#دلنوشته
#ارسالی_همشهری
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و ادب
دلگویه های نوجوان ۱۷ ساله
هنوز هم فکر کردن بهش حالمو خوب میکنه
دیده ام رو باز میکنه، قلبم رو صفا میده
از چی میگم؟
از اون مجلسی که به اسم با صفاهای قدیم شهرم که عاشقانه های خدایی خویش را در جبهه ی حق علیه باطل به عرصه بردند و مزد اخلاص الهی شان شد:
شهادت فی سبیل الله و به فدای امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
یادواره شهدای ۳۰ شهریور ۱۴۰۲ هرگز از خاطرم نمیره
با اون صوت ملکوتی حجت الاسلام مقدسی، صدای مهربان و با اقتدار استاد کاجی و نوای مخلصانه ی آقای مالکی نژاد
از قشنگی های یادواره:
نغمه های استاد کاجی که ترجیع بندش نام صاحب الزمان بود
جوونا صاحب الزمان
مردم صاحب الزمان
دنیا و آخرت صاحب الزمان
سخنان شان امید می پاشید همچون سخنان رهبرم سید علی
نماز در بیت المقدس و بالا رفتن پرچم ظهور بقیة الله و...
چقدر به شهدا مدیونیم و چقدر شهدای شهرمان غریب اند...
بیایید یادواره ی شهدا بگیریم
در منزلمان،در محل کارمان، در بین دوستانمان، در مدرسه و دانشگاه مان
ما به شهدا خـــــــیـــیــــــیـــــــــــلـــــی مدیونیم
#ارسالی_همشهری
پ.ن: بسیار زیبا و دلنشین❤️
╔════════════════╗
🆔 @Sedayejosheghan
╚═════════════
هدایت شده از اعتکاف۱۴۰۳ | جوشقان قالی
#دلنوشته
کوله بار گناهانم بر دوشم سنگینی میکرد...
ندا آمد بر در خانه ام بیا، آنقدر بر در بکوب تا در به رویت وا کنم...
وقتی بر در خانه اش رسیدم هر چه گشتم در بسته ای ندیدم!!
هر چه بود باز بود...
گفتم: خدایا بر کدامین در بکوبم؟؟؟؟
ندا آمد: این را گفتم که بیایی...
وگرنه من هیچوقت درهای رحمتم را به روی تو نبسته بودم!
کوله بارم بر زمین افتاد و پیشانیم بر خاک...
#راضیهعلیاصغری
#اعتکاف۱۴۰۲|جوشقانقالی👇
https://eitaa.com/joinchat/2700542645C4d93d984cf
هدایت شده از اعتکاف۱۴۰۳ | جوشقان قالی
#دلنوشته
برای ورود به اعتکاف ذوق داشتم، ذوقی وصف ناشدنی
سه روز تا اعتکاف مانده بود و هنوز ثبت نام نکرده بودم.
دلهره داشتم! نکند جابمانم؟
با رفقا برای ثبت نام رفتیم و ناممان را برای اعتکاف ثبت کردیم
شب سیزدهم شد. وارد مسجد شدیم. در گوشهای آرام گرفتیم.
وقت نماز شد...
وضو گرفتم و منتظر اذان ماندم... منتظر اذن دخول به مهمانی خاص خدا...
دل توی دلم نبود که صدای اذان بلند شد...
مهمانی شروع شد... و این اذان شد اول ماجرای من...
روز دوم معنای واقعی اعتکاف را فهمیدم روزه گرفتن برایم عادی شد و صمیمیتی قشنگ بین من و رفقا داشت ایجاد میشد...
و الان در اندیشه سخت ترین روز اعتکاف هستم. روز سوم... روز جدایی... روز سختی است ولی چارهای نیست...
#محمدجوادگلی
#اعتکاف۱۴۰۲|جوشقانقالی👇
https://eitaa.com/joinchat/2700542645C4d93d984cf
هدایت شده از اعتکاف۱۴۰۳ | جوشقان قالی
#دلنوشته
شکر، شکر، شکر...
نمیدانم کلمات ردیف میشوند تا بنویسم یا خیر؟
اما اینجا عجب حالیست انسان...
به مهمانی دعوت شدهام. مهمانی رجبیون...
اوستا کریم ،او که دمش گرم، با تمام حالتهایی که از بندهاش در طول سال دیده! حالت... آری! حالت...
یک بار بندهاش حالش خوب است، یک بار نه! یک بار اگر شد و یادش افتاد نماز میخواند و انشاالله که این نماز قبول است! ولی به قول خود بندهاش، نمازی که با حضور قلب باشد که نیست ولی انشاالله قبول است!!!
و گاهی اگر در تلاطمهای زندگی دچار چالش شد نعوذ بالله خدایش را منکر میشود! ولی با تمام تغییر حالتهای بنده او خداییش را میکند! آری او خداست...
امسال او مرا دعوت کرده به مهمانی رجبیون...
او مرا لایق دانسته...
او مرا لایق نفس کشیدن در این هوا دانسته...
او مرا لایق دانسته در کنار بهترین بندگانش نفس بکشم، بخوابم، بازی کنم و گاهی هم مناجات...!
در اینجا به همهی همهی همهی ما خیلی خوش میگذرد. این نیست که فکر کنید ما همیشه در حال دعا و مناجاتیم! نه... اصلاً! اینجا بعضی از معتکفین همراه دوستان و خانوادههای خود آمدهاند، بعضیها هم تنها...
ولی جالب اینجاست همه ما با هم هستیم! باور میکنید همه با هم هستیم! اینجا هر گروهی یک گوشه مسجد را برای خوابیدن و استراحت کردن گرفته و به اصطلاح خود معتکفین خانهاش شده است! باور میکنید ما شبها بعد از افطار به مهمانی میرویم مثل عید دیدنی؟!
ما هر شب بعد از افطار به خانههای معتکفین سر میزنیم، شبشینی میکنیم، کلی میوه و تنقلات میخوریم، کلی با هم میخندیم و کلی بازی میکنیم...
اینجا پیر و جوان ندارد. اینجا اکیپ جوان و پیر، جدا جدا نداریم! اینجا همه با هم هستیم، هم پیر، هم جوان و هم بچه...
شاید شبیه مسافرت باشد با اقوام و دوستان، اما یک فرق اساسی دارد اینجا! خستگی راه ندارد اینجا! تنها جایی است که دوست داری راه طولانی باشد...
اینجا هر لحظه دلت تنگ است، اما نه برای پدر، مادر، دوست و یا همسر! اینجا دلت برای او تنگ می شود...
اینجا عجب هوایی دارد! باور میکنی از ته ته ته دل میخندی، قهقهه میزنی، آنقدر بلند که گاهی اوقات دوستانت متذکرت میشوند اما آرام! اینجا فقط مهربانی میبینی...
راستی در اینجا ملاقات کننده زیاد داریم، مهمان از بیرون زیاد داریم، آنها میآیند سر میزنند، کلی خوراکی میآورند و عجیب است! اینجا تنها مهمانی هست که مهمانها با گریه و افسوس بیرون میروند! انگار آنها نیز وابسته این هوا شدهاند...
اینجا حتی گروهی ادعیه میخوانیم، اینجا دوست نداری از بقیه حتی در مسابقه بندگی پیشی بگیری. دوست داری همه در این مسابقه پیروز شوند...
اینجا زیبایی زیاد دارد ولی زیباییها در قالب کلمات نمیگنجد... شنیدن کی بود مانند دیدن
معبودم، معبودم، معبودم...
اکنون که مرا در این حال قرار دادی از من و از همه دوستانم درگذر چرا که کریم اگر قدرت بر انتقام از بندهاش را پیدا کند میبخشد...
ببخش...
#حمیدهآریانی
#اعتکاف۱۴۰۲|جوشقانقالی👇
https://eitaa.com/joinchat/2700542645C4d93d984cf
هدایت شده از اعتکاف۱۴۰۳ | جوشقان قالی
#دلنوشته
چند سالی بود که عشق حضور در مراسم را داشتم ولی هر بار به دلایلی میسر نشد
امسال با دعوت همیشگی دوست قلبی و خالقم و البته با پیامهای دعوت دوستان صمیمی و قدیمی با دل و جان بار بستم وعازم شدم.
سه روز بیتوته در خانه خدا و ارتباط نزدیک و بدون واسطه با او گاهی در تنهایی و گاهی به جماعت و گروهی
لحظه های نابی برایم رقم زد...
گاهی غرق در نجوا و راز نیاز با یگانه معبود هستی و گاهی ساعاتی دلنشین وزیبا با دعاهای دسته جمعی
تفریح و گفتگوهای دوستانه و حلقه های زیبای ترکیب معتکفین از چند نسل ..امروز مرا به یاد قول معروف عمه جانم زینب سلام الله انداخت که بعد از تحمل انهمه مصیبت فرمود در راه تقرب به معبود چیزی جز زیبایی ندیدم ......اما این کجا و ان کجا......
روحت شاد عمه جان
#ناهیدحاجیزاده
#اعتکاف۱۴۰۲|جوشقانقالی👇
https://eitaa.com/joinchat/2700542645C4d93d984cf
هدایت شده از اعتکاف۱۴۰۳ | جوشقان قالی
اینم یه #دلنوشته امام زمانی👇
خدایا از توبسیار ممنونم که مرا خلق کردی در حالی که به من احتیاج نداشتی...
خدایا از توبه خاطروجود امام زمانم پدر مهربان و دلسوزم ممنونم.
امام غریب و تنهایم گرچه باید خیلی زودتر از اینها مهمان تک تک لحظههایمان میشدی
اگرچه خیلی زودتر از اینهاباید دغدغه اصلی زندگیمان میشدی و تنها دلیل برای سپری شدن ثانیههای عمرمان میشدی
اما دلمان خوش است به نگاه همیشه منتظر شما برای پذیرش ما
لحظههای اعتکاف خیلی دلتنگ شما بودم این بار در اعتکاف فقط برای شما دعا کردم در تمام لحظهها اگر قابل باشم به یاد شما بودم
قول میدهم از این به بعد فقط موقع خواندن زیارت آل یاسین و دعای عهد به یاد شما نباشم بلکه در تک تک لحظههای زندگی به یاد شما باشم
ارزو میکردم کاش بعد از تمام شدن اعتکاف در هنگام خروج از مسجداولین خبری که میشنوم خبر ظهور شما باشد
امام زمانم ممنونم که دستمان را گرفتی
و ما را دعوت کردی تا وارد کشتی معرفت و شناخت شما شویم
این اعتکاف ما با سایر اعتکافها خیلی متفاوت بود
ما همه دعوت شدگان حضرت بودیم
از خداوند میخواهم که من و سایر معتکفین امسال جزو یاری کنندگان و منتظران واقعی ظهور حضرت باشیم
#زهراکرمی
#اعتکاف۱۴۰۲|جوشقانقالی👇
https://eitaa.com/joinchat/2700542645C4d93d984cf
هدایت شده از اعتکاف۱۴۰۳ | جوشقان قالی
#دلنوشته
چند ساعتی است که از خانه ی خدا و بودن در کنار بهترین بندگانش بیرون آمده ام. انگار چیزی را گم کرده ام.....
همسرم با گل و شیرینی به استقبالم آمد، ولی من انگار هنوز مات و مبهوت این جدایی بودم. جدا شدن از این هوا برایم سخت بود.
وارد خانه که شدم بعد از افطاری با شور و اشتیاق هر آنچه گذشته بود در این سه روز را برای همسرم تعریف کردم. جایتان خالی کلی باهم خندیدم ولی انگار حسرتی در چشمان او نیز از این عدم حضور موج میزد.
بعد از اینکه خوابیدیم ساعت 4 صبح، اتوماتیک وار انگار زنگ یاعلی در گوشم میپیچید در حالت خواب و بیداری با خودم میگفتم، چشم الان بلند میشوم، بلند که شدم دیدم نه.... خبری نیست. چشمانم بارانی شد...
اما از آثار اعتکاف در این چند ساعتی که گذشته بود انگار در وجودم هنوز خالی نشده بود. بلند شدم و نماز خواندم...
ناگهان یاد شب آخر افتادم. یاد جلسه ی آخر با حاج آقای ثانی، ایشان از امام زمان گفتن، انگار تلنگری بود. ایشان فرمودند امام زمان مانند پدر ما هستند شاید هزاران برابر دلسوزتر از پدر خود واقعی آدم...
حرفشان بدجور به دلم نشست. بعد از نماز برای اولین بار یک سلام گرم بدون کلمات عربی و خیلی خودمانی به امام زمان عرض کردم ولی عجیب حس شرمندگی به صورت اشک قطع نمیشد....
از خدای خودم بسیار سپاس گزارم و از او میخواهم باز هم بر من منت گذارد و دوباره مرا در آن حال و هوا قرار دهد. عاجزانه از او که همیشه بهترین لحظات را در طول عمرم برایم رقم زده میخواهم حس بندگی و اطاعت را تا وقتی زنده ام و نفس میکشم در وجودم قرار دهد.
من همان دم که در بند توام آزادم
و حال شما رو دعوت میکنم به اعتکاف در سال آینده. امیدوارم شما نیز طعم شیرین بندگی و بازگشت به خود را در این سه روز بچشید.
#صفیهالماسی
#اعتکاف۱۴۰۲|جوشقانقالی👇
https://eitaa.com/joinchat/2700542645C4d93d984cf
هدایت شده از اعتکاف۱۴۰۳ | جوشقان قالی
#اعتکاف۱۴۰۳
#دلنوشته
بعد از چندین سال که غفلت کردم و بهونه های واهی آوردم که نمیتونم در مراسم اعتکاف شرکت کنم. امسال خیلی غیر منتظره قسمتم شد و درمراسم شرکت کردم. چقدر بعد از دو روز عبادت و نماز ودعا سبک شدم وانگار فارغ از همه شکایت ها و درد های دنیایی شدم .خدایا من که بنده سرتا پا گناهکار وخطا کارت هستم این حال رو دارم خوشا به حال بندگان بی ریا و خالص که چه حس وحالی دارند.ولی با اینکه خیلی خوشحالم و از ته دل شادمان که امسال تونستم بیام و اعتکاف رو از نزدیک حس کنم.ولی هرلحظه هم آه میکشم چرا چندسال از عمرم رو گذروندم و نتونستم متعکف شوم....خدایا بپذیر از بنده خطاکار و گناهکارت و عمری با عزت بده که بازهم این لحظه ها رو حس کنم...💔💔
ودرآخر عاجزانه از کسانی که دل نوشته بنده رو میخونن میخام اگر ...اگر... امکان داره فقط یکبار امتحان کنید ببینید چقدر روحتون جلا پیدا میکنه و چقدر خستگی های دنیوی از روح وجسم شما دور میشه....
واقعا شنیدن کی بود مانند دیدن
✍بینام
هدایت شده از اعتکاف۱۴۰۳ | جوشقان قالی
#اعتکاف۱۴۰۳
#دلنوشته
روز قیامت اگر یه کار باشه که بخام بهش افتخار کنم و باهاش پز بدم و سرم رو بالا بگیرم همین سه روزه ...
الان که تموم شده احساس میکنم که این چند روز خواب و رویا بوده
تازه امشب بیدار شدم
✍محمدحسین سبزواری
هدایت شده از اعتکاف۱۴۰۳ | جوشقان قالی
#اعتکاف۱۴۰۳
#دلنوشته
آمده ام ۳ روز با خدا خلوت کنم خوشحالم. احساس میکنم بزرگ شدهام. در اینجا همه با هم خوب و مهربان هستند. به هم کمک میکنند. «در اینجا فرصتی پیش میآید که به اشتباهاتمان فکر کنیم. یا اینکه تصمیم بگیریم بهتر زندگی کنیم. نوجوانان هم نیاز دارند گاهی با خدا حرف بزنند. اعتکاف راه صحبت کردن با خدا را نشانمان میدهد.
✍محمدعرفان ارسلان
هدایت شده از اعتکاف۱۴۰۳ | جوشقان قالی
#اعتکاف۱۴۰۳
#دلنوشته
به نام خداوند بخشنده مهربان که مهربانی او سراسر جهان را فرا گرفته و بخشندگی او زبان زد خاص و عام است.
اعتکاف فرصتی برای نزدیک شدن به خدا و دل کندن از لذت های مادی و خلوت با خداست.
این اولین حضور ما تو اعتکاف بود.اومدن ما به اعتکاف لطفی بود که خدا دقیقه آخر نصیب ما کرد.این عنایت هر چند دقیقه ی پایانی بود ولی برای ما بسیار خوشحال کننده بود.
زمانی که داشتیم از مدرسه برمیگشتیم به سمت خونه فهمیدیم که چند روزی تا اعتکاف مونده انگار كه قلب هامون به سمتش پر کشید،حال دیگه ای داشتیم و در پوست خودمون نمیگنجیدیم.
زمانی که پرس و جو کردیم به ما گفتند که زمان به پایان رسیده و دیگه نمیتونیم ثبت نام کنیم اما دل ما اجازه دست کشیدن نداد.با تحقیقاتی که انجام دادیم متوجه شدیم که تا دو ساعت دیگه امکان ثبت نام فراهم بود،با عجله به سمت محل ثبت نام رفتیم و ثبت نام کردیم.
وقتی که منتظر موعد حضور در مسجد بودیم،خوابمون نمی برد.
وقتی موعد رسید با عجله سحری هامون رو خوردیم و به سمت مسجد راهی شدیم و در مسجد حضور پیدا کردیم.
الان که این دلنوشته را مینویسیم سه روز از اعتکاف ما میگذرد و روز پایانی رو سپری میکنیم. در این سه روز به ما خیلی خوش گذشت و لحظاتی متفاوت را تجربه کردیم.اما علیرغم سختی هایی که وجود داشت،ما به مقصود نهایی که دل کندن از زندگی و نزدیکی به خدا بود،رسیدیم.
✍امیر لطفی/محمدحسین مصلحی