شهید_روبرت_لازار🌷 📚منبع: کتاب گل مریم ، نوشته دکتر بوداغیانس ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ڪلیپ همه ی راهیان نوری ها اسم شلمچه و فکه و اروند و طلاییه رو بارها شنیدین و رفتین ...اما حتی یک بار هم اسم هفت تپه را نشنیده اید...!!! خدا رحمت کند سید شهیدان اهل قلم، آوینی را که می گفت: اگر از ما بپرسند دوکوهه کجاست؟ چه جوابی بدهیم؟ و حال ما می گوئیم: اگر از ما بپرسند هفت تپه کجاست؟ چه پاسخی داریم؟! چه بگوئیم؟! دوستان معیشت در هفت تپه با آن امکانات محدودش سخت بود و گردان ها چادرنشین بودند ولی دل ها همه خدائی بود و اشک های مناجات های بچه ها، خاک هفت تپه را مقدس کرده بود...هواپیما های عراقی سوم دی ماه حمله کرده اند. نه پناهی نه سر پناهی...!!! تمامی مقرهای لشگریان اسلام مقدس اند اما بدانید که بچه های لشکر ۲۵ کربلا مازندران در هفت تپه حکایتی داشتند غریب و غریب...! #بمباران #هفت_تپه #مظلومیت #راهیان_نور ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
#شهید_آوینــــے ✍کجا از مـرگ می هراسد آن کـس کہ بہ جــاودانگـی روح در جـوار رحـمت حـق آگـاہ اسـت؟؟؟ #شهید_علی_اکبر_عربی iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
تا ڪہ پرسیدم ز قلبم، عشق چیست؟! در جوابم اینچنین گفت و گریست، لیلی و مجنون فقط افسانہ اند عشق در دست حسین‌ابن‌علیست❤️ ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢 قسمت صد و بیست یکم: حماسه ی جاودان ۱۲تیر ۶۶ (۳) یه روز داشتم تو محوطه با علی آقا باطنی قدم می زدم و بحث شهید علی اکبر قاسمی پیش اومد. اون شجاعت ، رشادت و شهادت فجیع چیزی نبود که از ذهن و خاطره ما پاک بشه و فراموش کنیم و مطمئنم از حافظه تاریخ هم پاک نخواهد شد و بعنوان سند افتخارآمیزی بر حقانیت دفاع مقدس و امام ما و باطل بودن و رسوایی دشمن برای همیشه در لابلای صفحات تاریخ خواهد درخشید. علی آقا همیشه همه رو با لفظ آقا خطاب می کرد. گفت آقا رحمان همینجوری که الان من و تو داریم با هم قدم می زنیم، یه روز داشتم با شهید قاسمی قدم می زدم و ایشون با شور و حرارت از اعتقادش به امام و راه امام می گفت و به من گفت آقای باطنی بخدا قسم اگه هفتاد بار منو بکشن و گوشت و استخونامو تو هاون بکوبن و هر بار زنده بشم دست از امام و راه امام بر نمی دارم. علی می گفت زمانی که با اون مظلومیت شکنجه شده استخوناش خُرد شد و با آرامش در مقابل چشمای ما جان داد تازه فهمیدم که اون حرفا چقد با واقعیت منطبق بوده و ما چه بزرگ مردای بی ادعایی اینجا داریم. چه حقیرن کسانی که بر سر سفره انقلاب نشسته و با مجاهدتای امثال شهید رضایی و شهید قاسمی بر مناصب اجرایی و قانونگذاری کشور تکیه زده و وقیحانه حقوقای دهها و صدها میلیونی خود را حلالتر از شیر مادر و سهمشون از انقلاب می دونن. اونا باید پاسخگو باشن سهم قاسمی ها از انقلاب چقدره و اون ژنهای خوب چه زحمت و شکنجه ای برای این نظام و انقلاب کشیدن که امروز ارتزاق از خون شهدا رو سهم خودشون می دونن. اگر دیروز دشمن بعثی زیر ضربات میله آهن و نبشی استخونای شهید قاسمی رو خُرد کرد، این ژنهای خوب و وارثان دروغین انقلاب دارن از اون خونا می آشامن و ارتزاق می کنن و وقاحت رو از اینم بالاتر بردن تا جایی که فرهنگ ایثار و شهادت و مقاومت رو به سخره می گیرن. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢قسمت صد و بیست و دوم: ابو بهانه و بهانه های بنی اسرايیلی یکی از عادتای همیشگی بعثیا بهانه گیریای عجیب و غریب برای اذیت کردن بچه ها بود. از همه بهانه گیرتر نگهبانی بود بنام «کریم» که از اون بعثیای حاقد و دشمن اهل بیت بود و از لحظه ای که وارد اردوگاه می شد تا لحظه ای که خارج می شد در پی گرفتن بهانه ای از کسی یا تعدادی بود. اینقد بهانه هاش مضحک و بی منطق بود که بین اسرای اردوگاه معروف شده بود به «ابوبهانه» کمترین کسی اونو با نام کریم یاد می کرد. تا می اومد بچه ها می گفتن ابوبهانه اومد. مواظب باشید