🔹️كسى كه مىخواهد سحر برخیزد و با خدا مناجات كند اما عادت به گناه دارد،
این دو با هم نمىسازد.
🔹️[چنین شخصی] باید بکوشد تا: آن عادت گناهش را ترك کرده و خودش را از دام شیطان رها كند.دلبستگى به شیطان با دلبستگى به خدا یك جا جمع نمىشود.
۱۳۸۱/۰۵/۱۵
آیت الله مصباح یزدی رحمة الله علیه
هدایت شده از • تَــــࢪنّـمـــــــات • 🌿|•°
به شب هایی نزدیک
می شویم که زهرایش،
طاقت غربت امامحاکمش
را نداشت و خودشعهدحیدر
را امضا کرد ..
جهاد حتی شهادة ..
حریمخصوصےیکسرباز 🌿
ایمان با عمل تعریف شده . مؤمن یعنی کسی که اهل عمل است - !
عمل کنید - اطاعت کنید - تکالیف خود را انجام دهید
عالِم اسلامی رهبانیت ندارد - فرار ندارد
رحمتِ خدا شامل کسانی است که اهل عمل هستند ، اهل اطاعت هستند .
عمل صالح کنید !
نباید از عمل غافل بود و به سخن گفتن و دلِ خوش داشتنِ خود بسنده کرد .
این شایسته است که انسان در راهش کوشش کند .
پ.ن:
رهبانیت در دین مسیح است.
رهبانیت یعنی از مردم دوری کردن و خودسازی ، بدون توجه به مردم.
هدایت شده از حریمخصوصےیکسرباز 🌿
تبلیغات باطل در جامعه ، قدرت آن را دارد که جای حق و باطل را عوض کند!
از نتایج تبلیغات باطل ، و عوض شدن جای هر دو ، این است که الان شلوار پاره مد شده!!!
ولی قبلا زشت بود.
دو فقیر جلوی در کاخ سلطان محمود گدایی میکردند؛ یکی چاپلوس و دیگری ساکت بود. گاهی چاپلوس به فقیر ساکت میگفت خاک بر سرت امروز هیچی گیرت نیومد؛ خب خدا زبون بهت داده یه چیزی بگو! فقیر ساکت هم دائم میگفت کار خوبه خدا درست کنه سلطان محمود خر کیه ؟! روزی اطرافیان سلطان محمود به ایشان گفتند سلطان محمود شما دو فقیر را بز سر کاخ دیدید؟ گفت بله یکیشون خیلی چاپلوسه و اون یکی ساکت. گفتند اون که ساکته میدونین چی میگه؟! گفت نه؛ گفتند میگه کار خوبه خدا درست کنه سلطان محمود خر کیه! سلطان محمود گفت سر یک مرغ را ببرید و داخلش را خالی کنید و الماسی گرانقیمت داخل آن بذارید و به فقیر چاپلوس بدید تا دیگری بفهمد سلطان محمود خر کیه!!! از قضا وزیر همان روز بوقلمونی را برای چاپلوس فرستاده و او خورده بود و وقتی مرغ سلطان محمود را برایش بردند او سیر بود؛ به همین دلیل از فقیر ساکت پرسید تو امروز چه قدر کار کردی؟ گفت ۳سکه گفت این مرغ رابگیر و ۳سکه را به من بده گفت نه نمیخوام؛ گفت ۱سکه؟ گفت نمیخوام؛گفت بیا اصلا مجانی برای تو باشد. فقیر ساکت آن را گرفت و مشغول به خوردن بود که الماس را در درون آن دید. روز بعد هنگامی که سلطان محمود وارد کاخ میشد فقیر چاپلوس را آنجا دید و به او گفت تو که هنوز اینجا گدایی میکنی! رفیقت کجاست؟ گفت امروز نیامده! سلطان محمود گفت: من دیروز برای تو تحفهای فرستادم؛ فقیر گفت دست شما درد نکنه اما وزیر زودتر برای من بوقلمونی فرستاد و من سیر بودم و آن مرغ را به رفیقم دادم. سلطان محمود دستور داد فقیر چاپلوس را به داخل کاخ بیاورید و با طناب ببندند! سلطان محمود گفت من میگم کار خوبه خدا درست کنه سلطان محمود خر کیه! تو هم تکرار کن! فقیر چاپلوس میترسید بگوید و چیزی نمیگفت؛ سلطان محمود گفت اگر نگویی دستور میدهم بزننت! خلاصه سلطان محمود و فقیر با هم این جمله را تکرار می کردند: کار خوبه خدا درست کنه سلطان محمود خر کیه؟!
