eitaa logo
سنگرشهدا
7.3هزار دنبال‌کننده
16.3هزار عکس
3.1هزار ویدیو
52 فایل
امروز #فضیلت زنده نگہ داشتن یاد #شهدا کمتر از شهادت نیست . "مقام معظم رهبرے❤️ 🚫تبلیغ و تبادل نداریم🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
. بچه ها! سعي ڪنيد عاشق باشيد! عاشق #خدمت_ڪردن! منتظرنباشيدڪه ڪسي به شمابگويد خداقوت، ڪسی ازتان تشڪر ڪند ویاڪسی #قدرڪاروتلاش ومشقتی راڪه ڪشیده اید بداند.. #شهید_حسین_ناجے ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊
‌ #ڪلام_امیرالمومنین_ع: ریاکار، ظاهرش زیبا و باطنش، بیمار است! ‌ #امالی_صدوق_ص_۳۹۸📗 ‌ ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :6⃣4⃣2⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 247 در لحظاتی که اگر صدای پارویی بلند میشد یا یکی از نیروها عطسه میکرد همۀ نقشه ها به هم میریخت، فقط این باور بود، که به ما آرامشی وصف ناپذیر می داد. حالا از آن نقاط حساس گذشته و به منطقۀ مأموریت گروهان نزدیک شده بودیم. ساعت حدود 11:30 دقیقه شب بود که در محورهای دیگر درگیری شروع شد. در آن لحظات، من کنار بلم فرمانده مان اصغر قصاب بودم. پرسیدم: «اصغر آقا! عملیات لو رفته؟ مثل اینکه بچه ها درگیر شدن؟» اصغر آقا با طمأنینه گفت: «نه! آتش کوره که میزنن!» فکر میکردم در مقابل آتش کور دشمن بعضی از نیروهای ما هم درگیر شده اند چون سروصدای زیادی می آمد. بلافاصله دستور رسید: «سریعتر حرکت کنید.» احساس راحتی میکردم چون از حساسترین مناطق گذشته بودیم و حالا حتی اگر عملیات لو میرفت، نمی توانست مشکل چندانی تولید کند. رمز عملیات زمانی که به منطقۀ گردان رسیدیم، صادر شده بود و حالا دستور رها شدن دسته ها ابلاغ شد. بلمها از هم فاصله گرفته و به موازات سده دشمن در آب پخش میشدند و دشمن هنوز متوجه چیزی نشده بود. ما در زمان تعیین شده به محل مقرر رسیده بودیم اما عده ای از نیروهای جناحین هنوز به محورهای خودشان نرسیده بودند. بچه هایی که با بیسیم با قرارگاه در ارتباط بودند، مرتب می شنیدند که درگیر نشوید تا نیروهای دیگر هم برسند. در همان لحظات غواصهای خط شکن ـ که تا نزدیکی سده با بلم آمده و آنجا وارد آب شده بودند ـ به مأموریت خود پرداخته بودند. فاصله ما با ساحل دشمن حدود بیست متر بود. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :7⃣4⃣2⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 248 چندین ردیف سیم خاردار و موانع دیگر از داخل آب تا سنگرهای دشمن گسترده شده بود و غواصها می بایست با گشودن سیم خاردارها راه را برای عبور بقیه باز میکردند. در منطقه ما صدایی از کسی درنمی آمد اما به وضوح صدای درگیری محورهای دیگر را که شدت میگرفت، می شنیدیم. ما روبه روی شلیکایی بودیم که قرار بود قبل از هر چیز آن را منهدم کنیم. آرام و بیصدا به سمت سده پیش میرفتیم که ناگهان باز روبه روی سنگر شلیکا پاروزنهای بلم ما هماهنگی شان را از دست دادند و بلم وسط آب شروع به چرخیدن کرد! در این میان صدای صحبت دو عراقی که بالای سده ایستاده بودند بیش از هر چیز توجهم را جلب میکرد. به نظر میرسید نیروهای شلیکا هستند. آن شب مهتاب نور نقره ای رنگش را روی هور پاشیده بود و بلم ما وسط آب و روبه روی دشمن می چرخید. اگر ما نمی توانستیم بلم را به جهت معینی هدایت کنیم و آنها ما را در روشنایی ماه میدیدند کارمان ساخته بود. گر چه همه بلمها روبه روی ساحل آماده حمله و آر.پی.جی زنها آماده شلیک بودند اما در آن حالت دلهره آور عصبی شده بودم. در همان لحظات، نگاهم روی آن دو عراقی میخکوب شده بود. یکی از آنها سیگاری روشن کرد، سیگار که آتش گرفت ناگهان صدای فریاد عراقی بلند شد؛ ما را دیده بود! سریع دوید به طرف شلیکا اما فقط فرصت یک دور شلیک را یافت چون موشک آر.