هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
قسمت پنجم: #اینک_شوکران بعد از جنگ ،غیر از ترکش هایی که با جراحی از تن منوچهر خارج شده بود بیشتر ا
قسمت ششم:
#اینک_شوکران
بعد ازشهادتش تا چند وقت فریزر ما پر پیاز سرخ کرده بود.
اواخر به من می گفت:
فرشته، این پیاز ها خوردن داره چون با اشک چشم های تو قاطی شده!!!
همیشه به خدا می گفتم:
خدایا! من تحمل هر سختی رو دارم غیر از نبودن منوچهر، منوچهر رو از من نگیر!
همیشه دعا می کردم #شهید_نشه.
شب آخر به من گفت:شاید مردم به امثال من مدیون باشن اما ماها خیلی به شما بدهکاریم، خیلی به خاطر من سختی کشیدی.
گفت: فرشته من یه معامله ای با خدا کردم، حالا اون معامله کامل شده.
فقط تو #مانع_شهادت منی،
از من دل بکن!!😔
👈 تو راضی بشی من دیگه شهید می شم! گفتم:این حرف ها چیه منوچهر؟
ما همه سختی ها رو با هم گذروندیم این یکی رو هم می گذرونیم.
گفت:نه فرشته!دیگه خسته شدم!😔
منوچهر فقط
از #دولت و #مسئولین دلگیر نبود،
#بی_وفایی مردم عذابش می داد!
می گفت: فکر نمی کردم مردم به این زودی بهمان پشت کنند!
می گفت:
چرا برای مردم سهمیه فرزندان شهید مشغولیت است
❌ ولی سهمیه ورزشکاران مشغولیت نیست؟!!
چرا مردم از دیدن عکس شهدا خسته می شوند ❌ولی از دیدن عکس ورزشکاران نه؟!
مگر ما کمتر از ورزشکاران برای این پرچم زحمت کشیدیم؟😔
کمتر از اون ها باعث سرافرازی ایران شدیم؟😔
گفت: فرشته خستــــــــــــه ام! 😓
اگر تو راضی بشی من می رم!
گفتم:آخه چطور؟
چطور از تو دل بکنم؟؟
تو همه زندگی منی،
من فقط یاد گرفتم به تو دل ببندم،
دل کندن رو یادم ندادی منوچهر!!
ولی به خودم گفتم: این خود خواهیه.
تو که ادعای عاشقی می کنی،
حاضری منوچهر باشه، ولی درد بکشه؟
به خدا گفتم: خدایا! من می خوام منوچهر راحت باشه.
اما خودم رو گول می زدم، چون می دونستم راحتی منوچهر تو این دنیا امکان نداره.
👈راضی شدم به رفتنش،
❌ اما هنوز هم نمی فهمم چطور؟؟؟!!!
آخه نمی تونستم دوریش رو تحمل کنم، هنوز هم بعد از این همه سال نمی توانم!!!!!!!
می گفت: وقتی من را گذاشتید توی قبر،
یک مشت خاک بپاش به صورتم
پرسیدم چرا؟
گفت: برای اینکه به خودم بیایم و ببینم دنیایی که بهش دل بسته بودم و به خاطرش معصیت می کردم یعنی: همین.
#پایان..
#اینک_شوکران
#شهید_دفاع_مقدس_منوچهر_مدق
┄┅═══🍃🌼🍃═══┅┄
🔅روز ها گذشت تا ایام انقلاب رسید
در روز های انقلاب چهار روز از ابراهیم
خبری نبود تا اینکه بعد از پیروزی
انقلاب ابراهیم برگشت.
⁉ وقتی سؤال کردم کجا بودی ؟
گفت : توی درگیرهای خیابانی همراه
رفقا بودیم در تصرف پادگان عشرت آباد
ولیعصر (عج) فعلی
همراه با جواد آرادنی بودم.
جواد هم وزن من و حریف کشتی من در
باشگاه ابومسلم بود.
🔹 پسر بسیار خوبی که قدرت بدنی
بالایی داشت .
در حین درگیری و تیر اندازی یک گلوله
ژ۳ به کتف چپ جواد خورد و از کتف راست
او بیرون زد!
🚧 بعد از تصرف پادگان پیکر او را به
پزشکی قانونی بردم.
🏥 در پزشکی قانونی شاهد بودم که
تعداد زیادی شهید با بدن های متلاشی
وجود دارد و کسی جرات نزدیک شدن و انجام کارهای شهدا را ندارد.
