🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#شهدا
#ماه_مبارک_رمضان
نامه #سردار_شهید
#مهدی_خوش_سیرت
در ماه رمضان سال 1366به یکی از همرزمانش
اما برادرم چون وظیفه یک دوست آن است که از هر جهت مواظب دوستش باشد لذا من هم با همه بی لیاقتی خود چند نکته را متذکر می گردم و آن اینکه برادر ، ماه رمضان ، ماه قرآن است و شادابی دلهای بیدار با طراوت قرآن ، بلکه مهمتر از آن ، حیات ما قرآن است و با او بودن و پس هیچ وقت زندگی بدون قرآن را قبول مکن و در پناه قرآن زشتی ها را از خودمان دور کنیم و با توسل و تمسک به قرآن خوبی ها را در خود پرورش دهیم و بارور کنیم.
برادرم ؛ خیلی از برادران در موقعیت سنی شما ارتباط خوبی با قرآن و کتابهای خودسازی داشته اند و خوب از خودشان مواظبت می کردند اما همین که چند صباحی از عمرشان گذشت بی حال شدند و حال عبادت و مناجات و مطالعه کتب اسلامی را از دست دادند.
لذا مواظبت کن از حالات خودت تا دچار این کسالت روحی نشوی ، که ان شاءالله هیچ وقت نخواهد شد و این تذکرات به خودت قسم ، به خودم هست نه به تو. به هر حال از شما خیلی التماس دعا دارم."
راوی :
#همرزم_شهید
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹 🕊🥀
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
#شهدا
#ماه_رمضان
#شهید_مدافع_حرم
#جواد_محمدی
بعد از مراسم تشییع #شهید_مهدی_اسحاقیان
دو نفری زیر سایه دیوار گلزار #شهدای درچه نشستیم .
با شوخی به من گفت :
دعا کن در ماه رمضان #شهید نشوم و یا اگر #شهید شدم ، پیکرم را بعد از ماه رمضان بیاورند که مردم در گرما اذیت نشوند ...
صحبتش یک شوخی بود ولی درست سال بعد ، #جواد در ماه رمضان به #شهادت رسید و پیکرش جا ماند تا بعد از ماه مبارک
همینست دیگر ...
در ماه رمضان #شهید شد ...
اما طبق قراری ڪه با خدا داشت
پیڪرش بعد از ماه مبارک تفحص و تشییع شد .
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهـش_پر_رهرو
🌹 🕊🌷
🌹💐🕊🌺🕊💐🌹
#دمی_با_شهدا
#شهدای_ماه_رمضان
#شهید_والامقام
#حسین_غفاری_نژاد
#شهيد_غفاري_نژاد يکي از سربازان گمنام امام زمان (عج) و تنها فرزند پسر سردار سرتیپ محمد غفاری نژاد معاون سابق امنیتی انتظامی استان خراسان رضوی، در 26 مرداد 1389 و در ماه مبارک رمضان در جریان درگیری در عملیات آزادسازی گروگان از دست اشرار و تروریستها در زاهدان به #شهادت رسید.
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🥀 🕊🌹
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
گذری کوتاه بر زندگی
#شهيد_والامقام
#جواد_سلیمانی
جواد پس از #شهادت برادرش عباس، در سال ۱۳۶۱ به عضویت بسیج مسجد خندق آباد در آمد و الگوی خود را برادر #شهیدش عباس قرار داد.
او با ارتباط و انسی که با بسیجیان بویژه #شهید، #علی_اصغر_آل_آقا، معاون تخریب قرارگاه خاتم و #شهید_حجت_عراقی گرفته بود، در زندگی خودش تحول زیادی را ایجاد کرد.
#شهید_جواد_سلیمانی پس از طی آموزش در بسیج و پادگان امام حسین (ع) در حساس ترین مقطع جنگ تحمیلی عازم جبهه های حق علیه باطل شد. او در سال های ۶۳ و ۶۴ با #شهید_بروجردی در آستانه عملیات به جبهه رفت و پس از عملیات به تهران بازگشت.
از بهمن سال ۱۳۶۴ تا اسفند سال ۱۳۶۵ بغیر از مدت دو ماهی که بخاطر مجروحیت در بیمارستان بود، تمام مدت را بطور پیوسته در جبهه حضور داشت و در عملیات های والفجر۸ ، کربلای ۱ و کربلای ۵ شرکت کرده بود.
