سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #برزخ_تکریت ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مز
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #برزخ_تکریت
✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو
● #قسمت_هجدهم
💠موقعیت شوشتر و بمباران
بعد از اعزام جهت سازماندهی به موقعیت شوشتر که در کنار رود کارون واقع شده بود منتقل شدیم.
در دسته های رزمی در قالب چند گروهان در حال سازماندهی بودیم که دو هواپیمای میگ عراقی سر رسیدند
آنقدر سرعتشان زیاد بود که بعد از مشاهده و رها کردن بمبهایشان تازه صدای غرش آنها بگوش رسید.
همه در اطراف پناه گرفتند و روی زمین پخش شدند.
سمت چپ رودخانه بچه های اصفهان ، لشکر نجف اشرف مستقر بودند و سمت راست تیپ الغدیر یزد.
موقعیت بچه های یزد در دامنه کوه واقع شده بود و امکان بمباران وجود نداشت .
مگر اینکه به هنگام بازگشت هواپیماهای دشمن ، مورد هدف قرار گیرد که این دیگر به جرات و ریسک خلبانهای عراقی بستگی داشت که معمولا جرات بازگشت از همان مسیر را نداشتند.
به هر حال بمبهایشان را در موقعیت بچه های اصفهان خالی کردند که در اثر آن چند نفر از آن عزیزان شهید و مجروح شدند.
در این اعزام حضور بچه های روستای ما فوق العاده و چشمگیر بود.
بعد از سازماندهی به موقعیت جنگل منتقل شدیم.
موقعیت جنگل مکانی بود پر از درخت که تقریبا از دید دشمن مخفی بود.
شبها در چادر می خوابیدیم.
هوا بسیار سرد بود .
شب اول یادم هست به علت سرمای شدید چند نفری پتوهایمان را یکی کردیم و گرد فانوسی شب را به صبح رسانیدیم اما خواب به چشمانمان نیامد.
صبح ها بعد از نماز صبح زیارت عاشورا می خواندیم.
با اینکه من تنبلی می کردم اما معنویت و حال و هوای خاصی داشت .
یاد شبهای عملیات در فیلمها و سریالهای جنگی می افتادی .
الان هم هر وقت نوای زیارت عاشورا می شنوم یاد آنروزها و موقعیت جنگل می افتم.
به پیشنهاد بنده چون چهل - پنجاه روزی به عید مانده بود قرار گذاشتیم سرهایمان را از ته بتراشیم تا وقتی ایام عید به یزد بازمی گردیم دیگر نیاز به اصلاح نداشته باشیم.
غافل از اینکه دیگر بازگشتی در کار نبود.
آرایشگاه سیاری که در همان موقعیت فعال بود سر همه را به نوبت با ماشین فکر کنم دستی به اصطلاح ماشین کرد.
من و سیفی که به قول معروف پشت لبمان کمی سبز شده بود به شوخی آن را هم زدیم.
ادامه دارد..✒️
⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#دویست_و_سیزدهمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿 10 📿15 📿 16 📿 17 📿 18 📿 23 📿 24 📿 25 📿 26 📿 27 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_821_884)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸 #تلــاوٺ_قرآטּ_صبحگاهے🌸🍃
104
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_علی_اکبر_کشتکار
╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗
@sangarshohada
╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
مبهوتم از دوام سپرهای عشقتان....
که اینگونه در کشاکش سنگ ایستاده اید
آهسته تر که ما به شما اقتدا کنیم....
ای تک سوار ها که به ظاهر پیاده اید
ای بطن آفتاب حقیقت، سرایتان....
ثابت شدست روشن و خورشید زاده اید
در آسمان جلوه سبکبار می روید....
دل را به خانه های زمین جا نهاده اید
#مردان_بی_ادعا
#صبحتون_شهدایی🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
نمےدانم
اینجا چہ اتفاقے افتادہ...
میدان #مین بودہ؟
یا نبرد تن با تانڪ؟
نمےدانم..همینقدر مےدانم
ڪہ اگر یڪ نفرشان
روز #قیامت بپرسد خون من چہ شد؟؟
چہ دارم جز شرمندگے😔
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
#خاطرات_شهید
●توی عملیات مجروح شد ، تیر به ناحیه سر اصابت ڪرد. شرایط درگیری بہ نحوے بود ڪه راهے برای عقب کشیدن رضا نبود بجز اینکہ پیکر پاکش رو روی زمین بکشیم و آرومآروم بیایم عقب...
●رضا زنده بود و پیڪرش روسنگ و خاک کشیده مےشد چارهاے نبود. اگر این ڪار و نمےڪردیم زبونم لال مےافتاد دست تڪفیریها...
●رضا توی عشــق به حضرت رقیه (س) سوخت، پیڪرش تو مسیر شام روی سنگ و خار ڪشیده شد مثل ڪاروان اسراے اهل بیت (ع) ، رضا زنـده مـوند و زخم این سنگ و خار رو تحمل کرد و بعد روحش پرکشید و آسمونے شد.
●فرمانـده مےگفت : این مسیری ڪه پیڪر رضا روی زمین ڪشیده شد همون مسیر ورود اهل بیت علیهم السلام به شام هست ....
✍ راوی : همرزم شهیــد
#شهید_رضا_دامرودی🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#اطلاعیه
🎥پخش قسمت دوازدهم ملازمان حرم فصل سوم(همسران) شهید مدافع حرم #مهندس_موسی_رجبی
❤️روايتي از عاشقانه هاي ناتمام
📺با اجراي دکتر فضه سادات حسيني
●پنج شنبه 18
●جمعه 12 و 16:30 و
●شنبه 7:30 از شبكه افق سيما
#ملازمان_حرم
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
#مزارسیدالشهدای_مقاومت❤️
پنجشنبه ها
هـوای عشـق رسانـاتر است ،
هر کـجا کـه هستیـد کـمی
" دوسـتت دارم "
خیراتـم کنیـد ...
دلـم برای
زنـدگی تنـگ شـده است ...!!!
#پنجشنبه_های_دلتنگی
📎هدیه به روح معطر و مطهر شهـدا صـلوات🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#شهید_سیدحمید_میرافضلی
تو سرما و گرما همیشه پابرهنہ بود ،
بهش میگفتن چرا پا برهنہ اے ؟
میگفت چون تو جبهہ خون پاڪ
شهدا ریختہ شده .
معروف بود بہ سید پا برهنہ .
@sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ڪلیپ
● روایت یک عمر دوستی...
🔹حاج حسین مثل برادر بود برای حاج قاسم
@sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #برزخ_تکریت ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مز
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #برزخ_تکریت
✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو
● #قسمت_نوزدهم
💠حضور در شلمچه
بنظرم چهارشنبه هشتم بهمن شصت و پنج به هنگام تاریکی هوا بوسیله چند خودروی نظامی آیفا که روی آن پوش کشیده شده بود با چراغهای خاموش به سوی منطقه عملیاتی کربلای پنج (شلمچه) حرکت کردیم .
در ابتدا در گردان قدس سازماندهی شده بودیم و فکر کنم به علت شهادت بچه های گردان فاطمه الزهرا- سلام الله علیها . به این گردان ملحق شدیم .
بنده و شهید هاشمی هردو کمک آر پی جی زن یک و دو دسته و با برادر سیفی در یک دسته بودیم.
اواخر شب رسیدیم خط پشتیبانی
شب را داخل سوله ای زیر زمینی که سقف آن را با اروال پوشیده بودند اقامت یافتیم .
جای امنی بود ولی امکان بیرون رفتن نبود و هر از چند دقیقه گلوله ای فرود می آمد.
یکی دو شب همینجا ماندیم .
صبح روز دهم بهمن به خط دوم - سوم رسیدیم. تعدادی از بچه های روستایمان را ملاقات کردیم .
عراق جهت ممانعت از ورود رزمندگان کل منطقه که در شرق کانل ماهی واقع شده بود را آب انداخته بود.
لذا از این جا به بعد می بایست باقایق جلو می رفتیم .
البته راه خشکی هم وجود داشت اما به علت در تیررس بودن امکان عبور و مرورد نبود .
منتظر قایقها بودیم که از خط بازمی گشتند .
هیچکدام خالی نبودند مملو از مجروح و شهید .
عملیات تازه انجام شده بود و تا تثبیت خط امکان ایجاد سنگر و خاکریز و عملیات مهندسی تا پایان مراحل چندگانه عملیات وجود نداشت لذا منطقه آرایش لازم را نداشت و نیروهای اعزامی وظیفه دفاع از پاتکهای سنگین دشمن به عهده داشتند و امکان خدمات رسانی اعم از سلاح و مهمات و تغذیه نیروها نیز به سختی امکان پذیر بود.
نیروهای اعزامی می بایست برای مدت سه شبانه روز در خط اول حضور یافته و همه تجیزات را همراه خود آورده باشند.
پس از تخلیه شهدا و مجروحین سوار قایق شدیم .
گودی های کف قایق پر از آب و خون بود.
اواسط مسیر هواپیماهای عراقی سر رسیدند .
خوشبختانه چون موشکهایشان داخل آب می خورد اثرات چندانی نداشت .
آنهایی هم که نزدیک می خورد با خوابیدن کف قایق جاخالی می دادیم.
مگر اینکه به خود قایق اصابت می کرد.
به علت ارتفاع کم آب در بعضی از نقاط پره های موتور قایق گیر می افتاد.
اما قایقران تبحر داشت و مقداری موتور را بالا و روی سطح آب قرار می داد
دشمن جهت جلوگیری از عملیات رزمندگان اسلام عمدا این مقدار آب را در منطقه انداخته بود تا امکان رفت و آمد قایق و تانک و اداوات نظامی وجود نداشته باشد.
ادامه دارد..✒️
⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#دویست_و_سیزدهمین
#ختم_قران_شهدا
ختم قران به نیابت از شهدا وتعجیل در ظهور اقا...لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@R199122
📿 10 📿 16 📿 17 📿 18 📿 23 📿 24 📿 25 📿
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩
( #s2_822_884)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
🍃🌸 #تلــاوٺ_قرآטּ_صبحگاهے🌸🍃
105
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_حجت_رحیمی
╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗
@sangarshohada
╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
ای نفسِ صبحدم ،گر نهـے آنجا قدم
خستہ دلم را بجو،در شِکنِ موی دوست
جان بِفِشانم زشوق ،در ره باد صبا
گربرساند بہ ما،صبح دمے بوی دوست
#شهید_حجت_رحیمی
#صبحتون_شهدایی🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#سید_شهیدان_اهل_قلم:
●دیندار آن است ڪہ در ڪشاڪش بلا دیندار بماند وگرنہ
در هنگام راحت و فراغت و صلح و سلم، چہ بسیارند اهل دین.
#شهید_آوینــے🌷
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙صوت شنیده نشده
شهید مصطفی ردانی پور🌷
عملیات والفجر مقدماتی ، لشکر ۱۴ امام حسین(ع) ،
مکان ضبط: تیپ ۳ ،تاریخ: ۱۳۶۱/۱۱/۵
🔹اين جمله از اولين وصيتنامهاش برای شاگردان و رهروانش به يادگار ماند:
«عمامه من كفن من است»
شهادت: ۱۵ مرداد ۱۳۶۲ ،عمليات والفجر ۲ منطقه حاج عمران
@sangarshohada🕊🕊
#ڪلام_شهید:
«...برای حفظ حیثیت جمهوری اسلامی و بنا بر فرامین حضرتِ امام، ما حق نداریم سستی به خرج دهیم. اگر ما ذرّهای از خودمان سستی نشان بدهیم، این در حکم ضربهای است بر ولایت امر، و کفران نعمت تلقّی می شود.
ذرّهای سهل انگاری از جانب ما، در حکم خیانت به امام و #انقلاب_اسلامی است و باعث میشود تا تن به ذلّت بدهیم و تا ابد نتوانیم سرمان را بلند کنیم!...»
#سردار_عاشورایی_خیبر
#شهید_حاج_ابراهیم_همت 🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
#آقــــاجـــــان
تـــــو
را
بــہ
اضـطـرار
زیـنب س
بــیا
#العجل_یاصاحب_الزمان
ว໐iภ ↬ @sangarshohada 🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #برزخ_تکریت ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مز
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #برزخ_تکریت
✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو
● #قسمت_ #بیستم
💠 آمادگی شهید سید علی هاشمی برای پرواز
قبل از سوار شدن قایق ها ، ظهر را در سنگرهای زیر زمینی گذراندیم.
