✅#خاطرات_شهدا ✅#کلام_شهدا
💨#جانباز_شیمیایی
🌹🕊 سردار شهید حاج محمد ناظری
خبر شهادت روح الله قربانی رو که به حاجی رسوندن، نگاهِ عمیقی کرد و گفت:
خیلی تعجب داشت شهادتش؟!
خب معلوم بود این بچه یه روزی شهید میشه! 🥺
بعد هم قلمی🖌 برداشت و روی عکس روح الله نوشت:
«شهدا شمع محفل بشریتند، شهادتت مبارک»
https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani
☑️#کلام_شهدا
💨#جانباز_شیمیایی
🥀🕊 شهید سید مجتبی علمدار
خوابش 💤 را دیدم
گفتم: چگونه توفیق شهادت 🌊 پیدا کردی؟!
گفت: از آنچه دلم می خواست 🖤، گذشتم! 🍁
https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani
✅#خاطرات_شهدا
💨#جانباز_شیمیایی
🌹🕊 شهید سید مجتبی علمدار
🌀 به روایت: همسر شهید
یکی دوبار که درباره شهادت حرف می زد می گفت: "من ۵ سال الی ۵ سال و نیم با شما هستم و بعد می روم" که اتفاقاً همینطور هم شد. دفعهٔ آخری که مریض شده بود، اتفاقاً از دعای توسل برگشته بود. دیدم حال عجیبی دارد. او که هیچوقت شوخی نمی کرد آن شب شنگول 🥳 بود. تعجب کردم و گفتم: آقا! امشب شنگولی! چه خبر است؟
گفت: خودم هم نمی دانم ولی احساس عجیبی دارم.
حرفهایی می زد که انگار می دانست می خواهد برود.
می گفت: آقا امضاء کرد. آقا امضاء کرد. 😍 داریم می رویم.
نزدیک صبح، دیدم خیلی تب دارد 🤒 می خواستم مرخصی بگیرم که او قبول نکرد. گفت: تو برو، دوستم می آید و مرا به دکتر می برد. به دوستش هم گفته بود: «قبل از اینکه به بیمارستان بروم بگذار بروم حمام. 🚿 می خواهم غسل شهادت کنم. آقا آمد و پرونده مرا امضاء کرد. گفت: تو باید بیایی. دیگر بس است در این دنیا ماندن. من دیگر رفتنی هستم.» 👋🏻
غسل شهادت را انجام داد و رفت بیمارستان.
هم اتاقی هایش دربارهٔ نحوۀ شهادتش می گفتند: لحظه اذان که شد، بعد از یک هفته بیهوشی کامل، بلند شد و همه را نگاه کرد و شهادتین را گفت و گفت: خداحافظ و شهید شد. 🥺
https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani
✅#خاطرات_شهدا
💨#جانباز_شیمیایی
🌹🕊 شهید سردار ایوب مطلب زاده
نام فرزند ارشد شهید مطلبزاده، «مسعود» است و طبیعتاً باید نام جهادی شان را «ابومسعود» می گذاشتند، اما سیدحسن نصرالله دبیرکل حزبالله لبنان نام جهادی ایشان را «ابوجواد» گذاشته بود.
فرزند شهید در این باره میگوید: سیدحسن نصرالله به پدرم گفته بود که شما آدم فوق العاده بخشنده ای 😇 هستید و قبل از اینکه کسی به شما ابراز نیاز کند، شما نیازش را برآورده می کنید؛ به همین خاطر نام جهادی «ابوجواد» را برای شما انتخاب کردم.
چون جواد یعنی بخشنده ای که قبل از ابراز نیاز مردم، نیازشان را برطرف می کند 🤗
⚘️عضو سپاه و از جانبازان دفاع مقدس بود که در ۲۸ بهمن ۱۴۰۰ بر اثر عوارض شیمیایی ناشی از دوران دفاع مقدس به یاران شهیدش پیوست.
از یاران دیرین حاج قاسم 💔 و از فرماندهان ارشد ۸ سال دفاع مقدس بود
https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani
✅#کلام_شهدا
💨 #جانباز_شیمیایی
🌹🕊 شهید سید مجتبی علمدار
باید خاکریزهای جنگ را بکشانیم به شهر! یعنی نسلِ جدید را با شهدا 🦋 آشنا کنیم. در نتيجه جامعه بیمه می شود و یار برای #امام_زمان (عج) تربیت می شود! 😇
https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani
✅#سیره_شهدا
💨#جانباز_شیمیایی
🌹🕊 شهید سید مجتبی علمدار
اجازه نمی داد پشت سرِ کسی حرف بزنیم 🙌🏻
می گفت: اگر مشکلی هست، روی کاغذ بنویس 📝 و به آن شخص برسان
https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani
✅#سیره_شهدا
💨#جانباز_شیمیایی
🌹🕊 سردار شهید محمد حجازی
به دعوت سردار سلیمانی رفته بودم لبنان. شبی با سردار حجازی به دیدن سید حسن نصرالله رفتیم. برق نگاه و علاقه ای که از چشمان سیدحسن پیدا بود برایم خیلی شبیه به رفتار رهبر معظم انقلاب آمد. انگار همان محبت و رفاقت و دوستی دو طرفه اینجا هم بود.
داشتیم میگفتیم که ما به آقای حجازی به عنوان فرمانده مدیونیم و ایشان ولی نعمت ما هستند که سید حسن لبخندی زد و گفت: «ایشان فرمانده ما هم هستند و خیلی از تقوا و مدیریت ایشان استفاده میکنیم».
