eitaa logo
جاماندگان از قافله عشق 🦋
1.2هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
689 ویدیو
1 فایل
#نشر_آثار_شهدا #روایت_دفاع_مقدس و پستها و محتوای ارزشی #جاماندگان_ازقافله_عشق جهاد تبین و بصیرت افزایی
مشاهده در ایتا
دانلود
در عملیات والفجر چهار تو پاسگاه گرمک بودیم پاسگاهی که سقفش با خمپاره سوراخ شده بود ماهم با برادرکبیری و بقیه برادرا گاهی داخل پاسگاه و گاهی هم بیرون در تلاش عبور از تنگه پشت پاسگاه هم در ست به همین نام تنگه گرمک بود به معنای واقعی تنگه بود ماشین آلات سنگین پشت تنگه گیر کرده بودن توپخانه عراق هم تنگه را زیر آتش گرفته بود هم کل آن منطقه را هر رانندای هم حرکت میکرد تا از تنگه عبور کند یا مجروح میشد یا شهید آقا مهدی باکری فرمانده لشگر 31عاشورا هم پشت بیسیم مکرر تکرار می کرد زود باشین برادر کبیری لودر و بلدوزهارو بفرستین این جلو برادرای رزمنده بدون خاکریز ماندن تاروشن شدن هوا باید خاکریز ایجاد بشه والا صبح عراق پاتک میزنه برادرا قتل عام میشن ادمه 👇 این خاطره شفاعت شهدا شامل حالتان سردار عاشورایی راوی .سید اخلاص موسوی ادامه دارد ....
🍀🍁🍂مجنون تر ازمجنون ‼️ 💥💥💥برشی از خاطرات یک رزمنده عملیات والفجر چهار در منطقه عمومی پنجوین👇 در مرحله دوم عملیات والفجر ۴ ، دشمن با استفاده از کمک های اهدایی فرانسه یک جنگ الکترونیک تمام عیار راه انداخته و تقریبا همه ی بیسیم های پی آر سی را از کار انداخته بود . هیچکس نمی دانست آیا جناحینش به هدف رسیده اند ، آیا برای الحاق آماده اند ؟ آیا دستور جدیدی ابلاغ شده ؟ آیا نیروی جایگزین برای پدافند در راه است ؟ و.... گروهان ما به لحاظ اقتضائات میدانی و صلاحدید فرماندهی لشکرمان تحت امر لشکر ۸ نجف بود . پس از گرفتن تپه ی هدف ، به دلیل اینکه تماس های رادیویی مختل بود ،همه بلاتکلیف بودیم و بچه ها چنان خسته و گرسنه که خیلی ها سرپایی می خوابیدند ( خواب سرپایی باید به واژه های ادبیات مقاومت اضافه شود ) . به قدری خسته بودیم که وقتی یکی از بچه های بستان آبادی( که نمی شناختمش ، چون تازه به گردان سیدالشهدا مامور شده بودم . روی سینه اش نوشته بود اعزامی از ... ) که کمی از بقیه سرحالتر بود فریاد زد برادران ، در ۶۰ متر جلوتر از ما یک سنگر خالی پر از نان خشک عراقی است ، دو نفر با من بیایید تا نان بیاوریم ، کسی را حال همراهی او نبود ...... البته او به تنهایی رفت و کمی نان کلفت مخصوص موارد اضطرار عراقی که باید با سرنیزه نرمش می کردیم آورد ). در همین اثنا که همه کلافه بودیم و خسته و بی اطلاع از سرنوشت نبرد ، به یکباره نوای دلنشین آهنگران ( بار دیگر شد بسیجی بی شمار ...) در منطقه ی عملیاتی پیچید . با شنیدن آن صدا ، گویا به کالبد خسته و کم رمق بچه ها جان آمد ، سه سوته همه آماده ی ادامه پیشروی شدند و بقیه جناح ها هم همینطور ..... تا آنجا که فرماندهان می گفتند حتی بیشتر از مواضعی که قرار بود در این مرحله فتح شوند ، پیشروی شد . پس از فروکش کردن نبرد ، مشخص شد که یک بسیجی شجاع مجنون تر از مجنون ، یک بلندگوی قوی برمی دارد و چهار شیپور بزرگ روی تویوتا می بندد و دل به دریا زده و به استقبال دالان آتش می رود و .... و از طرفی هم این صدا اردوگاه دشمن را به هم می ریزد و ترس و وحشت از بابت اینکه ایرانی ها سررسیدند دل دشمن را می لرزاند و ... در دفاع مقدس نقش این قبیل دلباختگان جان بر کف بسیار ارزنده بود و البته به نظر حقیر ، برادر آهنگران با آن حماسه سرایی هایش به تنهایی نقش بزرگی در هدایت نبردها داشت ( دقیقا مشابه این کار را من در جنگ های اطراف کارخانه نمک شاهد بودم ، شعار آنجا این بود : ای لشکر حسینی ، تا کربلا رسیدن ، یک یا حسین دیگر ... و دوباره نیروهای خسته و کم رمق ، جان گرفتند و هدف تسخیر شد . 