eitaa logo
سایبان
542 دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
5.4هزار ویدیو
26 فایل
💖کانالی برای همه خانواده های ایرانی ارتباط با ادمین👇 @Mighat110
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 تلنگر روز 🔹تابستان ۱۳۶۳_شاهرود هنگام آموزش سربازان در صحرا، با مادری به همراه دو دخترش برخورد کردیم که در حال درو کردن گندم‌هایشان بودند. فرمانده‌ی گروهان، ستوان آسیایی به من گفت: مسلم بیا سربازان دو گروهان را جمع کنیم و برویم گندم‌های آن پیرزن را درو کنیم. گفتم: چه بهتر از این! پس از سلام و خسته نباشید گفتم: مادر شما به همراه دخترانتان از مزرعه بیرون بروید تا گندم‌هایتان را درو کنیم؛ فقط محدوده زمین خودتان را به ما نشان دهید و دیگر کاری نداشته باشید. پیرزن پس از تشکر گفت: پس من می‌روم برای کارگران حضرت فاطمه‌ مقداری هندوانه بیاورم! از ۹ صبح تا ظهر، با پانصد سرباز تمام گندم‌ها را درو کردیم؛ بعد از اتمام کار، سربازان مشغول خوردن هندوانه شدند؛ من هم از این فرصت استفاده کردم و گفتم: مادر چرا صبح گفتید می‌روم تا برای کارگران حضرت فاطمه هندوانه بیاورم؟ گفت: دیشب حضرت فاطمه به خوابم آمد و گفت: چرا کارگر نمی‌گیری تا گندمهایت را درو کند؟ این کارها، دیگر از تو گذشته! عرض کردم: خانم شما که می‌دانی تنها پسر و مرد خانواده ما به شهادت رسیده است و درآمدمان نیز کفاف هزینه کارگر را نمی‌دهد؛ مجبوریم خودمان کار کنیم. بانو فرمودند: نگران نباش! فردا کارگران از راه خواهند رسید. ... از خواب پریدم. امروز هم که شما این پیشنهاد را دادید، فهمیدم این سربازان، همان کارگران حضرت زهرا می‌باشند. با شنیدن این حرفها، ناخودآگاه اشک از چشمانم جاری شد و گفتم: سلام بر تو ای حضرت زهرا؛ فدایت شوم که ما را به کارگری خود قابل دانستی. 📚 کتاب نبرد میمک، احمد حسین 🔻کانال سایبان را دنبال کنید 👇 @sayeban225 ┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅
7.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸تلنگر روز ای که راز دیگران را زود افشا میکنی رازهای خویشتن را از چه حاشا میکنی قلب من یا تو ندارد آبرو بازیچه نیست عیب ونقص دیگران را از چه انشا میکنی ستر عیب دیگران کردن مرام حق بود با چه رویی عیب مردم را تماشا میکنی غافل از عیب خودی وغرق درعیب همه درمسیر عیب جویی سعی کوشا میکنی خانه ی یکتا پرستان حرمتش چون کعبه است زندگی بر مردمان اینگونه نوشا میکنی؟! 🔻کانال سایبان را دنبال کنید 👇 @sayeban225 ┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅
1.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همکاری و‌همراهی سبب میشه که از پلهای شکسته هم رد شد از درهای بسته هم رد شد ، ولی یادمون باشه وقتی به سلامت از یک مسیر سخت رد شدیم پشت سرمون را نگاه کنیم اونی که فدا شد تا ما اسوده از سختی ها بگذریم را فراموش نکنیم . 🔻کانال سایبان را دنبال کنید 👇 @sayeban225 ┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅
🌸 تلنگر روز ابو ایّوب انصارى حکایت کند: در آن هنگامى که رسول گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله در بستر بیمارى خوابیده بود و آخرین لحظات عمر پربرکت خود را سپرى مى نمود، حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه علیها به دیدار پدر بزرگوارش آمد. و چون پدر را با آن وضعیت جسمى مشاهده نمود، سخت گریست و اشک بر گونه هایش جارى گشت . حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله با دیدن غم و اندوه دخترش ، وى را دلدارى داد و اظهار داشت : اى فاطمه ! خداوند متعال از بین تمام بندگانش ، تنها علىّ بن ابى طالب علیه السلام را به عنوان شوهرت برگزید. و آن گاه بر من وحى فرستاد که تو را به نکاح او در آورم و این براى تو عظمت و سعادت بود که چنین شخصیّتى شوهر تو گردید. در این لحظه ، حضرت زهراء سلام اللّه علیها خوشحال شد و با شادمانى تبسّمى نمود. و پدرش در ادامه فرمایش خود افزود: فاطمه جان ! بدان که شوهرت داراى چند خصلت و فضیلت است که دیگران از آن فضایل و مناقب محروم هستند: ایمان و اعتقاد راسخ به خدا و رسولش ، آگاهى به علوم و فنون مختلف ، داراى حکمت و معارف ، همسرى چون تو، دو فرزند پسر چون حسن و حسین ، انجام امر به معروف و نهى از منکر در تمام حالات ، قضاوت بر مبناى کتاب خدا. و پس از آن فرمود: فاطمه ! ما اهل بیتى هستیم که خداوند رحمان عنایتى را به ما فرموده است ، که (نه به امّت هاى قبل از ما و نه بعد از ما) به هیچکس چنین عنایتى نشده و نخواهد شد. پدرت بهترین و افضل تمام پیغمبران مى باشد. شوهرت وصىّ من ، و افضل اوصیاء است . عمویت ، حمزه سیّد و سرور تمام شهیدان است . جعفر طیّار از ما اهل بیت است ، که در بهشت با دو بال خود پرواز مى کند. و دو فرزندت حسن و حسین ، که دو سبط این امّت مى باشند. دعائم الاسلام : ج 1، ص 232 و مستدرک الوسائل : ج 2، ص 316، ح 5. 🔻کانال سایبان را دنبال کنید 👇 @sayeban225 ┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅
🌸 تلنگر روز ابو ایّوب انصارى حکایت کند: در آن هنگامى که رسول گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله در بستر بیمارى خوابیده بود و آخرین لحظات عمر پربرکت خود را سپرى مى نمود، حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه علیها به دیدار پدر بزرگوارش آمد. و چون پدر را با آن وضعیت جسمى مشاهده نمود، سخت گریست و اشک بر گونه هایش جارى گشت . حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله با دیدن غم و اندوه دخترش ، وى را دلدارى داد و اظهار داشت : اى فاطمه ! خداوند متعال از بین تمام بندگانش ، تنها علىّ بن ابى طالب علیه السلام را به عنوان شوهرت برگزید. و آن گاه بر من وحى فرستاد که تو را به نکاح او در آورم و این براى تو عظمت و سعادت بود که چنین شخصیّتى شوهر تو گردید. در این لحظه ، حضرت زهراء سلام اللّه علیها خوشحال شد و با شادمانى تبسّمى نمود. و پدرش در ادامه فرمایش خود افزود: فاطمه جان ! بدان که شوهرت داراى چند خصلت و فضیلت است که دیگران از آن فضایل و مناقب محروم هستند: ایمان و اعتقاد راسخ به خدا و رسولش ، آگاهى به علوم و فنون مختلف ، داراى حکمت و معارف ، همسرى چون تو، دو فرزند پسر چون حسن و حسین ، انجام امر به معروف و نهى از منکر در تمام حالات ، قضاوت بر مبناى کتاب خدا. و پس از آن فرمود: فاطمه ! ما اهل بیتى هستیم که خداوند رحمان عنایتى را به ما فرموده است ، که (نه به امّت هاى قبل از ما و نه بعد از ما) به هیچکس چنین عنایتى نشده و نخواهد شد. پدرت بهترین و افضل تمام پیغمبران مى باشد. شوهرت وصىّ من ، و افضل اوصیاء است . عمویت ، حمزه سیّد و سرور تمام شهیدان است . جعفر طیّار از ما اهل بیت است ، که در بهشت با دو بال خود پرواز مى کند. و دو فرزندت حسن و حسین ، که دو سبط این امّت مى باشند. دعائم الاسلام : ج 1، ص 232 و مستدرک الوسائل : ج 2، ص 316، ح 5. 🔻کانال سایبان را دنبال کنید 👇 @sayeban225 ┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅
🌸تلنگر روز در دبستانی، معلمی به بچه ها گفت آرزوهاشونو بنویسن. اون نوشته های بچه ها رو جمع کرد و به خونه برد. یکی از برگه‌ها معلم رو خیلی متاثر کرد. در همون اثنای خوندن بود که همسرش وارد شد و دید که اشک  از چشمای  خانمش جاریه. پرسید، چی شده؟ چرا اینقدر ناراحتی؟ زن جواب داد، این انشا را بخوان؛ امروز یکی از شاگردانم نوشته. گفتم آرزوهایشان را بنویسند و اون اینجوری نوشته. مرد کاغذ را برداشت و خواند. متن انشا اینگونه بود: "خدایا، می‌خواهم آرزویی داشته باشم که مثل همیشه نباشد؛ مخصوص است. می‌خواهم که مرا به تلویزیون تبدیل کنی. می‌خواهم که جایش را بگیرم. جای تلویزیونی را که در منزل داریم بگیرم.  می‌خواهم که جایی مخصوص خودم داشته باشم و خانواده‌ام اطراف من حلقه بزنند. می‌خواهم وقتی که حرف می‌زنم مرا جدّی بگیرند؛ می‌خواهم که مرکز توجّه باشم و بی آن که سؤالی بپرسند یا حرفم را قطع کنند بگذارند حرفم را بزنم.  دلم می‌خواهد همانطور که وقتی تلویزیون خراب است و به آن می‌رسند، به من هم برسند و توجّه کنند.  دلم می‌خواهد پدرم، وقتی از سر کار برمی‌گردد، حتّی وقتی که خسته است، قدری با من باشد.  و مادرم، وقتی غمگین و ناراحت است، به جای بی‌توجّهی، به سوی من بیاید.  و دوست دارم، برادرانم برای این که با من باشند با یکدیگر دعوا کنند... دوست دارم خانواده هر از گاهی همه چیز را کنار بگذارند و فقط وقتشان را با من بگذرانند. و نکتۀ آخر که اهمیتش کمتر از بقیه نیست این که مرا تلویزیونی کن تا بتوانم آنها را خوشحال و سرگرم کنم. خدایا، فکر نکنم زیاد چیزی از تو خواسته باشم.  فقط دوست دارم مثل هر تلویزیونی زندگی کنم." انشا به پایان رسید. مرد نگاهی به همسرش کرد و گفت: "عجب پدر و مادر وحشتناکی‌اند!"  زن سرش را بالا گرفت و گفت: "این انشا را دخترمان نوشته است!! 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 هوشیار باشیم چه نقشی را به عنوان والدین در منزل ایفا می کنیم 🔻کانال سایبان را دنبال کنید 👇 @sayeban225 ┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅
میگفت: همه‌مردم‌نسبت‌به‌همدیگه‌حق‌الناس‌دارن. پرسیدم‌ینی‌چی‌ڪه‌نسبت‌به‌هم؟ فرمودن‌:وقتی‌یڪی‌زار‌میزنه‌‌تا‌امام‌زمانش‌روببینه. یڪی‌ام‌بی‌خیال‌داره‌گناه‌میڪنه این گناهها ظهور رو عقب میندازه .. این‌بزرگترین‌حق‌الناسیه‌ڪه‌باهر‌گناه‌میفته‌به‌گردنمون..- ‎‎‌ 🔻کانال سایبان را دنبال کنید 👇 @sayeban225 ┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅
🌸 تلنگر روز چند روز پس از رحلت پیامبر صلی اللّه علیه و آله مردی به محضر فاطمه علیه السلام مشرف شد و عرض کرد: ای دختر رسول اللّه چیزی نزد شما به یادگار گذاشته است تا مرا از آن بهره مند سازی؟ فاطمه علیه السلام به کنیز خود فرمود: آن نوشته رابیاور. کنیز بدنبال نوشته رفت اما آن را پیدا نکرد. فاطمه علیه السلام فرمود: آن را پیدا کن که ارزش آن برای من برابر حسن و حسین است. کنیز به جستجو پرداخت تا آن را پیدا کرد و به خدمت آن حضرت آورد. در آن نوشته آمده بود: از مومنین نیست کسی که همسایه اش از آزار او در امان نیست و کسی که به خداوند و روز قیامت ایمان دارد سخن خوب می گوید یا سکوت می کند. خداوند انسان خیره، بردبار و عفیف را دوست دارد و انسان بدزبان، کینه توز و گدای اصرار کننده را دشمن می دارد. حیا از ایمان است و ایمان سبب ورود در بهشت می باشد و فحش از بی شرمی سبب ورود در جهنم است. 📚بحار النوار، ج 43، ص 82و 83. اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم 🔻کانال سایبان را دنبال کنید 👇 @sayeban225 ┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅
🌸تلنگر روز گاهی‌به‌قبرستان‌‌هاسر‌بزنیـد! خـانه‌ی‌دائمی‌خود‌را‌ببینیـد ! انسـان؛وقتـی‌میخواهد‌نقل‌‌مَکان‌‌کند، به‌خـانه‌ی‌جدیـد‌خیـلی‌دقـت‌میکنـد که‌کجا‌میـرود!' -شیـخ‌حسین‌انصاریان ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌ 🦋🫧 🔻کانال سایبان را دنبال کنید 👇 @sayeban225 ┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅
🌹🍃 ‏صفت شغال حرص زدنه، اگه به یه مرغدونی بزنه، تا جایی که بتونه میکشه فقط، بدون اینکه حتی شاید یه دونه‌شون رو هم بخوره، آدمای حریص هم همینجوری هستن، همیشه در حال جمع کردن هستن، بدون اینکه هیچ لذتی از کاری که دارن میکنن برده باشن کانال سایبان را دنبال کنید 👇 @sayeban225 ┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅
🌸تلنکر روز پند لقمان لقمان حكیم پسر را گفت: امروز طعام مخور و روزه دار، و هرچه بر زبان راندی، بنویس. شبانگاه همه آنچه را كه نوشتی، بر من بخوان. آنگاه روزه‏ات را بگشا و طعام خور. شبانگاه، پسر هر چه نوشته بود، خواند. دیروقت شد و طعام نتوانست خورد. روز دوم نیز چنین شد و پسر هیچ طعام نخورد. روز سوم باز هرچه گفته بود، نوشت و تا نوشته را بر خواند، آفتاب روز چهارم طلوع كرد و او هیچ طعام نخورد. روز چهارم، هیچ نگفت. شب، پدر از او خواست كه كاغذها بیاورد و نوشته‏‌ها بخواند. پسر گفت: امروز هیچ نگفته‌‏ام تا برخوانم. لقمان گفت: پس بیا و از این نان كه بر سفره است بخور و بدان كه روز قیامت، آنان كه كم گفته‏‌اند، چنان حال خوشی دارند كه اكنون تو داری. 🖋☕️ 🔻کانال سایبان را دنبال کنید 👇 @sayeban225 ┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅
🌸تلنگر روز 🌺"از فرشته تا شیطان" ✍️حاکمی ماهرترین نقاش مملکت خود را مامور کرد که در مقابل مبلغی بسیار، از فرشته و شیطان تصویری بکشد که به عنوان آثار هنری زمانش باقی بماند. نقاش به جستجو پرداخت که چه بکشد که نماد فرشته باشد؟ چون فرشته ای برایش قابل رویت نبود کودکی خوش چهره و معصوم را پیدا نمود و تصویر او را کشید تا اینکه تصویری بسیار زیبا آماده شد که حاکم و مردم به زیبایی آن اعتراف نمودند. نقاش به جاهای بسیاری می رفت تا کسی را پیدا کند که نماد چهره ی شیطان باشد و به هر زندان و مجرمی مراجعه نمود، اما تصویر مورد نظرش را نمی یافت چون همه بندگان خدا بودند هرچند اشتباهی نمودہ بودند. سالہا گذشت اما نقاش نتوانست تصویر مورد نظر را بیابد. پس از چهل سال که حاکم احساس نمود دیگر عمرش به پایان نزدیک شده است به نقاش گفت هر طور که شده است این طرح را تکمیل کن تا در حیاتم این کار تمام شود. نقاش هم بار دیگر به جستجو پرداخت تا مجرمی زشت چهره و مست با موهایی درهم ریخته را در گوشه ای از خرابات شہر یافت. از او خواست در مقابل مبلغی بسیار اجازہ دهد نقاشیش را به عنوان شیطان رسم کند. او هم قبول نمود. متوجه شد که اشک از چشمان این مجرم می چکد. از او علت آن را پرسید؟ گفت:من همان بچه ی معصومی هستم که تصویر فرشته را از من کشیدی! امروز اعمالم مرا به شیطان تبدیل نموده.. کانال سایبان را دنبال کنید 👇 @sayeban225 ┅✿❀🍃🌸🍃❀✿┅