eitaa logo
جاماندگان از قافله عشق 🦋
268 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
603 ویدیو
1 فایل
#نشر_آثار_شهدا #روایت_دفاع_مقدس و پستها و محتوای ارزشی #جاماندگان_ازقافله_عشق جهاد تبین و بصیرت افزایی
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️ الجولانی؛ افسر موساد بود! مدز پالزویگ تحلیلگر سیاسی: چقدر غافلگیرکننده! رئیس «شورشیان سوری» وابسته به سرویس اطلاعات مخفی اسرائیل است. او یهودی و فارغ التحصیل دانشکده فقه اسلامی تل آویو است! پ.ن: دقیقا مثل الی کوهن که در دولت سوریه تا نامزدی وزارت دفاع هم پیش رفته بود که حافظ اسد به نوعی... مطلع شد @seYed_Ekhlas🇮🇷
💢 ♦️کاریکاتور «عبدالعزیز رسام الوطن» کاریکاتوریست سوریه‌ای . 👈 ترجمه: سوریه را فروخت. @seYed_Ekhlas🇮🇷
ایوبی و تاریخچهِ قدیم وجدید حزب الله کردستان عراق واهداف این حزب از اعلام موجودیت مجدد آنچه تاکنون از حزب‌الله کردستان میدانیم . در تصویر مشاهده فرمایید @seYed_Ekhlas🇮🇷
39.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢درس عبرت 👆 آمریکا چگونه به بهانه لغو تحریم های همه جانبه، صنعت هسته لیبی را تعطیل کرد و این کشور را نابود ساخت؟ @seYed_Ekhlas🇮🇷
💢شیطان قرآن هم تلاوت میکند! دو سال پیش مجری شبکه CNN حاضر نشد برای گفتگو با حجاب داشته باشد؛ و برای اینکه این اتفاق را به عنوان یک سند علیه آزادی گزارش کند، این تصویر را منتشر کرد. ♦️حالا چون دستورالعمل شیطان تسویل کردنِ همان چهره جولانی است، مجریِcnn روسری سر کرده و لازم باشد شیطان پوشیه هم می‌زند. قرآن هم تلاوت میکند! @seYed_Ekhlas🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 ♦️انتقاد تند تحلیلگر مشهور جهان عرب به اردوغان 🔹عبدالباری عطوان: به خدا قسم اگر بشار اسد با اسرائیل ارتباط برقرار کرده بود، الان تاج کشورهای عربی در خاورمیانه بود @seYed_Ekhlas🇮🇷
💢اردوغان را بشناسیم ♦️رجب طیب اردوغان اخیرا به صراحت گفته :ما میخواهیم حکومت اسلامی در سوریه برقرارکنیم !!! جناب اردوغان کدام حکومت اسلامی؟ ♦️در ترکیه شراب خانه هست .در سوریه هم بود. در ترکیه نماز خوان هست .در سوریه هم هست در ترکیه سکولار هست در سوریه هم هست .در ترکیه فحشا خانه هست دانس و کابارا هم هست بنوعی در سوریه هم بود ♦️در ترکیه علما دین حق استفاده از لباس روحانیت ندارند با در مسجد حاضر می شوند! 👈ولی در سوریه علما با لباس روحانیت بودند و حوزه علمیه هم داشتند! ♦️ترکیه با رژیم اشغالگر صهیونیستی در تمام عرصه ها رابطه دارد و سفارت وتجارت نیز "هم" 👈ولی سوریه نه تنهی هیچ رابطه ای با رژیم جنایتکار صهیونیستی نداشت بلکه از ملت فلسطین در مبارزه با صهیونیست حمایت هم میکرد 👈حالا شما دنبال ایجاد کدام حکومت اسلامی در سوریه هستید؟👇 همان حکومت ترکیه که حامی اسرائیل جنایتکار است؟! 🖌سیّداخلاص موسوی @seYed_Ekhlas🇮🇷
سکوی ورود غواصان به آب اروند در شب چهارم دیماه ۱۳۶۵ در عملیات @seYed_Ekhlas🇮🇷
کربلای چهار در گذر عملیات با بازگشت حاج اسماعیل بین غواص ها، در ساعت ۹:۴۵ دقیقه دستور حرکت بسمت سکوی سیمانی در جنب اسکله تصفیه خانه صادر گردید و تا ساعت ۱۰ حرکت انجام شد. غواصان خط شکن بی هیچ صدایی ، یکی یکی به سمت اروند حرکت کردند. اروند در آن ساعات آرام بود، ولی آبستن حوادثی بزرگ، که تا ساعاتی دیگر شاهد جانفشانی جگرگوشه هایش خواهد بود. حوادثی که در تاریخ حک می شد و محملی برای عقده گشایی سیاسیون در سالهای بعد. بچه ها فارغ از هر تصوری، نه جویای نام و نه مال. نه سهم خواه و نه شهرت‌طلب که خود را فرزند انقلاب می دانستند و امام، برای تکلیف خود آمده و تا پای دادن جان ایستاده بودند، امشب در این راستی آزمایی محک می خوردند. آن ها یکی یکی با گرفتن طناب، وارد آب شدند. سعید حمیدی اصل، آن جوان نازنین و خوشرو وارد شد، غلامرضا محمدی پا به پای جوان ترها همه چیز خود را رها کرد و به آب زد، عیسی جابری هم وارد شد و نمره قبولی گرفت و.... حاج اسماعیل در نوک حرکت غواص ها قرار گرفت و در کنار او اطلاعات و تخریب لشکر و به دنبال آنها بیسیم چی ها و فرمانده گروهان، همه در آب سرد اروند غلطیدند و بی صدا بسمت دشمن، حرکت تاریخی خود را آغاز کردند. @seYed_Ekhlas🇮🇷
کربلای چهار در گذر عملیات در همین ساعات ۹:۳۰ نیروهای دو گروهان مکه و قدس وظیفه داشتند پس از شکسته شدن خط دشمن، با قايق وارد معبر شده و خطوط دوم و سوم را شکسته و به پیشروی خود ادامه دهند. لذا در قایق ها نشستند و در نهر آبی فرعی منتظر دستور ماندند. شب، شب بسیار سردی بود و انتظار برای ورود به معرکه شرایط را سخت تر هم می کرد. حاج اسماعیل قبل از همراهی غواص ها سری به نیروها زده بود و دستورات لازم را داده بود. حتی برای آزمایش آنها طرح سوال هم کرده بود تا مطمئن شود نیروها کاملا توجیه شده اند. یکی دیگر از محکم کاری های حاج اسماعیل فرجوانی برای راحتی خیال در نبودش، قرار دادن چهار جانشین قدر بود که در صورت شهادتش که خود پیش بینی کرده بود، آنها جایگزین می شدند و کار را ادامه می‌دادند. ‌‌‍‌‎‌@seYed_Ekhlas🇮🇷
کربلای چهار در گذر عملیات به وسط آب رسیده ایم و رگبار تیرهای دوشکای دشمن با فاصله‌ای از بالای سرمان عبور می کند. مشخص است که متوجه ما نشده اند و از روی ترس، بی هدف شلیک می کنند. هر از چند گاهی منوری منطقه را روشن می کند و ما را برای لحظاتی از حرکت باز می‌دارد. آب به شدت سرد است و این سردی را در گردی صورت که از لباس خارج است کاملا حس می کنیم. بعد از نیم ساعت به اولین موانع خط دشمن می‌رسیم. میله های بهم متصل شده که خورشیدی نام دارد در جلویمان ظاهر شده اند. از لابلای آنها که قبلا باز شده بود عبور می کنیم و بعد از گذشتن از سیم های خاردار وارد باتلاق شده و با هر سختی از آن هم می گذریم. حاج اسماعیل با تمام زیرکی خود متوجه کابل فوگاز می شود و از تخریبچی می خواهد آن را قطع کند تا انفجاری رخ ندهد. بعد از آن به اطلاعات لشکر تذکری می دهد که معبر را اشتباه رفته و به این ترتیب گروهان را در مسیر اصلی و تعیین شده قرار می دهد. بالاخره به زیر سیل بند دشمن رسیدیم و همانجا کمین کردیم. آتش دشمن به نزدیک ما رسیده و بچه‌ها خود را به خاکریز چسبانده اند. حاج اسماعیل به همراه نیروهای لشکر حرکت خود را در معبر ادامه می دهد که ناگهان.... حاج اسماعیل، فرمانده بی باکی که بارها به تنهایی خط دشمن را شکسته بود، همانی که در رمضان، پایش، در خیبر، چشم‌ش، در بدر، دستش و از هر عملیاتی یادگاری در بدن داشت، اینک جانش را نثار آرمانش کرده بود و سجده وار به خاک افتاد و شکر خدایش کرد. ‌‌‍‌‎@seYed_Ekhlas🇮🇷
PTT-20211224-WA0177.opus
120.4K
🍃روایت سید حسن موسوی (معاون گروهان غواص) از حرکت غواصان در اروند ‌‌‍‌ @seYed_Ekhlas🇮🇷
PTT-20211224-WA0183.opus
384.6K
روایت سید حسن موسوی (معاون گروهان غواص) از حرکت غواصان در اروند ‌‌‍‌‎‌ @seYed_Ekhlas🇮🇷
PTT-20211224-WA0184.opus
148.8K
🍃 روایت سید حسن موسوی (معاون گروهان غواص) از حرکت غواصان در اروند ‌‌‍‌‎‌ @seYed_Ekhlas🇮🇷
کربلای چهار در گذر عملیات در شلیک های پی در پی عراقی ها، چند نفر از غواصان هم مجروح شدند. علی بهزادی فرمانده گروهان، مهدی عادلیان، بیسیم چی گردان، سعید حمیدی اصل همان جوان زیبای نورانی که هر دو پایش به بدنش آویزان شده بود و به شدت درد می کشید ولی..... نیروهای غواص نباید می نشستند و باید کاری می کردند و الا کار خراب می شد. ناگهان با حرکت یکی از آنها مابقی با فریاد الله اکبر به سمت پشت خاکریز هجوم بردند و با نیروهای عراقی درگیر شدند. آنها بعد از چند درگیری توانستند بر خاکریز تسلط پیدا کنند و وارد زمین دشمن شوند. دسته ها بلافاصله حرکت خود را در دو طرف شروع کردند و سنگر به سنگر نارنجک انداختند تا امکان مقاومت را از آنها بگیرند. غوغایی در خط بوجود آمده بود و در کوتاهترین زمان ماموریت اول غواص ها با موفقیت کامل به انجام رسیده بود. با بیسیم خبر شکسته شدن خط به علیرضا معینیان، جانشین گردان اعلام شد تا نیروهای تازه نفس را وارد خط کند. در فرصتی که پیش آمد چند نفر را برای آوردن شهدا و مجروحین مامور کردیم تا قبل از مد شدن آب آنها را در جای امنی قرار دهند. خدایا امشب چه شب سنگینی شده و تازه به کجای قصه رسیده ایم. نمیدانم چگونه باید این قسمت را روایت کرد تا حق شهدا ادا شود و ظلمی به آن همه جانفشانی روا نشود. چند نفر مامور شدیم تا ابتدا مجروحین و بعد شهدا را بیاوریم. بسراغ عادلیان و مسعود منش و مکتبی و چند مجروح دیگر رفتیم و آنها را به سنگر تفنگ ۱۰۶ بردیم و باز آمدیم تا سعید را برداریم. سعید هنوز زنده بود ولی پاهایش هر کدام به سمتی آویزان شده بود و با تکه پوستی وصل بود. در زیر منور متوجه چهره نازنینش شدم. دهانش پر شده بود از گل های کنار اروند. تصور این بود که خودش این کار را کرده تا نتواند دردش را فریاد بزند. یعنی به اندازه یک آخ گفتن هم بخود اجازه نداده بود که صدایش بلند شود و دشمن آگاه شود. شرمنده ام، ولی امشب نمی توانم بعضی چیزها را نگویم و راحت بگذرم. سعید مظلوم را روی برانکاردی قرار دادیم و در آن تاریکی از لابلای سیم های خاردار عبور دادیم که این‌بار دست آویزانش به سیم خاردار گیر کرد و تکه ای از گوشت دستش کنده شد و... ‌‌‍‌‎‌
🍃کربلای چهار در گذر عملیات در چند ساعت بعد از عملیات و با دیدن پیشروی های اولیه، خود را در اوج پیروزی می دیدیم و برای شنیدن اعلام موفقیت نهایی عملیات، لحظه شماری می کردیم. از وضعیت دیگر یگانها اطلاعی نداشتیم و تصور ما این بود که در همه جبهه ها پيشروی خوبی شکل گرفته، بی‌خبر از اینکه تنها یگانی که وارد دل دشمن شده ما هستیم و جناحین نتوانسته اند حتی خط را بشکنند. تنها شاهد پیوستن یک دسته منها از بچه‌های لشکر المهدی شیراز بودیم که توانسته بودند از معبر ما وارد شوند و گوشه ای از کار را در دست بگیرند. هیچ خبری از فرماندهی لشکر به ما داده نمی شد و کماکان در حال محکم کردن استحکامات خود بودیم. در همان ابتدای عملیات تعدادی از مجروحین را با یکی دو قایق به عقب فرستاده بودیم. کاش مي‌دانستيم نقشه دشمن در روی اروند چه خواهد بود و سرنوشت قایق ها در ساعات آینده چیست. عراق در چپ و راست منطقه ما و شاید در کل منطقه، قبضه‌های چهارلول قرار داده و با پوشش ضربدری آتش، عقبه ما را کاملا مسدود کرد ه بود و هیچ قایقی برای کمک رسانی و انتقال مجروحین نمی توانست بطرف ما بیاید و ما بی تاب دنبال راهی برای انتقال آنها. @seYed_Ekhlas🇮🇷 ‌‌‍‌‎
🍃 کربلای چهار در گذرعملیات فشار دشمن لحظه به لحظه بیشتر می شد. هزاران نفر در برابر پانصد نفر که عمده مجروح و خسته بودند وارد منطقه شده بودند. عقبه هم برای عقب نشینی توسط چهارلول ها بسته شده و هیچ قایقی برای انتقال نیروها نمی توانست بیاید. بچه ها در محاصره عجیبی افتاده بودند. تنها راه نجات، ریسک گذشتن از آب بود که در حال انجام بود. هر کس یک لایف ژاکت پیدا می کرد و به آب میزد. جز مجروحانی که نمی توانستند برای آنها کار خاصی کنیم، تقریبا همه کنار ساحل و در ترافیک معبر باز شده شب قبل معطل شده بودند و دشمن لحظه به لحظه جلوتر می آمد. کاری باید می کردیم تا تلفات به حداقل برسد و بچه‌ها فرصت طی کردن عرض اروند را پیدا می کردند. دو نفر از جانشینان گردان بهمراه یکی دو نفر از نیروها تصمیم به ایستادن و مقاومت کردن جهت تاخیر انداحتن پیشروی دشمن کردند. صحنه جنگ در این ساعت بسیار رقت بار شد. عده ای در تکاپوی گذر از اب سرد اروند عده‌ای مجروح و بی پناه و ناامید در معرکه عده‌ای در حال انتقال مجروحین و عده‌ای هنوز در حال مقاومت @seYed_Ekhlas🇮🇷
🍃 کربلای چهار در گذر عملیات گذشتن از عرض اروند با وجود تیربارهای دشمن شرایط را سخت کرده بود. برای رسیدن به ساحل خودی نیاز به زمانی حدود بیست تا سی دقیقه بود خصوصا اینکه نیروهای عراقی برای رسیدن به لبه اروند کمتر از بیست دقیقه وقت نیاز داشتند. جانشین های سوم و چهارم گردان بهمراه مسعود سفیدگر و یکی از بچه‌های دزفول تصمیم به ماندن و مقاومت کرده بودند. هر چه بیشتر عراقی ها معطل می شدند، تعداد بیشتری از بچه ها به ساحل می رسیدند. خط آتشی با تیربار و کلاش در برابر پیشروی دشمن ایجاد شد و حرکت آنها را کندتر نمود. عراقی ها برای رسیدن به لبه اروند چاره ای جز از پا انداختن این چهار نفر نداشتند. لذا تصمیم گرفتند تا آنها را در محاصره انداخته و ابتدا تیربار را خاموش کنند. دایره محاصره لحظه به لحظه تنگ تر می شد تا اینکه بعد از بیست دقیقه به بالای سنگر آنها رسیدند و .... @seYed_Ekhlas🇮🇷 ‌‌‍‌‎‌
سلام با ارسال خاطرات دوستان عزیز مرا بردید جزیره امرصاص جای که هیچ زمان یادم نمی رود مگر می شود آن همه از خود گذشتگی را از یاد برد امرصاص از همه طرف آتش می آمد جانشین لشکر شهید میرقاسم میرحسینی آن دلاور سیستانی را دیدم . سوال کردم حاجی چه خبر گفت برادر، چه چه بکشیم در هر دو صورت مثل الان است جلو چشمانم جنازه دلاوری سینه خود را به نخل زده بود وبا تیر بار آتش می ریخت چه خونها به پای این سرزمین دادیم تا ایران بماندسرفراز بهترین مرگ در عالم هستی با بدنی خونین وتکه تکه به ملاقات خدا رفتن است خدایا مگر میشود آن همه ایثار ومردانگی را فراموش کرد خدایا خودت کمکمان کن خدایا عاقبت ما را هم آنگونه که بهترین مرگ هست قرار ده با سپاس از همه همرزمان و آسیّد موسوی عزیز سیّد رضی زاده