بهانه دستش ندید. یه شب که پُست نگهبانیش بود و پشت پنجره آسایشگاها قدم می زد و مدام از پنجره ها به داخل آسایشگاها نگاه می کرد ، بلکه بهانه ای بدست بیاره و افرادی رو کتک بزنه. بچه ها مراقب بودن و همه ساکت و سرها رو انداخته بودیم پایین و نگاش نمی کردیم. هر کاری کرد نتونست از ردیفی که روشون به ایشون بود بهانه بگیره چون همه سراشون رو انداخته بودن پایین. ردیف ما پشت به پنجره و ایشون بودیم و بعضی وقتا اصلاً متوجه حضور نگهبان نمی شدیم و کاریم به این کارا نداشتیم. یهو با کابل به شیشه پنجره زد که باز کنید. یکی از بچه ها پنجره رو باز کرد. دستشو اورد تو و با کابل اشاره به چن نفر کرد که بلند بشن. اونام بلند شدن و مترجم آسایشگاه رو صدا زد و گفت به این مسخره ها بگو چرا من وقتی از اینجا رد میشم به سایه من نگاه می کنن؟ بچه ها گفتن سیدی سرِ ما پایینه و اصلا متوجه رفت و آمد شما نشدیم. گفت یعنی من دروغ میگم؟ خودم دیدم سایه من که روی دیوار روبرو افتاده بود رو داشتید نگاه می کردید، نکنه قصد فرار دارید؟ دیگه بهانه از این مسخره تر نمی شد چونکه نه نگاه کردن به سایه ی کسی طبق مقررات خودشون جرم بود و نه اصلاً این امکان وجود داشت صورت ما رو ببینه و تشخیص بده کی نگاه می کنه و کی نمی کنه و تازه بر فرضم کسی نگاه به سایه ی ایشون می کرد، چه ربطی به قصد فرار داشت. خلاصه با هزار من چسب و سریش نمی شد بین اینا رابطه برقرار کرد. خلاصه خدای بهانه گیری بود و معمولاً به افرادی که گیر می داد همون وقت یا روز بعدش کتک مفصلی می خوردن و با سیلی و کابل به جونشون میفتاد و عقده هاشو خالی می کرد. همین جنایتکار بعد از سرنگونی صدام و تشکیل گروهای تکفیری به داعش ملحق شده بود و اینبار جنایتاشو علیه شیعیان عراق ادامه داد. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سلام دوستان خوشبختانه ما تونستیم با نویسنده ارتباط برقرار کنیم..چنانچه سوالی راجع داستان دارید به ای دی من ارسال کنید جواب ها رو ان شاءالله جناب سلطانی پاسخ خواهند داد و در کانال درج خواهیم کرد.. @FF8141
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃 492 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: #شهید_سید_نورخدا_موسوی ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
#شهید_پژمان_توفیقی❤️ تــوجان منے میروے لااقل دلـــم را به رسم امانت بگیر من اینجا بداغت صبورم ولے تـــــوآنجا برایم #شفاعت بگیر #صبحتون_شهدایی 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
بعد از شمـــا... #غرق شــــدیم ؛ در روز مــرّگیهایمـــــان... و گیر ڪردیم .. ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ برادرم اسیر بود، چیزهایی که در باره آزار و اذیت اسرای ایرانی به دست عراقی ها می شنیدم، و در فیلم‌ها می دیدم، همیشه با خودم می گفتم هر اسیر عراقی را که ببینم چند سیلی جانانه توی گوشش بزنم، روز بعد از عملیات کربلای 8 در شلمچه حدود بین ساعت 8تا 8/30 صبح روز بعد عملیات، یکی از بچه‌ها ی همسنگر مان گفت که تو سنگر بغلی یه اسیر عراقی است، رفتم که ایشان را ببینم گفتند :خوابه. باور کنید دلم نیامد که حتی او را از خواب بیدار کنم، در حالی که تا نیم ساعت قبل گلوله تفنگش به سمت بچه های ما بود. راوی: گردان ادوات لشگر ۲۵ کربلا iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
یا أبا صالح المهدی ما دل‌خوشیم بہ #ندبہ_‌های آدینه و #أینَ‌السبب‌المتصل‌بین‌الأرض‌والسماء و شهدا دل‌بَری ڪردند از این سبب ڪہ پروازشان داد از أرض بہ سماوات... #اللهم_عجل_لولیک_الفرج ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢قسمت صد و بیست و سوم: انتقام الهی از یک شکنجه گر نوفل یکی از بعثیای خبیث و شکنجه گر بود. خوش استیل بود و صورت زیبایی داشت و خیلی از خود متشکر و مغرور بود. بچه های بند سه و چهار دل پر خونی ازش داشتن. خیلی ها رو شکنجه و آزار داده بود. می گفتن کاراته کار بوده و با ضربات کاراته تو گردن می زد و سرش رو گیج و چشماش رو به سیاهی می برد و میفتاد زمین. نگاهش به هر کس که خورده بود از ضربات سنگین کاراته اش در امون نمونده بود دست به کابل که می شد ، کمر و دست و پای بچه ها سیاه و کبود می شد. وقتی من اومدم بند سه اونجا نبود و رفته بود بیرون اردوگاه نگهبانی می داد. یه روز خبر اومد نوفل شب که تو اتاقش خوابیده بوده چراغ آتیش می گیره و صورت و گردنش بدجوری سوخته بود و اعزامش کرده بودن بیمارستان و چن هفته ای بستری بوده. بعد از ترخیص زیبایی صورتش از بین رفته و آثار سوختگی شدید تو صورت و گردنش بجا مونده بود. مدتی ازین ماجرا گذشت ، یه روز یکی از نگهبانا اومده بود پیش بچه ها و از طرف نوفل طلب حلالیت کرده بود و می گفت: نوفل میگه زمانی که تو اردوگاه بودم و اسرا رو شکنجه می کردم و با اومدنم بعضیا به هراس میفتادن و من از شکنجه ایرانیا لذت می بردم و پیش خونواده تعریف می کردم ، مادرم به من می گفت: پسرم اینا گناه دارن اذیتشون نکن می ترسم آخرش آه اینا دامنتو بگیره و تقاص پس بدی. من اعتنا نمی کردم و با خنده می گفتم مادر اینا دشمن ما هستن و خیلی از ما رو کشتن. هر بلایی هم سرشون بیاد حقشونه. تا اینکه اون شب اون بلا سرم اومد ، فهمیدم این آه اسرا بوده که دامن منو گرفته و تقاص شکنجه هاییه که به اینا می دادم. چن ماه از اون ماجرا و سوختن و تقاضای حلالیت گذشت. دیدم نگهبان جدیدی بدون کابل وارد بند سه شد. اول بچه ها نشناختنش، ولی بعدش که دقت کردن و آثار سوختگی رو تو صورتش دیدن متوجه شدن این همون نوفله. مدتی کاری به کسی نداشت و نسبتا با بچه ها خوشرفتاری می کرد. اما بعد از مدتی دوباره خوی درندگی ش گُل کرد و بدون عبرت گیری از تقاصی که پس داده بود البته نه به اون شدت قبلی ولی به هر حال دوباره شروع کرد به اذیت و آزار بچه ها. اگر اشتباه نکنم علت این تغییر رفتار و برگشتن به همون رفتار اولیه کار جاسوسایی بود که به دروغ به ایشون گفته بودن اسرا از اینکه تو رو با این صورت سوخته می بینن لذت می برن و میگن این انتقام الهی بوده. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی 💢 قسمت صد و بیست و چهارم: رطبِ نخورده و دهان سوخته بساطی داشتیم با خواب های رنگی و جوراجوری که خیلی از شب ها می دیدیم. یه شب خواب دیدیم. عراقیا مقدار زیادی رطب تازه؛ آبدار و خوش آب و رنگ برامون اوردن و ما هم یه شکم سیر از اونا خوردیم. صبح که شد رفتم پیش یکی از بچه های استان بوشهر بنام شیرالی ، خیلی با هم صمیمی بودیم و دستی تو تعبیر خواب داشت و کم و بیش خوابای رنگی ما رو تعبیر می کرد. گفتم دیشب خوابی دیدم ببین تعبیرش چیه. گفت بفرما. خواب دیدم عراقیا مقدار زیادی برامون رطب تازه ؛ حرفمو قطع کرد و گفت نگو نگو رحمان ادامه نده. گفتم مگه چیه؟ تعبیرش چیه که بهم ریختی. گفت رحمان خودت صبر کن و ببین. امروز پدری ازمون درمیارن که نگو. چهار ستون بدنم لرزید و با خودم گفتم: آخه این چه خوابی بود دیدم؟ مرد حسابی بیکاری؟! یا خواب نمی بینی، اگر هم می بینی اینجوری. خلاصه چشمام دوخته شده بود به در که کی باز میشه و قراره چه اتفاقی بیفته. چشمتون روز بد نبینه. وقت هواخوری که شد. دیدم بزن بکوب شروع شد. از آسایشگاه نُه شروع کردن بچه ها رو بیرون اوردن و تو محوطه خاکی می غلتوندن و با کابل می زدن. بعدش آسایشگاه هشت و آخرشم ضیافت رطب به ما رسید. نمی دونم دلشون از چی پر بود و چه اتفاقی افتاده بود که اون روز وحشی شده بودن و اون معرکه رو راه انداختن. ولی معمولا اینجور وقتا که بدون بهانه و با تعداد زیادی می ریختن تو بچه ها و می زدن متوجه می شدیم که ایران یه عملیات انجام داده و اینا بدجوری شکست خوردن. همه رو بردن بیرون و دستور دادن تو خاکا غلت بزنیم و تا جون داشتیم با کابل کتک خوردیم و بدون استفاده از دستشویی و حموم با همون خاک و خوله های بدن و لباسامون انداختمون تو آسایشگاه. اینم نتیجه خواب رطب خوردن رحمان خان! ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