پی.جی یکی از بلمها دقیقاً به سنگر شلیکا خورد و آن را خاموش کرد. درگیری رسماً شروع شد. بر اثر آتش شلیکا یکی دو نفر زخمی شدند اما آتش تمام عیار بچه های ما شروع شده بود. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @FF8141 🌷1🌷2🌷3🌷🌷19🌷20🌷21🌷24🌷25🌷26🌷 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩@ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
✧✦•﷽‌ ✧✦• ✍سلام همسنگری های عزیز ما قصد داریم را برای ۳خانواده مستضعف و نیازمند جمع اوری کنیم مهم نیست چه مقدار میتونیم کمک کنیم مهم اینه که بی تفاوت نباشیم چنانچه کسی قصد داره در این امر خیر شریک بشه با ای دی زیر هماهنگ کنه @FF8141 باتشکر🌹🌹
سنگرشهدا دراینستاگرام ، 👇 instagram.com/_u/sangareshohada لطفا از پیج سنگرشهدا در اینستاگرام حمایت کنید..ممنون
تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے 57 🍃🌸ڪلام حق امروز هدیہ به روح: #شهید_علی_عابدینی🌸🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
من از #چشــــمـان تۅ چیـــــزے نمـــےخواهم بہ جــــــز گاهے نگــــاهے.. #شهید_محمدابراهیم_همت🌷 #صبحتون_منور_بہ_نگاه_شهدا ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
✿عید #غدیر نزدیڪ اسټ غدیر را تبلیغ نڪردند ڪه عاشورا به وجود آمد بالارفتن دست علی(؏)راتبلیغ نڪردند ڪه سر حسین (؏)بربالای نیزه‌ها رفٺ ✿به پیشواز غــدیر برویـــم ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
#حمید_رسایی اگر مجلس در هفتہ دولت این چند تا استيضاح و سئوال از رییس جمهور را نمی کرد، مردم اصلا یادشون می رفت کہ دولتی هم هست. @sangarshohada 🕊🕊
عشق یعنے: بنویسے غزلے از چشمش درهمان مصرع اول قلمت گریہ ڪند 😔 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃ ✍تعریفش را از برادرم کہ همرزم او بود زیاد شنیده بودم، یک‌بار یکے از نوارهایش را گوش دادم ؛ حالت عجیبے داشت، از آنچه فکر می‌کردم زیباتر بود؛ نوایی ملکوتے داشت.شب بود بہ همراه چند نفر از دوستان دور هم نشستہ بودیم، دعاے توسل شهیـد تورجے زاده در حال پخش بود، هر کس در حال خودش بود.... ✍صدای در آمد ،بلند شدم و در را باز ڪردم، در نهایت تعجب دیدم استاد گرامے ما حضرت آیت الله جوادی آملی پشت در است؛ با خوشحالے گفتم بفرمایید، البته قبلا هم به حجره ها و طلبہ هایشان سر مےزدند .ایشان هم درنهایت ادب قبول ڪردند و وارد شدند. ✍سریع ضبط را خاموش ڪردیم، استاد در گوشه‌اے از اتاق نشستند، بعد گفتند: اگر مشکلےنیست ضبط را روشن ڪنید. صدای سوزناڪ و نوای ملڪوتے او در حال پخش بود.استاد پرسیدند: اسم ایشان چیست؟گفتم : محمد رضا تورجی زاده.استاد پس از کمے مکث فرمودند :ایشان (در عشق خدا) سوختہ است.گفتم : ایشان شهــید شده فرمانده گردان یا زهرا (س)هم بوده.استاد ادامه داد:ایشان قبل از شهادت سوختہ بوده ... ✍راوی : 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊
🌴 #مـــولای_من! 🌴 ڪاش مے شد ز سفر برگردے با همان چند نفر برگردے چلہ ے اشڪ گرفتیم برات بہ امیدے ڪہ سحر برگردے #اللهم_عجل_لولیک_الفرج ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
ڪاش دستِ بیعت‌مان با تو، از جنس حجة الوداعیان نباشد؛ ڪہ غدیر را در همان برڪہ ‌گذاشتند..✨ ڪاش عمّــارگونہ بماند.. ڪاش داعیہ علوے بودن‌مان، رنگِ ڪوفے نگیرد... ว໐iภ↬ @sangarshohada
خوابش را دید و گفت : چگونہ توفیق شهادت پیدا کردی؟! -گفت از آنچہ دلمـ میخواست ، ... @sangarshohada 🕊🕊
