تقدیم به روح پرفتوح شهید محمد جعفر سعیدی:
شد تنگ آسمان و دلم بى هوا گرفت
بغضى گلوى اين غزلم را فرا گرفت
شعرى كه در كرانه ى بازار عشق بود
از اعتبار نام شهيدان بها گرفت
با آنكه گرد و خاك غريبى به چهره داشت
آمد سراغ يك يل نام آشنا گرفت
در قلب پاك دشتى آكنده از غرور
يك نخل استوار ، دليرانه پا گرفت
گردان به بوى نام اباالفضل با وفا
با ذكرهاى سبز سعيدى نوا گرفت
راز خدا چه بود كه در كربلاى چار
سردار عشق داد و سر از تن جدا گرفت
خاك جزيره بوى جدايى گرفته بود
با اشك هر ترانه دل غنچه ها گرفت
يعنى چه شد ستاره ى نورانى سهيل؟
يعنى برات كرب و بلا را كجا گرفت؟
ده سال سنگ و صخره و دريا به سر زدند
ده سال باغ و دشت و گلستان عزا گرفت
بى شك شبى به منزل محبوب خود رسد
هركس به راه و رسم تو رنگ خدا گرفت
شاعر : دانيال ايزدى/بوشهر
پایگاه اطلاع رسانی سردار شهید محمد جعفر سعیدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🕊
دریادار پاسدار علیرضا تنگسیری « فرمانده محترم نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی » در حال نوشتن یادگاری بر تابلو تمبر یادبود سردار شهید محمد جعفر سعیدی
💠 پایگاه اطلاع رسانی حفظ و نشر آثار سردار شهید محمد جعفر سعیدی
AUD-20220619-WA0000.mp3
9.46M
🔊 وصیتنامه سردار شهید محمد جعفر سعیدی
🔻گوینده: آقای محمد بردستانی
💻تهیه و تنظیم: ستاد بزرگداشت سردار شهید محمد جعفر سعیدی
#سردار_شهید_محمد_جعفر_سعیدی
پایگاه اطلاع رسانی حفظ و نشر آثار سردار شهید محمد جعفر سعیدی
روایت خاطره شهید محمد جعفر سعیدی.mp3
5.65M
🔊 روایت خاطره ای از سردار شهید محمد جعفر سعیدی
🔻گوینده: آقای محمد بردستانی
💻تهیه و تنظیم: ستاد بزرگداشت سردار شهید محمد جعفر سعیدی
#سردار_شهید_محمد_جعفر_سعیدی
پایگاه اطلاع رسانی حفظ و نشر آثار سردار شهید محمد جعفر سعیدی
#خاطره
🔸 آخرین دیدار
#متن_خاطره | آخرین دیدارمان صبح روز نهم آذرماه با ما خداحافظی کرد و دیگر برنگشت. شب قبل از عملیات «کربلای 4» همگی بیدار بودیم. معمولاً زمانی که آهنگ حمله نواخته میشد، متوجه میشدیم عملیات آغاز شده است. برای عملیات «کربلای 4» آهنگ حمله کوتاه بود و زود قطع شد. آن روز به دفتر سپاه رفتم و پرسوجو کردم که چه اتفاقی افتاده است. همه پریشان بودند و میدانستند که عملیات لو رفته است و خیلیها اسیر و شهید شدهاند. بعد از آن کمکم متوجه شدیم اتفاقی برای رزمندگان افتاده است و روزهای خیلی سختی را سپری کردیم. شهیدانی که در خاک ایران به شهادت رسیدند، پیکرشان بازگشت و رزمندگانی که در خاک عراق شهید شدند، پیکرشان سالها بعد تفحص شد.
💠 | خاطره ای از سردار شهید محمد جعفر سعیدی به روایت خانم فاطمه خدری « همسر شهید »
کانال پایگاه اطلاع رسانی حفظ و نشر آثار سردار شهید محمد جعفر سعیدی
#وصیتنامه_شهید | سلام بر حسین (ع) پرچمدار نهضت عاشورا و سلام بر مهدی (عج) منجی عالم بشریت و سلام بر رهبر کبیر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی امام خمینی و سلام بر شهدای گلگون کفنان اسلام. خداوندا تو را شکر میگویم که دستم را گرفتی و از ظلمت به سوی نور هدایت کردی.
