eitaa logo
مخاطب خاص 🇮🇷1404🇵🇸
361 دنبال‌کننده
26.8هزار عکس
31.4هزار ویدیو
46 فایل
هر آنچه که از فضای مجازی انتظار دارید را برایتان فراهم خواهیم ساخت. مطالب شامل سیاست،اقتصاد داخلی و بین الملل اهل بیت ، قرآن حدیث عترت واعظین و منبری ها غذایی و کشاورزی تعلیم و تربیت خانواده همیار کانال👇 @mojtabarahimi69 https://eitaa.com/savabaemal
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🥀🌴🌹🌴🥀🕊 تعریف می کرد تو حلب شبها با موتور حسن غذا و وسائل مورد نیاز به گروهش می رسوند . ما هر وقت می خواستیم شبها به نیروها سر بزنیم با چراغ خاموش می رفتیم . یک شب که با حسن می رفتیم غذا به بچه هاش برسونیم . چراغ موتورش روشن می رفت . چند بار گفتم چراغ موتور رو خاموش کن امکان داره قناص ها بزنند . خندید من عصبانی شدم با مشت تو پشتش زدم و گفتم مارو می زنند . دوباره خندید و گفت : مگر خاطرات شهید کاوه رو نخوندی که گفته شب روی خاکریز راه می رفت و تیر های رسام از بین پاهاش رد می شد ، نیروهاش می گفتن ، فرمانده بیا پایین ، تیر می خوری ، در جواب می گفت . اون تیری که قسمت من باشه هنوز وقتش نشده . حسن می خندید و می گفت نگران نباش اون تیری که قسمت من باشه ، هنوز وقتش نشده و به چشم دیدم که چند بار چه اتفاقهای براش افتاد و بعد چه خوب به شهادت رسید . . راوی : 🥀🕊🌹
🌹🌴🥀🍀🥀🌴🌹 زغال ها گل انداخته بود، جوجه ها توی آبلیمو ،پیاز و زعفران حسابی قوام گرفته بود ، تا آمدم سیخ ها را بگذارم روی منقل، سروکله اش پیدا شد، من زودتر نماز خوانده بودم که نهار رو روبه راه کنم، پرسید : داری چیکار می کنی ، می بینی که می خواهم برای نهار جوجه بزنیم ! با این دود و دمی ڪه راه می اندازی اگه یه بچه دلش خواست چی ، اگه یه زن حامله هوس کرد چی ؟ مجبورمان کرد با دل گرسنه بند و بساط را جمع کنیم و برویم جای خلوط تر یک پارک جنگلی پیدا کردیم ، تک و توک گوشه کنار فرش انداخته بودند برای استراحت ، کسب تڪلیف ڪردیم که (آقا محسن اینجا مورد تأییده ؟)‌ با اجازه اش همان جا اتراق کردیم دور از چشم بقیه. 📚برشی از کتاب سربلند راوی : شادی روح و 🥀 🕊🌹
🔮 شهادتت عقب میفته 🌸 اوایل امسال با تعدادی از رفقا من جمله سید ابراهیم رفته بودیم برای شناسایی قبل از عملیات منطقه درعا حین برگشت با توجه به فصل بهار و کشتزارهای گسترده تو منطقه حاشیه راه بوته های بلندی که انتهای ساقه هاشون خارهای توپی شکل گرفته (اندازه گردو) رشد کرده بود و من را وسوسه می که با پوتین بزنم زیرشون....😌 بلاخره شروع کردم اوليش و با پوتینم هدف گرفتم و با دورخیزی محکم زدم زیرش که بعد از کنده شدن و به هوا پرتاب شد......با خودم گفتم عجب کیفی داد... 