"ثم اهتديت"
"آنگاه هدایت شدم"
📚قسمت اول :
💠گذری کوتاه بر زندگی مولف:
هنوز از ياد نبردهام روزى را كه پدرم مرا با خود به مسجد محل برد كه در ماه رمضان نماز «تراويح» در آنجا برگزار مى شد. من آن روز ده سال بيش نداشتم كه او مرا به نمازگزاران معرفى كرد و آنان به من خوش آمد گفتند. از مدتها قبل مى دانستم كه معلّم قرآن، برنامۀ نماز تراويح خواندن مرا با جماعت براى دو شب يا سه شب فراهم كرده است. و عادت بر اين بود كه با ديگر كودكان محل، همراه با مردم نماز جماعت تراويح را بخوانم و منتظر شوم تا امام به نصف دوم قرآن يعنى سورۀ مريم برسد. و از اينكه پدرم كوشش زيادى داشت كه قرآن را در «مكتب» به ما بياموزد و در منزل توسط امام جماعت محل، شبها نيز درسهاى خصوصى تعليم قرآن فرا بگيرم كه آن امام جماعت مرد نابينائى از فاميلهاى ما و حافظ تمام قرآن بود و چون من در آن سنّ نوجوانى نيمى از قرآن را حفظ كرده بودم، معلّم قرآن مى خواست از اين راه، فضل خود را به ديگران بفهماند، و لذا مسائل تجويدى قرآن را با دقّت به من ياد داده بود و چندين بار از من ص: ۲۱ امتحان گرفته بود و پس از اطمينان از من و تمام شدن نماز-به امامت من-و تلاوت قرآن در جمع به بهترين نحوى كه پدرم و معلّمم از من توقّع داشتند، مورد اعجاب و خوشايند تمام حاضرين قرار گرفتم و معلّم را بر تعليم من ستودند و پدرم را تبريك گفتند و....
ادامه دارد...
#سیدمحمد_تیجانی_سماوی
#ثم_اهتدیت
#چگونه_مستبصر_شدم
#سدرةالمنتهی ↙️↙️↙️
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
"ثم اهتديت"
"آنگاه هدایت شدم"
📚قسمت دوم :
💠گذری کوتاه بر زندگی مولف:
همگان خداى را بر نعمت اسلام و بر «بركات شيخ» [۱] شكر گفتند. روزهائى را گذراندم كه هرگز فراموش شدنى نيست و از خاطرم بيرون نمى رود آن همه شهرت و نام آورى-پس از آن قضيه-كه از منطقه ما گذشته و آوازه اش به كلّ شهر رسيد و در هر صورت آن شبهاى رمضان، در زندگيم تأثير بسزائى گذاشت و مرا با دين، بيشتر آشنا ساخت كه تاكنون آثارش نيز موجود است، چرا كه هرگاه راههاى زياد مرا سردرگم مى سازند، يك نيروى خارق العاده اى در درونم احساس مى كنم كه مرا به راه مستقيم مى كشاند و هرگاه در خود احساس ضعف شخصيّت و پوچى زندگى مى نمايم، آن يادگارها مرا به والاترين درجات روحى بالا مى برند و در درونم نور ايمان را روشن مى سازند كه مسئوليت را هرچند بزرگ است، تحمّل كنم. و گويا آن مسئوليّتى كه پدرم يا در حقيقت معلّمم، به من واگذار نمود كه همان امامت و پيشنمازى مردم در آن سن نوجوانى بود، مرا وادار كرد چنين احساسى داشته باشم كه نسبت به آن درجه اى كه خود مايل بودم بدان برسم يا لااقلّ از من خواسته مى شد، خود را مقصّر بدانم.
----------
[۱]: مقصود از شيخ، پير طريقت صوفيان است كه خاندان مؤلّف در آن زمان پيرو او بودند.
ادامه دارد...
