لقمه دوم . نقاشی کردن صندلی معلولی که خیلی وقت بود میخواستم خوشگلش کنم ، خرید ، بافتنی
واقعا امروز انگار خونه فقط برای خوابیدن بود ، شاید سر جمع از وقتی بیدار شدم دو ساعت توش نبودم
لقمه پنجم و آخر ، نوشتن راجب این تابستون و هرچیزی که تجربه کردم و احساساتی که داشتم ، باکت لیست پاییزی ، نقاشی ای که خیلی وقت بود میخواستم انجامش بدم ، خوندن شعر نو و شاهنامه با بابام ، درست کردن یه جامدادی جدید چون قبلی ها رو دوست نداشتم ،و وداع با تابستون با آخرین آب دوغ خیاری که هیچوقت فکر نمیکرد با جوجه سر یه سفره باشه.