❣ #سلام_امام_زمانم ❣
💛اے یوسف #زهرا سفرٺ ڪےبه سر آیدبا دسٺ ٺو ڪے #نخل🌴 عدالٺ ثمر آید
💛از پیڪ #صبا ڪے شنوم آمدنٺ را
ڪے بانگ انا المهدیٺ از #ڪعبه برآید؟!
❣️ #سلام_امام_زمانم❣️
🎋بی #اذن_تو هرگز عددی صد نشود
🔅بر هر که نظر کنی دگر #بد نشود❌
🎋 #زهرا تو دعا کن که بيايد #مهدی
🔅زيرا #تو اگر دعــا کنی رد نشود ..
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
﷽ـ❁یک جاهایی روایت باید زنانه باشد
نه اینکه مردان ندانند و نخوانند؛ نه
اما یک جزئیاتی هست که فقط زن ها میفهمند
مثالش را قبلاً نوشتهام وقتی که بعد از روز دهم، به خیمه ها، به بانو رباب، آب رسید؛ بعدش چه شد؟
خب این را فقط زن ها میفهمند 😭
برای«شیر داشتن با آغوش خالی» فقط مادرها میتوانند ضجههایی از جنس سوختن بزنند.
حالا روضه ما، پشت در است
(عجیب است)
فکر کن که حملِ ششماههای داری
فرزند امانت است؛ حالا تصور کن امانتت، فرزند امام هم باشد خب خیلی حمل سنگینی است!
اما سنگین تر از حق؟
سنگین تر از خود #امام و #امامت؟
بانو میآید پشت در
- این ها از نظر من همه تفسیر دارد، تعبیر دارد، نماد است، میشود ساعت ها درباره تک تک جزئیات اتفاق فکر کرد تا مصداق ها از آن دربیاید برای یک زندگی مکتبی
#سرباز_جبهه_حق - که حالا اینجا یک مادر است آن هم باردار آن هم داغدار- خود را به درب خانه میرساند تا از حریم خدا محافظت کند،
تا #مهاجمین به خانه #ولایت وارد نشوند.
حیدر نیز در معرکه درگیر است.
بسیار سخت و با رعایت جوانب؛ منع شده از شمشیر کشیدن، امر شده به صبر!
(نقشه این است #علی دست به شمشیر ببرد تا اسلام همانجا تمام شود!)
فکر کن که علی باشی، یکه تاز عرب، فاتح خیبر، اسدالله، میداندار جنگ ها و غزوه ها اما حتی نتوانی دست به شمشیر ببری!…
(این خودش یک درد کشنده است!)
خدایا!
چه شد که خانه دختر پیغمبر که ملائک برای ورود به آن اجازه میگرفتند شد #میدان_جنگ؟! 😭
با آن وضعیت،
همه قوا را جمع میکند در جسم،
و در را نگه میدارد که باز نشود،
که شیاطین پایشان به حریم #ولایت نرسد، که به امام جسارت نشود.
بعد چه میشود؟
هی مینویسم هی پاک میکنم
حتی فکر میکنم آن در، آن میخ (مسمار) هم دلشان میخواهد خیلی چیزها گفته نشود.
فکر میکنم «در» دلش میخواسته هزار بار، اصلا تا ابد، بسوزد اما خودش را نگه دارد تا روی ریحانه خدا نیفتد؛
آخر همسر #علی، مادر حسنین، در حالی که #علی دیگری در بطن میپروراند،
پشت در است!
فاطمه در را نگه میدارد، فشار می آورند.
شما بگویید
تاب یک زن
یک زن باردار
یک زن داغدار!
مگر چقدر است؟
فشارِ در مضاعف میشود.
فشار، کار خودش را کرد،
خطاب ناله مادر ما را عوض کرد😭
از یا ابتاه، از گلایه #امت به رسول،
ناله شد «یا فضةُ خُذیني» 😭😭😭
ناله #ژهرا تاریخ را در هم می پیچید.
راهی از میان اعصار و روزگار باز کنید.
یک #زن وقتی بار شیشه اش در بطنش میشکند چه بر سرش میآید؟
چه دردی؟
چه شرایطی؟
حالا تو فکر کن که یک #زن
سوخته
پهلو شکسته
سینه سوراخ شده
بازو از تازیانه ورم کرده
بین در و دیوار
زیر دری نیم سوخته
فرزند از دست دهد😭😭😭
ای مردها
شما، دورتر، حلقه غیرت تشکیل دهید مردانه و سوخته از این جسارت سینه بزنید
بگذارید ما برویم کنار مادرمان 😭
یکی در را بردارد
یکی آتش چادر را خاموش کند
یکی راه خون زخم را ببندد
یکی…
فضه شاید گوشه خانه دست های زینب را گرفته بوده و سرش را به دامن فشرده بوده که نبیند
اما صدای بانو که بلند شد؛ فهمید اتفاقی که نباید، افتاده!
فضه جان چه کردی؟ نمیدانم
چه میتوانستی بکنی؟ نمیدانم
ولی به گمانم #زهرای_اطهر اصلا به شما فرصت نداد!
آتش و در را که کنار زدی،
چشمش به امام افتاد و نگاهش بر دستان امام خیره شد؛ توان خود را جمع کرده بلند میشود و دنبال #امامی که با دست بسته و ریسمان میبرند #حرکت میکند.
#حرکت آن قدر به موقع است که میرسد.
دست می اندازد به دامن #امام، تا نگذارد این تجاوز و تعرض به حق، بیش از این ادامه پیدا کند.
میخواهد حمایتش را در میدان تمام کند.
اما با غلاف شمشیر
با تازیانه
با ضربه های مکرر😭دست #زهرا را از دامن #علی جدا می کنند.
و #بانویی شکسته و رنجور
و #زهرا فرزند از دست داده و غرق در خون بر زمین میفتد...
حالا شما بیایید و از سیره این #بانو درس گرفته در دفاع از #امام خود #حرکت کنید و با #ظالمان و #غاصبان بجنگید.
لَعنَ اللهُ قَاتلِیکِ و ضَارِبیِکِ و ظَالِمِیکِ و غَاصِبی حقِّکِ یا مولاتِی یا فاطمةُ الزهراء
🍀#سرباز_باشیم
https://eitaa.com/sarbaz_bashim