فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بغلمکنحسین..♥️
☘☘بِسم رَبّ الشُهَدا☘☘
#رمان_مذهبی
#رمان_قصه_دلبری
#زندگی نامه شهید محمدخانی به روایت همسر
هر روز: ۳پارت
💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚
#قصهدلبری
#قسمت_شصتودوم
برای کادر پزشکی خیلی جالب بود که آدم مذهبی و این قدر تقلا وجنب و جوش!😁😁
با گوشی فیلم می گرفت .
یکی از پرستارها می گفت : « کاش میشد از این صحنه ها فیلم بگیری ، به بقیه نشون بدی تا یاد بگیرن ! »😁😂
قبل از اینکه بچه را بشویند ، در گوشش اذان و اقامه گفت .
همان جا برایش روضه خواند ، وسط اتاق زایمان ، جلوی دکتر و پرستارها ..
روضه حضرت علی اصغر ..
آنجایی که لالایی می خوانند .
بعدهم کام بچه را با تربت امام حسین برداشت 🙃🙂
اصرار می کرد شب به جای همراه بماند کنارم .
مدیر بخش می گفت : « شما متوجه نیستین اینجا بخش زنانه؟!»
دکتر را راضی کرده بود با مادرم بماند ، اما کادر بیمارستان اجازه ندادند .
تا یازده دوازده شب بالای سرم ایستاد . به زور بیرونش کردند 😂🤦🏻♀
باز صبح زود سروکله اش پیدا شد 😂😅
چند بار بهش گفتم :
« روز هفتم مستحبه موهای سربچه رو بتراشیم!» راضی نشد ..
بهش گفتم : « نکنه چون خودت درد بی مویی کشیدی ، دلت نمیاد؟! »😁
می گفت : « حیفم میاد!»😕🙁
امیر حسین سیزده روزه بود که بردیمش هیئت ، تولد حضرت زینب (ع) بود و هوا هم خیلی سرد و هیئت شلوغ ، مدام به من میگفت :
« بچه رو بمال به درودیوار هیئت!» 😂
خودش هم آمد بردش قسمت آقایان و مالیده بودش به درودیوار هیئت😁
💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚
#قصهدلبری
#قسمت_شصت_وسوم
برایش دو بار عقيقه کرد : يك بار یک ماه و نیم بعد از تولدش که عقیقه را ولیمه داد ، یکی هم برد حرم حضرت معصومه (ع) 😍
برای خواندن اذان و اقامه در گوشش ، پیش هرکس که زورمان رسید بردیمش . در یزد رفتیم پیش حاج آقا آیت اللهی و حاج آقا مهدوی نژاد 😁🤩
در تهران هم حاج آقا قاسمیان ، حاج منصور ارضی و حاج حسین مردانی..
باهم رفتیم منزل حاج آقا آیت اللهی .
حرف هایی را که ردوبدل میشد ، میشنیدم .
وقتی اذان واقامه حاج آقا تمام شد ، حمدحسین گفت :
« دو روز دیگه میرم مأموریت ، حاج آقا دعاکنین شهید بشم!»
هری دلم ریخت 😰
دیدم دستشان را گذاشتند روی سینه محمد حسین و شروع کردند به دعاخواندن..
بعد که دعا تمام شد ، گفتند : « ان شاء الله خدا شما رو به موقع ببره ،.
مثل شهید صدوقی ، مثل شهید دستغیب! »
داخل ماشین بهش گفتم : « دیدی حاج آقا هم موافق نبودن حالا شهید بشی؟! »
سری بالا انداخت و گفت : « همه این حرفا درست ، ولی حرف من اینه :
لذتی که علی اکبر امام حسین برد ، حبیب نبرد! »
روزی که می خواست برود مأموریت ، امیرحسین ۴۷ روزش بود .
دل کندن از آن برایش سخت بود😢
چند قدم میرفت سمت در ، برمی گشت دوباره نگاهش می کرد و
می بوسیدش😍😢
💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚
#قصهدلبری
#قسمت_شصتوچهارم
وقتی میرفت مأموریت ، با عکس های امیرحسین اذیتش می کردم😁😂
لحظه به لحظه عکس تازه می فرستادم برایش.
