*برای بچه حزباللهیها هم برنامه ریختهاند*
*اگر با بیحجاب برخورد نشود، جامعه حزباللهی میگویند ببینید چه دولت بیعرضهای داریم که نمیتواند چهارتا زن بی حجاب راجمع کند!!*
*اگر با بیحجاب برخورد بشود، هزار تا کلیپ از کشتهسازی دخترای خوشگل میریزند کف فضای مجازی!!*
*اگر نیروی انتظامی با اسلحه در خیابان حضور پیدا کند ، میگویند ببین، ملت را قتلعام میکنند.!!*
*اگرنیروی انتظامی تفنگ پینتبال دست بگیرد،بچه حزباللهیها میگویند،دولت تا کی میخواد با اینها مماشات کند!!!*
*اگر جوان مدافع امنیت را با سنگ و لگد بزنند و بکشند میگویند دمشان گرم، مزدوران رژیم دانهدانه کشته میشوند!!*
*اگر قاتلین را بگیرند و به اعدام محکوم کنند هشتگ، نه، به اعدام راه میاندازند.*
*اگر خط مقدم جبهه دفاع از کشور را بیخ گوش اسرائیل در لبنان و سوریه بچینیم فریاد میزنند، پول ما را خرج لبنان و غزه و سوریه میکنند!!!*
*اگر داعش در کشور عملیات انتحاری کند و در حرم شاهچراغ قتلعام راه بیندازد میگویند، پس اینها، چیکار میکنند که داعش تو کشور، عملیات میکند و آدم میکشد!!*
*بالاخره چه کارکنند!!خط مقدم را،آنجاببندند یا داخل کشور با آنها بجنگند!!*
*جوان مدافع حرم ما میشود مدافع اسد*
*ولی همین جوان مدافع وطن میشود مزدور دولت،*
*بالاخره کدام؟؟؟!!!*
*الان جنگ ، جنگ نرم است.*
*هرطوربپیچی دشمن با تو میپیچد بلد شده، چطور روی مغز جوانان کار کند.*
*وقتی تخم شک و شبهه را تو دل مردم بکارد، دیگر بقیه کار راحت است!!*
*دیگر عده ای میشوند نیروی دشمن*
*اینجاست که نیاز پیدا میکنیم به چراغ راه*
*اینجاست تازه میفهمیم امام عزیزمان چه فرمودند.*
*پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد.*
*اینجاست که آیتالله بهلول میفرماید سینههایتان را در فتنهها سپر کنید برای این پسر فاطمه.*
*اینجاست که علامه حسن زاده آملی میفرماید*
*چشمتان به دهان این سید بزرگوار باشد که چشم ایشان به دهان حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه است.*
*اینجاست که امیرالمومنین علیه السلام میفرمایند در فتنههای آخرالزمان فقط اهل بصیرت و صبرند که نجات پیدا میکنند.*
*باید بکوشیم که اهل بصیرت باشیم*
*بصیرتمان را افزایش بدهیم*
*صبرمان را افزایش بدهیم*
*توکلمان به خدا را بالا ببریم*
*و به ولی فقیه زمانمان، اعتماد کنیم*
*انصافا نگاه کنید با این همه طراحی عملیات ، تنها کسی که توانسته مملکت را نگه دارد همین اولاد فاطمه زهرا است.*
*غریب است اما مقتدر است*
*بین مسئولین تنهاست ولی میلیونها جوان سینه چاک و فدایی دارد.*
*واما،،،،، تکلیف ما در این فتنه*
*امیرالمومنین علی علیه السلام میفرمایند دشمن در دشمنی خودش آنقدر اتحاد دارد، ولی ما در حق خودمان متفرقیم.*
*بارها و بارها گفته شده، اگر ما متحد نباشیم و کاری نکنیم دچار بلای بزرگی میشویم!!!*
*حضرت اقا فرمودند بروید بصیرت پیدا کنید*
*هر کسی مثل لامپ ، خانه و اطراف خودش راروشن کند، فتنه سقوط خواهد کرد.*
#فدائیان_امام_خامنه_ای
دو شهید با پلاکهای ۵۵۵ و ۵۵۶ ...
✍یه زمانی بود برا دریافت پلاک رُند "هم"
جُون میداند "هم"جَونُشونا
تا به مملکت آسیب نرسد
حالا چی ⁉️
واقعه وحقیت تکان دهنده وروایتِ یکی از اعضای تفحص شهدا از جزئیات ونحوه شهادت این
شهدای والامقام
🔹️طی عملیات تفحص، در منطقه چیلات، پیکر دو شهید پیدا شد... یکی از این شهدا نشسته بود و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود.
🔹️لباس زمستانی هم تنش بود و سر شهید دیگری را كه لای پتو پیچیده شده بود را بر دامن داشت.
🔹️معلوم بود که شهيدِ درازکش مجروح بوده است.
🔹️خوب، پلاک داشتند، پلاکها را دیدیم که بصورت پشت سر هم است.۵۵۵ و ۵۵۶. فهمیدیم که آنها با هم پلاک گرفتهاند.
🔹️معمولا اینها که با هم خیلی رفیق بودند، با هم میرفتند پلاک میگرفتند. اسامی را مراجعه کردیم در کامپیوتر.
🔹️دیدیم که آن شهیدی که نشسته است، پدر است و آن شهیدی که درازکش است، پسر است... پدری سر پسر را به دامن گرفته است...
🔹️شهید سید ابراهیم اسماعیلزاده موسوی پدر و سید حسین اسماعیل زاده پسر است اهل روستای باقر تنگه بابلسر...
🔹️مسئولانی که با بیتدبیری و بیکفایتی ، از هدف بلند شهدا دور شدید ؛
بترسید و بترسید نگران باشید ..
ازآن روزی که خون شهدا
گریبانتان را بگیرد
🔹پلاک رُند ‼️
555و556 دیگه فروشی نیست
چون توسط خدا خریداری شد
یه زمانی داشتیم که
برا گرفتن پلاک رُند
"هم" جُون میدادند
"هم "جَونِ شُونا
برای اینکه آسیبی به مملکت نرسه
قصه این دوشهید ولا مقام را حتما
شنیدین
شهدای تفحص شده با پلاک 555و 556 متعلق به این دوشهید
قدسی دفاع مقدس
سر فرند. مجروح بروی زانوی پدر در منطقه عملیاتی "چیلات در سرما و غربت و فیض شهادت
نمیدانم اسم این فداکاری و ایثار را
چه بنامم؟
هرچه هست شامل حدیت قدسی
ومن عشقنی عشقته و من عشقتهُ
قتلته.....شدند !!
اللهم صل علی محمد وآل محمد
#دفاع_مقدس
🖌سیّد اخلاص موسوی
@seYed_Ekhlas🇮🇷
👆مرسی ضمن خودزنی "هم" به سنگر خودی. همان جبهه مقاومت شلیک کرد
"هم"به انقلاب مردم مصر
♦️قابل توجه آنهایی که با عدم تشخیص حقیقت وعدم دشمن شناسی و عدم بصیرت
به مانند مُرسی
خودشان را نابود و
برای جبهه خودی درد سر
درست میکنند
#بصیرت_دشمن_شناسی
#لازمه_امروز_امت اسلامی
#پیروی_از_امام_امت
#امام_خامنه_ای
مخلص شما
#وفدایی_امام_خامنه_ای
سید اخلاص
سلام صبحتون پر از رنگ خدا
ممنون که دعوت شهدا را پذیرفین
شفاعت شهدا شامل حالتان
حاج کریم دوستی
از آزادگان سر افراز
لشگر عاشورا
که در سن 14
سالگی در عملیات خیبر به اسارت دشمن در آمد و خاطرات
این عزیز قبل از اسارت
و زمان اسارت
♦️حاج کریم دوستی میگه
در حین عملیلت خیبر
خدا رحمت کنه برادر آزاده
برادر مکفی میانجی را
از فرماندهان گروهان ما بود
یه روز 10 الی 11نفر از بعثی ها را
اسیر گرفته بود و داشت میاورد
ماهم به استقبالشان رفتیم
یکی از اسرا عراقی رو کرد به من
گفت :جگر .
