eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
2.4هزار دنبال‌کننده
19.3هزار عکس
10.5هزار ویدیو
143 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر ۵ #صلوات #خادم👇🏻 @Mousavii13 #تبادل @Mousavii7 #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🌹🕊🌷🕊🌹🥀 رابطہ ایشان با من و بچہ ها بسیار عالی بود و از این حیث در فامیل زبانزد بودند . در این ۱۵ سالی ڪہ ڪنار زندگی ڪردم هیچوقت احساس سختی نڪردم ؛ البتہ دشواری هایی بود اما همیشہ با یڪ نگاه مهربان با یڪ تشڪر همہ خستگی را از تنم بیرون می ڪرد . در حالی ڪہ خیلی دیر بہ خانہ می آمد ، اما باز هم با بچہ ها بازی می ڪرد مخصوصا با ابوالفضل . هیچوقت نمی گفت خستہ ام و همیشہ خستگی را پشت در خانہ می گذاشت و می آمد داخل ڪہ مبادا ما اذیت بشیم . همیشہ صبور و خونسرد بود . آرامش خاصی داشت . وقتی سفره پهن بود در حضور مهمان از من تشڪر می ڪرد و همین خستگی را از تنم در می آورد . می گفت من عاشق این زندگی ام . یڪ نظامی خشڪ نبود . متین و آرام بود و هیچ وقت عصبانی نشد . خودش می گفت چون عاشق اهل بیت هستم در رفتار با خانواده ام از آنها الگو می گیرم . شادی روح و 🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 نمی دونم این اسمش چی بوده چند تا داشته ، کی بوده ولی دم گرم که تا لحظه آخر موندن و ندادن شادی روح و
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 در سال 63 از طرف لشگر25 کربلا به پايگاه اعزام شديم لشگر 8 نجف اشرف چون قـرار بود بہ مقر منتقـل شويم حکـم را داشتيم و بر ما واجب نبود اما ڪسانے ڪہ در در پايگاه مےماندند مےبايست مےگرفتند از جملہ مسئولين ستاد و امام جماعت و مکبر كہ 13 ساله اے بود داشت. اهـواز بسيار گرم بود و حتے يڪ ساعت بدون نوشيـدن آب تحمل نبود. اواخر ڪه اهـواز برگشته بودم احساس ڪردم نصف گوشت اين آب شده است. در واقع از چهره اين (مکبر نماز خانه) متجلے بود و هر وقت ياد آن صحنه مےافتم و آن طاقت فرسا ، از خودم مےڪشم كہ چرا نمےتوانستيم بگيريم. راوی : شادی روح و
🥀🕊🌴🌹🌴🕊🥀 در روز ۱۲ فروردین ۱۳۳۴ ه.ش در شهرضا در خانواده ای مستضعف و متدین بدنیا آمد. او در رحم مادر بود كه پدر و مادرش عازم كربلای معلّی و زیارت قبر سالار و دیگر آن دیار شدند و مادر با تنفس شمیم روح بخش كربلا، عطر عاشورایی را به این امانت الهی دمید. در سایه محبّت های پدر ومادر پاكدامن، وارسته و مهربانش دوران كودكی را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد. در دوران تحصیلش از هوش و استعداد فوق العاده ای برخوردار بود و با موفقیت تمام دوران دبستان و دبیرستان را پشت سر گذاشت. هنگام فراغت از تحصیل به ویژه در تعطیلات تابستانی با كار و تلاش فراوان مخارج شخصی خود را برای تحصیل بدست می آورد و از این راه به خانواده زحمتكش خود كمك قابل توجه ای میكرد. او با شور ونشاط و مهر و محبت و صمیمیتی كه داشت به محیط گرم خانواده صفا و صمیمیت دیگری می بخشید. پدرش از دوران كودكی او چنین می گوید: هنگامی كه خسته از كار روزانه به خانه برمی گشتم، دیدن فرزندم تمامی خستگیها و مرارت ها را از وجودم پاك می كرد و اگر شبی او را نمی دیدم برایم بسیار تلخ و ناگوار بود. اشتیاق به قرآن و فراگیری آن باعث میشد كه از مادرش با اصرار بخواهد كه به او قرآن یاد بدهد و او را در حفظ سوره ها كمك كند. این علاقه تا حدی بود كه از آغاز رفتن به دبستان توانست قرائت كتاب آسمانی قرآن را كاملا فرا گیرد و برخی از سوره های كوچك را نیز حفظ كند. شادی روح و 🥀 🕊🌹
32.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 سالروز بمب گذاری حسینیه شهدای شیراز که تعدادی از اعضای کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز در این حادثه و شدند. شادی روح و 🥀 🕊🌹
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 رگ هاش پاره پاره شده بود و خونریزی شدیدی داشت. وقتی دکتر این مجروح رو دید به من گفت بیارمش داخل اتاق عمل. من به سر داشتم. دکتر اشاره کرد که رو در بیارم تا راحت تر بتونم مجروح رو جابه جا کنم... مجروح که چند دقیقه‌ای بود به هوش اومده بود، به سختی گوشه رو گرفت و بریده بریده گفت: "من دارم می‌رم تا تو رو در نیاری. ما برای اسلام داریم می‌ریم..." تو مشتش بود که شد... از اون به بعد تو سخت ترین شرایط هم رو کنار نگذاشتم... شادی روح و 🌴🕊🌹