می خواستم تحریکش کنم زودتر برگردد 🤦🏻♀
حتی صدای گریه و جیغش را ضبط می کردم و می فرستادم که ذوق کند😍😁
هر چی استیکر بوس داشت فرستاد ..😂
دائم می پرسید :
« چی بهش می دی بخوره؟! داره چی کار می کنه؟!
وقتی گله می کردم که اینجا تنهام و بیا ، می گفت :
«برو خدا رو شکر کن حداقل امیرحسین پیش تو هست ، من که هیچ کس پیشم نیست!»
می گفت : « امیرحسین روببر تموم هیئتایی که باهم میرفتیم! »
خیلی یادش می کردم در آوردن و بردن امیرحسین به هیئت ..
به خصوص موقع برداشتن ساک و وسایلش😢😍
هیچ وقت نمی گذاشت هیچ کدام را بردارم ، چه یک ساک ، چه سه تا ..
به مادرم می گفتم : « ببین چقدر قده .. نمیذاره به هیچ کدومش دست بزنم!»
امیرحسین که آمد ، خیلی از وقتم را پر می کرد و گذر ایام خیلی راحت تر بود😍😁
البته زیاد که با امیرحسین سروکله میزدم ، یاد پدرش می افتادم و اوضاع برایم بدتر میشد ..
زمان هایی که برای امیرحسین مشکلی پیش می آمد ، مثلا سرماخوردگی ، تب و لرز و همین مریضی های معمولی ، حسابی به هم می ریختم 😣
هم نگرانی امیرحسین را داشتم و هم نمی خواستم بهش اطلاع بدهم ، چون می دانستیم ذهنش درگیر و از نظر روحی خسته می شود😢
می گذاشتم تا بهتر شود ، آن موقع می گفتم : « امیرحسین سرما خورده بود ، حالا خوب شده! »
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی سیلی خوردی بگو...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نگویید خانم چادری بلکه بگویید شهید زنده ،مجاهد فی سبیل الله:)✨
سراغمـزارهاییکهزائرزیادندارندبروید
آنھاچیزهاییراکهمیخواستندبهصدنفربدهند
رابهیکنفرمیدهند..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اصلا میشنوی این صدامو 💔🥺
دارد دلِ ما راهِ نجاتی دیگر
در مشهد و در قم عتباتی دیگر
بر بانویِ با کرامتِ قم صلوات
بر شاهِ خراسان صلواتی دیگر 🌱
میگفت آدمِ گناهکاری که به
خدا تکیه میکنه بهتر از
آدم خوبیه که به کارهاش تکیه
میکنه و منم منم میکنه!
#بدون_تعارف
قشنگ ترین مطلبی بود ک خوندم🌱
میگن سود آورترین شغل در آمریکا دندون پزشکی هست.
از بس ما مشت محکم بر دهان آمریکا میزنیم بیچاره ها دندون سالم ندارن خب..🗿🔪
هدایت شده از ن ق̽ـ̍ـاش خـی͎الــے🥺🎨"!
+کربلاچهشکلیه؟
-بهشتهخدارویزمین
+چرا؟!
-آخهجاییکهامامحسیناونجاقدممیزنه
بابهشتفرقینمیکنه(:🫀🥺
#قـشنگـےجـآت🐚'
هدایت شده از حرف دل
زندگی تو نجف اینطوری که هر وقت دلت
بگیره پامیشی میری حرم ، مولا رو زخمات
چشمزخم ناراحتی خوب کن بزنه. (((:
گمنامۍیعنۍدرد..
درد؎شیرین..
یعنۍبا؏ـشقیڪۍشدن..
یعنۍاثباتاینڪهازهمہچیزتبرا؎
معشوقتگذشتۍ..
یعنۍفقطخدارادید؎ورضا؎اورا
خواستۍنہتعریفوتمجیدمردمرا..
-ا؎ڪاشهمہماگمنامباشیم(:🌱
#شھیدآنھ
میشه نفری سه تا اللهی به رقیه بگید برام؟🙂
دعا کنید اونیکه دلم میخاد بشه!(:
اللهی به رقیه
اللهی به رقیه
اللهی به رقیه 💔
بہقولاستادرائفیپور:
اینهمہروایٺدربارهمهدویٺهسٺ!
آقاتوییڪیشوننفرمودن،اگرمردمدنیا
بخوان!ظهوراتفاقمیفته..!
توےهمشونفرمودن:
اگرشیعیانما
اگرشیعیانما..
بابا...گره...خودِماییم.💔