من فک کردم داره بدو بیراه میگه
یه سیلی زدم بهش
ولی اصلا اثر نکرد چون 14سالم بود
اسیر عراق هم درشت هیکل
بعد فهمیدم منظورش از "جگر"
سیگار بود
بعد مرحوم "مکفی میانجی"
اومد یه سیلی محکم به من زد
چون برادر "مکفی" ورزشکاربود
من یک ربع سرم گیج رفت
بعد که حالم خوب شد
به من گفت ما مسلمانیم
اسیر را را نباید زد باید به اسیر
احترام کنیم وبا مدارا رفتار کنیم
♦️جالب اینجاست که بعدا همه باهم
در عملیات خیبر همراه برادر "مکفی "
اسیر شدیم .
اول که همه مونا کتک زدن
بعدهم منو هر روز کتک میزدن
با خدا بیامرز مکفی
شوخی میکردم میگفتم یادته
بخاط اسیر عراقی به من سیلی زدی ؟
گفتی باید با اسیر باید مدارا کرد
پس مگه ما اسیر نیستیم
چرا هرروز منو کتک میرنن؟
اونم سرشا مینداخت پائین
میگفت برادر دوستی ما مسلمانیم
اونا فرق میکنن.
می ترسید اسم همه را لو بدم
به عراقیا بگم اینها همه پاسدارن و فرمانده
چون به شوخی میگفتم فردا اگه دوباره منو زدن همه را لومیدم
یکی از رزمندگان اسیر بنام حاج
عادل صبور را گذاشته بودن
ادامه :درقسمت 2
راوی :آزاده سرافرار
حاج کریم دوستی از گیلان
@seYed_Ekhlas🇮🇷👇
قسمت 2
*حاج عادل صبور را
گذاشته بودن مواظبم باشه
تا کسی رو لوندم
♦️یکی از هم بندهای حاج کریم
بنام سید کمال صدری
بعد از اسارت تعریف میکنه
میگه وقتی همان روز اول
وقتی بعثی ها ما را بردن به
استخبارات نوبت
برادر کریم دوستی شد
همان اول مقابل باز جوی استخبارات
♦️اینگونه آغاز کرد بسم الله
با سلام درود بر امام خمینی و
شهیدان انقلاب .
بعدهم با سیم کابل توسط بازجوی بعثی روبروشد
بدجوری کتکش میزدن
حاج کمال صدری
میگه بدجوری ترسیده بودیم
نکنه برادر کریم دوستی 14
ساله ما زیر ضربه سیم کابل
طاقت نیاره
و همه ما را بعنوان پاسدار و فرمانده لو بده
ولی با تمام سن وسال کمش
مقاومت کرد و لام تا کام
حرف نزد
تا مدتها کریم دوستی به
همین روال با زندانبانان
عراقی کل کل میکرد و کتک میخورد...
*(سردارحاج عادل صبور یکی فرماندهان استان اردبیل)
پ ن
این بخش توسط
حاج حمید راویت شده از زبان حاج کمال صدری همرزم برادر کریم دوستی
♦️آری اینچنین بود مقاومت
آزادگان سرافراز در بند رژیم
بعث
همه باید بدانیم امنیت
امروز را مدیون همه شهدا
ورزمندگان و جانبازان و آزادگان
سرافراز هستیم
"سیّد اخلاص موسوی "
@seYed_Ekhlas🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام
اگه گوش کردی و دلت شکست تو را به همون امام رضا مارا دعا کن خیلی التماس دعا دارم 😭😭😭😭😭😭😭😭
تبادل:
سلام صبور باشید
اطلاعات و خاطرات شهدا ورزمندگان
بطور کامل بزودی ان شاءالله
تکمیل و منتشر خواهد شد
در این مسیر مار یاری فرمایید
سید اخلاص
خوش اومدین
ما شمارادعوت کردیم
تا غربت ما را ببینید
خیلیها
به نام ما
به نان رسیدن
با شما که به ما سر زدین
با ما به
جانان میرسد
از طرف شهدای غریب❤️🌹
هدایت شده از جاماندگان از قافله عشق 🦋
عقده دل
عده ای رفتند در یک شب رهی صدساله را ،
عده ای هم یک شبه با خون آنان خان شدند .
