eitaa logo
سردار دلها
938 دنبال‌کننده
58.8هزار عکس
6.7هزار ویدیو
681 فایل
آهای بسیجی می دانی چه موقع وقت استراحت توست؟! یک روز ایجاد امنیت،یک روز غربالگری سلامت،یک روز اردوی جهادی سیل و زلزله،یک روز رزمایش کمک مؤمنانه، همیشه برای تو کار هست.... @hemmat7265
مشاهده در ایتا
دانلود
دینا یوسفی کلاس هفتم از شیراز 🖋 🌹 حجابم ،،،،زهرایی ست🌺 🌹 من حجابم را دوست دارم☺️وقتی که حجاب میکنم مثل گلی زیبا🌸که خار به دورش تنیده تا چیده نشود،،میشوم🔅 🌹 خود را در آیینه همچون میبینم😍این صدف در گرانبهایی درون خودش دارد که به راحتی از پیله جدا نمی‌شود👌 🌹 چرا که این صدف همچون دژی محکم از من محافظت میکند. 🌹 مثل مادر بزرگوارم،،خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها🙏وخواهرم حضرت زینب سلام الله علیها🌺 🌹 از این صدف😍و مروارید درونش محافظت خواهم کرد،وتمام خصوصیات حجاب،زیبایی،عفاف،حیا و شکوفایی را در خود پرورش خواهم داد🌸و آن را در جامعه تبدیل به یک کار مودبانه خواهم کرد🍃🌺🍃 دل نوشته در رابطه با حجاب کاری از دنیا یوسفی از شیراز مربوط به مسابقه دل نوشته برای هفته عفاف وحجاب البنین (س) (س)
اصلا رقیه نه ، مثلا دختر خودت؛ یک شب میان کوچه بماند ،چه میشود؟😔 اصلا بدون کفش ،توی بیابان ،پیاده نه !!! در راه خانه تشنه بماند ،چه میشود ؟😔 دزدی از او به سیلی و شلاق و فحش ،نه ! تنها به زور گوشواره بگیرد ،چه میشود؟😔 گیریم خیمه نه ،خانه و یا سرپناه ،نه ! یک شعله پیرهنش را بگیرد،چه میشود ؟😔 در بین شهر ،توی شلوغی ،همیشه ،نه ! یک شب که نیستی،بهانه بگیرد،چه میشود؟😔 اصلا پدر ،عمو و برادر ،نه ، جوجه ای ، تشنه مقابل چشمش بمیرد ،چه میشود ؟😔 دست گناهکار ما را روز رستاخیز یک دختر سه ساله بگیرد ،چه میشود ؟😔 البنین _زواره _زواره
📝 | 🌟بدست آوردن قلب آدم ها سخت است اما دشوار تر از آن، باقی ماندن در قلب آنها است کاری که انگار برای تو سهل ترین بود چرا که بعد از گذشتن سالها از رشادت ها و از خودگذشتگی هایت هنوز هم با شنیدن نامت قلب ها دگرگون میشود. 🔅 شاید قهرمان ها از صفحه ذهن مردم پاک شوند اما آنان هرگز کسانی را که برای ارامش آنها از جان خود گذشتند و آرامش خود را فدای آرامش مردم کرده اند از ذهن و قلب مردم حتی برای ثانیه ای محو نمیشود. 💠 صیاد شده ای بیباک و دلیر برای دشمنان کشور و صیاد قلب مردم با همان لبخند های بی بدیل و از خودگذشتگی هایت. ای شهید! تو که پرواز را آموخته ای و پر کشیده ای فکری به حال این بال شکسته کن، دستی دراز کن تا به واسطه تو به آسمان برسم . حوزه مقاومت بسیج شهیدهاشمی نژاد
ای برای سردار عسگری ابوریحان 🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸 حوزه شهید فهمیده یک اردستان @hadiar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 ای شاه شیر مردان،ای خسرو دلیران خورشید بی نوایان،مهتاب دلنوازان ای قاسم سلیمانی،نامت وقار ایران کاری از مریم و مهسا ذاقلی پایه هشتم دبیرستان زینب بیگم 🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸 حوزه شهید فهمیده یک اردستان @hadiar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کوثر عسکری مدرسه ابوریحان کوثر عسکری ابوریحان 🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸 حوزه شهید فهمیده یک اردستان @hadiar
زهرا قاسمی ولیعصر 🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸 حوزه شهید فهمیده یک اردستان @hadiar
💔 🌾 کاری از: فاطمه آسایش پایه هشتم (ب) مدرسه زینب بیگم دلنوشته ای برای سردار دلها بیدار شو و بیداری مردم جهان را ببین! بیدار شو و چشم بدوز به لبان مردم جهان که هرکدام تکه کلامی بر لب گرفته‌اند و فریاد می‌زنند من یک سردار سلیمانی‌ام! آری من یک سردار سلیمانی‌ام چون به وطنم عشق دارم و به آن عشق می‌ورزم. عمر حقیقی انسان با مرگ پایان نمی‌گیرد چون عمر حقیقی انسان سال‌هایی است که به نیکی سپری می‌شود و سردار سلیمانی به همه ما نیکی کرد. پس هنوز زنده است آری سردار سلیمانی زنده است در ذهن ما، قلب ما و وجود ما. هرگاه ما با آرامش می‌خوابیدیم گام‌های سردار سلیمانی به جلو حرکت می‌کرد برای حفظ امنیت ما برای حفظ جان ما. راه سردارم را ادامه خواهم داد تا آخر