#جواد در عملیات کربلای ۵ در منطقه شلمچه بر اثر اصابت ترکش از ناحیه دست و پا مجروح می شود و پس از گذراندن مدت کوتاه نقاهت در حالی که دستش در گچ بود دوباره به جبهه برگشتند.
#شهید_سلیمانی عضو گردان کمیل از لشکر محمد رسول ا... (ص) بود و در عملیات تکمیلی کربلای ۵ در شلمچه شرکت می نماید که در این عملیات هنگام شلیک آرپی جی به سنگر تیربار دشمن، مورد هدف دشمن بعثی قرار گرفته و مجددا از ناحیه پا به شدت مجروح می گردد که در حال انتقال به عقب در اثر انفجار مین به برادر #شهیدش ملحق می شود.
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🥀 🕊🌹
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#عاشقانه_های_شهدا
.
#سردار_شهید
#حاج_حسین_بصیر
دریافت مژده #شهادت از امام حسین (علیه السلام)
#حسین برای #شهید شدن خیلی عجله داشت، می ترسید از قافله #شهدا جا بماند اما یک روزی حرفی عجیب زد.
می گفت: دیگر ترسی از #شهید شدن ندارم.
گفتم: تو که تا دیروز خیلی دلواپس بودی.
گفت: در عالم رؤیا رفتم سمت خیمه #امام_حسین (علیه السلام).
محافظش راه نداد
گفت: اگر سؤالی داری بنویس.
نوشتم آیا من #شهید می شوم.
جواب آمد که شما حتماً #شهید می شوید.
🌹 #سالروز_شهادت🕊
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#عاشقانه_های_شهدا
#سردار_شهید
#محسن_حاجی_بابا
فرمانده عملیات سپاه در غرب کشور
بعد از #شهادت رجایی و باهنر، #حاج_محسن خیلی ناراحت بود.
همان شب روی پشتبام خوابیده بودیم که ایشان رو به من گفت :
آرزو دارم من هم مثل آقای رجایی به #شهادت برسم و پیکرم #بسوزد .
خدا هم او را به آرزویش رساند و همانطور که دوست داشت به #شهادت رسید .
راوی :
#برادر_شهید
🌹 #سالروز_شهادت🕊
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹 🌴🥀
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#خاطرات_شهدا
#شهیدی_با_دو_مزار
#سردار_شهید
#محسن_حاجی_بابا
فرمانده عملیات سپاه در غرب کشور
بعد از #شهادت اخوی، من به همراه باقیمانده پیکرشان که کوچکتر از یک #کودک_دو_ساله بود، به تهران برگشتیم و ایشان را در قطعه ۲۶ بهشت زهرا (س) دفن کردیم، اما چند روز بعد که آقای خدابخش، مسئول پشتیبانی میرود تا ماشین سوخته آنها را بیاورد، متوجه میشود قطعههایی از پیکر یک #شهید زیر صندلی ماشین جامانده است.
از روی انگشتر برادرم متوجه میشوند که باقیمانده پیکر متعلق به اوست.
این انگشتر متعلق به #مادرمان بود که پیوند عاطفی زیادی بین ایشان و #حاج_محسن برقرار بود.
آن موقع #مادرمان به تازگی مرحوم شده بود و اخوی هم به خاطر علاقه زیادی که به مادر داشت، انگشترش را همیشه به دست داشت.
خلاصه بعد از شناسایی باقیمانده پیکر اخوی، ایشان را همان جا بر جاده (حد فاصل کل داوود و پادگان ابوذر) دفن میکنند.
الان آنجا یک یادمان درست کردهاند و هر سال راهیاننور به زیارت مزار ایشان میروند .
راوی :
#برادر_شهید
🌹 #سالروز_شهادت🕊
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹 🌴🥀
🥀💐🕊🌹🕊💐🥀
#شهیدانه
#زیباترین_شهادت
#ابراهیم مےگفت :
اگه جایے بمانی ڪہ
دست احدے بهت نرسہ
کسے تو رو نشناسہ
#خودت باشے و #آقا
#مولا هم بیاد سرتو روی دامن بگیره ،
این خوشگلترین #شهـادتہ ...