آب شد شمع وجود عده ای وقت خطر ،
عده ای هم بعد دعوا رستم دستان شدند .
عده ای بردند در بند اسارت رنج ها ،
عده ای دیگر اسیر بند نام و نان شدند .
زخمها خوردند بعضی از کمان دشمنان ،
جای آنان عده ای دیگر ولی درمان شدند .
قطع شد پاها و دست عده ای بر روی مین ،
عده ای خوش رقص اما لاله نعمان شدند .
بست مجرای نفس بر عده ای گاز عدو ،
عده ای با ساز او پروانه سا رقصان شدند .
ظاهر بعضی ز جور خردل کین شد خراب ،
ظاهرا ظاهرنمایان لایق جانان شدند .
عده ای ده سال جنگیدند با اهریمنان ،
بر سر خوان غنیمت دیگران مهمان شدند .
عده ای بی ادعا دادند جان در راه دین ،
عاقبت پرمدّعا ها صاحب عنوان شدند .
خون دل خوردند بعضی بهر حفظ انقلاب ،
وارث این خون دلها پاک بی دردان شدند .
رنج ها بردند بعضی در ره حفظ وطن ،
دیگران میراث خوار زحمت آنان شدند .
مادرانی خم شدند از هجر فرزندانشان ،
عده ای مطرب مرامان پسته سا خندان شدند .
گشت اخراج از ادارات عده ای ایثارگر ،
عده ای خدمت نرفته ، خادم سلطان شدند .
شاعران شعر عزت در خم یک کوچه اند ،
در عوض صوفی مآبان ساقی مستان شدند .
هست شعر عده ای مملوّ از شور و شعور ،
با شعار صرف بعضی صاحب دیوان شدند .
ای صبا ، ابلاغ کن بر دوست این پیغام را
چون شده ، نامرد مردان معرکه گردان شدند ؟
گوی تاکی عقده از دل باز نگشاید حمید ؟
از چه پس آلاله ها در خون خود غلطان شدند ؟
استاد
حاج حمید مصطفی زاده
جانباز سر افراز
👇👇
♦️امان از گرگهای در لباس میش
و هوای گرگ میش
جهاد تبین 👇
صرفا این نیست که حق را از باطل
بشناسانیم
تمام انسانهای خدای جوی و آزاده
با صفای باطنی خود میتوانند
حق را از باطل
مثل تفاوت شب وروز از هم تمیز دهند
لاکن این هوای گرگ میش است
که آدم را در تشخیص زمان
همان حقیقت به اشتباه
می اندازد
جهاد تبین یعنی
روشن کردن هوای گرگ میش!
یعنی مشخص کردن و تمیز دادن ِ
"حق" از شبه حق
شبه حق بسیارویرانگر تر از
باطل است، چون انسان
باطل را مثل شب میداند و حق را مثل روز
امان از دست هوای گرگ میش
که در آن شبه متدینین
مثل گرگ در لباس میش
باطل را شبیه به حق جلوه می نمایند
وایچنین است که تشخیص
"حق" از شبه حق بسیار سخت
می گردد
اینجاست که اهمیت
#جهاد_تبین صد چندان می شود
امان از
هوای گرک میش و
گرگهای در لباس میش
✍سید اخلاص
دیدین توبیابان هر از گاهی به یه
تک 🌴درختی میرسی چقدر ارزشمنده و در زیر سایه آن درخت کمی آرمیدن
چقدر لذت بخش است
والا جنگل پر درخته
فقط تما شا کردنش جذابه
ولی صفای آن تک درختهای
در دل بیابان را ندارد
خب
ماهم به همین اندک درختان
همیشه سبز در این کانال شهدا
افتخار میکنیم
تعداد خیلی مهم نیست
همین که هستین
ممنونیم 🍀🌺🍀🌴
سلام
بزرگوران
هرگونه انتقاد و پیشنهاد
ویا متنی داشته باشین
در خدمتیم
میتوانید آن را به پیوی حقیر ارسال
فرماید تا در کانال بار گذاری و
ومنتشر کنیم
سپاس از حضور سبزتان
خداوند
به همه بندگان خود یکسان
می بخشد همه را یکسان می بیند
اما
به بندگان خاص که بخدا نزدیکتر از دیگرانند ؛
خاص و ویژه نظر دارد...