جهان چون حاج قاسم برای ما رفت و ما به او دین داریم. سردارم، سردار دل‌ها، سردار بی‌ادعا و سردار همه ما، راهت را ادامه می‌دهم تا آخر جانم و اجازه نمی‌دهم کسی نامت را بدنام کند. چون من یک سردار سلیمانی‌ام و یک سردار سلیمانی باقی می‌مانم… •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• 🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸 حوزه شهید فهمیده یک اردستان @hadiar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 ' برای شهیدسردار سلیمانی کاری از دانش آموز زهرا یوسفی دبیرستان ابن سینا •••┈✾~🍃🖤🍃~✾┈••• 🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸 حوزه شهید فهمیده یک اردستان @hadiar
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیا عند ربهم یرزقون  به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان وبا سلام و درود به رهبر کبیر انقلاب اسلام دلنوشته هایم را به خط میبرم . . . مینویسم از رفیقامون مینویسم از برادرامون مینویسم از پسر بچه هامون مینویسم از پسران مادرانی که حسرت به دل ماندند که پسرهایشان رادر لباس دامادی ببینن مینویسم از پدری که دختر چشم به راهی را رها کرد و جان بر دست در راه اسلام جنگید مینویسم از تازه دامادی که طعم دامادی را نچشید و قول برگشت داد و برنگشت، برگشت . . . اما در کفن . به خاک خرمشهر پا گذاشتیم به خاک خونین شهری که با خون جوانان سرزمینم به ان ریخته شد و ازادی خونین شهر را مدیون انانیم و خرمشهر نام گرفت . . . رمق در پاهایم نبود ترس داشتم که با چکمه به خاکی ک خون برادرانم به ان ریخته شده بود پا گذارم هوا به ریه هایم نمیرسید هوای سنگینی بود بغض بر گلویم چنگ میزد و تا خفگی چیزی نمانده بود به منطقه ی شلمچه رفتیم انگار صدای خوش آمد گویی آنان به گوشم میرسید انگار تمام خاطره هایشان داشت مرور میشد بعداز سخنان راوی کنجی از شلمچه را در برگرفتم و گوشه گرفتم انگار تمام خاطره هایشان به تصویر کشیده میشد انگار در تمامی این صحنه ها حضور داشتم و شاهد تمامی ان اتفاقات بودم اشک هایم برپهنای صورتم جاری شد . . . باریدم به حال زارم ، باریدم به خود که تا به الان زندگی نکرده ام و چقد از این دنیا عقب مانده بودم حال که متوجه شدم در دفتر سرنوشتم با تصمیم قاطعانه ای محکم و با اقتداردرهمان مکان معنوی درهمان لحظه ی پرغم نوشتم صدق الله العلی العظیم بسم الله الرحمان الرحیم برگ جدیدی از دفتر زندگی ام را باز کردم لحظه ی ترک کردن شلمچه فرار رسید سرهنگ همه را صدا کرد دل کندن سخت بود با نگاه اخر به شلمچه با چشمان پراشک نگاهم راگرفتم و به راهم ادامه دادم به اردوگاه رفتیم هیچ یک از بچه ها ارام و قرار نداشتند زیرا که ان شب اخرین شبی بود که در خرمشهر بودیم، دران مکان معنوی، در ان مکان جنگی ، در ان لاله زار... هر یک به کنجی از اسایشگاه رفتیم وداع سختی بود حال طعم دل خانواده ی شهدا را چشیدم ... گونه هایم خیس شد ارام و قرار نداشتم درهمان حالت نا ارام و بی قرار به خواب رفتم . صبح فرار رسید با حالتی غمگین و گریان چمدان هایم را بستم کوله را به دوش کشیدم و از اسایشگاه دوری کردم با هر قدمی که برمیداشتم همانند ماهی میشدم که از اب بیرون پریده و لحظه ی جان دادنش فرارسیده... رسیدیم درب خروجی اردوگاه ساک ها و وسایل هارا داخل اتوبوس گذاردیم با نگاهی پراشک به ان اردوگاه و ان منطقه نگاه دوختم و گفتم هیچوقت خداحافظی را دوست نداشتم کاش ادامه داشت کاش به جای خداحافظی جزو یکی ساکنان این شهر مقدس بودم خوشا به حال انان که در این سرزمین زندگی میکنند زین پس نگاهم را به زمین دوختم به سجده رفتم و به ان خاک سرزمین سرنهادم و گفتم خداحافظ باکری ها خداحافظ همت ها خدا حافظ برادرانم . . . به پا خواستم و به اتوبوس داخل شدم و دل خود را در شلمچه جا گذاشتم . 🖤🌹🍂🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبر عزیزم 🔹قربانی دادیم که بغض گلوگیرتان نشود. بأبی أنت و أمی و نفسی و أهلی و مالی زن و فرزندانم و جانم هزاران بار فدای شما. آقاجان تمام تلاش شهیدمان این بود که غم به چهره شما ننشیند. بغض شما ما را کشت. 🔰محمد مهدی فرزند سردار شهید حاج محمد رضا زاهدی چهارشنبه بیست و دوم فروردین سال ۱۴۰۳