eitaa logo
دانلود
2_144132780467891187.mp3
5.56M
📢 شماره ۵۷۱ 💠داستان 💠به رنگ خدا ✍نفیسه محمدی 🎙میرزا مشغول صحبت با رئیس بانکی بود که به تازگی دخترش را در بیمارستان بستری کرده بود. نان تازه را از دستش گرفتم و گفتم: «بابا تو که کار داشتی واسه چی معطل نونوایی شدی؟ می‌گفتی خودم می‌گرفتم.» مرد شریف و بزرگواری بود و برای همه قابل احترام، دست‌هایش را شست و سر سفره کوچکی که روی میز انداخته بودم، نشست. ـ نه دیگه مرده و قولش.... 🆔 @sedayeenghelab_ir ➖➖🍃🌺🍃➖➖🍃🌺🍃➖➖