🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃
547
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗
@sangarshohada
╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
روز آمد وخاطـرات شادت اینجاست
عطرتن وخنده های نابت اینجاست
دربـــــاورِ من نیست نبــاشی دیگر
تصـویرِرخِ پُر تب وتابت اینجـاست
#صبحتون_شهدایی🌷
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#شهید_ابومهدی_المهندس
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
دستشان بسته شد ،
تا امروز دستمان در انتخاب باز باشد
دِین بزرگی به گردن داریم
شهدا را میگویم ...
#مجلس_قوی_انقلابی
#نگاه_شهدا_به_انتخاب_ماست
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
▫️دهها دلیل برای رأیدادن دارم اما امسال این جمله در وصیتنامه حاج قاسم، به مهمترین دلیلم تبدیل شده:
«جمهوری اسلامی حرم است»
و ما باید با تمام توان از این حرم دفاع کنیم..
📎پس #رای_میدهم چون چشم سردار به برگههای رأی ماست!
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
بِسْمِ اللِّه قَاصِمِ الْجَبّاریٖن
نام عملیات: انتخاب اصلح
محور عملیات: خبرگان رهبری
و انتخابات مجلس شورای اسلامی
زمان عملیات: ۲ اسفندماه ۱۳۹۸
رمز عملیات: لبیک یا خامنه ای
"تصویر شهید محمدعلی فلاح از ابرکوه"
#مجلس_قوی_انقلابی
#نگاه_شهدا_به_انتخاب_ماست
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
هـرگز نمیرد . . .
آنکه حسینیست قلب او
در مکتبِ حسین بقا فرق میکند
#ذاڪر_الحـسین
#شهید_مدافعحرم_حجت_اسدی
#سالروز_شهـادت🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#ڪلام_شهید:
برادران و خواهران به شما توصيه شديد میکنم در تربيت نسل خردسال و نوجوان، زيرا كه تضمين آينده اسلام است؛ اين غنچههای نشكفته را دريابيد و شما هستيد كه از اين افراد میتوانيد بزرگان فردا را بسازيد.
#شهید_حسن_ترک🌷
#سـالروز_شـهادت
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
📸 لحظاتی قبل | فرزند سپهبد حاج قاسم سلیمانی با حضور در یکی از شعب اخذ رای، در انتخابات مجلس شورای اسلامی شرکت کرد.
#مکتب_حاج_قاسم
#راه_پدر_ادامه_دارد
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
من از كجا بايد مى دانستم
چقدر بايد بگذرد ، تا باور كنم
گاهى يك نداشتن
همه دلتنگيت مى شود
و گاهى يك تو
همه چيزت را
با خودش مى برد
و من از تو
تنها،
تنهاييم را فهميدم ...
#شهید_ابراهیم_بابائی_توسکی
#سالروز_شهادت 🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
من از كجا بايد مى دانستم چقدر بايد بگذرد ، تا باور كنم گاهى يك نداش
#خاطرات_شهید
▫️برای عملیات بزرگ ومهم فاو باید آموزش غواصی میدیدیم که به مدت ۴ ماه بود .درسد دز ٬دزفول وگتوند ان هم درهوای سرد که دمای آب به شدت پایین بود وسرد بود وما باید ۱۰ ساعت درشبانه روز غواصی میکردیم ۴ ساعت صبح ۴ ساعت بعدظهر و۲ ساعت آخرشب که وقتی ازآب بیرون میآمدیم ازشدت سرما دندان هایمان به هم می خورد ونمیتوانستیم جلوی به هم خوردن آنهارابگیریم...
▫️بچه ها به شدت لاغر واستخوانی شده بودند چون از یه طرف نبود غذای خوب چون گاهی اوقات به بچه ها اب دوغ خیار میدادن شماتصور کنید بچه ها بااین غذای کم ونیروی زیادی که شناکردن ازانها میگرفت چطور دوام میآوردند وشکایتی نداشتند وازطرف دیگر تمرین سخت درآب سرد دی ماه ....شب که میشد میدیدم یکی ازبچه ها به اسم ابراهیم بابایی غیبش میزند یک شب اوراتعقیب کردم ازآب که خارج شدیم (ازساعت ۱۲ تا۲ درآب تمرین میکردیم) دنبالش راه افتادم دیدم سهمیه پتوی خودش را برداشت ودر چادربچه هارفت هرکدام ازبچه ها که مچاله شده بودپتوی خودرا روی آن میکشید تااینکه دیگرپتویی برای خودش نماند دنبالش رفتم دیدم وارد حسینیه شد ان حسینیه اشک خیلی ازبچه ها رو دیده بود .
▫️روی زمین بدون بالش وپتو مچاله شدبعدازیک ساعت چهل دقیقه بلندشد ووضوگرفت وبه نماز شب ایستاد دراین مدت ۴ ماه که تمرین میکردیم کارابراهیم پرستاری ازبچه هابود مانند پرستاردلسوز بین آنهاچرخ میخورد وهرکدام ازبچه ها که بیشتر سردش شده بود زیرپتوی سهمیه خودش مچاله شده بود ازپتوی سهمیه خودش روی آنهامیکشید...این است مردانگی وایثار ..ابراهیم از اول تاآخر دعا زیارت عاشورا ودعای توسل سر به سجده آرام گریه میکرد بیشترکارسنگین برعهده ی ابراهیم بود ولی مخفیانه کسی اورا نمیشناخت ولی او خدمت خالصانه میکرد وازکارش کم نمی گذاشت..
✍راوی: امیر اسماعیل فرجام
#شهید_ابراهیم_بابائی_توسکی
#سالروز_شهادت 🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#خبر_امد_خبری_در_راه_است
گذشت ...
شب ِ هـجر و
یار از سفر آمد
پیکر مطهر شهید #اصغر_پاشاپور ساعاتی قبل تحویل مقامات نظامی ایرانی شد.
#خوش_امدی_فرمانده🌷
#شهید_اصغر_ذاکر
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاکریز_اسارت
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
#قسمت_دویست_و_بیستودوم
💢شهر پرتقال و سال پایانی اسارت
پانزدهم مهر ماه سال ۶۸ عراقیا اومدن و گفتن وسایلتون رو جمع و جورکنید و آماده حرکت بشید. حالا طوری می گفتن وسایلتون رو جمع کنید که انگار هر کدوم یه وانت وسیله داشتیم. سر و تهش یک کیسه بود که یه دست لباس اضافی با یه خمیر دندون و مسواک و یه حوله ویه دونه صابون و دو تخته پتو توش بود. این همۀ اموال و وسایلی بود که باید جمع و جور میکردیم.
همه خوشحال شدیم و تصورمان این بود که دوران تبعید و زندان چهار ماهه تموم شده و ما رو بر میگردونن پیش بچهها در اردوگاه ۱۱، لحظه شماری میکردیم و با لبخند به صورت یکدیگه نگاه میکردیم.
تصور اینکه همرزمانمون در اردوگاه از بازگشت دوباره ما چقدر جا میخورن و خوشحال میشن، مثل نسیمی فرحبخش ما رو نوازش میداد، اما این خوشخیالیها دوام زیادی نداشت و با اومدن اتوبوسها رشتۀ همه این افکارِ خوب و خوشایند پاره شد. ظاهر قضیه این بود که تصمیم گرفته بودن ماها رو به جایی دیگه بفرستن. به همین خاطر فرمانده اردوگاه دستور داده بود تموم مخالفین رو جمع کنن و تبعید کنن تا از سرشون خلاص بشن. برامون محرز شد که قراره دوباره به مکان دور دستی تبعیدمون بکنن. اگه میخواستن ببرن اردوگاه ۱۱ که دیگه نیازی به اتوبوس نبود. حدود صد نفری هم از مشعوذینِ(خلافکارها) جدید از اردوگاه خودمون -یازده تکریت- بهمون اضافه شد و سوار تعدادی اتوبوس شدیم و به راه افتادیم.
حالا باید منتظر جای جدید با نگهبانایِ جدید و روحیههای متفاوت بودیم و باز آینده مون در هاله ای از ابهام قرار گرفت. از همه نگران کنندهتر همون تکرار تونل مرگ بود که دیگه واقعاً طاقتشو نداشتیم. اگه آدم بفهمه مثلاً قراره ببرنش جوخۀ اعدام، باور کنین تحملش از بلا تکلیفی و تشویش ذهن خیلی بهتره. یکی از تشویشای همیشگیمون تو جابجاییها سردرگمی و مبهم بودن آینده بود.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاکریز_اسارت
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
#قسمت_دویست_و_بیستوسوم
💢تبعیدگاه جدید
سوار شدیم ، ولی نه با چشم و دست بسته
و این در حالی بود که حدودا سه سال از اسارت ما گذشته بود.
مسافت زیادی رو طی کرده و هر لحظه و ساعت از یاران و دوستامون در اردوگاه تکریت ۱۱ فاصله بیشتری میگرفتیم.
قلبِمون از غصه فراق یاران به شدت اندوهگین و تحت فشار بود و بسمت سرنوشتی نامعلوم در حرکت بودیم. به هر حال ما روزهای سختتر از اینا رو پشت سر گذاشته بودیم و برخورد عراقیها که مقداری نرم و ملایم بود و خبری از کتک و خشونت نبود، نویدبخش دورانی آروم، همراه با آرامش و آسایشِ بیشتر بود.
تا جایی که یادم میاد چهار پنج ساعتی تو راه بودیم و مسافتی در حدود ۲۴۰ کیلومتر رو طی کردیم. در بین راه، کاری به ما نداشتن و کسی رو اذیت و آزار ندادن. از کنار شهر سامرا عبور کردیم. برخلاف تکریت که بیابون بود و برهوت، اطراف سامرا منطقهای بسیار سبز و با صفا و دارای نخلستانای زیادی بود.
از دور چشممون به گنبد و بارگاه امام هادی و امام حسن عسکری(علیهما السلام) افتاد و خدا میدونه چقدر خوشحال شدیم. از لابلای صحبت نگهبانا با هم، فهمیدیم قراره ما رو بسمت بعقوبه ببرن. اولین باری بود که مسافرت با چشم و دست باز و بدون کتک و اذیت و آزار انجام شد و بین راه حتی بهمون آب هم دادن.
شهر بعقوبه در عراق معروف است به شهر پرتقال و تعداد زیادی باغات پرتقال در این شهر وجود داشت. در حوالی شهر بعقوبه یه پادگان بزرگ نظامی وجود داشت. ما رو وارد پادگان کردن. برای اولین بار در کمال تعجب خبری از دیوار مرگ و تونل وحشت نبود و بصورت عادی و بدون کتککاری وارد فضای اردوگاه شدیم. در یه محوطه بزرگ خاکی از اتوبوسها پیاده شدیم و طبق رسم و رسوم عراقیا در صفوف پنج تایی به خط شدیم.
تعدادی اتوبوس از اردوگاهای دیگه هم رسیدن و مشخص شد که اینجا اردوگاه تبعیدیاس. البته همه از اردوگاههای مفقود الاثر مثل تکریت۱۱ بودن. مجموعاّ شدیم حدود ۶۰۰ نفر.
با پرس و جو از اسرای موجود در اردوگاه متوجه شدیم در حوالی شهر بعقوبه در فاصله حدود ۷۰ کیلومتری بغداد قرار داریم.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#چهاردهمین
ختم قران به نیابت از #شهید_سپهبد_حاج_قاسم_سلیمانی
.لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿 28 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s84_984)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸🍃
548
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗
@sangarshohada
╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
#سیدالشهدای_مقاومت
بعضی انسانها به زمین آمده اند
تا زمین قابل تماشا شود...
آمده اند که تاریخ؛
شکوه شرافت و آزادگی شان را به نظاره بنشیند...
آمده اند تا آبرو و اعتبار دنیا باشند
اصلا زمین،
از آمدن بعضی انسانها به خود می بالد...
و #حاج_قاسم عزیز ما یکی از همین انسانها بود..
#شهید_مقاومت
#حاج_قاسم_سلیمانی
#صبحتون_شهدایی🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#داستان_کوتاه_محافظ_حاج_قاسم
▫️وحید ۴ سال در سوریه از حرم دفاع کرد و بخاطر شایستگیهایی که داشت حاج قاسم او را به نزد خود فرا خواند و توفیق همراهی با خود را به او داد. و از آن پس او را به عنوان محافظ حاج قاسم می شناسند.
◽️وحید #جانباز_شیمیایی بود و ریه اش به شدت مشکل داشت و فقط برادرش از آن خبر داشت این روزها اگر پای درد و دل پدرش بنشینید از چند چیز سخن می گوید از دلتنگیش نسبت به فرزند با ایمان و جوانش و از غصه هایی که نسبت به نامزد وحید دارد نامزدی که عمر نامزدی او دو ماه بیشتر نبود
📎امنیت و عزت امروزمان را مدیون #شهید_وحید_زمانی_نیا و امثال او هستیم
#شهید_وحید_زمانی_نیا
#محافظ_حاج_قاسم🌷
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
🔴 لحظه تبادل پیکر شهید اصغر پاشاپور و یک شهید دیگر در غرب حلب با دو اسیر تروریست
#شهید_اصغر_پاشاپور
#اصغر_ذاکر
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ڪلیپ
💠شیرزنی که عصر امروز
همسر مهربانش شهید مدافع حرم #باب_الخانی
بر روی دستان مردم اصفهان تشییع میشود..
📎حتی دیروز دراین اوج غمهایش برای شرکت در #انتخابات ، پای صندوق آرا هم حضور پیدا کرد ، از ادامهی راه سردار، میگوید :
"آیا کسی می تواند شهید حاج قاسم را دوست داشته باشد و عقیده او را نه ...!"
مرحبا به این همسران شهدا
#همسرشهید_باب_الخانی🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#رفتنـدتا زنـدگۍ را
درڪوچـه ها فریـادڪنند!
اینگونـه بود
ڪه ما بـارخودرا
تاخط پایاݩ ڪشیدیم
حالا
چـه خنداݩ و سرمست
ازآݩ زمستـاݩ گذشتیم
حالا.
چـه بۍ درد وآسـاݩ
دست از #شهیداݩ ڪشیدیم
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ڪلیپ
💠تصاویری از تشیع پیکر شهید "اصغر پاشاپور" در تل زین العابدین حماه در سوریه
تا کی باید بشینیم و خدا خدا کنم
به عکس صورت شهیدامون نگاه کنم
#شهید_محمد_پورهنگ
#شهید_اصغر_پاشاپور🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ڪلیپ
صحبتهای همسر شهید مدافع حرم بابالخانی که امروز پیکر این شهید بر روی دستان مردم اصفهان تشییع شد؛
فرعونیان زمان بدانند من موسی به شکم دارم که به رود نیل میندازم
#همسرشهید_باب_الخانی🌷
ว໐iภ↬ @sangarshohada🕊
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#خاطرات_شهدا
✍مرد انگلیسی گفت «شما خیلی غیر واقع بینانه با مسائل برخورد میكنید. این طور جلو بروید تحریم میشوید». بهشتی گفت:
«انقلاب ما انقلاب آرمانها است نه تسلیم به واقعیتها. همان نان و پنیر برایمان كافی است».
#شهید_بهشتی
برگرفتہ از کتاب صد و ده دقیقہ تا بهشت📗
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاکریز_اسارت
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
#قسمت_دویست_و_بیستوچهارم
💢اردوگاهی در دلِ پادگان زرهی
موانع و سیم خاردارای اطراف اردوگاه خیلی کمتر از تکریت ۱۱ بود. راحت میشد بیرون اردوگاه رو از لابلای سیم خاردارها دید. تا چشم کار میکرد در اطراف ما تانک و توپ و نفربر بود. متوجه شدیم که اردوگاه وسطِ یکی از پادگانای زرهی سپاه پنجم عراقه و شاید علت کمی موانع اطراف هم همین بود که فرضاً اگه اسیری موفق به فرار بشه تازه میفته وسط پادگان و راه فراری وجود نداشت. گر چه اصلاً موضوع فرار جزو محالات بود. برجکهای دیدبانی مختلف و اون همه تانک و توپها و نفرات، مجالی برای فرار باقی نمیذاشت. دلیل اینکه به این اردوگاه کوچک ملحق میگفتن این بود که اردوگاه اصلی(بعقوبه ۱۸) متشکل از ۵ سوله بزرگ بود که در نزدیکی ما قرار داشت و در هر کدوم حدود هزار نفر از اسرای پایان جنگ و بعد از پذیرش قطعنامه در اونا جای داده بودن و اردوگاه ما که ویژه تبعیدیا بود از همه کوچیکتر بود و کلاً دو بند داشت وهر بند شامل سه آسایشگاه به استعداد تقریبی ۱۰۰ نفر در هر آسایشگاه بودیم. لذا اسم این اردوگاه رو گذاشته بودن ملحق بعقوبه ۱۸. یعنی ما از الحاقات اردوگاه ۱۸ بودیم. یه زندان هم در مجاورت ما بود که بهش میگفتن قلعه و تعدادی اسیر هم اونجا بود.
با ورود به این اردوگاه و نزدیک شدن جنگ به سال پایانی خود، شرایط برای ما مقداری بهتر شد و فشارها برداشته شد. بیشتر اوقات روز اجازه داشتیم توی هواخوری قدم بزنیم و درِ آسایشگاها یکی دو ساعت مونده به غروب بسته می شد و تا روز بعد یکی دو ساعت از آفتاب گذشته داخل بودیم و بقیه روز آزاد بودیم که داخل آسایشگاها باشیم یا بیرون قدم بزنیم. همین آزادی مشکلِ همیشگی توالت در اردوگاه تکریت یازده رو برامون حل کرد و فرصت کافی برای استفاده از سرویسای حموم و توالت داشتیم و یه حموم یا توالت رفتن راحت دیگه یه آرزوی دست نیافتنی نبود. از این بابت خیلی خوشحال بودیم و احساس راحتی میکردیم. کمکم مداد و دفتر هم که از آرزوهای دیرینه ما بود و نزدیک به سه سال از اون محروم بودیم بعد از مدتی اینجا آزاد شد و قرآن به تعداد کافی وجود داشت.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada