eitaa logo
سنگرشهدا
7.3هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
3.1هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸 🌸🍃 102 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
شما "یا حسین" گفتید و رساندید خودتان را تا حسین... ڪاش "یا حسین"، ما را هم حسینے ڪند.. 🌷 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
غـــم فراق امام ڪاروان اســــرای ڪربــــلا، نگین آرامش قلب اهل حــــرم، بر همگان بہ ویژه جوانان دلداده ڪوی دوست تسلیت باد!  iD ➠ @sangarshohada 🏴
●نذر کردم که اگرخداچند فرزند پسر سالم به من عنایت فرماید آنهارا تربیت کنم تا سرباز امام زمان علیه السلام شوند. وحسین آقا وقتی درسش تمام شد به خدمت سربازی در ارتش رفت وبعداز اتمام سربازی به سپاه رفت و گفت: مامان چون توخیلی دوس داری من سربازامام زمان علیه السلام باشم میروم آنجاخدمت کنم . اولین بار که لباس سپاه پوشید و دیدمش انگار بهترین روز عمر من بود. خودش چهره سفید و زیبایی داشت و انگار در این لباس سبز می‌درخشید.» ●حسین آقا بزرگ‌شده هیئتای امام حسین علیه السلام بود وچای ریز آقا بود. و من تو روضه های علی اصغرسلام الله علیه به فرزندانم شیرداده بودم. و حسین هم همانطور که خودش راهشو انتخاب کرد فدای راه ابا عبدالله علیه السلام شد. ✍راوی‌: مادرشهید 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
حضرت سیدالشهداء برای از چند صد کیلومتر آن طرف تر از کشورش به شهادت رسید... آری دفاع از حرم امتداد راه است... 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #برزخ_تکریت ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مز
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو ‌● 💠آخرین اعزام در ابتدا لازم است به نکته ای بپردازم که در اعزام قبلی فراموش کردم بدان اشاره کنم . در حوالی میدان بسیج ( هفت حوض قدیم ) درست مکانی که الان ایستگاه خطوط واحد است با شهید سید عباس هاشمی روبرو شدم که خواستار اعزام به جبهه بود. یکی دو سالی از من کوچکتر بود و مثل من ریز جثه . مرا ، کشان کشان به طرف ساختمان بسیج ( محل ثبت نام ) هدایت و التماس می کرد که واسطه شوم ثبت نامش کنند. گفتم من خودم را هم به زور قبول کرده اند. ول کن نبود . گریه می کرد ، فقط اشک نمی ریخت روی سکوی ورودی ساختمان بسیج با یکی از دوستان اعزامی از اردکان که در دوره آموزش با هم بودیم مواجه شدیم که از دور شاهد ماجرا بود. قد نسبتا بلندی داشت ، دست سید عباس را گرفت و نزد خود کشید. گفت ببین اندازه پای من هستی . کجا می خواهی بروی. نا امید نشد . با هم رفتیم نزد مسوول پذیرش . فایده ای نداشت ، گفتند انشاءالله اعزام بعدی. راضی شد . چاره ای نداشت . بخدا عاشق شهادت بود . خیلی عجله داشت . 📨 فرازی از وصیت نامه اش را ببینیم ، با من هم عقیده خواهی شد. ✍ روزها به عشق شهادت از سنگر بیرون می آمدم و به آسمان می نگریستم .📚 دل نوشته ای پر مغز و زیبا از یک نوجوان 15 ساله. آی جوان بسیجی جمله ای زیباتر برای پروفایلت پیدا می کنی ؟؟ شاید بعضی دوستان انتقاد کنند که چرا اینقدر حاشیه پردازی می کنم و به خاطرات اسارت نمی پردازم . اگر به خاطر دوستان شهیدم نبود اصلا دست به قلم نمی بردم. خواستن توانستن است و جوینده یابنده . بلاخره مسوولین اعزام را راضی کرد و در مورخ 65/10/2 به آموزش اعزام شد ونهایتا در عملیات کربلای 8 در مورخ 66/1/18 به معشوق پیوست. در زمان دفاع مقدس در بین اعزام ها و زمان مرخصی در مجتمع رزمندگان به اتفاق دوستان ادامه تحصیل می دادیم. آخرین اعزام فرا رسید ، در مورخ 65/10/30 به همراه شهید سید علی هاشمی و حسن سیفی و دوستان دیگر در یک اعزام سراسری به جبهه اعزام شدیم . ادامه دارد..✒️ ⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @R199122 📿 10 📿 13 📿 14 📿15 📿 16 📿 17 📿 18 📿 23 📿 24 📿 25 📿 26 📿 27 📿 28 📿 29 📿 30 📿 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸 🌸🍃 103 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
: حبّ « حسين » سرّالاسرار شهداست اگر صراط مستقیم می‌جویی بیا ، از این مستقیم‌تر راهی وجود ندارد حُـبّ حسین علیه‌السـلام... 🌷 📎پ ن : شهادت عملیات ‌والفجر۸ ،فاو بهمن۱۳۶۴ ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
: ما لشگر امام حسینیم، حسین وار هم باید بجنگیم، اگر بخواهیم قبر شش گوشه امام حسین(ع) را در آغوش بگیریم کلامی‌ و دعایی جز این نباید داشته باشیم: "اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد" 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
ابراهیم نبی(ع) یڪ اسماعیل بہ قربانگاه برد و ندا آمد بازگرد! اما دستہ گل‌ها بہ مقتل فرستادند.. گاهے پیڪر مے‌آمد.. گاهے پیڪر، اِرباً اِربا بود.. و گاهے همان ‌هم نمے‌آمد @sangarshohada🕊
ﭘﺎﺵ اﺯ ﻛﻮﺩﻛﻲ ﻣﺸﻜﻞ ﺩاﺷﺖ..... ﺷﺐ ﻋﻤﻠﻴﺎﺕ چشم هاش از گریه سرخ شده بود. گفتم چی شده سید؟ گفت حتما تو هم فکر می کنی, با این پای لنگم نمی تونم بیام تو عملیات... اما من با همین پا,توی تمام آموزش ها, پا به پای بچه ها اومدم که بگم با یه پای علیل هم می شه از کشور دفاع کرد و. ﻣﻂﻤﺌﻦم اگر شهید شدم, جدم امام حسین به خاطر این پا ردم نمیکنه! ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ فرمانده را راضی کرد.همون شب با ذکر ع شهید شد! 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
همہ ی ما روزے غـروب خواهیم ڪرد ڪاش آن غـروب را بنویسند ... iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ‏‌رئیسعلی دلواری را اجنبی ها شهید نکردند بلکه از پشت با تیر غلامحسین تنگکی، عامل نفوذی ‎انگلیس از پا درآمد و همزمان بعضی‌ها به عزای امام حسین (ع) نشسته بودند! 📎پ ن : ۱۲ شهریور سالروز شهادت رئیسعلی دلواری🌷 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #برزخ_تکریت ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مز
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو ‌● 💠موقعیت شوشتر و بمباران بعد از اعزام جهت سازماندهی به موقعیت شوشتر که در کنار رود کارون واقع شده بود منتقل شدیم. در دسته های رزمی در قالب چند گروهان در حال سازماندهی بودیم که دو هواپیمای میگ عراقی سر رسیدند آنقدر سرعتشان زیاد بود که بعد از مشاهده و رها کردن بمبهایشان تازه صدای غرش آنها بگوش رسید. همه در اطراف پناه گرفتند و روی زمین پخش شدند. سمت چپ رودخانه بچه های اصفهان ، لشکر نجف اشرف مستقر بودند و سمت راست تیپ الغدیر یزد. موقعیت بچه های یزد در دامنه کوه واقع شده بود و امکان بمباران وجود نداشت . مگر اینکه به هنگام بازگشت هواپیماهای دشمن ، مورد هدف قرار گیرد که این دیگر به جرات و ریسک خلبانهای عراقی بستگی داشت