eitaa logo
سنگ‌پا
619 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
738 ویدیو
3 فایل
🌸به نام خدا سنگ پا با این که سیاهه اما سفید می‌کنه، حداقل سنگ پا باشیم حتی اگه سیاهیم.... راه ارتباط با ادمین، ارسال نظر و مطلب👇 @adrulerr @Maseiha110
مشاهده در ایتا
دانلود
بجز با رویِ خوبتْ عشقبازی حرامست و حرامست و حرامست 📲 @rulerr
اگه از دنیا «کمک کردن به دیگران» رو بگیری، چیز قشنگی براش نمی‌مونه. 📲 @rulerr 👌
رفیقِ دروغگو مثل سرابه. بیابون رو جوری بهت نشون می‌ده که انگار دریایِ موّاجه. 📲 @rulerr 👌
دنیا فرصتیِ تا قلم مو رو تو رنگِ اعمالت بزنی و «خودت» رو نقاشی کنی. 📲 @rulerr 👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
افراد پلشت و زشت چون از درکِ زیبایی قرآن عاجزاند آن را آتش می زنن... و قطعا خود در آتش جهنم خواهند سوخت... 📲 @rulerr 📕
Esraf.mp3
1.97M
🔻با دورریزِ غذای یه سالِ ایرانی‌ها می شه 15 میلیون گرسنه رو سیر کرد... 📲 @rulerr 🔉
توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون می گزم لب که چرا گوش به نادان کردم 📲 @rulerr 💓
✨حرف‌ها وزن ندارند ولی چه احساس‌هایی که کمرشون زیر حرف‌ها خم شد! 📲 @rulerr 👌
(قسمت پنجم) ـ نه بگو باید بدونم! ـ گفته شما آدمای دختر حروم کنی هستید! نباید ازدواج کنید تا... با سر چاقو، هسته های سیاه را از قاچ هندوانه جدا، و در لغت نامه ی ذهنم جستجو کردم، اما معنی دختر حروم کن را پیدا نکردم، در صورتِ مادربزرگم، لای چین و چروک ها اما، غم و ناراحتی پیدا بود. ـ هندونه، رو کنم؟ ـ نه دیگه خیر ببینی، اون پله ها رو با این پاهام باید بالا و پایین کنم! ـ اونی که گفتی یعنی چی دقیقا؟ ـ حالا وقت زیاده، پاشو لباساتو دربیار، بشورمشون، نماز و بعدشم نهار. ـ نه! کار، کار خودمِ بی بی! لباس ها را در تشتِ مسی بزرگ، یکی از چند وسیله جهاز مادربزرگ ریختم، فقط من اجازه داشتم آن هم فقط همین پیراهن و شلوار را داخل این تشت بشورم. آنقدر با فشار دست التماس کردم که بالاخره خاک رضایت داد و از پارچه ها جدا شد. آب لباس ها را گرفتم، روی تشتِ مسیِ خمیری، که در گوشه ی حمام برعکس گذاشته بودم، جوری که بقیه آب چکه کند قرار دادم و زیر دوش رفتم و آواز سر دادم: «در نماز خم ابروی تو با یاد آمد» ادامه شعر اصلا یادم نمی آمد، چند دقیقه ای مغز، زیر دوش، آب خنک خورد سلول ها خودشان را به در و دیوار زدند که ناگهان دوهزاریم افتاد، دختر حروم کن چیه و چرا؟! حتی تا... سه نقطه اش را هم فهمیدم! اصلا قضاوتی در مورد احمدآقا نکردم حق داشت می خواست پاره ی تنش را به من بسپارد که هر روز مقابل گلوله ی دشمن ایستاده ام. اما... کمی شیر آب گرم را باز کردم و به آواز خواندن ادامه دادم: «در نماز خم ابروی تو با یاد آمد» انگار باز دلش، آب خنک می خواست، شیر آب گرم را بستم و بعد از چند دقیقه مصراع بعدی بر زبانم آمد: «حالتی رفت که محراب به فریاد آمد...» خورشید مثل گنجشک ها که برای غذا نوک بر زمین می زنند، سرگرم جمع کردن ذرات نور بود و من منتظر غروب، هوا کمی خنک تر شده بود. حوصله ام داشت سر می رفت در حیاط را که دیگر صدایی نداد باز کردم و وارد.... (ادامه دارد) ✍️ عشق آبادی 📲 @rulerr 📝
همون پرنده‌ای که غذا تو دهن جوجه‌ش می‌ذاره، وقتی بزرگ شد و رشد کرد از لونه بیرونش می‌کنه. معناش این نیست که دیگه دوسش نداره. اتفاقا چون دوسش داره این کارو می‌کنه، چون می‌خواد یاد بگیره مستقل بشه. ❤️ عشق همیشه یه شکل نیس... 📲 @rulerr 🐥
پاسبانِ حرمِ دلْ شده‌ام شبْ همهْ شب تا در این پردهْ جُزَ انْدیشه‌ی او نَگذارم 🌕شبتان الهی! 📲 @rulerr 🌑