خداوندا مرا ببخش از گناهانی که در طول عمر کم بر اثر پیروی از هواهای نفسانیم انجام داده ام اگر چه میدانم بخشش و کرم تو بیش از گناهانم است. خداوندا در قرآن و روایات خوانده بودم که تو مشتری جان و خون کسانی هستی که از مال و فرزند و لذتهای دنیوی میگذرند و بسوی تو می آیند و من امروز خود را در صف آنها قرار داده ام تا اگر قابل باشم خریدارم باشی. ( آمین یارب العالمین)
#وصیتنامه
🔸سردار شهید محمد جعفر سعیدی
کانال پایگاه اطلاع رسانی حفظ و نشر آثار سردار شهید محمد جعفر سعیدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آبرو داری کن
واسه این گدایی که دلش شکسته
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله🌷
#شب_جمعه🌙
کانال پایگاه اطلاع رسانی حفظ و نشر آثار سردار شهید محمد جعفر سعیدی
#خاطره
🔸 میدانم چه خبری برایم آوردهاید
#متن_خاطره | ایشان را از روی پلاک شناسایی کردند و فقط پلاکش را برایمان آوردند. روزی که خبر بازگشت پیکر شهید را به ما دادند، هرگز فراموش نخواهم کرد؛ شهید من را آماده بازگشت پیکرش کرده بود. شب قبل از آنکه خبر تفحص پیکر ایشان را برایمان بیاورند، خواب دیدم که مراسم تشییع شهید سعیدی است. جمعیت زیادی آمده بودند و من هرچه میرفتم دستم به تابوت نمیرسید. به من نگفته بودند که پیکر شهید را به «بندر گناوه» آوردهاند اما فرزندانم از این موضوع مطلع بودند. صبح خوابم را برایشان تعریف کردم و گفتم «احساس میکنم پدرتان همراه شهیدانی باشد که تازه تفحص شدهاند.» معمولاً خوابهایم تعبیر میشود. نزدیک ظهر بود که از طرف بنیاد شهید به خانهمان آمدند و آن لحظه متوجه شدم خبر بازگشت پیکر شهید را آوردهاند و به آنها گفتم «میدانم چه خبری برایم آوردهاید»
💠 | خاطره ای از سردار شهید محمد جعفر سعیدی به روایت خانم فاطمه خدری « همسر شهید »
کانال پایگاه اطلاع رسانی حفظ و نشر آثار سردار شهید محمد جعفر سعیدی
#تلنگر
گفتم:
اگر در ڪربلا بودم
تا پای جان برای حسین( ؏)
تلاش میکردم ـ ـ ـ 🙂
گفت:
یڪ حسین زنده داریم
نامش مهدی (عج) است
تا حالا برای او چه کرده ای؟
سڪوت ڪردم ـ ـ ـ😔]
اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل لِوَلیِّڪ الفَرَج
#جمعههای_مهدوی
اذان سردار شهید محمد جعفر سعیدی.mp3
11.48M
🔊 صوت اذان سردار شهید محمد جعفر سعیدی
#خاطره
🔸 صدای محمد جعفر خیلی زیبا بود
#متن_خاطره | محمد جعفر به مسجد محل می رفت.هیئت های محله های دیگر هم بخاطر صدای زیبا و سوز خاصی که در صدایش داشت دعوتش می کردند .
هیچ وقت نه نمی آورد .برنامه اش رو طوری تنظیم می کرد که بتواند دوسه تا از این هیئت ها را در سه شب احیا برود و دعای جوشن کبیر بخواند.
دلم ضعف میرفت که صدایش را بشنوم .
دلم بال بال میزد تا جعفر در خانه بنشیند و الهی العفو بگوید ،من هم پا به پایش اشک بریزم و قرآن به سر بگیرم .دلم بی تاب بود که به حق علی ( علیه السلام) و به حق فاطمه ( سلام الله علیها) و به حق حسین(علیه السلام) را همراه او بگویم؛اما انگار قسمت نبود.
دل من هیچ وقت نتوانست به آرزوهایش در مورد محمد جعفر برسد ،یک عمر است حسرت به دل مانده ام ؛ ولی جمعیت زیادی همراه با صدای پر از سوز و معنویتش،الهی العفوهای شب های احیایشان را گفتند و شاید برات بهشتشان را همان جا گرفتند .
در مصلا و مسجد محل اذان می گفت .نقش مکبری را هم به خوبی اجرا می کرد .دلم غنج میرفت تا صدایش را بشنوم .عصر که می شد ،مطمئن بودم به مسجد می رود ،هرکاری داشتم روی زمین می گذاشتم و همراهش به مسجد می رفتم تا نمازم را با صدای اذان و تکبیرهای او به آسمان بفرستم .