#سیدمحمد_تیجانی_سماوی
#ثم_اهتدیت
#چگونه_مستبصر_شدم
#سدرةالمنتهی ↙️↙️↙️
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
"ثم اهتديت"
"آنگاه هدایت شدم"
📚قسمت سوم :
💠گذری کوتاه بر زندگی مولف:
و بدين سان دوران كودكى و جوانى را در يك استقامتى نسبى گذراندم كه خالى از لهو و لعب نيز نبود و هرچند بيشتر با سادگى و تقليد همراه بود و همواره مورد عنايت خداوند بودم تا در ميان تمام برادرانم، شخصيّتى ص: ۲۲ استثنائى از نظر ادب و اخلاق و آرامش و پاكدامنى داشته باشم. و نبايد از ياد ببرم كه مادرم-خدايش رحمت كند-بيشترين تأثير را در زندگيم گذارد چرا كه ديدگانم را در حالى گشودم كه سوره هاى قرآن را به من ياد مى داد و همچنين نماز و طهارت را به من مى آموخت و بى نهايت به من اعتنا مى كرد زيرا من نخستين پسرش بودم و او در كنار خود، در همان خانه، زن ديگر (هوو) را مى ديد كه سالها از او بزرگتر بود و فرزندانى هم سن و سال او داشت، لذا او به پرورش و آموزش من خود را تسلّى مى داد، گويا با هوويش و فرزندان شوهرش در يك مسابقه شركت مى كرد. و همچنان نام «تيجانى» كه مادرم بر من نهاد،امتياز ويژه اى نزد تمام فاميل «سماوى» دارد كه طريقت «تيجانى» را براى خود برگزيدند و از آن روز كه يكى از فرزندان «شيخ احمد تيجانى» از الجزائر به شهر «قفصه» [۱] آمد و در منزل «سماوى» وارد شد و پس از آن بيشتر اهالى آن شهر خصوصا خانواده هاى دانشمند و ثروتمند، اين روش صوفيگرى را براى خود اختيار نموده و از آن تبليغ كردند،
---
[۱]: شهر قفصه از شهرهاى تونس و زادگاه مؤلف میباشد
ادامه دارد..
#سیدمحمد_تیجانی_سماوی
#ثم_اهتدیت
#چگونه_مستبصر_شدم
#سدرةالمنتهی ↙️↙️↙️
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
"ثم اهتديت"
"آنگاه هدایت شدم"
📚قسمت چهارم :
💠گذری کوتاه بر زندگی مولف:
و براى خاطر اين نام بود كه در ميان منزل سماوى كه بيش از بيست خانواده در آن سكونت داشتند، محبوبيّت ويژه اى پيدا كردم و همچنين خارج از آن منزل نيز، هركس كه با طريقت «تيجانى» برخوردى داشت مرا گرامى مى داشت، و بسيارى از پيرمردان نمازگزار كه در آن شبهاى ماه رمضان-كه ذكرش گذشت-دست و سر مرا مى بوسيدند و به پدرم تبريك مى گفتند، و به او يادآور مى شدند كه اينها همه از فيض بركات سرور ما «شيخ احمد تيجانى» است. ص: ۲۳ لازم به يادآورى است كه «طريقت تيجانى» در مراكش، الجزائر، تونس، ليبى، سودان و مصر رواج پيدا كرده و معتقدين به اين مكتب، به نحوى، تعصّب نسبت به مكتب خود دارند و لذا به زيارت هيچ يك از اولياى خدا جز شيخ احمد تيجانى نمى روند و بر اين عقيده اند كه تمام اولياء علم خود را از يكديگر اخذ كرده اند جز «شيخ احمد تيجانى» كه علم خود را مستقيما از پيامبر اكرم «ص» فرا گرفته هرچند ١٣ قرن از زمان نبوّت، فاصله دارد و روايت مى كنند كه شيخ احمد تيجانى همواره مى گفته كه پيامبر در بيدارى و نه در خواب نزد او آمده و معتقدند كه نماز كاملى كه شيخشان نگاشته، برتر است از چهل ختم قرآن. و براى اينكه از شيوۀ اختصار فراتر نرويم، به همين مقدار-راجع به تيجانيان-بسنده مى كنيم تا اينكه در جاى ديگر كتاب-به خواست خدا- از آنان يادى ديگر نمائيم.
ادامه دارد...