که معمولا جرات بازگشت از همان مسیر را نداشتند. به هر حال بمبهایشان را در موقعیت بچه های اصفهان خالی کردند که در اثر آن چند نفر از آن عزیزان شهید و مجروح شدند. در این اعزام حضور بچه های روستای ما فوق العاده و چشمگیر بود. بعد از سازماندهی به موقعیت جنگل منتقل شدیم. موقعیت جنگل مکانی بود پر از درخت که تقریبا از دید دشمن مخفی بود. شبها در چادر می خوابیدیم. هوا بسیار سرد بود . شب اول یادم هست به علت سرمای شدید چند نفری پتوهایمان را یکی کردیم و گرد فانوسی شب را به صبح رسانیدیم اما خواب به چشمانمان نیامد. صبح ها بعد از نماز صبح زیارت عاشورا می خواندیم. با اینکه من تنبلی می کردم اما معنویت و حال و هوای خاصی داشت . یاد شبهای عملیات در فیلمها و سریالهای جنگی می افتادی . الان هم هر وقت نوای زیارت عاشورا می شنوم یاد آنروزها و موقعیت جنگل می افتم. به پیشنهاد بنده چون چهل - پنجاه روزی به عید مانده بود قرار گذاشتیم سرهایمان را از ته بتراشیم تا وقتی ایام عید به یزد بازمی گردیم دیگر نیاز به اصلاح نداشته باشیم. غافل از اینکه دیگر بازگشتی در کار نبود. آرایشگاه سیاری که در همان موقعیت فعال بود سر همه را به نوبت با ماشین فکر کنم دستی به اصطلاح ماشین کرد. من و سیفی که به قول معروف پشت لبمان کمی سبز شده بود به شوخی آن را هم زدیم. ادامه دارد..✒️ ⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @R199122 📿 10 📿15 📿 16 📿 17 📿 18 📿 23 📿 24 📿 25 📿 26 📿 27 📿 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸 🌸🍃 104 ڪلام حق امروز هدیہ به روح: ╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗ @sangarshohada ╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
مبهوتم از دوام سپرهای عشقتان.... که اینگونه در کشاکش سنگ ایستاده اید آهسته تر که ما به شما اقتدا کنیم.... ای تک سوار ها که به ظاهر پیاده اید ای بطن آفتاب حقیقت، سرایتان.... ثابت شدست روشن و خورشید زاده اید در آسمان جلوه سبکبار می روید.... دل را به خانه های زمین جا نهاده اید 🌷 j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
نمےدانم اینجا چہ اتفاقے افتادہ... میدان بودہ؟ یا نبرد تن با تانڪ؟ نمےدانم..همینقدر مےدانم ڪہ اگر یڪ نفرشان روز بپرسد خون من چہ شد؟؟ چہ دارم جز شرمندگے😔 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
●توی عملیات مجروح شد ، تیر به ناحیه سر اصابت ڪرد. شرایط درگیری بہ نحوے بود ڪه راهے برای عقب کشیدن رضا نبود بجز اینکہ پیکر پاکش رو روی زمین ‌بکشیم ‌و آروم‌آروم ‌بیایم ‌عقب... ●رضا زنده بود و پیڪرش روسنگ و خاک کشیده مےشد چاره‌اے ‌نبود. اگر این ڪار و نمےڪردیم زبونم لال مےافتاد دست تڪفیریها... ●رضا توی عشــق به حضرت رقیه (س) سوخت، پیڪرش تو مسیر شام‌ روی ‌سنگ ‌و خار ڪشیده ‌شد مثل ڪاروان اسراے اهل بیت (ع) ، رضا زنـده مـوند و زخم این سنگ و خار رو تحمل‌ کرد و بعد روحش پرکشید و آسمونے شد. ●فرمانـده ‌مےگفت : ‌این مسیری ‌ڪه ‌پیڪر رضا روی زمین ڪشیده شد همون‌ مسیر ورود اهل بیت علیهم السلام به ‌شام‌ هست .... ✍ راوی : همرزم شهیــد 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
🎥پخش قسمت دوازدهم ملازمان حرم فصل سوم(همسران) شهید مدافع حرم ❤️روايتي از عاشقانه هاي ناتمام 📺با اجراي دکتر فضه سادات حسيني ●پنج شنبه 18 ●جمعه 12 و 16:30 و‌ ●شنبه 7:30 از شبكه افق سيما j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