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :8⃣4⃣2⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 249 بلم ما هم بعد از چهار پنج دور چرخیدن بالاخره رام شده بود و همه سعی ما این بود تیراندازی کنیم تا دو نفر دیگر با تمام قدرت به طرف ساحل پارو بزنند. به زودی به سیم خاردارها رسیدیم اما در آن قسمت سیم خاردار بریده نشده بود و بلم گیر کرد و متوقف شد. حالا دیگر فاصله ما با ساحل دو متر بود که سیم خاردارها آن را فرش کرده بودند. میله هایی که برای نصب سیم خاردار داخل آب کاشته شده بودند حدود نیم متر بالاتر از سطح آب بودند. از بلم داخل آب و روی سیم خاردارها پریدیم. آنجا متوجه مین هایی شدم که خوشبختانه به جز یکی دو مورد بقیه عمل نکردند. همه فکر و ذکر ما در آن حال، عبور از سیم خاردارها و بالا کشیدن از سده بود. بی اعتنا به سیمهای خاردار که به هر جا میخورد، میدرید و پاره میکرد، بالا کشیدیم. درگیری شدید بود و از آنجا که فاصله ما نزدیک بود عراقیها نتوانستند از بعضی سلاحهایشان استفاده کنند. بالای سده درگیری تمام عیاری شروع شد. همه سعی ما، گرفتن جای پا و پاکسازی سریع سده بود. میخواستیم از مهمترین برگ برنده مان که غافلگیری دشمن بود، نهایت استفاده را بکنیم چون می دانستیم سنگرهای پشتیبانی دشمن پشت سده مهیا هستند و اگر فرصت پیدا کنند وارد عمل میشوند. از سوی دیگر فاصلۀ بین سده و قرارگاه حدود پانصد متر بود و نیروی بیشتری در قرارگاه متمرکز بود. دشمن حدود دویست تانک هم در آن قسمت داشت که طبعاً ما نمی خواستیم آنها وارد عمل شوند بنابراین، همۀ تلاشمان این بود قبل از اینکه آنها خود را جمع وجور کرده و وارد کار شوند منطقه را پاکسازی کنیم. علاوه بر این می دانستیم نیروهای خودی با قایق های تندروی کوثر و عاشورا با موتور خاموش و پاروزنان به نزدیکی کمینگاه های دشمن رسیده و آنجا منتظرند تا بلافاصله بعد از آغاز درگیری ما، آنها هم وارد عمل شوند. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
سنگرشهدا
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاطرات_نورالدین_پسر_ایران ✫⇠قسمت :
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :9⃣4⃣2⃣ ✍ به روایت سید نورالدین عافی 📖 شماره صفحه: 250 کار به جایی رسیده بود که منطقه از سروصدای غرش توپها و گلوله ها و صدای قایقهای موتوری میلرزید. در همان گیرودار از بالای سده به سمت هور برگشتم، به مسیری که شب قبل آن را طی کرده بودیم. هور در نقاط متعددی غرق در دود و آتش بود. فکر کردم قایقها با کمینها درگیر شده اند. برای لحظاتی از دود و انفجار و سروصدای اطرافم بریده و به درگیری قایقهای تندرو و کمین ها معطوف شده بودم که ناگهان به خودم نهیب زدم: پسر! اول اینجا رو درست و حسابی تصرف کنید بعد. درگیری شدید بود اما برای ما که عظمت و مخاطره چندین کیلومتری عبور از دل دشمن با بلم را از سر گذرانده بودیم حالا درگیری با دشمن روی خاک سخت، آسان میبود و بچه ها با دل و جرئت مضاعفی درگیر میشدند. یکی از دوشکاها که مقاومت زیادی داشت زمین گیرمان کرده بود، بچه ها می گفتند از دور امکان ندارد ساکتش کرد باید نزدیکتر برویم و با نارنجک کارش را بسازیم. بلافاصله دو سه نفر به سرعت خود را به آن سمت رساندند و با پرتاب نارنجک مسئله حل شد. فکر میکردم وقتش رسیده به سمت جاده قرارگاه بروم. رو به همان سمت بودم که مصطفی پیشقدم را دیدم. مرا که دید گفت: «آقا سید! بچه های لشکر نجف از آب بیرون اومدن ولی اونجا درگیرن، نتونستن بالا بکشن هر چه زودتر با یه عده نیرو برین کمک اونا!» در سمتی که آقا مصطفی میگفت ساختمان دو طبقه ای وجود داشت که به شدت مقاومت میکرد و مانع پیشرَوی و گسترش بچه ها شده بود اما من به مأموریت خودم چسیبده بودم. ـ اما آقا مصطفی من میرم اونطرف... ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
