هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴 ⭕️ #سید_مجتبی_علمدار 🔶قسمت شصت و دوم 🔶 #بیمارستان روز دوشنبه نهم دیماه 1375 به آخر
🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾
⭕️ #سید_مجتبی_علمدار
🔶قسمت شصت وسوم
🔶 #دیالیز
قرار شد عصر روز بعد عملیات انتقال سید انجام شود. اما ساعت به ساعت
حال سید بدتر ميشد. همه برای سید ناراحت بودند. هر لحظه بیمارستان شلوغتر ميشد. مسئولان حفاظت بیمارستان کلافه شده بودند.
در همه جای بیمارستان عده ای نشسته بودند و مشغول دعا بودند.
صبح روز بعد، یعنی دهم دی ماه، پزشکان خون سيد را چك كردند. برای آنكه جواب آزمايشها دقيق باشد و اثر داروها بر سموم بهتر مشخص شود چند
نفر از دوستان نمونه خون را به آزمایشگاهی در بابلسر بردند.
فراموش نميکنم. می خواستند دوباره خون سيد را آزمايش كنند. اما ساعتی
قبل برای آزمايش خون، دفترچه سيد را برده بودند بابلسر. يكی گفت: دفترچه من همراهم است در آن بنويسيد.
به محض آنكه سيد متوجه شد اجازه نداد! با آن حال گفت: در نسخه آزاد بنويسيد، در دفترچه كسی ننويسيد.
گفتم: سيد جان فرقی نداره. آن موقع متوجه نبودم. نميفهمیدم برای چی سيد قبول نميكنه. هرچه اصرار كرديم، قبول نكرد. بالاخره دکتر آزاد نوشت.
باورم نميشد. در آن وضعيت و با آن حال، سيد مجتبی به چه نكته هايی دقت ميكرد.
لحظه به لحظه حال سيد بدتر ميشد. تنفس برای او مشكل شده بود.
نميتوانست دراز بكشد. روی تخت به حالت نشسته قرار گرفت. درد را در
چهره اش ميدیدیم.
نميدانم چگونه آن درد را تحمل ميكرد. با هر دم و بازدم كه به سختی انجام ميداد به جای آه و ناله، يا زهرا سلام الله و يا مهدی عج و يا حسين علیه السلام ميگفت. پزشک سید گفت: سموم به سرعت در حال پيشرفت است، فعلًا تا بخواهيد حرکت بدهید باید بَنِت را به ايشان وصل كنيم. تا قدری راحت تر او را منتقل كنيد، و داروها فرصت اثرگذاری بيشتری داشته باشند.
بنابراين، او را به بخش آی.سی.یو منتقل كردند. سيد حالت بيهوشی داشت.
در همان حالت نياز به دياليز هم پيدا كرد. بايد او را به بيمارستان فاطمه زهرا سلام الله ،كه فاصله زيادی با بيمارستان امام
داشت، ميبرديم تا دياليز شود.
علاوه بر فاصله زياد، ترافيك خيابان مابين اين دو بيمارستان هم سنگین بود.
ثانيه ها برای ما مهم بودند. بلافاصله با راهنمايی و رانندگی و بیمارستان مقصد
هماهنگی انجام شد.
سيد در حال بيهوشی کامل بود. ورودی ها به خيابان مسير به گونه ای بسته
شدند که آمبولانس به همراه كپسول اكسيژن كمتر از چند دقيقه به بيمارستان فاطمه زهرا سلام الله رسید.
صحنه عجیبی بود. صدها موتور و ماشین و حتی دوچرخه به دنبال آمبولانس در حرکت بود! مردم با تعجب به ما نگاه ميکردند.
وقتی سيد در حال دياليز شدن بود عده ای از دوستان و هيئتيها به نمازخانه
بيمارستان رفتند و زيارت عاشورا و نماز خواندند. حال و هوای خاصی همه جا
را فراگرفته بود.
بعد از دياليز وضع سيد خيلی بهتر شد. همه خوشحال بوديم. خدا رحمت كند
مادر بزرگوار سيد را! به همراه ديگر عاشقان سيد در بيمارستان شكلات پخش ميكردند. قرار شد روز بعد برای انتقال سید با هلیکوپتر اقدام کنیم.
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