❤️ پنجشنبه ها هـوای عشـق رسانـاتر است ، هر کـجا کـه هستیـد کـمی " دوسـتت دارم " خیراتـم کنیـد ... دلـم برای زنـدگی تنـگ شـده است ...!!! 📎هدیه به روح معطر و مطهر شهـدا صـلوات🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
تو سرما و گرما همیشه پابرهنہ بود ، بهش میگفتن چرا پا برهنہ اے ؟ میگفت چون تو جبهہ خون پاڪ شهدا ریختہ شده . معروف بود بہ سید پا برهنہ . @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ● روایت یک عمر دوستی... 🔹حاج حسین مثل برادر بود برای حاج قاسم @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #برزخ_تکریت ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مز
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو ‌● 💠حضور در شلمچه بنظرم چهارشنبه هشتم بهمن شصت و پنج به هنگام تاریکی هوا بوسیله چند خودروی نظامی آیفا که روی آن پوش کشیده شده بود با چراغهای خاموش به سوی منطقه عملیاتی کربلای پنج (شلمچه) حرکت کردیم . در ابتدا در گردان قدس سازماندهی شده بودیم و فکر کنم به علت شهادت بچه های گردان فاطمه الزهرا- سلام الله علیها . به این گردان ملحق شدیم . بنده و شهید هاشمی هردو کمک آر پی جی زن یک و دو دسته و با برادر سیفی در یک دسته بودیم. اواخر شب رسیدیم خط پشتیبانی شب را داخل سوله ای زیر زمینی که سقف آن را با اروال پوشیده بودند اقامت یافتیم . جای امنی بود ولی امکان بیرون رفتن نبود و هر از چند دقیقه گلوله ای فرود می آمد. یکی دو شب همینجا ماندیم . صبح روز دهم بهمن به خط دوم - سوم رسیدیم. تعدادی از بچه های روستایمان را ملاقات کردیم . عراق جهت ممانعت از ورود رزمندگان کل منطقه که در شرق کانل ماهی واقع شده بود را آب انداخته بود. لذا از این جا به بعد می بایست باقایق جلو می رفتیم . البته راه خشکی هم وجود داشت اما به علت در تیررس بودن امکان عبور و مرورد نبود . منتظر قایقها بودیم که از خط بازمی گشتند . هیچکدام خالی نبودند مملو از مجروح و شهید . عملیات تازه انجام شده بود و تا تثبیت خط امکان ایجاد سنگر و خاکریز و عملیات مهندسی تا پایان مراحل چندگانه عملیات وجود نداشت لذا منطقه آرایش لازم را نداشت و نیروهای اعزامی وظیفه دفاع از پاتکهای سنگین دشمن به عهده داشتند و امکان خدمات رسانی اعم از سلاح و مهمات و تغذیه نیروها نیز به سختی امکان پذیر بود. نیروهای اعزامی می بایست برای مدت سه شبانه روز در خط اول حضور یافته و همه تجیزات را همراه خود آورده باشند. پس از تخلیه شهدا و مجروحین سوار قایق شدیم . گودی های کف قایق پر از آب و خون بود. اواسط مسیر هواپیماهای عراقی سر رسیدند . خوشبختانه چون موشکهایشان داخل آب می خورد اثرات چندانی نداشت . آنهایی هم که نزدیک می خورد با خوابیدن کف قایق جاخالی می دادیم. مگر اینکه به خود قایق اصابت می کرد. به علت ارتفاع کم آب در بعضی از نقاط پره های موتور قایق گیر می افتاد. اما قایقران تبحر داشت و مقداری موتور را بالا و روی سطح آب قرار می داد دشمن جهت جلوگیری از عملیات رزمندگان اسلام عمدا این مقدار آب را در منطقه انداخته بود تا امکان رفت و آمد قایق و تانک و اداوات نظامی وجود نداشته باشد. ادامه دارد..✒️ ⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