سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :6⃣4⃣2⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 247
در لحظاتی که اگر صدای پارویی بلند میشد یا یکی از نیروها عطسه میکرد همۀ نقشه ها به هم میریخت، فقط این باور بود، که به ما آرامشی وصف ناپذیر می داد.
حالا از آن نقاط حساس گذشته و به منطقۀ مأموریت گروهان نزدیک شده بودیم. ساعت حدود 11:30 دقیقه شب بود که در محورهای دیگر درگیری شروع شد. در آن لحظات، من کنار بلم فرمانده مان اصغر قصاب بودم. پرسیدم: «اصغر آقا! عملیات لو رفته؟ مثل اینکه بچه ها درگیر شدن؟» اصغر آقا با طمأنینه گفت: «نه! آتش کوره که میزنن!» فکر میکردم در مقابل آتش کور دشمن بعضی از نیروهای ما هم درگیر شده اند چون سروصدای زیادی می آمد. بلافاصله دستور رسید: «سریعتر حرکت کنید.» احساس راحتی میکردم چون از حساسترین مناطق گذشته بودیم و حالا حتی اگر عملیات لو میرفت، نمی توانست مشکل چندانی تولید کند. رمز عملیات زمانی که به منطقۀ گردان رسیدیم، صادر شده بود و حالا دستور رها شدن دسته ها ابلاغ شد. بلمها از هم فاصله گرفته و به موازات سده دشمن در آب پخش میشدند و دشمن هنوز متوجه چیزی نشده بود. ما در زمان تعیین شده به محل مقرر رسیده بودیم اما عده ای از نیروهای جناحین هنوز به محورهای خودشان نرسیده بودند. بچه هایی که با بیسیم با قرارگاه در ارتباط بودند، مرتب می شنیدند که درگیر نشوید تا نیروهای دیگر هم برسند. در همان لحظات غواصهای خط شکن ـ که تا نزدیکی سده با بلم آمده و آنجا وارد آب شده بودند ـ به مأموریت خود پرداخته بودند. فاصله ما با ساحل دشمن حدود بیست متر بود.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :7⃣4⃣2⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 248
چندین ردیف سیم خاردار و موانع دیگر از داخل آب تا سنگرهای دشمن گسترده شده بود و غواصها می بایست با گشودن سیم خاردارها راه را برای عبور بقیه باز میکردند. در منطقه ما صدایی از کسی درنمی آمد اما به وضوح صدای درگیری محورهای دیگر را که شدت میگرفت، می شنیدیم. ما روبه روی شلیکایی بودیم که قرار بود قبل از هر چیز آن را منهدم کنیم. آرام و بیصدا به سمت سده پیش میرفتیم که ناگهان باز روبه روی سنگر شلیکا پاروزنهای بلم ما هماهنگی شان را از دست دادند و بلم وسط آب شروع به چرخیدن کرد! در این میان صدای صحبت دو عراقی که بالای سده ایستاده بودند بیش از هر چیز توجهم را جلب میکرد. به نظر میرسید نیروهای شلیکا هستند. آن شب مهتاب نور نقره ای رنگش را روی هور پاشیده بود و بلم ما وسط آب و روبه روی دشمن می چرخید. اگر ما نمی توانستیم بلم را به جهت معینی هدایت کنیم و آنها ما را در روشنایی ماه میدیدند کارمان ساخته بود. گر چه همه بلمها روبه روی ساحل آماده حمله و آر.پی.جی زنها آماده شلیک بودند اما در آن حالت دلهره آور عصبی شده بودم. در همان لحظات، نگاهم روی آن دو عراقی میخکوب شده بود. یکی از آنها سیگاری روشن کرد، سیگار که آتش گرفت ناگهان صدای فریاد عراقی بلند شد؛ ما را دیده بود! سریع دوید به طرف شلیکا اما فقط فرصت یک دور شلیک را یافت چون موشک آر.پی.جی یکی از بلمها دقیقاً به سنگر شلیکا خورد و آن را خاموش کرد. درگیری رسماً شروع شد. بر اثر آتش شلیکا یکی دو نفر زخمی شدند اما آتش تمام عیار بچه های ما شروع شده بود.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#نود_ودومین
#ختم_قران_شهدا
لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@FF8141
🌷1🌷2🌷3🌷🌷19🌷20🌷21🌷24🌷25🌷26🌷
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩@
( #s794_615)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
✧✦•﷽ ✧✦•
#دستهای_خـــــدا_روی
#زمیـــــن_باشید
✍سلام همسنگری های عزیز ما قصد داریم #مبلغی را برای ۳خانواده مستضعف و نیازمند جمع اوری کنیم مهم نیست چه مقدار میتونیم کمک کنیم مهم اینه که بی تفاوت نباشیم چنانچه کسی قصد داره در این امر خیر شریک بشه با ای دی زیر هماهنگ کنه
@FF8141
باتشکر🌹🌹
سنگرشهدا دراینستاگرام ، 👇
instagram.com/_u/sangareshohada
لطفا از پیج سنگرشهدا در اینستاگرام حمایت کنید..ممنون
عشق یعنے:
بنویسے غزلے
از چشمش
درهمان
مصرع اول
قلمت گریہ ڪند
#جـــــامانده_ام😔
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#شهید_سوختہ_در_عشق_خدا
✍تعریفش را از برادرم کہ همرزم او بود زیاد شنیده بودم، یکبار یکے از نوارهایش را گوش دادم ؛ حالت عجیبے داشت، از آنچه فکر میکردم زیباتر بود؛ نوایی ملکوتے داشت.شب بود بہ همراه چند نفر از دوستان دور هم نشستہ بودیم، دعاے توسل شهیـد تورجے زاده در حال پخش بود، هر کس در حال خودش بود....
✍صدای در آمد ،بلند شدم و در را باز ڪردم، در نهایت تعجب دیدم استاد گرامے ما حضرت آیت الله جوادی آملی پشت در است؛ با خوشحالے گفتم بفرمایید، البته قبلا هم به حجره ها و طلبہ هایشان سر مےزدند .ایشان هم درنهایت ادب قبول ڪردند و وارد شدند.
✍سریع ضبط را خاموش ڪردیم،
استاد در گوشهاے از اتاق نشستند، بعد گفتند: اگر مشکلےنیست ضبط را روشن ڪنید. صدای سوزناڪ و نوای ملڪوتے او در حال پخش بود.استاد پرسیدند: اسم ایشان چیست؟گفتم : محمد رضا تورجی زاده.استاد پس از کمے مکث فرمودند :ایشان (در عشق خدا) سوختہ است.گفتم : ایشان شهــید شده فرمانده گردان یا زهرا (س)هم بوده.استاد ادامه داد:ایشان قبل از شهادت سوختہ بوده ...
✍راوی : #شهید_سید_محمدحسین_نواب
#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده🌷
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊
#آقاۍ_من
ڪاش دستِ بیعتمان با تو،
از جنس حجة الوداعیان نباشد؛
ڪہ غدیر را در همان برڪہ گذاشتند..✨
ڪاش #بیعتمان عمّــارگونہ بماند..
ڪاش داعیہ علوے بودنمان،
رنگِ ڪوفے نگیرد...
ว໐iภ↬ @sangarshohada
خوابش را دید و گفت :
چگونہ توفیق شهادت پیدا کردی؟!
-گفت از آنچہ دلمـ میخواست ، #گذشتـــــم ...
#رِضـــــاً_بِرضــــــــــٰاکَ
@sangarshohada 🕊🕊
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :8⃣4⃣2⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 249
بلم ما هم بعد از چهار پنج دور چرخیدن بالاخره رام شده بود و همه سعی ما این بود تیراندازی کنیم تا دو نفر دیگر با تمام قدرت به طرف ساحل پارو بزنند. به زودی به سیم خاردارها رسیدیم اما در آن قسمت سیم خاردار بریده نشده بود و بلم گیر کرد و متوقف شد. حالا دیگر فاصله ما با ساحل دو متر بود که سیم خاردارها آن را فرش کرده بودند. میله هایی که برای نصب سیم خاردار داخل آب کاشته شده بودند حدود نیم متر بالاتر از سطح آب بودند. از بلم داخل آب و روی سیم خاردارها پریدیم. آنجا متوجه مین هایی شدم که خوشبختانه به جز یکی دو مورد بقیه عمل نکردند. همه فکر و ذکر ما در آن حال، عبور از سیم خاردارها و بالا کشیدن از سده بود. بی اعتنا به سیمهای خاردار که به هر جا میخورد، میدرید و پاره میکرد، بالا کشیدیم. درگیری شدید بود و از آنجا که فاصله ما نزدیک بود عراقیها نتوانستند از بعضی سلاحهایشان استفاده کنند.
بالای سده درگیری تمام عیاری شروع شد. همه سعی ما، گرفتن جای پا و پاکسازی سریع سده بود. میخواستیم از مهمترین برگ برنده مان که غافلگیری دشمن بود، نهایت استفاده را بکنیم چون می دانستیم سنگرهای پشتیبانی دشمن پشت سده مهیا هستند و اگر فرصت پیدا کنند وارد عمل میشوند. از سوی دیگر فاصلۀ بین سده و قرارگاه حدود پانصد متر بود و نیروی بیشتری در قرارگاه متمرکز بود. دشمن حدود دویست تانک هم در آن قسمت داشت که طبعاً ما نمی خواستیم آنها وارد عمل شوند بنابراین، همۀ تلاشمان این بود قبل از اینکه آنها خود را جمع وجور کرده و وارد کار شوند منطقه را پاکسازی کنیم. علاوه بر این می دانستیم نیروهای خودی با قایق های تندروی کوثر و عاشورا با موتور خاموش و پاروزنان به نزدیکی کمینگاه های دشمن رسیده و آنجا منتظرند تا بلافاصله بعد از آغاز درگیری ما، آنها هم وارد عمل شوند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران
✫⇠قسمت :9⃣4⃣2⃣
✍ به روایت سید نورالدین عافی
📖 شماره صفحه: 250
کار به جایی رسیده بود که منطقه از سروصدای غرش توپها و گلوله ها و صدای قایقهای موتوری میلرزید. در همان گیرودار از بالای سده به سمت هور برگشتم، به مسیری که شب قبل آن را طی کرده بودیم. هور در نقاط متعددی غرق در دود و آتش بود. فکر کردم قایقها با کمینها درگیر شده اند. برای لحظاتی از دود و انفجار و سروصدای اطرافم بریده و به درگیری قایقهای تندرو و کمین ها معطوف شده بودم که ناگهان به خودم نهیب زدم: پسر! اول اینجا رو درست و حسابی تصرف کنید بعد.
درگیری شدید بود اما برای ما که عظمت و مخاطره چندین کیلومتری عبور از دل دشمن با بلم را از سر گذرانده بودیم حالا درگیری با دشمن روی خاک سخت، آسان میبود و بچه ها با دل و جرئت مضاعفی درگیر میشدند. یکی از دوشکاها که مقاومت زیادی داشت زمین گیرمان کرده بود، بچه ها می گفتند از دور امکان ندارد ساکتش کرد باید نزدیکتر برویم و با نارنجک کارش را بسازیم. بلافاصله دو سه نفر به سرعت خود را به آن سمت رساندند و با پرتاب نارنجک مسئله حل شد. فکر میکردم وقتش رسیده به سمت جاده قرارگاه بروم. رو به همان سمت بودم که مصطفی پیشقدم را دیدم. مرا که دید گفت: «آقا سید! بچه های لشکر نجف از آب بیرون اومدن ولی اونجا درگیرن، نتونستن بالا بکشن هر چه زودتر با یه عده نیرو برین کمک اونا!» در سمتی که آقا مصطفی میگفت ساختمان دو طبقه ای وجود داشت که به شدت مقاومت میکرد و مانع پیشرَوی و گسترش بچه ها شده بود اما من به مأموریت خودم چسیبده بودم.
ـ اما آقا مصطفی من میرم اونطرف...
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃
#نود_ودومین
#ختم_قران_شهدا
لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید..
@FF8141
🌷1🌷2🌷3🌷🌷19🌷20🌷21🌷24🌷25🌷26🌷
وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون
صلوات ختم شده⇩⇩⇩@
( #s794_615)
ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
✧✦•﷽ ✧✦•
#دستهای_خـــــدا_روی
#زمیـــــن_باشید
✍سلام همسنگری های عزیز ما قصد داریم #مبلغی را برای ۳خانواده مستضعف و نیازمند جمع اوری کنیم مهم نیست چه مقدار میتونیم کمک کنیم مهم اینه که بی تفاوت نباشیم چنانچه کسی قصد داره در این امر خیر شریک بشه با ای دی زیر هماهنگ کنه
@FF8141
باتشکر🌹🌹
سنگرشهدا دراینستاگرام ، 👇
instagram.com/_u/sangareshohada
لطفا از پیج سنگرشهدا در اینستاگرام حمایت کنید..ممنون
هدایت شده از جبهه فرهنگی، مذهبی یا زهرا(س)
آوای مادرانه - مولا 1 .mp3
16.68M
#آوای_مادرانه اینبار روایت گر آنهایی است که امامشان را رها کردند!!
قسمت اول: حسود
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#مهر_بـــرادرے
✍دوره آموزشی با محمد حسین یکجا بودیم. قشنگترین خاطرهای که از او دارم هم در این دوره اتفاق افتاد.در یکی از تمریناتی که برای آمادگی بچهها تدارک دیده بودند؛ مربی آموزش من را تنبیه کرد که باید محوطهای پر از سنگ و خاک را غلت بزنم. من هم اطاعت امر کردم. در حین غلت زدن، تنم به پای یک پاسدار برخورد کرد. وقتی که گرد و خاک فرو نشست و توانستم درست ببینم؛ متوجه شدم سید محمد حسین است، بلند شد پرسیدم: مگه تو را هم تنبیه کردند؟ گفت: «نه! من طاقت ندارم برادرم را تنبیه کنند و من تماشاچی باشم».
#جــــاے_عکس
✍منو محمدحسین سال 90وارد یگان صابرین شدیم بعد یروز که تو یگانمون داشتیم میرفتیم یکی از تابلوهایی ک عکس شهدای قله جاسوسان روش بوده یه جای خالی داشته که سید گفت اونجا جای عکس منه،من گفتم نه جای عکس منه بعد چهارسال که سید شهید میشه بعد که داشتم میرفتم سرکار دیدم روی همون تابلو و توی همون جای خالی عکس سیدمحمد حسین را زدن
راوے : #بــــرادر_شهید🌷
#شهید_سیدمحمدحسین_میردوستی
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
4_467024809507684361.mp3
3.38M
✾ ✨🌸﷽🌸✨✾
🎧 #مـــــولودے 🎧
💞به مناسبت عید غدیــر خم💞
باصداے :
سید مجید بنے فاطمه
✨🌸 #حیدر_علےمولا_علےمولا🌸✨
ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