میدونیم تعداد این بندگان خاص قلیل واندکن
الهی که بزرگواران شامل نگاه خاص خدا قرار بگیرند
آمین🤲
شهدا زنده اند ودر
نزد خدا روزی داده
میشوند
شهدا هم همه را می بینند
ولی اونای که نزدیکتر به شهدا
هستن به اونا نگاه خاص دارن
شفاعت خاص 🌺🍀🌺
شهدا شامل حالتان
♦️امان از گرگهای در لباس میش
و هوای گرگ میش
جهاد تبین 👇
صرفا این نیست که حق را از باطل
بشناسانیم
تمام انسانهای خدای جوی و آزاده
با صفای باطنی خود میتوانند
حق را از باطل
مثل تفاوت شب وروز از هم تمیز دهند
لیکن این هوای گرگ میش است
که آدم را در تشخیص زمان
همان حقیقت به اشتباه
می اندازد
جهاد تبین یعنی
روشن کردن هوای گرگ میش!
یعنی مشخص کردن و تمیز دادن ِ
"حق" از شبه حق
شبه حق بسیارویرانگر تر از
باطل است، چون انسان
باطل را مثل شب میداند و حق را مثل روز
امان از دست هوای گرگ میش
که در آن شبه متدینین
مثل گرگ در لباس میش
باطل را شبیه به حق جلوه می نمایند
وایچنین است که تشخیص
"حق" از شبه حق بسیار سخت
می گردد
اینجاست که اهمیت
#جهاد_تبین صد چندان می شود
امان از
هوای گرک میش و
گرگهای در لباس میش
#جامانده_از_قافله_عشق🦋
✍سید اخلاص
https://eitaa.com/joinchat/2581528958C63d5a1ec90
#خاطره نوشت کریم دوستی آزاده ورزمنده پیشکسوت
🔹یه خاطره اینکه میگم؛ گر نگهدار من ان است که من می دانم
شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد
چون خدا می خواست من نمیرم یا اینکه لیاقت شهید شدن را نداشتم خدا میدونه .توی جبهه بلند می شدم ایستا ده رگبار می زدم به راحتی توی ان بارش گوله راه می رفتم الان دوستان حی و زنده شاهد هستند انها می خوابیدن سینه خیز مهمات جابجا می کردند فرمانده می گفت بخواب ولی من نشسته تند تند آ ر پی جی را می اوردم می دادم ایرج مهری می زد خودم نارنجک انداز بودم وبا کلاش هم عراقیها را به رگبار می بستم ترسی نداشتم
♦️در اسارت همیشه من با حاج غضنفر حمید پور در #موصل باهم می گشتیم . روزی یکبار نان ساندویچی که داخلش کلا خمیر بود بهش می گفتند (ثامن )بما می دادند آنهم چطوری ؟!
سربازان عراقی کابل برقی تو دست داشتند تونل درست می کردن به متراژ ۱۰۰متر باید همه بدون استثنا از تونل رد می شدند تا نون بر می داشتند بخاطر یه نان ۵۰۰تا باید کابل می خوردی . فرمانده هان بیشتر از شهرستان اصفهان داوطلب می شدند انها جلوتر بروند از وسط فرار کنند تا توجه عراقیها جلب انها بشودوما کوچکترها به راحتی نان بررداریم . یاد آوری می گردد که دستور بود هرروز باید اسرا را انقدرمی زدنندهرکی ضعیفتر بود از لحاظ جسمی تا شهید می شد روز دوزادهم اسارتمان بود که ۱۲تا شهید داده بودیم افسر که داخل می شد همه ما می بایست بدون کوچکترین حرکتی بلند می شدیم می ایستادیم و سر به پایین می داختیم افسر می امد اگر می دید کسی بلند نشده یا بد ایستاده یا تکان می خورد یه سیلی می زد دیگه کارنداشت سربازان بعثی انقدر از سرش می زدند تا شهید می شد
آن روز من از ترس کتک نرفتم نان بردارم گفتم به جهنم فرض می کنم روزه هستم خمیر نان دیروزی ام را گذاشته بودم روی پنجره خشک شده بود ان را برداشتم بخورم
نگو افسره وارد میشه از ترس ایشان حاج غضنفر حمید پور نمی تونه به من بگه
یکدفعه دیدم نزدیک ۲۰۰۰ نفر همه بلند شدند غیر من . افسر امد پیش ما فهمیدم که امروز نوبت من بود شهید بشوم .