به علت ارتفاع کم سنگر نماز را نشسته خواندیم .
یکی از همشهریان از دریچه بالای سنگر یک پاکت بزرگ مستطیلی شکل ماست و مقداری نان خشک تحویلمان داد .
سنگر چهار نفره بود بنده و شهید هاشمی ، سیفی و مرادی .
ترتیب نشستن در سنگر هنوز به یاد دارم
شهید هاشمی روبروی خط دشمن سمت چپ سنگر.
از ابتدای اعزام هر وقت موقعیت جور می شد من و هاشمی بذله گویی می کردیم .
یکی او می گفت . یکی من.
کم نمی آوردیم .
دوستانی که آن دوران را درک کرده اند و شوخ طبعی شهید هاشمی را دیده اند می دانند چه می گویم .
حدودا یکی دو ساعت مانده به شهادت.
قصدم مقایسه نیست
لحظه های بخواب رفتن و بیدار شدن اصحاب کهف را اکثرا از تلوزیون دیده اید .
آن لحظه را تجسم کنید .
شهید هاشمی داشت آماده می شد برای پرواز.
اما من همچنان در دنیای خود .
همچنان شوخی و مسخره بازی .
جمله ای که ورد زبانمان بود تکرار کردم.
منتظر بودم شهید هاشمی پاسخ دهد.
بیکباره شهید هاشمی خطاب به من گفت : اصغر ، دیگه بسه !!!
پژواک صدایش هنوز گوشم را نوازش می دهد
🔊 اصغر اصغر
دیگه بسه دیگه بسه .بسه بسه
خنده ام را فرو خوردم فکر کردم دارد نصیحت می کند
خیلی عجیب بود . دیگ به دیگ میگفت رود سیاه .
فکر نکنید خدای نکرده غلو می کنم لعنت بر من اگر زیاده روی کرده باشم .
از جمع ما او را انتخاب و از ما جدا کردند .
به همین راحتی .
ره صد ساله را یکشبه پیمود.
و اما ادامه ماجرا.
قایق با طی کردن حدود 7 الی 8 کیلومتر به انتهای مسیر رسید با پیاده شدن ما مجروحین و شهدا به قایق منتقل شدند.
قایقران استراحت نداشت.
جان بر کف در میدان .
✍ ارتباط با نویسنده : 👇
@Asgharhakimy
ادامه دارد..✒️
⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
🍃🌸 #تلــاوٺ_قرآטּ_صبحگاهے🌸🍃
106
ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_موسی_رجبی
╔══ ⚘ ════ 🕊 ══╗
@sangarshohada
╚══ 🕊 ════ ⚘ ══╝
دیگر هوسی ما را جز
وصل #تو در سر نیست
رحمی ڪن و یادی ڪن
این بےسر و سامان را
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#صبحتون_شهدایی🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ڪلیپ
●همسرت مثل اباعبدالله شهید شد.
چقدر این صحبتهای "همسر شهید موسی رجبی" دردناک بود
#شهید_موسی_رجبی🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
#پوستر
#حاج_قاسم | انتقام سخت
▫️هرگز نمیشود که شهیدانه زیست و
▫️از نعمت شهید شدن بینصیب بود
▫️ما پیرو توایم و اجازه نمیدهیم
▫️تاریخ، بعد تو بنویسد: «غریب بود»
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی🌷
@sangarshohada🕊🕊
#خاطرات_شهید
●جمعیت زیادی روبرومون ایستاده بود. تعدادشون خیلی بیشتر از ما بود. بعضی هاشون آموزش دیده بودند و آماده هر اقدامی بودند.
بچه های ما حسابی خسته شده بودند. بعضی هاشون عقب تر از ما بودند و هنوز به ما نرسیده بودند.
من و حاج محمد و برادر خانمش روبروی جمعیت ایستاده بودیم. اوج درگیری های فتنه 88بود.
●حاج محمد گفت: باید یه کاری کرد.
انگار که فکری به ذهنش رسیده باشه، با تمام توان و صدایی که داشت فریاد زد: یا حیدر!