#سیدمحمد_تیجانی_سماوی
#ثم_اهتدیت
#چگونه_مستبصر_شدم
#سدرةالمنتهی ↙️↙️↙️
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
🌹هر روز یک قسمت
"ثم اهتديت"
"آنگاه هدایت شدم"
📚قسمت پنجم :
💠گذری کوتاه بر زندگی مولف:
من نيز مانند ديگر جوانان اين مرز و بوم، بر اين عقيده بزرگ شدم و همۀ ما بحمد اللّه مسلمان و از اهل سنّت و جماعتيم و همه بر مذهب امام مالك ابن انس مى باشيم ولى از نظر روش تصوّف، اختلاف زيادى با ديگر صوفيها كه در شمال آفريقا بسيار هستند، داريم چرا كه تنها در شهر «قفصه» گروه هاى تيجانى، قادرى، رحمانى، سلامى و عيساوى وجود دارد و هريك داراى پيروان و علاقمندانى است كه چكامه ها، ذكرها، دعاها و وردهاى مخصوص به خود از بر دارند و در مجالس و محافل بمناسبت ازدواج يا ختنه كنان يا پيروزى يا نذرها مى خوانند و بر پا مى كنند. و هرچند داراى برخى مسائل منفى نيز هست ولى توانسته است نقش بزرگى را در نگهدارى و احياى شعائر دينى و احترام به اولياء و برگزيدگان ايفا نمايد.
🕋زيارت خانه خدا
هيجده ساله بودم كه «انجمن ملّى پيشاهنگى تونس» مرا براى شركت در «نخستين كنفرانس پيشاهنگى عربى و اسلامى» كه در مكۀ مكرّمه برگزار مى شد، برگزيد و من يكى از شش نفرى بودم كه از كلّ تونس انتخاب شديم، من خودم را كوچكترين و كم سوادترين اعضاى هيئت اعزامى مى دانستم زيرا دو تن از آنان عبارت بودند از مديران مدارس و سوّمى استاد در پايتخت و چهارمى خبرنگار و پنجمى را كه نمى دانستم چه شغلى داشت اما از خويشان «وزير آموزش ملى» در آن دوران بود.
ادامه دارد...
#سیدمحمد_تیجانی_سماوی
#ثم_اهتدیت
#چگونه_مستبصر_شدم
#سدرةالمنتهی ↙️↙️↙️
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
"ثم اهتديت"
"آنگاه هدایت شدم"
📚قسمت ششم :
💠گذری کوتاه بر زندگی مولف:
🕋زیارت خانه خدا
سفر ما بصورت غير مستقيم بود يعنى نخست وارد «آتن» پايتخت «يونان» شديم و سه روز در آنجا مانديم، سپس به «عمان» پايتخت «اردن» سفر كرديم و در آن ديار، چهار روز اقامت گزيديم و پس از آن بود كه به سوى «عربستان سعودى» مسافرت كرده و در كنفرانس شركت جسته و مناسك حج و عمره را بجاى آورديم. هرگز احساس درونيم قابل توصيف نيست هنگامى كه براى نخستين بار وارد خانۀ خدا مى شدم، قلبم به شدّت مى زد گوئى مى خواست از درون سينهام بيرون آيد و پرواز كند تا با ديدگان حقيقى اش اين خانۀ «عتيق» را كه مدّتها خوابش را مى ديد، بنگرد، اشكهايم سيل آسا مى ريخت كه پنداشتى هرگز باز نمى ايستد و چنين تصوّر كردم كه فرشتگان مرا بالاتر از سر زائران به پشت بام خانۀ كعبه مى برند و از آنجا نداى «اللّه» را پاسخ مى گويم «لبيك اللّهم لبّيك»، اين بنده تو به سويت ص: ۲۵ آمده است، و چون صداى لبّيك حاجيان بگوشم مى رسيد نتيجه گرفتم كه لا بد اينها عمر خود را سپرى كرده اند و اكنون آماده شده و پولى گرد آورده و بدين مكان مقدّس روى آورده اند، ولى من نه آمادگى داشتهام و نه آگاهى از اين سفر، و يادم مى آيد كه پدرم آنگاه كه بليطهاى هواپيما را ديد و مطمئن شد من به سوى خانۀ خدا پرواز مى كنم،...
ادامه دارد...