گفت بلند شو بلند شدم کسی بچها هم جرئت نمی کرد حتی با گوشه چشمش نگاهم کند
افسر بعثی
دست اش را بلند کرد که سیلی اول را بزند بعد سربازا بریزند منو بکشند .یهو ظرف چند ثانیه برای اولین بار رحمش امد
آمد نزد گفت .بشین .
وقتی رفت همگی رفتیم آسایشگاه شده بودم امام زاده همه می امدند منو زیارت می کردند؛
🖌این خاطره شنیدنی
امروز پنجشبه خرداد 1402
دقیقا به قلم
خود آزاده سر افراز
حاج کریم دوستی همان
آزاده 14ساله
نوشته شده
#خاطرات_آزادگان
#دفاع_مقدس
@seYed_Ekhlas🇮🇷
ادامه خاطرات آزاده
حاج کریم در مورد نوشتن نامه به همرزمانش در ایران و بصورت
رمزی سلام رسوندن به امام خمینی ره👇
سلام برادر
یک بار برای من از عراق نامه فرستادی و ضمن توصیه به عرض سلام به عزیز بابا ( کد سری امام ) جمله ای نوشتی که متاسفانه پس از بازگشت فرصتی برای کسب توضیح بیشتر نبود و اکنون با توجه به شرح وظائف گروه خیلی مناسب است که بیشتر توضیح فرمایید .
مضمون قریب به عین جمله این بود : در آخرین لحظات که اسیر می شدیم شهرام را دیدم ، مجروح بود ، داشت نماز می خواند ، چه نمازی !!!!! فکر کنم به آرزویش رسیده باشد
✍پ ن
توصیف نامه اسرا به قلم
رزمنده هشت سال دفاع مقدس
حاج حمید مصطفی زاده
و چگونگی نگارش نامه روی صحبت
با حاج کریم دوستی👇👇
👆سلام مجدد . درست با توجه به اینکه در زمان حضور بنده در ایران افرادی که بیشتر در جبهه ها حضور داشتند شما و شهید خیر الله نظری و شهید طالب نباتی بودند و انطوری که شنیده بودم شمارو جز مسولین و فرماندهان می دانستم و از جمله شهید طالب نباتی . و برادر اختیار شعبانعلیزاده هم که باهم در جبهه بودیم به ایشان هم نوشته بودم اینکه مسقیما نمی توانستیم اسم امام را بیاوریم .از رمز عزیز بابا ویا غیره استفاده می کردیم و احتمال می دادم که شما یا همان فرماندهان را پیش امام ببرند و سلام مارا برسانید و چون در خیبر همه یا شهید شدند یا مفقود ویا اسیر
و چون شهید شهرام جعفری مسولیت داشت دوستان گردان دیگر ما همه ایشان را کاملا از نزدیک می شناختند و فرمانده گردان هم بود
حاج جمشید اتش افروز الان با هیچ کس ارتباط نداره و انموقع هم ادم ساکتی بود فقط جدول حل می کرد می ترسید لو بره بکشند .با کسی ارتباط نداشت
بمن گفت بنویسم که خانواده ایشان
یعنی شهید شهرام جعفرزاده چشم براه نمانند...منظورش این بود که
باچشم خوشان دیدن که شهرام جعفری
یقینا شهید شده بود
پنشنبه خرداد 1402
خاطره مستقیما توسط
خود برادر آزاده حاج کریم دوستی
#جامانده_از
#قافله_عشق🦋🦋