💦💦💦🍃🌱🎋 راوی 👇 رزمنده پیشکسوت حاج حمید مصطفی زاده از استان اردبیل شهرستان خلخال گوران سراب 🦋🦋
مقصد من مکه بود قسمت من فکه شد من بخدا دیدمش کربُ بلا فکه را سربه جدا دیدمش من رفقا فکه را فکه بمن وعده داد حج هزار مکه را 👆✍سید اخلاص موسوی عکس ارسالی 15 بهمن ماه سال1401 از مشهد شهدا فکه توسط خادم الشهدا برادر ابرهیم زاده 🦋🦋 eitaa.com/jAmAnbH سید اخلاص
🍂🍁🥀🍃عشق به ابا عبدالله عاشق را می سوزاند شهدا چنین عاشقانی بودن 🥀🍁🍂🍃 دلتان پراز عشق حسین🥀🍀🍃 🍃 💧💦
🍁🍂🥀 گلدسته های کربلا...🍃🍃💐🌷 یه همرزمی میگفت : هروقت از جبهه به مرخصی می اومدم مادرم می پرسید گلدسته های کربلا را می بینید ؟🍃🍃💐🌷 میگفت ; من ساکت می شدم ! مادرم شروع میکرد به گریه کردن😭 با همان حال گریه میگفت هروقت گلدسته های کربلا را دیدی از طرف من به جد شهیدم سلام مرا برسان آخه مادرم سیّده بود وقتی برگشتم جبهه نگاهم به "تابلوی " تا کربلا رسیدن یک یا حسن دیگر افتاد ! زیر "تابلو" دست به سینه ایستادم سلام مادرم را به شهید سرجدای کربلا رساندم وقتی شب در سنگر بخواب رفتم مادرم گفت شیرم حلالت که سلام مادرت را به ابا عبدالله رساندی 🍃🍃🍃 راوی : یه بنده خدای جامانده از قافله عشق ☘🍀🍃💦💧
جاماندگان از قافله عشق 🦋
🍁🍂🥀 گلدسته های کربلا...🍃🍃💐🌷 یه همرزمی میگفت : هروقت از جبهه به مرخصی می اومدم مادرم می پرسید گلدست
سلام بر محبان سیدالشهدا و زوار اربعین ما که نشد همسفر جادهای عاشقی پا به پای شما عشاق امام سر جدا شویم السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین حُب الحسین یجمعنا 🍀☘🍃 🍁🍂 🥀 🍃 💦 💧
می رسد کم کم ز هر سو باز بوی🍂🍁💦💧 اربعین ترسم از دست و دلم افتد سبوی اربعین بگذرد عمر گران در خواب غفلت عاقبت در دلم ترسم بماند آرزوی اربعین یا_حسین حسین شاعر ارزشی (ام.خزان) 🍃🍁🍂 💦 💧
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الان هم میشه اینجوری رفیق شد 🌹❤️ شب تان شهدایی از 🦋🦋 eitaa.com/jAmAnbH
اخلاق شهدایی👇
جنازه های عراقی را 👆 زیر نگیرید 🥀🍁🍂💧اخلاق شهدایی روزی در مسیر جاده خاکی در منطقه عملیاتی والفجر چهار نزدیکی رود خانه شیلر با شهید حمید باکری معاون لشگر 31عاشورا بودیم وقتی دید یه نفر بر خودی که اتفاقا چند اسیر دشمن هم با دستان بسته روی نفربر نشسته اند و در مسیرهم جنازه های بعثی روی زمین افتاده سریع خودش را به نفربر رسوند و به رانند تانک نفربر گفت برادر سعی کن از روی جنازه های عراقیها رد نشی راننده از این حرف خیلی تعجب کرد گفت : برادر باکری اینا تا دیروز زنده بودن داشتن ما را می کشتن همین چند نفر اسیر هم که میبینید از خود خود بعثی ها هستن شهید حمید باکری با مهربانی گفت : تا دیروز زنده بودن ولی حالا مردن زیر گرفتن جنازه دشمن از اخلاق رزمندگان بدوره در این حال دیدم اسرا متوجه شدن و فریاد زدند مرحبا یحمی الخمینی ! راستییتش من چیزی نفهمیدم شهید باکری به رانند گفت دیدی برادر اینم از اسرای بعثی روحش شاد یادش گرامی 🍂🍁🥀 💦💧🍃راوی سید