eitaa logo
کانال سردار هور🌹
271 دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
5.7هزار ویدیو
49 فایل
امروز زنده نگه داشتن. یاد و خاطره شهداء کمتر از شهادت نیست🌷 ⬅ (مقام معظم رهبری) توجه 👈کانال قبلی منهدم شده لطفا ازکانال تازه تاسیس حمایت کنید 👉 کانال سردار هور شهید حاج علی هاشمی جهت هماهنگی به ایدی ⬇️ @Yahossein44 @F_Tayi_916
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 🔰کانال نور الهدایه 🔰
🍃🌺﷽؛🌺🍃 📚✍ 📝⬅️⁉️سوال1:👇👇 ⁉️مبتلا به هستم و در روز چند مرتبه باید از استفاده کنم ، مصرف هنگام روزه داری (مثلاًروزه اعتکاف)چه حکمی دارد ؟ ✅✍جواب سوال1: 👇 🔷استعمال اسپری که حاوی داروی رفع است برای روزه دار اشکال ندارد و موجب بطلان نمی شود . 📋 ⬅️⁉️سوال 2 :👇👇 ⁉️آيا زن براى رفتن به اعتكاف، نياز به اجازه شوهر دارد؟ ✅✍ جواب سوال2:👇 🔷اعتکاف اختصاص به مردان ندارد ولی چنانچه اعتکاف زن موجب از بين رفتن حق شوهر باشد بنا بر احتياط واجب بايد از او اجازه بگيرد. 📋⁉️سوال3 : 👇👇 آیافرزندهم جهت رفتن به اعتکاف ، بایدازپدرومادرش اجازه بگیرد⁉️ ✅✍جواب سوال3 :👇 🔷 اگر اعتکاف فرزند موجب آزار و اذیّت پدر و مادر باشد، باید از آنان اجازه بگیرد، بلکه اگر موجب آزارشان هم نباشد، احتیاط مستحب آن است که برای معتکف شدن اجازه بگیرد. 📚رساله نمازوروزه آیت الله خامنه ای/مسأله ۱۰۰۱و۱۰۰۲ و پایگاه اطلاع رسانی حضرت آقا
⁉️چنداستفتاءازدفترمقام معظم.🌷🌹🌷توسط حاج آقاعزیزی شاهرودی ⁉️سؤال۱= زمین ازمرحوم پدرم به برده ام که چند سال در اختیارم است الان سال خمسی می خواهم برای خودم تعیین کنم آیا این زمین را هم باید بدهم؟ ⁉️سؤال۲= مدیره مجتمع مسکونی برای جلوگیری ازتضییع حقوق ساکنین مجتمع و عقب نیفتادن حقوق نگهبان مجتمع برای تشویق ساکنین اقدام به تصویب مصوبه ای نموده اند که در آن ذکر شده که اگر کسی ماهیانه را در مدت مذکور نپردازد برای جبران خسارت حقوق دیگران ازساکنین وجهی را دریافت نمایند به عنوان جریمه لطفا حکم آن را بیان فرمایید؟ ⁉️سؤال۳= فتوای مبارک حضرت آقا درباره چیست؟ ⁉️سؤال۴= حکم دف و زدن چیست؟ ⁉️سؤال۵= آیا پولی که برای رهن منزل بوده وحالا به دستم رسیده دارد؟ ⁉️سؤال۶= اگرمستأجر به بگوید مبلغ اجاره را کمتر کن در مقابل آن پول قرض الحسنه نزد شما می گذارم آیا اشکال شرعی دارد؟ ⁉️سؤال۷= آیا زن باردار وشیرده صرف اینکه اش را خورده باید بدهد یا خیر؟ ✅⬅️لطفاًجواب سؤالات را در بالا👆👆ملاحظه بفرمائید . عکس رابازکنیدوجواب را ببینید.
هدایت شده از ♡مَدِینِهِ مُنَوَّرَه♡
❀⊰🌺ا﷽🌺⊰❀ ⬅️ 📚ـام👇 🔔 بعضی از چیزهایی که را باطل نمی کند: 1⃣ ترش کردن معده 2⃣ ماسک خانگی برای شفافیت پوست 3⃣ سرمه کشیدن به چشم 4⃣ آهنگ گوش کردن 5⃣ وسایل آرایشی 6⃣ اسپری تنگی نفس 7⃣ واکسن کرونا 8⃣ حجامت کردن 9⃣ پماد، کرم و ... 🔟 بوکردن عطر، غذا وسبزیجات و ... 1⃣1⃣ قهر بودن 📖توضیح المسائل مراجع عظام مسئله ۱۵۷۲.