✔ لذا ماندم و مشغول مرتب کردن اوضاع شدم برخی جنازه ها سوخته برخی مجهول الهویه بودند که باید تحقیق می کردیم...
و خانواده آن ها را پیدا می کردیم کسی هم نبود که این کارها را انجام دهد .
📌 ابراهیم ادامه داد : انقلاب پیروز شده بود
و کارهای نظامی کم شده این کار از دست ما
بر می آمد .
📚سلام بـر ابـراهیـم ۲
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
.
بغض کرده بود.
از بس گفته بودند: #بچه است، زخمی بشود آه و ناله میکند و #عملیات را لو میدهد!
شایدهم حق داشتند.
نه #اروند با کسی #شوخی داشت، نه عراقیها.
اگر عملیات لو میرفت، #غواصها (که فقط یک چاقو داشتند) قتل عام میشدند
.
#فرمانده که بغضش را دید و اشتیاقش را، موافقت کرد.
.
.
بغض کرده بود.😢
توی گل و لای کنار اروند، در ساحل #فاو دراز کشیده بود.
.
جفت پاهایش زودتر از خودش رفته بودند.😔
یا کوسه برده بود یا #خمپاره...!😪
.
دهانش را هم پر گِل کرده بود تا عملیات را لو ندهد...😭
.
بچه بود
بچهای بزرگ...😔
.
🌺هدیه به روح تمام شهدا #صلوات🌺
.
.
#شهدا_شرمنده_ایم 😔🌷
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🍃🌹پسرک فلافل فروش🌹🍃 🔻قسمت نود و سه ✳در يكي از روزهاي درگيري، يكي ازنيروهاي داعش خودش را تا نزديك
🍃🌹پسرک فلافل فروش🌹🍃
🔻قسمت نود و چهار
💟براي قبر هم كه قبال با يك شيخ نجفي صحبت كرده بود و يك قبر در ابتداي وادي السلام از او گرفته بود. برخي دوستان هادي را بارها در كنار مزار خودش ديده بودند كه مشغول عبادت و دعا بود‼
✳هادي تكليف همه ي امور دنيايي خودش را مشخص كرد و آماده ي سفر وقتي به جاي مهمي مي رفت، بهترين لباس هايش را مي پوشيد. معمولابراي سفر آخر هم بهترين لباس ها را پوشيد و حركت كرد...
⭕برادر حمزه عسگري از دوستان هادي و از طالب ايراني نجف مي گفت:صورت هادي خيلي جوش مي زد. ازدوران جواني دنبال دوا درمان بود. پيش يكي دو تا دكتر در ايران رفته بود و دارو استفاده كرد، اما تغييري در جوش هاي صورتش ايجاد نشد.
🔗شب آخر ديدم كه با آن پيرمرد نابينا خداحافظي مي كرد. پيرمرد باصفايي كه هر شب منتظر بود تا هادي به دنبال او بيايد و به مسجد بروند.آخر شب بود كه با هم صحبت كرديم. هادي حرف از رفتن و شهادت زد.
🔳بعد گفتم: راستي ديگه براي جوشهاي صورتت كاري نكردي؟هادي لبخند تلخي زد و گفت: يه انفجار احتياجه كه اين جوشهاي صورت ما رو نابود كنه!
✂دوباره حرف از شهادت را ادامه داد. من هم به شوخي گفتم: هادي تو شهيد شو، ما برات يه مراسم سنگين برگزار مي كنيم.
🌀بعد ادامه دادم: يه شعر زيبا هست كه مداحها مي خونن، ميخوام توي تشييع جنازه تو اين شعر رو بخونم.هادي منتظر شعر بود كه
گفتم: جنازه ام رو بيارين، بگيد فقط به زير لب حسين ... هادي خيلي خوشش آمد.
🎤 عجيب بود كه چند روز بعد درست در زمان تشييع، به ياد اين مطلب افتادم. يكباره مداح مراسم تشييع شروع به خواندن اين شعر زيبا كرد.
********************************
🔶شكستهاي پي درپي باعث شده بودكه توان نظامي داعش كم شود. آنها در چنين مواقعي به سراغ نيروهاي انتحاري رفته و يا اينكه خود را در ميان زنان و كودكان مخفي مي كنند.
