هر سال فاطمیه ده شب روضه داشت بیشتر کارها با خودش بود از جارو
زدن تا چای دادن به منبری و روضه خوان.
سفارش میکرد شب اول و شب آخر روضه حضرت عباس را بخوانند.
مداح رسیده بود به اوج روضه به جایی که امام حسین علیه السلام آمده بود بالای سر حضرت عباس . بدن پر از تیر، بدون دست و فرق شکاف خورده ، برادر را دیده بود با سوز میخواند تا اینکه گفت: وقتی ابی عبدالله برگشت خیمه اول کسی که اومد جلو ، سکینه خاتون بود گفت بابا أينَ عَمَّى العَبّاس...» ناله حاجی بلند شد آقا تو رو خدا دیگه نخون.
دل نازک روضه بود، بیتاب میشد و بلند بلند گریه میکرد.
خیلی وقتها کار به جایی میرسید که بچه ها بلند میشدند میکروفن را از مداح می گرفتند؛ میترسیدند حاجی از دست برود با آن ناله ها و هقهقی که میزد.
راوی: حجت الاسلام محمد مهدی دیانی
📚 برگرفته از کتاب #سلیمانی_عزیز
🌹هدیه به روح سردار دلها ؛ #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی صلوات