هدایت شده از حمید .م
کنج بوواریَن بوی خون می داد آن روز
هدایت شده از حمید .م
بزم سلیمانی بیا امشب چونی از دل بنالیم بیا از عمر بی حاصل بنالیم چهل وادی ز منزل دور گشتیم بیا در حسرت ساحل بنالیم فضای سینه طوفانی ست امشب هوای دیده بارانی ست امشب فتاده شور شیدایی به سرها ، عجب بزمی سلیمانی است امشب زند مرغ خیالم بال و پر باز ، دلم دارد دوباره شوق پرواز نموده یاد یاران باز این دل دوباره با شهیدان گشته دمساز مرا دیوانه کرده داغ میمک زده آتش به جانم داغ گرمک قرارم را بمو برده به یغما به جا مانده دلم در شاخ شمشک نموده خون دلم را داغ مهران خمیده قامتم را هجر یاران تنفس را برایم کرده مشکل سموم گازهای شاخ شمران گشایم تا چنانه بال احساس به یاد خاطرات دشت عباس من از فتح المبین و لاله هایش نهان دارم به دل داغ گل یاس نشسته داغ فکه بر جگر ها شکسته تا دلت خواهد کمرها شرار آتش فوگازهایش ، نموده وحشیانه چاک سرها غمی جانکاه دارم از لَری من غم جانسوز سرو بی سری من به چشم خویش دیدم با تحیر بدون سر خرامان پیکری من ملول از داغ شیخِ گِز نشینم هنوزم مات آن میدان مینم کانی مانکا زده. خنجر به قلبم ز شیلر با غم و محنت قرینم امان از. دست مجنون . داغ خیبر امان از غربت لیلای لشکر خدا داند چه حالی داشت مهدی چو. آمد بر سر نعش برادر طلائیه چه کردی با دل ما ؟ چرا از ما گرفتی یاغچیان را ؟ حمید گل رخ ما را چه کردی ؟ چه آوردی سر آن سرو رعنا ؟ دمی با من بیا تا باب دجله نمی . نوشیم از خوناب دجله دل دجله بگیرد کاش آتش دلم را برد با خود آب دجله بلم با ماه بدر آرام می رفت پیِ جام مِیی زرفام می رفت دل جمعی. میان آن بلم بود امیر لشکری گمنام می رفت به دل از فاو چندین داغ دارم غم اروند کرده دل نزارم سه راه مرگ قلبم را دریده از آن پس چون غریبان بی قرارم *********** ز بِلجانیه دارم عقده ها من زده آتش مرا کنج بُوواریَن چو بر امّ الرّصاص افتاد چشمم مجسّم. دیدم عاشورای میهن من از داغ پل نو دل غمینم نشسته چین از آنجا بر جبینم مرا امّ الخصیب آشفته کرده من از غوّاصهایش شرمگینم شلمچه ریخته بال و پرم را نموده بی سر و سامان سرم را کانال ماهی و نهر عرائض ، ربودند از کف من دلبرم را حمید اهل تولا و بسیجی ست دل او تنگ یاران دوعیجی ست لهیب شعر او بر قلب دشمن چو رعد آذرخش آر پی جی ست
جاماندگان از قافله عشق 🦋
بزم سلیمانی بیا امشب چونی از دل بنالیم بیا از عمر بی حاصل بنالیم چهل وادی ز منزل دور گشتیم بیا در
🍃چو بر امرصاص افتادچشمم مجسم دیدم عاشورای میهن🍃 سلام ودورد خدا بر همه شهدا دفاع مقدس وشهدایِ مقاومت وسلام دورد بر جانبازان دفاع مقدس ورزمندگان و جانباز دلاور هشت سال دفاع مقدس حاج حمید مصطفی زاده
جاماندگان از قافله عشق 🦋
عکسی که به نیت الصاق در حجله شهادت هرکداممان که زنده می ماند ، گرفتیم . افسوس که وقتی علیرضا در عملیات نصر ۷ به شهادت رسید ، من روی تخت بیمارستان مرحوم طالقانی و در حالت بیهوشی بودم . یادش به خیر آن روزهای بی ریایی ارسالی از طرف جانباز دفاع مقدس حاج حمید مصطفی زاده ایستاده سمت چپ و شهیدعلیرضا سربخشیان از تبریز