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 اینگونه تصور می‌کردم که حاجی به ‌خاطر شناختی که از من دارد، همین الان خودکارش را در‌ می‌آورد و در حاشیه‌ی نامه به فرمانده گردان دستور می‌‌دهد تا انتقال من هرچه زودتر انجام بگیرد امّا برخلاف انتظار من، حاجی دست‌هایش را باز کرد و مرا در آغوش خود جای داد و گفت: «پسرم! برای چه احساس تنهایی می‌کنید. شما که تنها نیستید. چهار نفرید: خودتان، خدا و دو ملک آسمانی. تازه از همه مهمتر، در جای‌جای این منطقه فرشتگان روی زمین زندگی می‌کنند، امام زمان(عج) هم حضور دارند. یک رزمنده‌ی اسلام هیچ وقت نباید احساس تنهایی کند.» می‌خواستم چیزی بگویم که حاجی خودش را از آغوشم جدا کرد و کاغذ را به من برگرداند و گفت: «این را هم از من به یادگار به خاطرت بسپار. خدا همیشه با بنده‌اش است. خودش فرموده: اگر می‌خواهید با خدا صحبت کنید، نماز بخوانید. بله! نماز بخوانید و اگر می‌خواهید خدا با شما صحبت کند، قرآن تلاوت کنید.» با این حرف‌های آسمانی حاجی قوت قلب گرفته بودم، رفتم تا دست‌های حاجی را ببوسم که حاجی نگذاشت و دست‌هایش را کشید و سر مرا نوازش کرد و دوباره لب گشود: «پسرم! ما را هم فراموش نکنید. من از همه شما بچه‌های خوب و پاک که نزد خدا جایگاه خاصی دارید، التماس دعا دارم.» صفای حاجی مرا جذب کرده بود. نمی‌توانستم از حاجی دل بکنم. دیگر برایم سخت بود. ولی چاره‌ای نداشتم، باید بر‌می‌گشتم گردان مسلم امّا این‌بار احساس تنهایی نمی‌کردم. قوت قلب گرفته بودم. خداحافظی کردم و راه گردان را در پیش گرفتم. راوی : ابراهیم اسفنجاری شادی روح و 🌹 🕊🥀
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 فرمانده سپاه پاوه پس از پاکسازی جاده پاوه و استقرار در شهر غلامرضا به عنوان فرمانده سپاه معرفی شد و برادر احمد متوسلیان، فرماندهی عملیات را بر عهده گرفت. بر خلاف برادر احمد که اقتدار و سخت گیری اش معروف بود، غلامرضا به شوخ طبعی و ملایمت شهرت داشت. به راحتی با هر کس می جوشید و محبتش خیلی زود به دل می نشست. تنها کسی که به راحتی جرات می کرد با برادر احمد شوخی کند، همو بود و من متعجب بودم که با این اخلاق و روحیات، چگونه با برادر احمد چنین رفیق و همدم شده است؟ البته گه گاهی بر سر مسائلی دعوا می کردند ،اما خیلی زود دوباره با هم کنار می آمدند . غلامرضا زبان فصیح و شیوایی داشت، زمانی که احتیاج به سخنرانی، مذاکره، بحث و یا از این قبیل کارها بود، برادر احمد او را می فرستاد. هر وقت از غلامرضا علت این امر را می پرسیدم، بلند می خندید و می گفت: من چهره دیپلمات برادر احمد هستم . 🌹 🕊 شادی روح و 🥀 🕊🌹
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 جنایت‌کاران سازمان مجاهدین خلق ۳۹ سال قبل در چنین‌روزی یعنی ۲۲ اردیبهشت سال ۱۳۶۴، در اقدامی جنایت‌کارانه در خیابان ناصرخسرو تهران که محلی پرتردد در مرکز شهر است، بمبی را با قصد ایجاد رعب در مردم و مسئولان و ناامنی جامعه، در صندوق عقب یک پیکان کرمی‌رنگ جاسازی کرده و آن را منفجر کردند؛ بمبی که قدرت تخریبی آن به‌اندازه ۵۰ پوند تی. ان. تی بود و موجب ویرانی یک ساختمان دوطبقه و یک کارگاه تولیدی شد. در این جنایت منافقین که سرآغازی بر روند گسترش بمب‌گذاری‌ها در سال ۱۳۶۴ بود، ۹ نفر از هموطنان بی‌گناه به شهادت رسیده و ۴۵ نفر دیگر نیز مجروح شدند. از سویی دیگر نیز در این انفجار ۱۵ دستگاه اتومبیل در آتش سوخت و به ۲۵ مغازه آسیب وارد آمد. شادی روح و 🕊🕊🌹
🌴🥀🌹🕊🌹🥀🌴 بندها را آنقدر محكم بسته كه هنوز پاهايش در پوتين ها آماده مانده است... شادی روح و 🌹🌴🥀
🌹🕊🏴🌴🏴🕊🌹 مدتی بود که در میدان مین فکه، منطقه عملیاتی والفجر یک در حال تفحص بودیم اما از پیکر شهدا هیچ اثری نبود. عصر عاشورای سال ۱۳۷۳ یا ۷۴ بود. پکر بودم و به سمت ارتفاع ۱۱۲ همین طور راه می رفتم و به شهدا التماس می کردم که خودی نشان دهند. ناگهان در خاک های اطراف چیزی سرخ رنگ نظرم را جلب کرد. توجه که کردم به انگشتر می مانست. جلوتر که رفتم دیدم یک انگشت راست. دست بردم برش دارم که با کمال تعجب دیدم یک بند انگشت هم بدان متصل است. خاک های اطرافش را کندم . بچه ها را صدا کردم. علی آقا محمود وند و بقیه هم آمدند. یک استخوان لگن، یک کلاه خود آهنی و یک جیب خشاب پیدا کردیم. بچه ها یکی یکی می نشستند و بغض شان می ترکید. این انگشت و انگشتر پلی زده بوده با امام حسین (ع) در عصر عاشورا. روضه ای بر پا شد. شادی روح و 🏴🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷🏴