eitaa logo
جاماندگان از قافله عشق 🦋
269 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
624 ویدیو
1 فایل
#نشر_آثار_شهدا #روایت_دفاع_مقدس و پستها و محتوای ارزشی #جاماندگان_ازقافله_عشق جهاد تبین و بصیرت افزایی
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁🍂🥀🍃💧 با شهدا 🥀 تا بیکرانه ها🍃💦💧 ای ساربان ! فرو کش کاین ره کران ندارد 🍃اللهُم ارزقنی توفیق الشهاده فی سبیلک🍃 🍀🍃 🍀 🍁🍂🥀🍃💧
السلام علیک یا اباعبدالله جلوه ای از جلوه های اربعین اربعین پای پیاده از نجف تا کربلا رفت باید تا ببینی جلوه های عشق را این قلم گوید برایت جلوه ای زان عشق را داستانی از خلوص و عشق و ایثار و وفا کودکی شش ساله دیدم تشتی از خرما به سر داد می زد : آی ، ای زائر بیا خرما ببر در کنارش دختری کوچک تر از او نیز بود کاغذی در دست از زوّار دعوت می نمود جستم از نامش بگفتا من غلام حیدرم خواهرم سلمی ست.مرده هم پدر .هم مادرم باز پرسیدم: ولیّت کیست حیدرجان.بگو پیرمردی روی ویلچر را نشانم داد او پیش اورفتم که جویم حال آن روشن ضمیر درس خدمت یاد گیرم شاید از آن شرزه شیر من سلامش گفتم و او دادپاسخ این چنین مرحبا . اهلاً و سهلاً للجمیع الزّائرین دیدم اخلاص و صفا را در وجودش آشکار با اشاره گفت : همراهان خود را هم بیار گفت تا حیدر کلید خانه را بر ما دهد خواست ازمن خود به زخم پای من مرهم نهد گفتم : حاجی از محبتهایتان شرمنده ام گفت: لا، لا، من به عشق خدمت اصلاًزنده ام خانه ام دربست باشد وقف زوّار حسین هرچه دارم من . فدای زائر آن نور عین دخترم را با عیالم داد دست دخترش خواست از سلمی.کندخدمت به جای مادرش موج می زد درنگاهش شادی از خدمت به ما گفت : جان من فدای زائرین کربلا گفتمش : یا سیّدی در غبطه ام از حالتان بیشتر خواهم بدانم راز این احوالتان گفت : من هستم ابو عباس . عباد بن علا اصل من حلّی ست . امّا ساکنم در کربلا هستم هشتاد و چهار ساله . غلام زائرم فارغ از عشق حسین .من چون زمینی بائرم شد شهید عبدالحمیدم در مصاف اهرمن او فدای راه حق شد در دفاع از وطن مرد عروس نازنینم در تصادف سال پیش کرد مرگ او دلم را بیشتر از پیش ریش حیدر و سلمی از آنها یادگاری مانده اند درس عشق و عاشقی را پیش بابا خوانده اند الغرض رفتیم با حیدر به سوی خانه شان خانه .نه. کاخی مجلل را به ما داد او نشان بود حیاط خانه یک باغ بزرگ و باصفا می شد از هر گوشه ی آن باغ دیدن عشق را یک طرف سرگرم جمعی از برای پخت شام در صف حمّام سویی کرده زوّار ازدحام گوشه ای هم عدّه ای مشغول سِرو میوه ها ظرف می شستند سویی عدّه ای بی ادّعا جای جای باغ صدها ریسمان آویخته زائر ترک و عرب با فارس و لر آمیخته باغ را کردیم ردّ و داخل منزل شدیم آرزومان بود هرچه ، گوئیا نائل شدیم دیگر از خانه نگویم .شیک و زیبا و تمیز دور تا دور سالن مملوّ بود از مبل و میز داد اطاق هشتمین را حیدر رعنا به ما سیّدی اهلاً و سهلاً گفت و شد از ما جدا زان که خیلی خسته بودیم آرمیدیم ابتدا بعد هم غسل زیارت داد جان بر جسم ما ساز رفتن کوک کرده.