جمعیت روبرو حسابی وحشت کردند و شروع کردند به عقب نشینی. حسابی گیج شده بودند. بچه های خودمون هم از عقب رسیدند و تونستیم همه رو متفرق کنیم.
اون روز خود حضرت حیدر بهمون مدد کرد...
✍راوی: دوست شهید
#شهید_محمد_پورهنگ🌷
#سالروز_ولادت
iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #برزخ_تکریت ✍ خاطرات آزاده : حکیمی مز
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #برزخ_تکریت
✍ خاطرات آزاده : حکیمی مزرعه نو
● #قسمت_بیست_و_یکم
💠پاتک سنگین دشمن
بلافاصله پس از پیاده شدن از قایق پشت وانت تویوتا قرار گرفتیم .
دو دستگاه وانت با فاصله کم راه افتادند.
ساعت حدودا 4 عصر بود.
همه چیز خبر از پاتک سنگین دشمن می داد.
معمولا دشمن هر چند روز یکبار پاتک داشت .
ولی آن روز یعنی جمعه دهم بهمن قصد دشمن برای بازپس گیری مناطق آزاد شده جدی بود.
کف وانت پر بود از انواع مهمات سبک اعم از گلوله آر. پی.جی ، فشنگ ، نارنجک و...
گفتند هر چه می توانید از این مهمات همراه خود بردارید که امکان ارسال محموله کمکی وجود ندارد.
همینطور که نشسته بودیم کیسه جلوی لباس شیمیایی که به تن داشتیم پر کردیم از فشنگ و...
سنگینی بیش از حد آن باعث شد مقداری از آن را تخلیه کنیم .
ماشین فقط روی جاده منتهی به خط امکان حرکت داشت و اطراف جاده باتلاق بود.
همزمان با حرکت ما پاتک سنگین دشمن آغاز شد.
در میانه راه چند دستگاه ماشین سنگین از جمله یک دستگاه لدر آتش گرفته بود که شعله های آن به آسمان بلند بود و با توجه به کم عرض بودن مسیر و شعله های آتش بسختی امکان عبور وجود داشت .
ماشین برای لحظاتی سرعت را کم و دوباره با سرعت از کنار آن گذشت .
با توجه به آتش سنگین و مسدود شدن مسیر امکان ادامه مسیر با خودرو نبود.
بلافاصله پیاده شده و با هدایت فرمانده که فکر کنم شخصی بنام آقای حسینی و بچه اردکان بود ادامه مسیر دادیم .
تعدادی از شهدا با وضع فجیعی به شهادت رسیده و در کنار هم آرامیده بودند.
جالب است که در آن نقطه پر خطر نیز بچه های روستای ما در حال تخلیه شهدا و مجروحین بودند.
سمت راست جاده کانالی بود کم عرض با عمق حدود یک متر.
حدود 10 الی 12 نفر بودیم .
فرمانده ، ما را به کانال هدایت کرد.
از شدت آتش و دود و آثار انفجار دهانمان باز مانده بود و بدون اراده ذکر یاحسین یاحسین (ع) را زمزمه می کردیم .
در ابتدا خوب بود و امکان حرکت نشسته وجود داشت .
ولی پس از دقایقی آنقدر گلوله روی منطقه ریختند که کل کانال را تخریب و حرکت قفل شد.
بعدها در اسارت شنیدم که فرمانده وقت لشکر 25 کربلا گفته بود ندیدم عراق در هیچ پاتکی اینقدر آتش ریخته باشد .
بالاخره منطقه مشرف به شهر بصره بود و از خط اول حدودا ده کیلومتر تا شهر فاصله داشت .
صدام ادعا کرده بود اگر ایران بتواند بصره را بگیرد ، من کلید بغداد را به او می دهم.
لذا با توجه به اهمیت منطقه برای عراق لزوم بازپس گیری آن را دو چندان می کرد.
البته بعثی ها موفق به بازپس گیری کل منطقه نشدند.
ادامه دارد..✒️
⛔️کپی ونشر ممنوع..چون این خاطرات هنوز چاپ نشده نویسنده راضی به نشرش نیستند..فقط همینجا بخونید🌹
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