هدایت شده از ♡مَدِینِهِ مُنَوَّرَه♡
💐پیشاپیش رابه شماوخانواده محترم تان تبریک وتهنیت عرض میکنیم . 🔵💠 ✍یادو ، قرائت روزانه ، وقت ، داری ،یاد ،یاد ، دوری از وآلودگی های روحی وروانی، به اهل بیت علیهم السلام ، دوری از ، حرمت ها ، هم نشینی با ، دوری از، دوری از گویی ، انتظار نماز، همگامی با شادی و غم علیهم السلام ، سلامتی ، وروانی ازمهمترین دستاوردهای ماه مبارک رمضان میباشدکه لازم است در. ╔═.🍃.════╗ یامهدی ادرکنی ╚════.🍃.═╝
🍃 🌺حسن بن راشد گفت: به امام جعفر صادق علیه السلام عرض کردم: «آیا غیر از اعیاد مشهوره، نیز هست؟» 🌺فرمود:شریف ترین وکامل تراز همه آنهاروزی استکه صلی الله علیه و آله مبعوث گردید. 🌺عرض کردم: «آن روز، کدام روز است؟» 🌺 فرمود: «آن روزبیست وهفتم است.»عرض کردم : «درآن روز، چه عملی باید به جای آورد؟» 🌺فرمود: میگیری و بسیار بر. 📚اصول کافی،ج ۴ ص۱۴۹ 🇮🇷🇮🇷 💐اَللّهُمَّ صَلِ عَلی مُحَمَّدِِ وَآلِ مُحَمَّدِِوَعَجِّل فَرَجَهُم ✅💚 🟣💐 💐 💐 🟣
💢 🌹 💠 ما زن‌ها همچنان گوشه آشپزخانه پنهان شده و دیگر کارمان از ترس گذشته بود که از وحشت اسارت به دست همه تن و بدن‌مان می‌لرزید. اما عمو اجازه تسلیم شدن نمی‌داد که به سمت کمد دیواری اتاق رفت، تمام رخت‌خواب‌ها را بیرون ریخت و با آخرین رمقی که به گلویش مانده بود، صدایمان کرد :«بیاید برید تو کمد!» 💠 چهارچوب فلزی پنجره‌های خانه مدام از موج می‌لرزید و ما مسیر آشپزخانه تا اتاق را دویدیم و پشت سر هم در کمد پنهان شدیم. آخرین نفر زن‌عمو داخل کمد شد و عمو با آرامشی ساختگی بهانه آورد :«اینجا ترکش‌های انفجار بهتون نمی‌خوره!» 💠 اما من می‌دانستم این کمد آخرین عمو برای پنهان کردن ما دخترها از چشم داعش است که نگاه نگران حیدر مقابل چشمانم جان گرفت و تپش‌های قلب را در قفسه سینه‌ام احساس کردم. من به حیدر قول داده بودم حتی اگر داعش شهر را اشغال کرد مقاوم باشم و حرف از مرگ نزنم، اما مگر می‌شد؟ 💠 عمو همانجا مقابل در کمد نشست و دیدم چوب بلندی را کنار دستش روی زمین گذاشت تا اگر پای داعش به خانه رسید از ما کند. دلواپسی زن‌عمو هم از دریای دلشوره عمو آب می‌خورد که دست ما دخترها را گرفت و مؤمنانه زمزمه کرد :«بیاید دعای بخونیم!» در فشار وحشت و حملات بی‌امان داعشی‌ها، کلمات دعا یادمان نمی‌آمد و با هرآنچه به خاطرمان می‌رسید از (علیهم‌السلام) تمنا می‌کردیم به فریادمان برسند که احساس کردم همه خانه می‌لرزد. 💠 صدای وحشتناکی در آسمان پیچید و انفجارهایی پی در پی نفس‌مان را در سینه حبس کرد. نمی‌فهمیدیم چه خبر شده که عمو بلند شد و با عجله به سمت پنجره‌های اتاق رفت. حلیه صورت ظریف یوسف را به گونه‌اش چسبانده و زیر گوشش آهسته نجوا می‌کرد که عمو به سمت ما چرخید و ناباورانه خبر داد :«جنگنده‌ها شمال شهر رو بمبارون می‌کنن!» 