🔘آن روز هم نيروهاي مردمي بلافاصله با خودروهاي مختلف به سوي مناطق درگيري اعزام شده و با پشتيباني سلاحهاي سنگين مشغول پيشروي و پاكسازي مناطق مختلف بودند.
🌟نزديك ظهر روز يكشنبه ۲۶ بهمن۱۳۹۳بود كه هادي به همراه ديگر دوستان و فرماندهان عملياتي، پس از ساعتي جنگ و گريز، به روستاي مکيشفيه در بيست كيلومتري سامراوارد شدند.
🔆ساختمان كوچكي وجود داشته كه بيست نفر از نيروهاي عراقي به همراه هادي به داخل آن رفته تا هم استراحت كنند و هم براي ادامه كار تصميم بگيرند.
⚠بقيه ي نيروها نيز در اطراف روستا حالت تدافعي داشته و شرايط دشمن را تحت نظر داشتند.
📌درگيريها نيز به طور پراكنده ادامه داشت.
هنوز چند دقيقه اي نگذشت كه يك بولدوزر از سمت بيرون روستا به سمت سنگرهاي نيروهاي مردمي حركت كرد. بدنه ي اين بولدوزر با ورقهاي آهن پوشيده شده و حالت ضد گلوله پيدا كرده بود.
📚برگرفته از کتاب شهید هادی ذوالفقاری
هدایت شده از کف خیابان🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اولین_انتشار🌺🍃
#اربعین
مداحی شهید حسین معزغلامی درنجف(درخانه یکی از اهالی نجف)
برمشامم میرسد هرلحظه بوی کربلا
🍃🌸در محضر شهید
▫کف اتاق توے یکے از خانه هاے گلے
سوسنگرد نشسته بود سه نفر به
زحمت جا مےشدند.
📈 هم نقشه پهن بود جلوش.
هم گوشی بےسیم روے شانهاش به
توپخانه گرا مےداد.
هم روے نقشه کار مےکرد...
💧به کنارے اش سفارش کرد آب یخ به
بسیجیها برساند....
به یکے سفارش الوار مے داد برای
سقف سنگرها....
🍞گاهے هم یک تکه نان خالے
برمیداشت مےخورد.
#شهید_حسن_باقرے🌷
🌷 #شهید_نور_علی_شوشتری
🔰شهید راه #وحدت
🍃ولادت : ۲۷/۲/۱۲ - سر ولایت نیشابور
🍂شهادت: ۸۸/۷/۲۶ - منطقه پیشین چابهار،حمله تروریستی
🍁آرامگاه: مشهد _ بهشت رضا علیه السلام
💠فرازی از وصیت نامه:
🔹دیروز از هرچه بود گذشتیم، امروز از هرچه بودیم گذشتیم.
🔸آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز.
🔹دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود.
🔸جبهه بوی ایمان میداد و اینجا ایمانمان بو میدهد.
🔹آنجا بر درب اتاقمان مینوشتیم یاحسین فرماندهی از آن توست؛ الان مینویسیم بدون هماهنگی وارد نشوید.
🔸الهی نصیرمان باش تا بصیرگردیم، بصیرمان کن تا از مسیر برنگردیم.
✅آزادمان کن تا اسیر نگردیم.
هدایت شده از هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
❤️ #قرار_عاشقی ❤️
قرائت دعای فرج به نیابت از
شــهید ابــراهیم هــادی🌹
⏰ قرار هرشب
✳️بخوانید و به اشتراک بگذارید
🇮🇷 @seedammar
#هر_روز_یک_ایه_نور
📖 فَسَتَذْكُرُونَ مَا أَقُولُ لَكُمْ ۚ وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ
💠 پس به زودى آنچه را به شما مىگويم به ياد خواهيد آورد. و كارم را به خدا مىسپارم؛ خداست كه به [حال] بندگان [خود] بيناست.»
#سوره_غافر_آیه_۴۴
#تفسیر_صفحه_۴۷۲
🔑 توكّل بر خداوند و تفويض كارها به او، پاسخ سريع الهى را به دنبال دارد.
هدایت شده از هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
Ahd.mp3
2.07M
دعای عهد
@seedammar
#کانال_ابراهیم_هادی_هادی_دلها
هدایت شده از هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
Ziyarat-Ashura-Halawaji.mp3
15.21M
زیارت عاشورا
با صدای دلنشین اباذر حوائجی
قرار هروز صبح😊🌹
@seedammar
#کانال_ابراهیم_هادی_هادی_دلها
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
و عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