↫✨« بــِســـم ِ ربـــــــِّـ الــشــــُّـهـداءِ والــصــِّـدیــقــیــــن »✨↬❃ لطفاجزهای انتخابی خود را به ای دی زیر بفرستید.. @FF8141 🌷1🌷2🌷3🌷🌷19🌷20🌷21🌷24🌷25🌷26🌷 وتعداد صلوات های خودرا اعلام کنید تاکنون صلوات ختم شده⇩⇩⇩@ ( ) ว໐iภ↬ @sangarshohada 🕊🕊
✧✦•﷽‌ ✧✦• ✍سلام همسنگری های عزیز ما قصد داریم را برای ۳خانواده مستضعف و نیازمند جمع اوری کنیم مهم نیست چه مقدار میتونیم کمک کنیم مهم اینه که بی تفاوت نباشیم چنانچه کسی قصد داره در این امر خیر شریک بشه با ای دی زیر هماهنگ کنه @FF8141 باتشکر🌹🌹
سنگرشهدا دراینستاگرام ، 👇 instagram.com/_u/sangareshohada لطفا از پیج سنگرشهدا در اینستاگرام حمایت کنید..ممنون
تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے 58 🍃🌸ڪلام حق امروز هدیہ به روح: #شهید_حسین_مشتاقی🌸🍃 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
آنـــقدر عزیزید ڪہ بہ دل نمے نشینید #شمــــا بہ جـانم نشستہ اید بہ جـــــاے همہ ے آرزوهایــــم.. #صبحتون_معطر_بہ_عطر_شهدا🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
از وحشت همین مشت هاست ڪہ این روزها، هیچ نگاهے جرات تھدید مرزهاے ایراݩ را ندارد... ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
هدایت شده از جبهه فرهنگی، مذهبی یا زهرا(س)
آوای مادرانه - مولا 1 .mp3
16.68M
اینبار روایت گر آنهایی است که امامشان را رها کردند!! قسمت اول: حسود
❁↫ #حسادت هم یکی از دلایل فراموشی #غدیر و امام بوده و خواهد بود. 🚨 شما هم مراقب حسادت باشید، حسادتی که شما را از امامتان دور خواهد کرد! #آوای_مادرانه را بشنوید: ☝️☝️☝️ @sangarshohada🕊🕊
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃ ✍دوره آموزشی با محمد حسین یکجا بودیم. قشنگترین خاطره‌ای که از او دارم هم در این دوره اتفاق افتاد.در یکی از تمریناتی که برای آمادگی بچه‌ها تدارک دیده بودند؛ مربی آموزش من را تنبیه کرد که باید محوطه‌ای پر از سنگ و خاک را غلت بزنم. من هم اطاعت امر کردم. در حین غلت زدن، تنم به پای یک پاسدار برخورد کرد. وقتی که گرد و خاک فرو نشست و توانستم درست ببینم؛ متوجه شدم سید محمد حسین است، بلند شد پرسیدم: مگه تو را هم تنبیه کردند؟ گفت: «نه! من طاقت ندارم برادرم را تنبیه کنند و من تماشاچی باشم». ✍منو محمدحسین سال 90وارد یگان صابرین شدیم بعد یروز که تو یگانمون داشتیم میرفتیم یکی از تابلوهایی ک عکس شهدای قله جاسوسان روش بوده یه جای خالی داشته که سید گفت اونجا جای عکس منه،من گفتم نه جای عکس منه بعد چهارسال که سید شهید میشه بعد که داشتم میرفتم سرکار دیدم روی همون تابلو و توی همون جای خالی عکس سیدمحمد حسین را زدن راوے : 🌷 ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
4_467024809507684361.mp3
3.38M
✾ ✨🌸﷽🌸✨✾ 🎧 🎧 💞به مناسبت عید غدیــر خم💞 باصداے : سید مجید بنے فاطمه ✨🌸 🌸✨ ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
یاد مین بخیر ڪه سڪوے پرواز بود... ڪوتاهترین ارتفاع از زمین ڪہ تو را به نقطه ی اوج میرساند با شهادت تا خدا... ว໐iภ ↬ @sangarshohada🕊🕊
✍غـدیر ماجراے بالا گرفتنِ دستانِ #علی" نیست! این #دستانِ_من است، ڪہ با علے، تا آسمانِ تو، رسیـده... میدانے خدا؟ من هرچه دارم از همین دستها دارم، ڪہ روزے، حبیـب تو، نشانم داده است. @sangarshohada🕊