ساک خود برداشتیم خویش را شرمنده ی آن لطف می پنداشتیم دید ابو عبّاس تا ما را . جلو آورد سر گفت: رنجیدید ازاین منزل به این زودی مگر؟ گفتمش یا سیّدی خواهیم زحمت کم کنیم رخصتی تا سر به پای آن دلاور خم کنیم گفت: لا. لا .دیگر اصلاً این چنین صحبت مکن منّت است این برسر ما.صحبت از زحمت مکن صاحب این خانه عبّاس است و من هم نوکرم در سپاه عشق من هم یک سیاهی لشکرم گفت بگذارید اینجا ساکهای خویش را ره دهند حاشا شما را در حرم با ساکها با قبول حرفهایش گوئیا پر باز کرد مرغ روحش بال زد تاعرش حق پرواز کرد گفت حالا جزم سازید عزم دیدار حسین دست حق همراهتان باد .آی زوّار حسین راهی کوی وفا گشتیم ما با پای سر بود در این راه ما را عشق و ایمان راهبر شد ضریح حضرت سقّا عیان از راه دور دست ها بر سینه ها رفتند از شرم حضور اندکی بعد از توقّف راه افتادیم باز مرغکان روحمان کردند بال شوق باز ناگهان دیدیم خود را در حریم قدس یار در حصار عاشقانی سینه چاک و بی قرار در میان های و هوی و قیل و قال و شور و شِین حاصل آمد آرزوی وصل و دیدار حسین وقت شد وقت وداع میزبان مهربان پیش او رفتم به رسم اهل شکر و امتنان تا ابو عبّاس از من قصّه ی رفتن شنید گوهر اشکش روان گشت و به دامانش چکید گفت : باز عمری دوباره بود باقی گر مرا باز هم در خدمتم هرساله این موقع بیا این وجیزه بود تنها یک نما از اربعین یک نمای واقعی از عشق و ایمان و یقین داستانی واقعی از سرزمینی پربلا کشوری در حال جنگ و مردمانی مبتلا از کرامات حسین است این همه شور و شعور اربعین گشته جهانی .می دهد عطر ظهور اربعین گشته (جهانی جلوه ای) از اقتدار تا کشاند ذهن عالم را به سمت انتظار اربعین باشد نمادین جلوه ی دلدادگی زیر چتر اتّحاد و پرچم آزادگی تا کند بیدار شاید قلبهای خفته را تا به سامان آورد این عالم آشفته را اربعین باشد نماد همدلیّ و اتّفاق جلوه ای از اتحاد اهل ایمان در عراق شیعه دوشادوش سنّی با مسیحی همنوا همدل و همراه باهم در مسیر کربلا کرد حمید اینگونه شرح جلوه ای ازعشق را آنچه را خود دیده از دلدادگان کربلا
‏خالق این قافیه خود خداست🍃🍀☘💦💧 🍃صداقت وشهادت🥀 آره درست فهمیدی 🍃💧 اگر باشیم💧🍃 حتما شهید می‌شویم🥀 🍃لِيَجْزِيَ‌ اللَّهُ‌ الصَّادِقِينَ‌ بِصِدْقِهِمْ‌🍃 اللهم ارزقنی توفیق الشهاده فی سبیلک💧 🍁🍂🍃🍂 🥀💧
در عملیات والفجر چهار تو پاسگاه گرمک بودیم پاسگاهی که سقفش با خمپاره سوراخ شده بود ماهم با برادرکبیری و بقیه برادرا گاهی داخل پاسگاه و گاهی هم بیرون در تلاش عبور از تنگه پشت پاسگاه هم در ست به همین نام تنگه گرمک بود به معنای واقعی تنگه بود ماشین آلات سنگین پشت تنگه گیر کرده بودن توپخانه عراق هم تنگه را زیر آتش گرفته بود هم کل آن منطقه را هر رانندای هم حرکت میکرد تا از تنگه عبور کند یا مجروح میشد یا شهید آقا مهدی باکری فرمانده لشگر 31عاشورا هم پشت بیسیم مکرر تکرار می کرد زود باشین برادر کبیری لودر و بلدوزهارو بفرستین این جلو برادرای رزمنده بدون خاکریز ماندن تاروشن شدن هوا باید خاکریز ایجاد بشه والا صبح عراق پاتک میزنه برادرا قتل عام میشن ادمه 👇 این خاطره شفاعت شهدا شامل حالتان سردار عاشورایی راوی .سید اخلاص موسوی ادامه دارد ....
🍀🍁🍂مجنون تر ازمجنون ‼️ 💥💥💥برشی از خاطرات یک رزمنده عملیات والفجر چهار در منطقه عمومی پنجوین👇 در مرحله دوم عملیات والفجر ۴ ، دشمن با استفاده از کمک های اهدایی فرانسه یک جنگ الکترونیک تمام عیار راه انداخته و تقریبا همه ی بیسیم های پی آر سی را از کار انداخته بود . هیچکس نمی دانست آیا جناحینش به هدف رسیده اند ، آیا برای الحاق آماده اند ؟ آیا دستور جدیدی ابلاغ شده ؟ آیا نیروی جایگزین برای پدافند در راه است ؟ و.... گروهان ما به لحاظ اقتضائات میدانی و صلاحدید فرماندهی لشکرمان تحت امر لشکر ۸ نجف بود . پس از گرفتن تپه ی هدف ، به دلیل اینکه تماس های رادیویی مختل بود ،همه بلاتکلیف بودیم و بچه ها چنان خسته و گرسنه که خیلی ها سرپایی می خوابیدند ( خواب سرپایی باید به واژه های ادبیات مقاومت اضافه شود ) . به قدری خسته بودیم که وقتی یکی از بچه های بستان آبادی( که نمی شناختمش ، چون تازه به گردان سیدالشهدا مامور شده بودم . روی سینه اش نوشته بود اعزامی از ... ) که کمی از بقیه سرحالتر بود فریاد زد برادران ، در ۶۰ متر جلوتر از ما یک سنگر خالی پر از نان خشک عراقی است ، دو نفر با من بیایید تا نان بیاوریم ، کسی را حال همراهی او نبود ...... البته او به تنهایی رفت و کمی نان کلفت مخصوص موارد اضطرار عراقی که باید با سرنیزه نرمش می کردیم آورد ). در همین اثنا که همه کلافه بودیم و خسته و بی اطلاع از سرنوشت نبرد ، به یکباره نوای دلنشین آهنگران ( بار دیگر شد بسیجی بی شمار ...) در منطقه ی عملیاتی پیچید . با شنیدن آن صدا ، گویا به کالبد خسته و کم رمق بچه ها جان آمد ، سه سوته همه آماده ی ادامه پیشروی شدند و بقیه جناح ها هم همینطور ..... تا آنجا که فرماندهان می گفتند حتی بیشتر از مواضعی که قرار بود در این مرحله فتح شوند ، پیشروی شد . پس از فروکش کردن نبرد ، مشخص شد که یک بسیجی شجاع مجنون تر از مجنون ، یک بلندگوی قوی برمی دارد و چهار شیپور بزرگ روی تویوتا می بندد و دل به دریا زده و به استقبال دالان آتش می رود و .... و از طرفی هم این صدا اردوگاه دشمن را به هم می ریزد و ترس و وحشت از بابت اینکه ایرانی ها سررسیدند دل دشمن را می لرزاند و ... در دفاع مقدس نقش این قبیل دلباختگان جان بر کف بسیار ارزنده بود و البته به نظر حقیر ، برادر آهنگران با آن حماسه سرایی هایش به تنهایی نقش بزرگی در هدایت نبردها داشت ( دقیقا مشابه این کار را من در جنگ های اطراف کارخانه نمک شاهد بودم ، شعار آنجا این بود : ای لشکر حسینی ، تا کربلا رسیدن ، یک یا حسین دیگر ... و دوباره نیروهای خسته و کم رمق ، جان گرفتند و هدف تسخیر شد . 💦💦💦🍃🌱🎋 راوی 👇 رزمنده پیشکسوت حاج حمید مصطفی زاده از استان اردبیل شهرستان خلخال گوران سراب 🦋🦋
مقصد من مکه بود قسمت من فکه شد من بخدا دیدمش کربُ بلا فکه را سربه جدا دیدمش من رفقا فکه را فکه بمن وعده داد حج هزار مکه را 👆✍سید اخلاص موسوی عکس ارسالی 15 بهمن ماه سال1401 از مشهد شهدا فکه توسط خادم الشهدا برادر ابرهیم زاده 🦋🦋 eitaa.com/jAmAnbH سید اخلاص
🍂🍁🥀🍃عشق به ابا عبدالله عاشق را می سوزاند شهدا چنین عاشقانی بودن 🥀🍁🍂🍃 دلتان پراز عشق حسین🥀🍀🍃 🍃 💧💦
🍁🍂🥀 گلدسته های کربلا...🍃🍃💐🌷 یه همرزمی میگفت : هروقت از جبهه به مرخصی می اومدم مادرم می پرسید گلدسته های کربلا را می بینید ؟🍃🍃💐🌷 میگفت ; من ساکت می شدم ! مادرم شروع میکرد به گریه کردن😭 با همان حال گریه میگفت هروقت گلدسته های کربلا را دیدی از طرف من به جد شهیدم سلام مرا برسان آخه مادرم سیّده بود وقتی برگشتم جبهه نگاهم به "تابلوی " تا کربلا رسیدن یک یا حسن دیگر افتاد ! زیر "تابلو" دست به سینه ایستادم سلام مادرم را به شهید سرجدای کربلا رساندم وقتی شب در سنگر بخواب رفتم مادرم گفت شیرم حلالت که سلام مادرت را به ابا عبدالله رساندی 🍃🍃🍃 راوی : یه بنده خدای جامانده از قافله عشق ☘🍀🍃💦💧
جاماندگان از قافله عشق 🦋
🍁🍂🥀 گلدسته های کربلا...🍃🍃💐🌷 یه همرزمی میگفت : هروقت از جبهه به مرخصی می اومدم مادرم می پرسید گلدست
سلام بر محبان سیدالشهدا و زوار اربعین ما که نشد همسفر جادهای عاشقی پا به پای شما عشاق امام سر جدا شویم السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین حُب الحسین یجمعنا 🍀☘🍃 🍁🍂 🥀 🍃 💦 💧
می رسد کم کم ز هر سو باز بوی🍂🍁💦💧 اربعین ترسم از دست و دلم افتد سبوی اربعین بگذرد عمر گران در خواب غفلت عاقبت در دلم ترسم بماند آرزوی اربعین یا_حسین حسین شاعر ارزشی (ام.خزان) 🍃🍁🍂 💦 💧
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الان هم میشه اینجوری رفیق شد 🌹❤️ شب تان شهدایی از 🦋🦋 eitaa.com/jAmAnbH
اخلاق شهدایی👇
جنازه های عراقی را 👆 زیر نگیرید 🥀🍁🍂💧اخلاق شهدایی روزی در مسیر جاده خاکی در منطقه عملیاتی والفجر چهار نزدیکی رود خانه شیلر با شهید حمید باکری معاون لشگر 31عاشورا بودیم وقتی دید یه نفر بر خودی که اتفاقا چند اسیر دشمن هم با دستان بسته روی نفربر نشسته اند و در مسیرهم جنازه های بعثی روی زمین افتاده سریع خودش را به نفربر رسوند و به رانند تانک نفربر گفت برادر سعی کن از روی جنازه های عراقیها رد نشی راننده از این حرف خیلی تعجب کرد گفت : برادر باکری اینا تا دیروز زنده بودن داشتن ما را می کشتن همین چند نفر اسیر هم که میبینید از خود خود بعثی ها هستن شهید حمید باکری با مهربانی گفت : تا دیروز زنده بودن ولی حالا مردن زیر گرفتن جنازه دشمن از اخلاق رزمندگان بدوره در این حال دیدم اسرا متوجه شدن و فریاد زدند مرحبا یحمی الخمینی ! راستییتش من چیزی نفهمیدم شهید باکری به رانند گفت دیدی برادر اینم از اسرای بعثی روحش شاد یادش گرامی 🍂🍁🥀 💦💧🍃راوی سید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍁🥀🍁🍂💦💧 خاطره ای شنیدنی و ناب با شهید مهدی زین الدین در قله بلفت سردشت در نیمه های شب و شهادت این شهید بزرگوار از اینکه منتظر شنیدنش می مانید عذر خواهم بدلیل کسالت حقیر مطالب و خاطرات دوران دفاع مقدس کمی به تاخیر افتاد اجرتان با خدای شهدا🥀 🍁🍂 🍃💦 💧
سلام ادامه خاطرات والفجر چهار و عبور ماشین آلات سنگین با ابتکار شهید حمید باکری از تنگه جهنمی گرمک در روز ها ی نزدیک روایت خواهد شد به امید خدا با عنوان او در باران آمد