همسایه های مسجد صدایش را در نوارکاست جمع کرده بودند .گاهی که دیر به دیر به خانه می آمد و دل تنگ صدایش می شدم ،نوار را موقع اذان در ضبط صوت می گذاشتم و با صدای اذان محمد جعفر نمازم را میخواندم .
💠 | منبع : کتاب جامانده در سهیل روایت زندگی خانم فاطمه خدری « همسر سردار شهید محمد جعفر سعیدی »
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷🎥
#کلام_شهید
فرازی های از وصیت نامه
"سردار شهید محمدجعفر سعیدی"
چرا ابراهیم هادی؟.mp3
10.32M
روایتگری حاج حسین یکتا درباره
#شهید_ابراهیم_هادی در #کانالکمیل
اول اردیبهشت ماه
تولد عارف شهید ابراهیم هادی
مطالعه کتاب «جامانده در سهیل» روایت زندگی خانم فاطمه خدری (همسر شهید محمد جعفر سعیدی) در فراکتاب:👇
www.faraketab.ir/b/192439?u=834243
دانلود کنید
💠 | باید این خاک فرا رفته تا آسمان را که میراث شهیدان ماست عاشقانه در بغل گرفت،بوئید و بوسید؛تمام زمین این روستا شقایق زار است و لاله های این خاک عطر آگین شهیدان سعیدی،تیموری،غلامی و قائدی هستند؛ یاد و محبتشان تا همیشه در دل های مردم این دیار جاودانه است ...
🔸 #شهدای_روستای_احشام_قائدها
🔸 #شهید_احمد_غلامی
🔸 #شهید_غلامحسین_تیموری
🔸 #سردار_شهید_محمد_جعفر_سعیدی
🔸 #شهید_حسین_قائدی
آری اینجا روستای کوچک اما نزدیک به آسمان است.
برای عضویت در کانال اینجا کلیک کنید .
فکر کنبری
گـلزار شهــدا . .!
روی قبراروبخونی وبرسی
به یه شهیدهمسنت..(:
اونوقته که میخوای
سربه تنتنباشه.!
اره رفیق همسن و سالای
ما شهید شدن بعد ما
هنوز تو فکر ترک گناهیم!( :
#حواسمون_هست
برای عضویت اینجا کلیک کنید.
🔸 | دوم اردیبهشتماه، سالروز تأسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گرامی باد.
برای عضویت اینجا کلیک کنید.
#خاطره
🔸 منم لباس سبز پاسداری می پوشم
#متن_خاطره | آن روز وقتی به خانه آمد، گل از گلش شکفته بود. تا کلید را در قفل در چرخاند و وارد خانه شد، گفت: «مش فاطمه! یه خبر خوب! » من سراپا گوش بودم تا خبری که این اندازه او را شادمان کرده بشنوم. جعفر گفت: «کارم برای سپاه جور شد. بالاخره منم لباس سبز پاسداری می پوشم. » دست و صورتش را شست و نشست سر سفره. آن روز خوراک میگو درست کرده بودم. تا غذایش رو خورد، یک ریز از کاری که قرار است در آینده انجام بدهد گفت. این طور که معلوم بود و از حرف هایش فهمیدم، سپاه بهترین نیروهای کمیته را انتخاب و جذب کرده بود. در تمامی آن دقایق، سرتاسر وجودم اشتیاق شده بود و به حرف هایش گوش می دادم. دلم می خواست می توانستم پا به پا محمدجعفر در سپاه خدمت کنم.
💠 | خاطره ای از سردار شهید محمد جعفر سعیدی به روایت : خانم فاطمه خدری «قسمتی از کتاب جامانده در سهیل »
برای عضویت اینجا کلیک کنید.
کتاب شناسنامه شهید سعیدی_۱۱۳۲۳۹.pdf
397.5K
📚 کتاب شناسنامه سردار شهید محمد جعفر سعیدی
🔻کاری از نشر کتابک
جلد چهل و سوم این کتاب درباره سردار شهید «محمد جعفر سعیدی» از سرداران استان بوشهر است که سال 1365 به شهادت رسید. این مجلد توسط «مهدی قربانی» نوشته شده و در چهار بخش زندگی نامه، مسوولیت ها، سبک زندگی و چند خاطره به معرفی شهید می پردازد.
گفتنی است جلد چهل و سوم کتاب «شناسنامه شهدا» نوشته «مهدی قربانی» با شمارگان 2500 نسخه و به بهای 4 هزار تومان از سوی نشر «کتابک» منتشر شده است.
💻تهیه و تنظیم: ستاد بزرگداشت سردار شهید محمد جعفر سعیدی
برای عضویت اینجا کلیک کنید.
#تلنگر
می گفتن :
فقط برای رضای خدا کار می کرد.
خنده هایش، گریه هایش، آرامش و جنب وجوشش، مهربانی و قاطعیتش همه برای خدا بود.
اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل لِوَلیِّڪ الفَرَج
#شهید_محمد_جعفر_سعیدی
برای عضویت اینجا کلیک کنید.
#خاطره
🔸 جواب خدا
#متن_خاطره | یک روز مانده بود به عملیات. عصری آمد توی سنگر. بعد سلام و احوالپرسی از صورتش خواندم که چیزی می خواهد بگوید اما شرم می کند. کلی این و پا و آن پا کرد تا حرف دلش را گذاشت روی زبانش و گفت: «فردا شب عملیات است. چند وقتی می شود بچه هایم را ندیده ام. یک ماشین می خواهم که تا گناوه بروم و آخر شب برگردم.»
پشت فرمان دستی تکان داد و خداحافظی کرد و رفت.
چند ساعت بعد از سنگر بیرون آمدم تا وضو بگیرم. نگاهم به محمد جعفر سعیدی افتاد. با تعجب پرسیدم: « اینجا چه کار میکنی؟ مگر نرفتی؟» گفت :«تا هندیجان رفتم ولی یک لحظه با خودم فکر کردم که اگر بروم و بچه علیم را ببینم و دل بسته شان بشوم، آن وقت شب عملیات به جای ۳ کیلومتر ،۲ کیلومتر پیشروی کنم جواب خدا را چه بدهم؟به دلم نهیب زدم و برگشتم.»
💠 | خاطره ای از سردار شهید محمد جعفر سعیدی به روایت : جناب آقای حاج امان الله حیاتی
برای عضویت اینجا کلیک کنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خاطره
🔸 ما برای کار سپاه آمده ایم نه کار شخصی
#متن_خاطره | شهيد محمد جعفر سعيدي از بدو فرمان حضرت امام خميني (ره) مبني بر تشكيل بسيج با روحيه اي شاداب و سرشار از ايمان و عشق به امام (ره) شروع به سازماندهي و آموزش جوانان شهر كرد و او از اخلاق نيكو برخوردار بود .
يادم ميآيد زماني كه فرماندهي سپاه بندر ريگ را به عهده داشت من هم در خدمت ايشان بودم وقتي براي انجام كارها به شهر گناوه مي آمديم ايشان با توجه به اينكه متاهل بود و خانوادهاش در گناوه ساكن بودند به منزل نمي رفت يك بار به ايشان عرض كردم كه نمي خواهي به منزل سري بزني فرمودند : كه خير ما براي انجام كار سپاه آمدهايم و كار كه تمام شد بايد به محل خدمت برگرديم با شوخي به من گفت : مگر دلت براي مادرت تنگ شده گفتم : نه منظورم اين است كه شما به بچهها سري بزني فرمود : براي سر زدن به بچهها وقت هست حالا مسئله اصلي ما جنگ است .
💠 | خاطره ای از سردار شهید محمد جعفر سعیدی به روایت : جناب آقای غلامحسين تميمی
برای عضویت اینجا کلیک کنید.
--در حادثه به«حادثه»لبخند میزنی🌱
-بارمزنامفاطمه«س»سربندمیزنی🤍✨
•رســٰانــهشـهیـدسعیـدی•
#خاطره
🔸 راه کربلا کی باز میشه
#متن_خاطره | همیشه باهم شوخی داشتیم. محمدجعفر شوخیهایش هم برای من زیبا بود. یک روز که برای دیدوبازدید آمده بود. خندیدم و گفتم:
- پس برادر شما کی راه کربلا روباز میکنید؟
مکثی کرد و با همان لبخند همیشگیاش که به لب داشت گفت:
- اگر من کربلا رو آزاد نکنم. دیگران آزاد میکنن.
و سالها بعد من به حرف محمدجعفر رسیدم.
💠 | خاطره ای از سردار شهید محمد جعفر سعیدی به روایت : جناب آقای حاج حسین وارثی مطلق
برای عضویت اینجا کلیک کنید.