#سیدمحمد_تیجانی_سماوی
#ثم_اهتدیت
#چگونه_مستبصر_شدم
#سدرةالمنتهی ↙️↙️↙️
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
"ثم اهتديت"
"آنگاه هدایت شدم"
📚قسمت هفتم :
💠گذری کوتاه بر زندگی مولف:
🕋زیارت خانه خدا
با بوسه وداع به من همى گفت: «مبارك باد بر تو اى فرزندم، خدا خواست پيش از من و در سنين جوانى به مكّه روى و حجّ خانۀ خدا را بجاى آورى، چرا كه تو فرزند مولاى من احمد تيجانى هستى. از خدا بخواه مرا مورد آمرزش خويش قرار دهد و توفيق حجّ و زيارت خانه اش را به من عطا فرمايد». ازاين روى مى پنداشتم كه خداوند، خود مرا خواسته و با عنايتهاى بى پايانش احاطه كرده است و به آن مقام والائى رسانده كه بسيارى در حسرت و اميد رسيدن به آنجا جان مى دهند، پس كيست سزاوارتر از من به لبّيك گفتن و نداى الهى را پاسخ دادن، و بدين سان بسيار طواف مى كردم و زياده از حدّ نماز و سعى بجاى مى آوردم و حتى بيش از همه، از آب زمزم مى نوشيدم و بر فراز كوهها بالا مى رفتم تا خود را قبل از اعضاى هيئت اعزامى به «غار حرا» برسانم و گويا خود را در دامن پيامبر «ص» احساس مى كردم كه دارم از بوى عطر انفاس قدسيه اش لذّت مى برم. آه! چه چشم اندازها و منظره هائى كه تأثيرى شگرف در نفس من گذاشت و هرگز زدوده نخواهد شد. عنايت ديگر پروردگار به من اين بود كه هركس از هيئت هاى اعزامى مرا مى ديد به من اظهار محبّت و علاقه مى نمود و آدرسم را براى نامه نويسى و مكاتبه درخواست مى كرد و همچنين دوستان همسفرم به من محبّت مى ورزيدند؛..
ادامه دارد...
#سیدمحمد_تیجانی_سماوی
#ثم_اهتدیت
#چگونه_مستبصر_شدم
#سدرةالمنتهی ↙️↙️↙️
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
"ثم اهتديت"
"آنگاه هدایت شدم"
📚قسمت نهم :
💠گذری کوتاه بر زندگی مولف:
🕋 زیارت خانه خدا
و بى اختيار مواجه شدم با آن استقبال عظيمى كه پدرم برايم فراهم آورده بود، چه اينكه بسيارى از مردم در فرودگاه منتظر قدومم بودند و پيشاپيش آنها رهبر طريقت عيساوى و رهبر تيجانى و رهبر قادريان با تار و طنبور به چشم مى خوردند. مرا با هلهله و تكبير در خيابانهاى شهر مى گرداندند و به هر مسجدى كه مى رسيديم، چند لحظه اى بر عتبۀ مسجد مى ايستاندند تا مردم به ديدار و معانقهام بشتابند بويژه پيرمردان و ريش سفيدان شهر كه از شدّت شوق ص: ۲۷ ديدار خانۀ خدا و زيارت مرقد پيامبر اكرم «ص»، مرا غرق بوسه مى كردند، خصوصا كه تا آن روز هيچ حاجى به سنّ و سال من نديده بودند و در «قفصه» چنين چيزى را سراغ نداشتند. شيرين ترين روزهاى عمرم را در آن ايّام گذراندم؛ همواره شخصيتها و بزرگان شهر به منزل ما مى آمدند و تبريك مى گفتند و برايم دعا مى كردند و بسيارى از من مى خواستند كه «سوره فاتحه» و دعا در حضور پدرم بخوانم و من گاهى خجالت مى كشيدم و گاهى هم تشويق مى شدم. و يادم نمى رود كه هرگاه زيارت كنندگان مى رفتند، مادرم بخور مى آورد و اسپند دود مى كرد كه مرا از ديدگان حسودان دور سازد و مكر شياطين را برطرف نمايد. پدرم سه شب متوالى به عنوان و ليمه به پيشگاه حضرت تيجانى، گوسفند سر مى بريد و مردم را اطعام مى كرد...
ادامه دارد...