🍃 عزیزانی که تازه به محفل شهدایی. تشریف آوردین شفاعت شهدا شامل حالتان مقدمتان گل باران 💐🌹🌹🌷🌺🍀🌺🌼🍀🌹🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 خبری در راه است❗️ مهاجر از راه می رسد به برکت خون شهدای موشکی 🚀 بی باک و جسور و شب شکن آری مجاهدت فرزندان حیدر کرار شب شکن خیبر شکن روح پر فتوح شهید طهرانی مقدم پدر موشکی ایران و همه شهدا شاد 🥀🍃 سرطانی سیاره زمین نابودیتان نزدیک است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خوشا آنانکه با ایمان و اخلاص🍃💧 بساط خویش برچیدند و رفتند🥀🍂 خوشا آنانکه در میدان وجدان حساب خویش سنجیدند و رفتند🥀 خوشا آنانکه پا در وادی حق نهادند و نلغزیدند و رفتند🥀 خوشا آنانکه با عزت ز گیتی حریم دوست بوسیدند و رفتند🥀 خوشا آنانکه بهر یاری دوست به خون خویش غلتیدند و رفتند🥀 خوشا آنانکه با عشق حسینی💧 شهادت را پسندیدند و رفتند ...🥀🍂🍁💦💧
🍁🍂🥀💦💧 جای سید شهیدان اهل قلم آسید مرتضی آوینی خالی که میگفت: جان امانتی‌ست ... که باید به جانان رساند اگرخود ندهی .. می ستانند فاصله‌ی هـلاکت☠ و شهـادت ..🥀. هـمین، خیانت در امانت است!!! هرکه‌را‌صبح‌شهادت🌹🥀🍃💧 ‌نیست شام‌مرگ‌هست🖤 -با‌شهدا‌گم‌نمی‌شویم- «اَلَّلهُم‌عجِّل‌‌لِوَلیِڪَ‌‌الفرَج»🌤 🍁🍂🥀💦💧
معشوق واقعی را پیدا کرد 🍃🍀 کُنج ِ همین خاکریز 🍃چه عاشقانه و مخلصانه در مقابل معشوق زانو زده نه در مقابل تمایلات دنیوی نه در مقابل بت ها نه در افسانه ها نه در کاخ های مجلل نه در مطرب خانه ها و من هر روز ، تمرین می ‌کنم : اهدنا_صراطَ_المستقیم را ... میگم 👇 جامانده ام دستم به دامنتان 🍃🌹التماس دعا 🌹اللهم عجل لولیک الفرج یا صاحب الزمان ادرکنی 🌹 🍃یا صاحب الزمان اغثنی🍃💧 با شهدا گم نمی شویم🍂🍁🥀💧
ای باده‌ی جهل کرده سرمست تو را ! جز باد بگو چه مانده در دست تو را ؟! با اسلحه‌ی پُر اینچنین جار نکش! جاروکش این حرم حریف است تو را ! شاهچراغ
🩸مهمات برای جنگ هویتی! 🩸 گاهی خدا در حوادث به ظاهر تلخ، الطاف خفیه ای قرار میدهد که انسان انگشت به دهان می ماند ! 🩸 وقتی خطرناکترین عملیات تروریستی توسط یک نیروی خدماتی ساده خنثی میشود 🩸 وقتی پسری در معرکه با به کمک پدرش میشتابد 🩸 وقتی بانویی در فرار از دست تروریست جانی، چادر و اش را رها نمیکند 🩸 وقتی مردی در وسطه حادثه با به فکر بغل کردن کودک غریبه و دور کردن او از رگبار گلوله است 🩸 وقتی دختری که تازه به سن تکلیف رسیده حاضر نیست در آن لحظات سهمگین را فراموش کند و جان خود را نجات دهد 👈یعنی ما حداقل به اندازه یک دهه برای مقابله با تهاجمی که به هویتمان شده ، مهمات داریم . 🩸 بی شک خوب میدانید که دشمن سالهاست برای از بین بردن این سرمایه گذاری هنگفتی کرده و میکند 🩸 حال وظیفه رسانه و هنرمندان و دستگاههای متولی فرهنگی و شورای فرهنگ عمومی است ، که به این ها و ها و و ها و ها ضریب دهند و نگذارند این موضوعات هویتی از اذهان مردم پاک شود. 🩸 چرا که به تقدیر الهی و با عنایت اهل بیت علیهم السلام و بر خلاف خواست بدخواهان این ملت ، یک ماندگار شکل گرفته است نه یک زودگذر....فتأمل شاهچراغ