😂😂 بعد شروع کردم دومی..... سومی.... تا اینکه سید ابراهیم صدام کرد ابو علییییی گفتم جانم؟ با همون لحن شیرین و قشنگش گفت قربونت بشم آخه اينا هم موجود زنده هستن همین کار باعث ميشه شهادتت به عقب بیفته😔 بعد از این حرفش کلی تو فکر رفتم و گفتم بابا سید تا کجاهاشو میبینه و نفهميدم کی رسیدیم مقر و فهمیدم تا سيب نرسه از درخت نمیفته بله من و امثال من هنوز کال هستیم و لايق نشدیم😔😭 شهدا گاهی نگاهی😭😭 "" شادی روح شهدا صلوات "" 🌹 شهید مدافع حرم سیدمصطفی صدرزاده
🌹خاطره‌ای از کودکی شهید چمران ✍شهید چمران در ابتدایی تحصیل می‌کرد. روزی دوست همکلاسی کنار تخته در حالی که معلم در تخته‌ سیاه می‌نوشت، گچی به دیوار پرتاب می‌کند که به کتف معلم می‌خورد. معلم عصبانی شده و برگشته می‌گوید: کدام پدر فلان شده این کار را کرد؟ سریع بیرون بیاید.😡😡 چمران برخاسته می‌گوید: من بودم. و معلم با سیلی صورت چمران را سرخ می‌کند.😔 بعد از چمران پرسیدند: چرا دروغ گفتی من بودم؟ چمران گفت: کسی که گچ را زده بود لاغر بود و معلم عصبی و من مطمئن بودم کتک خواهد زد و اهل بخشش نیست، او طاقت کتک نداشت و دیدم از ترس می‌لرزد، ولی من درشت‌تر بودم و طاقتم بیشتر از او بود.😊😊 روحش شاد ویادش گرامی 📚 نقل از دکتر ابوالفضل بهرام‌پور ‌‌‌‌
🔰 | 📍به دنیا دل نبنده هر که مَرده! 🔻 همه‌ی کسانی که با ابرام بودند، می‌دانند؛ ابرام خیلی دست‌ودلباز بود. اگر کسی به ابرام می‌گفت عجب ساعت قشنگی، یا عجب لباس قشنگی داری، ساعت یا لباس یا هر وسیله‌ی دیگری را که داشت، درمی‌آورد، می‌گفت بیا! مال تو! هیچ‌وقت دل به چیزی نمی‌بست. یک جمله داشت که همیشه آن را می‌گفت: «به دنیا دل نبنده هر که مَرده!»
🥀 مادر بهش گفت: ابراهیم، سرما اذیتت نمی‌کنه؟ گفت: نه مادر، هوا خیلی سرد نیست. هوا خیلی سرد بود، ولی نمی‌خواست ما را توی خرج بیندازد. دلم نیامد؛ همان روز رفتم و یک کلاه برایش خریدم. صبح فردا، کلاه را سرش کشید و رفت. ظهر که برگشت، بدون کلاه بود! گفتم: کلاهت کو؟ گفت: اگه بگم، دعوام نمی‌کنی؟ گفتم: نه مادر؛ مگه چیکارش کردی؟ گفت: یکی از بچه‌های مدرسه‌مون با دمپایی میاد، امروز سرما خورده بود. دیدم کلاه برای اون واجب‌ تره.  ◈خاطره از شهید  ابراهیم امیرعباسی  به نقل از مادر شهید 🥀. «زندگى كردن براى خدا و حركت در راهش به انسان مسئوليت می دهد و انسان را وادار می کند كه از زندگى دنيا كنده شود و روح ‏هاى مادى را كنار بگذارد و در راهش غرق شود و حركت او يك حركت نشاطى است. با شوق و با خواست قلبى حركت می کند، تا اين كه اگر خدا قبول كند و عاشق او بشود، او را از زمين بگيرد. لازمه‏ى اين كه انسان براى خدا و زندگى و تمام حركات و جوارح او براى خدا زنده باشد اين است كه شيطان را از خود دور كند و تقوى داشته باشد.»