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/12973
اینو که میخونم حرص میخورم از دست مذهبی های خشکِ احمق
شما هم یکم حرص بخورید
سنِ انسان به سال هایی که از عمرش میگذره نیست ، به مقدار نزدیک شدن به کمالش است.
ممکنه در ده سال ، یک سال بزرگ بشی و ممکنه تو یک سال ده سال بزرگ بشی
اصلِش به کمال رسیدنه ، نه به کهول رسیدن!
این جمله ی خفن یادتان باشد!
لا تشعر قلبک الهمّش علی مافات فیشغلک عن الاستعداد عمّا هواتٍ
غصه های گذشته را بر قلب خود باز نکن، زیرا تو را از آینده و آماده شدن برای زندگی نو مشغول می سازد.
-امیرالمومنینعلی؏
غرر الحکم، صفحه 321
حریمخصوصےیکسرباز 🌿
پنج و رب رسیدیم زاهدان. شهری که انتظار داشتم اصن شبیه ایران نباشد و شباهت به هند و پاکستان و ... داش
بعد از ورود به زابل ، دنبال حوزه ی علمیه اش میگشتیم.
با دو تا سوال به مدرسه ی علمیه ی امام صادق علیه السلام رسیدیم.
مدرسه ای جذاب ، با طلبه هایی اهل حال !.
اندکی بیهوش افتادیم زمین و بعد از اینکه جان گرفتیم ، راهی نماز جمعه شدیم.
بگذارید اول کاری راستش را بگویم :
مردم سیستان و بلوچستان را برای ما مردمی خشک و عبوس و اینجور چیزا تعریف کرده اند. ولی به جان خودم اصلا همچین چیزی نیست! شخصیتشان افرادی آرام و جان گرم اند.
مهربان و سخاوتمند.!
نماز جمعه ای گرم داشتند، با امام جمعه ای بصیر و شجاع! آن چنان عبدالحمید را کوبید که من هر لحظه منتظر شهادت بودم و آماده ی حمله ی انتحاری!.
کاش بقیه ی امام جمعه ها شجاعت و مردمداری را از ایشان یاد میگرفتند.
بعد از نماز جمعه ، از آنجایی که تشنگی داشت جانم را سرقت میکرد، از یه سوپری آب معدنی کوچولویی گرفتیم و در حوزه مثلِ زندان آزاد شده ها شروع کردم خوردن.
جان تازه ای گرفتیم و منتظر بودیم که راهی مناطقِ تبلیغی شویم ... .
#سفرنامه_۲
امشب طبق روایاتی شب قدره.
قراره تقدیرات یک سالمون رو ببندن!
پس دعا کنید و دعا کنید و دعا کنید ...
منو هم فراموش نکنید
منم ان شاء الله فراموشتان نمیکنم🌺
هدایت شده از ˼مجــیب|ᴍᴏᴊɪʙ⸀
enc_16509773386886684709656.mp3
3.84M
بِعَلــےٍ ؛ منو از خودم بگیر پاکم کن . .
بِعَلــےٍ ؛ بعدِ مرگم تو نَـجَـف خاڪم کن :)!
#سیدامیرحسینی | #مداحیاستودیویی
حریمخصوصےیکسرباز 🌿
بعد از ورود به زابل ، دنبال حوزه ی علمیه اش میگشتیم. با دو تا سوال به مدرسه ی علمیه ی امام صادق علی
سر یک ناهماهنگی کوچیک روز اولمان به بطالت گذشت و توفیق اعزام نداشتیم ... .