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌴 🕊🥀
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
#خاطرات_شهدا
#شهید_والامقام
#سیروس_میرحسنی
قبل از #شهادتش یه شب اومد خونه گفت خیلی دلم واسه #النا میسوزه، اگه من اتفاقی واسم بیوفته، تو مدرسه همه بچه ها میدون طرف باباشون، دختر من بابا نداره
دو ماه قبل از #شهادتش ریش گذاشته بود، هرچقدر بهش اصرار می کردم ریشاشو بزنه میگفت مگه ندیدی #شهیدا همشون ریش دارن، منم میخوام #شهید بشم، بعدا با شما مصاحبه میکنن شما باید بگین اینجوری میگفت اونجوری میگفت....
راوی:
#همسر_شهید
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🥀 🕊🌹
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#مثل_شهدا
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#حاج_احمد_کاظمی
صبح اول وقت، وارد مغازه شدم. بسم الله گفتم و نگاهی به چوب های کج و معوج تلنبار شده در گوشه مغازه انداختم. دست تنها بودم. کلی کار روی زمین مانده داشتم. برش و آماده کردن چوب ها وقت گیر بود. تو فکر بودم که رسید، ۸-۹ سالش بود گفتم:
می تونی کمکم کنی؟
چه کمکی؟
برش بزنی؟
آره اندازه کن تا ببرمشون
اندازه ها را خط می کشم، تو دقیق رو خط کشی ها برش بزن.
باشه، خیالت راحت، می تونم.
ته دلم قرص نبود. با رگه هایی از نگرانی، اره و چوب های بی زبان را دادم دست احمد و از مغازه بیرون زدم. نزدیک ظهر برگشتم. چشمانم از خوشحالی برق می زد. باور نمی کردم برش هایی به آن تمیزی و دقیقی کار پسربچه ای هشت نه ساله باشد.
📚یادگاران ، جلد 19 کتاب
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹 🕊🥀
🌹🕊🏴🌴🏴🕊🌹
#خاطرات_شهدا
#شهدا
#امام_حسین_ع
#شهید_والامقام
#علی_اکبر_محمدحسینی
یه تانک عراقی آتش گرفته بود، راننده ازش آمد بیرون و در حالی که اسلحه دستش بود هاج و واج به اطراف نگاه می کرد، بعد قمقمه آبش را در آورد و شروع به آب خوردن کرد، یکی از بچهها او را نشانه گرفته بود که علی اکبر اسلحه اش را کنار زد و گفت :
مگر نمی بینی که دارد آب می خورد، ما شیعه امام_حسین (ع) هستیم باید مثل امام رفتار کنیم، نه مثل یزیدیان......
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
#ما_ملت_امام_حسینیم
#ما_ملت_شهادتیم
#ایران_حسین_علیه_السلام
#تا_ابد_پیروز_است
🏴🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷🏴
🌹🕊🏴🌴🏴🕊🌹
#خاطرات_شهدا
#شهدا
#امام_حسین_ع
#شهید_والامقام
#سیدحمید_میرافضلی
در منطقه هور، با چند نفر از مجاهدان عراقی همکاری می کردیم. فکر زیارت امام حسین (ع) یک لحظه هم سید را آرام نمی گذاشت. با مجاهد عراقی صحبت کرد.
قرار شد او کارهای جعل کارت تردد و بقیه مسائل را حل کند. یک روز آمد سر وقت سید که برویم.
مجاهد عراقی می گفت: از ایستگاه ایست و بازرسی بصره رد شدیم. شب را در منزل خودم بودیم و فردا عزم حرم کردیم.
حرف ها را قبلا زده بودیم که باید احساسات خود را کنترل کنی، نکند استخباراتی ها متوجه شوند و همه لو بروند.
سید تا چشمش به ضریح امام حسین (ع) و حرم بی زائرش افتاد، از خود بی خود شده بود.
هر چه بچه ها ایما و اشاره و قسم دادیم، کارگر نیفتاد. حالا سید بیست دقیقه ای می شد که کنار ضریح مشغول راز و نیاز بود.
بعدها می گفت: تا چشمم به ضریح افتاد اختیارم را از دست دادم.
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
#ما_ملت_امام_حسینیم
#ما_ملت_شهادتیم
#ایران_حسین_علیه_السلام
#تا_ابد_پیروز_است
🏴🇮🇷🌹🕊🌹🇮🇷🏴