#سیدمحمد_تیجانی_سماوی
#ثم_اهتدیت
#چگونه_مستبصر_شدم
#سدرةالمنتهی ↙️↙️↙️
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
"ثم اهتديت"
"آنگاه هدایت شدم"
📚قسمت دهم :
💠گذری کوتاه بر زندگی مولف:
🕋 زیارت خانه خدا
و مردم از هر مطلب كوچك و بزرگى از من مى پرسيدند و معمولا پاسخهايم پر بود از تقدير و احترام فوق العادۀ سعوديها و خدمات آنان در نشر اسلام و يارى مسلمين!!!. مردم شهر مرا «حاجى» لقب دادند و از آن روز هرجا اين نام برده مى شد، ذهنها فقط متوجّه من مى گشت و پس از آن پيوسته معروف تر و مشهورتر مى شدم خصوصا در ميان افراد متديّن مانند گروه «اخوان المسلمين» و من هم وظيفه خود مى دانستم كه به مسجدها سر بزنم و مردم را از بوسيدن ضريحها و دست كشيدن بر چوبها منع كنم و آنان را با تمام توان قانع سازم كه اين كارها شرك است. و بدين سان فعاليّت من بيشتر و بيشتر مى شد تا آنجا كه گاهى قبل از خطبه امام در روزهاى جمعه در مساجد، درس مى دادم و از «مسجد ابو يعقوب» به «مسجد بزرگ» منتقل مى شدم، زيرا نماز در وقتهاى متفاوت در اين مساجد برگزار مى شد، مثلا اگر در آن مسجد نماز ظهر مى خواندند، در مسجد ديگر نماز عصر در همان وقت خوانده مى شد. و غالبا به مجالس درس دين روزهاى يكشنبه من، بيشتر شاگردان دبيرستانى مى آمدند كه من در آن دبيرستان، درس «تكنولوژى» و «مقدمات تكنيك» تدريس مى كردم و از درس من خيلى خوششان مى آمد و محبّت و تقديرشان نسبت به من افزونتر مى گشت.....
ادامه دارد...
#محمد_تیجانی_سماوی
#ثم_اهتدیت
#چگونه_مستبصر_شدم
#سدرةالمنتهی ↙️↙️↙️
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
"ثم اهتديت"
"آنگاه هدایت شدم"
📚قسمت یازدهم :
💠گذری کوتاه بر زندگی مولف:
🕋 زیارت خانه خدا
زيرا من از وقت خود بيشترين مايه را مى گذاشتم كه از افكار و اذهانشان، ابرهاى انديشه هاى استادان فلسفه الحادى و مادى و ماركسيستى را بزدايم، و چه بسيار بودند اينان! به هرحال بچهها با بى تابى منتظر وقت درسهاى دينى بودند و برخى از آنها به منزل، نزد من مى آمدند و من هم براى اينكه خود را آماده پاسخگوئى كرده باشم، كتابهاى مذهبى زيادى خريده بودم و به خوبى مطالعه كرده بودم تا آمادگى لازم را براى پاسخ دادن به سئوالهاى گوناگون داشته باشم. و ضمنا در آن سالى كه به حج رفتم، با ازدواجم، نيمى از دينم را نگه داشتم چرا كه مادرم-خدايش رحمت كند-خيلى مايل بود پيش از مرگ، مرا داماد كند زيرا او تمام فرزندان شوهرش را بزرگ كرده بود و در مراسم ازدواجشان حاضر شده بود و اكنون تنها آرزويش اين بود كه دامادى مرا نيز جشن بگيرد و خداوند آرزويش را برآورده كرد و من دستورش را اطاعت كردم و با دخترى كه تا آن روز او را نديده بودم، ازدواج كردم و مادرم نيز پس از حضور در جشن ولادت اولين و دومين پسرم، درگذشت در حالى كه از من راضى و خشنود بود و پدرم دو سال پيش از آن، بدرود حيات گفت در حالى كه حج خانۀ خدا را بجاى آورد و دو سال قبل از وفاتش، توبۀ كاملى انجام داد...
ادامه دارد...