💠 داعش که هواپیما نداشت و نمی‌دانستیم چه کسی به کمک مردم در محاصره آمده است. هر چه بود پس از ۱۶ ساعت بساط آتش‌بازی داعش جمع شد و نتوانست وارد شهر شود که نفس ما بالا آمد و از کمد بیرون آمدیم. تحمل اینهمه ترس و وحشت، جان‌مان را گرفته و باز از همه سخت‌تر گریه‌های یوسف بود. حلیه دیگر با شیره جانش سیرش می‌کرد و من می‌دیدم برادرزاده‌ام چطور دست و پا می‌زند که دوباره دلشوره عباس به جانم افتاد. 💠 با ناامیدی به موبایلم نگاه کردم و دیگر نمی‌دانستم از چه راهی خبری از عباس بگیرم. حلیه هم مثل من نگران عباس بود که یوسف را تکان می‌داد و مظلومانه گریه می‌کرد و خدا به اشک او رحم کرد که عباس از در وارد شد. مثل رؤیا بود؛ حلیه حیرت‌زده نگاهش می‌کرد و من با زبان جام شادی را سر کشیدم که جان گرفتم و از جا پریدم. 💠 ما مثل دور عباس می‌چرخیدیم که از معرکه آتش و خون، خسته و خاکی برگشته و چشم او از داغ حال و روز ما مثل می‌سوخت. یوسف را به سینه‌اش چسباند و می‌دید رنگ حلیه چطور پریده که با صدایی گرفته خبر داد :«قراره دولت با هلی‌کوپتر غذا بفرسته!» و عمو با تعجب پرسید :«حمله هوایی هم کار دولت بود؟» 💠 عباس همانطور که یوسف را می‌بویید، با لحنی مردد پاسخ داد :«نمی‌دونم، از دیشب که حمله رو شروع کردن ما تا صبح کردیم، دیگه تانک‌هاشون پیدا بود که نزدیک شهر می‌شدن.» از تصور حمله‌ای که عباس به چشم دیده بود، دلم لرزید و او با خستگی از این نبرد طولانی ادامه داد :«نزدیک ظهر دیدیم هواپیماها اومدن و تانک‌ها و نفربرهاشون رو بمبارون کردن! فکر کنم خیلی تلفات دادن! بعضی بچه‌ها میگفتن بودن، بعضی‌هام می‌گفتن کار دولته.» و از نگاه دلتنگم فهمیده بود چه دردی در دل دارم که با لبخندی کمرنگ رو به من کرد :«بچه‌ها دارن موتور برق میارن، تا سوخت این موتور برق‌ها تموم نشده می‌تونیم گوشی‌هامون رو شارژ کنیم!» 💠 اتصال برق یعنی خنکای هوا در این گرمای تابستان و شنیدن صدای حیدر که لب‌های خشکم به خنده باز شد. به جوانان شهر، در همه خانه‌ها موتور برق مستقر شد تا هم حرارت هوا را کم کند و هم خط ارتباط‌مان دوباره برقرار شود و همین که موبایلم را روشن کردم، ۱۷ تماس بی‌پاسخ حیدر و آخرین پیامش رسید :«نرجس دارم دیوونه میشم! توروخدا جواب بده!» 💠 از اینکه حیدرم اینهمه عذاب کشیده بود، کاسه چشمم لرزید و اشکم چکید. بلافاصله تماس گرفتم و صدایش را که شنیدم، دلم برای بودنش بیشتر تنگ شد. نمی‌دانست از اینکه صدایم را می‌شنود خوشحال باشد یا بابت اینهمه ساعت بی‌خبری توبیخم کند که سرم فریاد کشید :«تو که منو کشتی دختر!»... ادامه دارد ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دو کلام حرف حساب استاد قرائتی با کسایی که در سطح جامعه عمدا خوری می‌کنند 🪀 🏴🏴🏴🏴 ┅✿💠❀🇮🇷❀💠✿┅ 🌷@sardarehour63🌷 کانال سردار هور شهید حاج علی هاشمی ⬆️🌷