‹🖤 ⃟🥀⸾⸾ 🌿:) ❬سوریہ‌ڪہ‌میرفت‌،همیشہ‌سٰاڪ‌‌سفررو‌ همسرش‌مۍبست. تو‌آخرین‌سفربہ‌همسرش‌گفتہ‌بود‌ ڪہ‌سٰاڪ‌روایندفعہ‌خودش‌ میخوٰاد‌ببندھ.سٰاڪ‌رو‌سبڪ‌ بستہ‌بود‌وحتے‌قرصھـٰایۍ‌ روڪہ‌بخٰاطردندون‌دردش‌ همیشہ‌همرٰاھ‌دٰاشت‌تو‌سٰاڪ‌نذٰاشتہ‌بود. میگفت:پرسیدم:قرصھـٰا‌رونمیبر؎؟ گفت:ایندفعہ‌لٰازم‌ندٰارم-!シ🌱❭ هدیه به روح مطهر شهید
🌷 پرسید ناهارچی داریم‌ مادر؟! مادر گفت‌: با قالی پلوبا ماهی ! باخنده‌رو کرد به مادرش‌گفت "ماامروز این‌ ماهیا رو میخوریم‌ و یه ‌روزی ‌این ‌ماهیا ما رو..." چند وقت‌ بعد ‌تو عملیات‌والفجر ۸ داخل‌ اروندرود‌ گم‌ شد🌊 و دیگر مادرش‌ لب‌به ماهی نزد..😔 🌷 🌸شادی روح پاک این شهید عزیز صلوات ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🌹 کمر درد شدیدی داشت. بعد از فیزیوتراپی و درمان، رفت بیت‌الزهرا. میهمان‌ها که می‌آمدند، مدت زیادی سر پا می‌ایستاد. جلوی پای میهمان‌ها تمام قد می‌ایستاد و به همه خوش آمد میگفت‌.😊 گفتم: با وضعیتی که شما دارید، صلاح نیست اینقدر سر پا بایستید و جلوی هر کسی که وارد میشود، از روی صندلی بلند شوید... گفت: همه‌ کسانی که می‌آیند اینجا، میهمان مادر هستند. 😍❤️ مگر میشود برای میهمان مادر از جایم بلند نشوم؟!🍀 یک پسربچه‌ی چهار ساله وارد شد؛ جلوی پای او هم بلند شد، ایستاد و خوش آمد گفت.😳 گفتم: حاج آقا، این بچه که متوجه احترام شما نمیشود. ایستادن جلوی او که ضرورت ندارد. گفت: اگر این بچه احترام من را ببیند، همیشه به اینجا می‌آید و روضه‌خوان مادرم خواهد شد.😭😭 🌸 شادی روح شهدا صلوات 🌸
29.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در نبرد آزادسازی حلب ، یک خبر دهان به دهان میان اردوی دشمن می پیچید و حتی در فضای مجازی هم مطرح شد : «حاج قاسم در حلب است ». این جمله و بازتاب آن نشان می داد که دشمن چقدر از نفس وجود ایشان در هراس بود. تنها سایه حضور حاج قاسم بود که باعث می شد گشایش ها در نبرد های حساس رخ بدهد. این ها از خصوصیات فرماندهی ایشان بود که باعث می شد دوست و دشمن معترف به شجاعت و شیوه فرماندهی او باشند. خود امریکایی ها گفته بودند اگر ما یک نفر مثل حاج قاسم داشتیم، این همه متحمل شکست نمی شدیم. 🚩کانال مخاطب خاص1403در ایتا 👇 https://eitaa.com/savabaemal 🚩کانال مخاطب خاص 1403در سروش 👇 splus.ir/savabaemal
2.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زمانی که حرم مطهر حضرت زینب (س) در معرض حمله داعش قرار گرفت و گروه تروریستی داعش از اطراف خود را به حرم نزدیک و مناطقی از آن را گلوله باران می‌کردند ما در حرم حدود ۱۵ نفر بودیم که باید دفاع می‌کردیم. با تمام وجود تلاش و تا صبح مقاومت کردیم و دشمن نتوانست جلو بیاید، اما صبح آن شب تمام منطقه در حلقه محاصره داعش قرار گرفت و نزدیک بود سقوط کند. در آن هنگام ، ۲ ماشین نظامی حلقه محاصره را شکستند و خود را به در رساندند و گفتند در را باز کنید. از شجاعت آنها تعجب کردیم که در میان آتش وارد حرم شده بودند. در را که باز کردیم سردار سلیمانی را با حدود ۱۴ نیرو دیدیم که از این حلقه آتش خود را وارد حرم کرده و فرماندهی را به دست گرفتند و تدابیر و برنامه‌ریزی‌هایی کرد که توانستیم حرم را از دست ارتش داعش نجات بدهیم راوی : همرزم شهید 🍀
2.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خواهر شهید : برادرم اصلاً اهل پارتی‌بازی نبود. مثلاً وقتی به ایشان می‌گفتیم: «فلانی لیسانس مدیریت دارد و دیگری لیسانس حقوق دارد. دست آنان را جایی بند کنید و آنها را مشغول کار کنید»، برادرم می‌گفت: «همۀ فرزندان ایران مانند فرزندان خود ما هستند، من اگر توانستم برای همه آن‌ها شغل ایجاد کنم، برای آشنایان و فامیل هم این کار را انجام می‌دهم. اگر چنین کاری کنم، با مسئولانی که تخلف می‌کنند چه تفاوتی دارم؟!» همیشه با صحبت‌های خود ما را قانع می‌کرد