#سیدمحمد_تیجانی_سماوی
#ثم_اهتدیت
#چگونه_مستبصر_شدم
#سدرةالمنتهی ↙️↙️↙️
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
"ثم اهتديت"
"آنگاه هدایت شدم"
📚قسمت دوازدهم :
💠گذری کوتاه بر زندگی مولف:
🕋 زیارت خانه خدا
در آن دوران كه مسلمانان و اعراب رنج شكست در جنگ با اسرائيل را مى كشيدند، انقلاب ليبى به پيروزى رسيد و يك جوان به رهبرى ص: ۲۹ انقلاب انتخاب شد كه به نام اسلام سخن مى گفت و با مردم در مسجد، نماز جماعت مى خواند و نداى آزادى قدس سر مى داد كه اين امر مرا به وى جذب كرده بود همچنان كه بسيارى از جوانان مسلمان در كشورهاى عربى و اسلامى، شيفته او شده بودند، و ازاين روى بر آن شديم كه يك مسافرت فرهنگى به ليبى تنظيم كنيم و چهل نفر از معلّمين را جمع كرده و با هم به زيارت كشور برادر ليبى، در آغاز پيروزيش، رفتيم. و پس از بازگشت خيلى خرسند و اميدوار به آينده اى بوديم كه به صلاح امت عربى و اسلامى در جهان بود.
در طول سالهاى گذشته، نامه هاى محبّت آميزى با برخى از دوستان ردوبدل مى شد و با بعضى از آنها بقدرى علاقه و صميميّت داشتيم كه از من با اصرار مى خواستند به زيارتشان بروم. من هم خود را آماده يك مسافرت طولانى كه تمام مدّت تعطيلى تابستان را در بر مى گرفت، نمودم و برنامهام اين بود كه از راه خشكى، از ليبى گذشته به مصر روم و سپس از راه دريا به لبنان و آنگاه به سوريه، اردن و عربستان و آنجا بيش از جاهاى ديگر مورد نظرم بود كه هم مى خواستم عمره را بجاى آورم و هم تجديد عهدى با وهّابيت بنمايم؛....
ادامه دارد...
#سیدمحمد_تیجانی_سماوی
#ثم_اهتدیت
#چگونه_مستبصر_شدم
#سدرةالمنتهی ↙️↙️↙️
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
"ثم اهتديت"
"آنگاه هدایت شدم"
📚قسمت سیزدهم :
💠گذری کوتاه بر زندگی مولف:
🕋 زیارت خانه خدا
همان وهّابيّتى كه خود مبلّغ و مروّج آن در ميان توده هاى محصلين مدارس و در مساجدى كه «اخوان المسلمين» بيشتر رفت و آمد داشتند، بودم. آوازۀ من از شهر خودم فراتر رفته و به شهرهاى مجاور رسيده بود و چه بسا مسافرينى كه نماز جمعه مى خواندند و به يكى از مجالس درس و موعظهام حاظر مى شدند و از جامعه خود مطالبى مى گفتند. و سخن به «شيخ اسماعيل هادفى» رسيد، همو كه بنيان گذار يكى از طريقه هاى معروف متصوّفه در شهر «توزر» پايتخت «جريد» و مسقط الرأس شاعر معروف تونس «ابو القاسم الشابى» بود. و اين شيخ، پيروان و مريدانى در ص: ۳۰ سراسر تونس و خارج از تونس در ميان كارگران-حتى در فرانسه و آلمان- داشت. او از من دعوت كرد كه به ديدارش روم. دعوت او از راه نمايندگانش در «قفصه» بود كه نامه بلند و بالائى به من نوشته بودند و از خدمات من نسبت به اسلام و مسلمين، سپاس فراوان كرده بودند و ادّعا داشتند كه اين همه خدمت، پشيزى نزد خدا ارزش ندارد، مگر اينكه از طريق يكى از شيوخ عرفا باشد. اينها معتقدند به يكى از احاديث! -كه نزد خودشان مشهور است-و در آن مى گويد: «هركس شيخى ندارد، پس شيخ او شيطان است». و همچنين به من گوشزد مى كردند كه: بايد يكى از مشايخ متصوّفه، اشتباهاتت را تصحيح كند وگرنه نيمى از علمت ناقص است و آنگاه به من بشارت مى دادند
ادامه دارد...
#سیدمحمد_تیجانی_سماوی
#ثم_اهتدیت
#چگونه_مستبصر_شدم
#سدرةالمنتهی ↙️↙️↙️
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/1790967818C763ece4c90
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─