السلام علیک یا بنت الحسین معراج شبانه باز این دل داغدارم امشب بگرفته بهانه ی رقیه خواهم که زنم سری به بزم معراج شبانه ی رقیه بر بال قلم نشسته،تازم تاشام خراب و شوم و ویران گویم ز کبوتری اسیر چنگال مخوف لاشخواران خواهم سخنی به نظم گویم از بزم وصال بلبل و گل شاید به کرم دهد گدا را چون فاطمه گوهر تغزّل گویم ز خزان باغ ایمان ، افسردن غنچه های عترت با آه و فغان سرایم امشب از کنج خرابه شعر غربت گویم سخن از دلی رمیده ، وز دسته گلی خزان کشیده از جمع غریبی و اسیری در طفل یتیم داغ دیده گویم سخن از غزاله ای که افتاده به دام غلّ و زنجیر از داغ غریبه ای یتیم و از درد دل سه ساله ای پیر دربند و اسیر پنجه ی غم ، غمدیده و داغدار اکبر آزرده دل از فراق بابا ، سرگشته و بی قرار اصغر لب تشنه و سوگوار سقا ، گریان و غمین و دل شکسته چون یاس ز قحط آب پرپر ، چون مرغ شکسته بال خسته در نیم شبی پر از سیاهی ، در گوشه ی یک خرابه دلخون بگرفته بغل دو زانوی غم ، با دیده ای اشکبار محزون غارت شده گوشواره هایش با ددمنشی و ظالمانه گوشش ز جفای کین بریده ، از شدت ظلم وحشیانه چسبانده به سینه راس بابا ، می بوسد و می نماید افغان بگشوده به ناز عقده ی دل ، نالد چو نی از شکوه هجران گه زیر گلوی او ببوسد ، گه گرد محاسنش بروبد گهگاه کند فغان و ناله ، گه سر به جدار تشت کوبد مانند پرنده ای که طوفان برهم زده آشیانه اش را سر داده به گوشه ی خرابه او نوحه ی کودکانه اش را چون بلبلی هجر گل کشیده ، دلخون شده از فراق گل ها وصف غم و داغ و درد دل را ، اینگونه کند برای بابا لب تشنه،تو را چو سر بریدند، آتش بزدند خیمه ها را ناچار پناه بر بیابان بردیم ز شرّ کین اعدا افتاد شرر به دامن من از آتش کین آل سفیان لب تشنه و خسته می دویدم با پای برهنه در بیابان کردند اسیرمان به غایت آن تیره دلان پست فطرت زنجیر زدند دست ما را ، روبه صفتان گرگ سیرت دست همه از بزرگ و کوچک باهم به طناب بسته بودند در فکر قصاص بدر و خندق ؟ انگار که بال می گشودند بر ناقه ی لاغری برهنه کردند سوارمان شقی ها در اوج شقاوت و قساوت بردند ز قتلگاه ما را آن قافله می سپرد ره ، لیک ، من پای برهنه می دویدم از وحشت تازیانه ی زجر ، با بال شکسته می پریدم از بس که برهنه پا دویدم ، پر گشت ز آبله دو پایم پر بود ز خار و خس بیابان ، بی بهره نماند دستهایم زنجیر ز من امان بریده ، صد خار به پای من خلیده صد زخم زبان به جان خریدم ، جانم ز جفا به لب رسیده چون خار درید تاول پا ، از پای فتاده غشّ کردم کردند نوازشم به سیلی ، زین روی کبود و روی زردم گفتند اسیر خاجی مان ابن الطلقای نامسلمان با دست نفاق و جهل و کینه در شام شدیم سنگباران هر بار بهانه ی تو کردم ، کردند نوازشم به سیلی شد چهره ی زرد دختر تو چون مادر تو کبود و نیلی بابا : متشکّرم که کردی از دختر خرد خویش یادی ما همسفری شفیق بودیم ، از ما تو چرا جدا فتادی تا شام سوار نیزه بودی ، رنجیده ای از یراق مرکب خواندی چو به روی نیزه قرآن خون شد دل بی قرار زینب یکباره خموش گشت گلشن ، گویا ز نفس فتاد بلبل از دام قفس رهید گویا ، رفته ست به میهمانی گل ناگه همه مضطرب دویدند تا بزم وصال دلبر و دل دیدند رقیه نازنازان در ساحل وصل کرده منزل دیدند که گل فتاده سویی ، بلبل سوی دیگر اوفتاده بی شاخه و ساقه گل سرش را بر زانوی بلبلش نهاده چون شمع بیا "حمید" از این غم آهسته و بی صدا بگرییم بر فاطمه ی سه ساله باید چون زینب مبتلا بگرییم در حیرتم از سه ساله ای که آن قدر تحمل کتک داشت ! آنگونه کتک زدند او را ، انگار قباله ی فدک داشت ! 🍁🍂🥀💦💧 ✍شاعر عاشورایی جانباز جاج حمید مصطفی زاده