در عوضش فرصت بود که با سیستانی ها و زابلی های مذهبی بیشتر معاشرت داشته باشیم ، و ایضا الخیر فی ما وقع ... .
مردم سیستان وجدانا انسان های شریف و سخاوتمندی اند. اگر چ وضعیت مالی زیاد خوبی شاید نداشته باشند ، اما به میهمان هایشان خوب میرسند!!
شب بود و نزدیک به یک کیلو مرغ سرخ کرده به عنوان قبل از سحر ، برای ما چهار نفر آوردند. دمشان گرم ، هنگام سحر هم چند تکه ی با عظمت دیگر ... .( شرمنده که از خوراکی های اینجا بیشتر حرف میزنم ، اهلِ دل ایم...شما بخوانید اهل شکم).
فردای آن روز چند رفیق دیگرمان آمدند. و متاسفانه باز هم نشد توفیق. تبلیغ پیدا کنیم ... .
و مَنی که افسرده ، یک گوشه کز کرده بودم ... .
محمد گفت: نترس! اولین جایی که پیدا بشه تو رو میفرستم. و منم کمی آرام شدم.
#سفرنامه_۲
حریمخصوصےیکسرباز 🌿
__
با وضو آمد به قصد لیلة الفرقت علی !
ابن ملجم در شب احیا چه قرآنی گشود
لَو احَبَنی جَبَلٌ لتَهافَتْ
اگر محبت من در قلب کوه نفوذ میکرد از هم میپاشید!
امیر المومنین علیه السلام
هدایت شده از سیّدمعین 🇱🇧🇵🇸
بسماللهالرحمنالرحیم
میگویم اولش که همین حرف آخر است
خیری اگر رسیده به ما لطف مادر است
(ترجیحا با حال مناسب خوانده شود)
سلام بر حیدر مظلوم . . .
._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._.
همان لحظهای که خاک دستانم را به روی قبر خاکی تو تکان دادم، همان لحظاتی که بچه ها را به خانه میبردم و خودم را کنار تو جا میگذاشتم، قدم های کوچک برمیداشتم و گاهی به عقب نگاه میکردم، همان لحظههایی که علت رو گرفتن ها و دست بر دیوار گرفتن هایت را فهمیدم، جان دادم؛
علی سالهاست که جان داده است.
فاطمه جان! بدون تو علی بودن سخت است، خیلی سخت؛
آنقدر که یک شَبه پیر شدم، این محاسن سفید سیسال است که با من است؛ من اینها را در غم دوری تو سفید کردهام.
شاید بهتر است سختیهای مرا از دل چاه بپرسی !
در نبود تو رفاقت ما قدیمی شده . . .
مردم که میگویند سیسال، اما خدا میداند برای من چگونه گذشت؛
ثانیه های فراق سالها میگذرد و من عمریست مردهام.
این بار که به مسجد می آمدم لحظه شماری میکردم، اینبار تو به دنبال من نبودی، من به شوق پروازِ به سوی تو قدم برمیداشتم.
مرغابی ها هم که آمدهاند و دامنگیر من شدند، چشمانِ مشتاق مرا که دیدند، رهایم کردند.
در سجده بودم که مژده دیدارت به من رسید،
به خدای علی قسم ! بعد عمری مرگ، حیات تازه گرفتم؛
از شوق وصال تو، کعبه دوباره شکاف برداشت.
شوق وصال
شاید ✍️ #معین
۱۹ رمضان ۱۴۴۴، ۲۱ فروردین ۱۴۰۲
در دنیا اگر خودت را مهمان حساب کنی و حق تعالی را میزبان،همه غصّه ها میرود.
چون هزار غصّه به دل میزبان است که دل میهمان از یکی از آنها خبر ندارد.
هزار غم به دل صاحبخانه است که یکی به دل مهمان راه ندارد.
در زندگی خودت را میهمان خدا بدان تا راحت شوی!
اگر در میهمانی یک شب بلایی به تو رسید شلوغ نکن و آبـــروی صاحبخـــانه را حفظ کن.
[حاج اسماعیل دولابی]