سید حسن می خواست صحبت ها و تعریف هایش را ادامه دهد که سردار حجازی بلند شد برود. گفت: «اگر میخواید راجع به من صحبت کنید من نمونم».
بار اولش نبود که شکسته نفسی می کرد.
https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani
✅#کلام_شهدا
💨#جانباز_شیمیایی
🌹🕊 ﺷﻬﯿﺪ سید مجتبی علمدار
برﺍﯼ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺩﻋﺎﯼ ﺷﻬﺎﺩﺕ 🦋 ﮐﻨﯿﺪ و در آخر دعا کنید شهید شویم که اگر شهید نشویم باید بمیریم...!
https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani
✅#وصیت_شهدا
💨#جانباز_شیمیایی
🌹🕊 شهید رضاعلی آرایی آکتیج
ای ملت شریف ایران! ولایت💖 را تنها نگذارید و پشت سر ولایت فقیه💛 در تمامی صحنه ها حضوری حداکثری داشته و به فرامین و رهنمودهای مقام معظم رهبری💚 گوش فرا دهید.
توصیه بنده به ملت شریف ایران اسلامی این است که وحدت و اتحاد اسلامی را سر لوحه امورات زندگی قرار داده و بدانید که با اتحاد و همدلی است که دشمنان اسلام و شیاطین شرق و غرب مأیوس شده و تیرشان به سنگ خواهد خورد.
🟡 خواهران حزب الله! به هوش باشید که حجاب و پوشش اسلامی است که زن را از فرش به عرش می رساند. خواهران گرامی! بدانید که #حجاب و پوشش اسلامی شما تیر خلاصی است بر قلب دشمنان اسلام.
🦋 شهادت: ۱۳۷۹/۸/۶
https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani
8.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅#خاطرات_شهدا
💨#جانباز_شیمیایی
🎤 به روایت:🌹🕊 شهید سید مجتبی علمدار
یکی تیر خورده بود
خودم رفتم بالا سرش
دستش رو گرفتم و گفتم:
اگه نمیتونی بگی «یامهدی» میخوای من برات بگم؟
از گوشهٔ چشمش اشک جاری شد...
گفت: تو که نمیدونی نمیبینی سر من رو دامن مهدی ست 🥹
لزومی نداره با زبون تو بگم یا مهدی
https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani
💨#جانباز_شیمیایی
🥀🕊 شهید سید مجتبی علمدار
خواب دیدم:
«در یک بیابان هستم، از دور گنبد امامزاده ابراهیم شهرستان بابلسر نمایان بود، وقتی به جلوی امامزاده رسیدم، با تعجب تعداد زیادی رزمنده را با لباس خاکی دیدم هر رزمنده چفیهای به گردن و پرچمی در دست داشت، آن رزمندگان از شهدای شهر بابلسر بودند، در میان آنها پدرم را دیدم که در سال ۶۲ شهید شده بود، یک گل زیبا در دست پدرم بود، بعد از احوالپرسی به پدرم گفتم: «پدر منتظر کسی هستید» گفت: «منتظر رفیقت سید مجتبی علمدار هستیم» با ترس و ناراحتی گفتم: «یعنی چی؟ یعنی مجتبی هم پرید!» گفت: «بله، چند ساعتی هست که اومده این طرف، ما آمدیم اینجا برای استقبال سید، البته قبل از ما حضرات معصومین و حضرت زهرا (س) به استقبال او رفتند، الان هم اولیا خدا و بزرگان دین در کنار او هستند.»
این جمله پدرم که تمام شد از خواب بیدار شدم، با منزل یکی از دوستان تماس گرفتم. گفتم چه خبر از سید؟ گفت سید موقع غروب پرید.
📚 علمدار
https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani
☑️#خاطرات_شهدا
💨#جانباز_شیمیایی
🥀🕊 شهید سید مجتبی علمدار
توی عالم رویا حضرت رسول (ص) رو ديده بودم. از خواب که پریدم ماجرا رو واسه مادرم تعريف كردم، ايشون با چند نفر از علما تماس گرفت و خوابم اينطور تعبير شد كه بهتره با فردی از سادات ازدواج كنم ولی هیچ کدوم از خواستگارام سید نبود
يه بار شب جمعه كه برنامه روايت فتح، دلاوری بچه رزمنده ها رو نشون میداد، از خدا خواستم تا يه رزمندۀ جانباز كه سيد هم باشه قسمتم بشه
دو ماه بعد، آقا سید اومد خواستگاريم. همون اول کار گفت: من از جبهه اومدم و هيچی ندارم
قرآن رو باز كرد و گفت: استخاره ميكنم، اگه خوب اومد که باهاتون صحبت ميكنم، اگه بد اومد كه خداحافظ شما
توی جواب استخاره، سوره محمد اومده بود. از اونجايی كه من، خواب پیغمبر (ص) رو ديده بودم و آقا سید هم در جريان بود، به فال نیک گرفت و بعد از كمی صحبت، منت به سرم فاطمه بنهاد و پذیرفت مرا به کنیزی و شدم عروس مادر. و اینگونه شد که اسم سيد، بر بلندای زندگیم ستاره ای درخشان شد.
با فرا رسيدن دی ماه مراسم عقد ساده ای توی خونه مون برگزار شد. مهريه هم ۳۵۰ تومان با چند گرم طلا قرار داده شد
📚 علمدار
https://eitaa.com/sarbazan_sardar_soleymani