❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃
#دنیای_بدون_محمد
✍همیشہ اصرار داشت کہ من را برای شهادتش آماده کند. میگفت «یک روز باید با این واقعیت کنار بیایی.» آنقدر مصر بود کہ وقتی دوستانش به شهادت میرسیدند حتماً مرا هم با خود بہ تشییع جنازه و مراسمها میبرد تا نوع مراسم و برخورد خانوادههایشان را ببینم. با خودم میگفتم «یعنی ممکن است روزی برای محمد هم این اتفاق بیفتد؟ واقعاً من باید چطور تحمل کنم؟» تا بہ خانه میرسیدیم، بنا میکردم به گریه. اما محمد میگفت «خودت رو جاے اینها بگذار. اگر این اتفاق برای من افتاد، دوست ندارم گریہ کنی!
✍دلم میخواهد محکم باشی.» میگفتم «مگہ میشه گریه نکرد؟» گفت «دلم میخواهد محکم باشی. دوست دارم وقتی خبر شهادتم را بہ تو میدهند، با افتخار سرت را بالا بگیری و بگویی خدایا شکر.»
با حرف هایش آرام میشدم اما بیشتر خودم را بہ بیخیالی میزدم. من محمد را میخواستم و هنوز زود بود برود. پس میتوانستم تصور کنم حتی اگر بہ حرفهای محمد نیازی داشته باشم، بہ این زودیها کارآیی ندارد.
✍و در حالی کہ 27 ماه از ازدواجش میگذشت در دفاع از حریم اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) مقابل تروریستهای تکفیری در سوریه بہ شهادت رسید.
#شهید_محمد_کامران 🌷
راوے : #همسر_شهید🕊🕊
#خاطرات شهدا
٫راوی:#همسر_شهید:
من آقا مرتضی را بیشتر بعد از شهادتش شناختم. غیر از آنکه فعالیت در سپاه و بسیج باعث میشد کمتر در خانه باشد،
همسرم آدم توداری بود و
خیلی از کارهای بیرون حرف نمیزد.
بعد از شهادتش و لابهلای صحبتهای دوستان و همکارانش بود که آقا مرتضی را بیشتر شناختم.
در مراسم ختمش خیلی از مادرها میآمدند و میگفتند :
فرزند ما راه ناصوابی را طی میکرد، اما شهید کریمی آنها را جذب بسیج کرد و به راه آورد.
شنیدن این حرفها برایم خیلی جالب و تا حدی عجیب بود.
من 13 سال با آقا مرتضی زندگی کرده بودم و تا آن لحظه نمیدانستم او چه کارهای خیری انجام دادهاست.
#شهید_مرتضی_کریمی
.
در میانِ "باغ گلها" هم تو زیبایی فقط
#آرش_مهدی_پور ✍
#شهید_سیداحسان_میرسیار ❤️ .
#خاطرات_شهید
آسید قبل از رفتن به سوریه گفت:
اونجا هوا اینقدر سرده که لوله های آب یخ میبنده وبرای استفاده از آب جهت شستشو و خوردن باید ابتدا به دفعات زیاد آبی که غیر قابل استفاده هست رو جوش آورد وریخت روی لوله های آب که یخ لوله باز بشه وآب ازش جاری بشه تابتونیم از آب تمیز برای خوردن استفاده کنیم.. #سخن_شهید
میگفت : صدای هل من ناصر ینصرنی امام حسین بلند شده خوب گوش کن این ندا را میشنوی بار دیگر این امام حسین (علیه السلام) است که طلب یاری میکند آیا نباید گوش کنم؟!!!
ومن در مقابل استدلال منطقی و حرف از دل برآمده اش سخنی نداشتم که به زبان آورم.
.
#شهید_احسان_میرسیار ❤️
راوی: #همسر_شهید ✍
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
🔰 #همسر_شهید مدافع حرم #نادر_حمید
👈عزتِ شهید بهترین سرمایه برای من و فرزندانم است
♨️در آخرین دیداری که با یکدیگر داشتیم پس از طلب حلالیت گفت:
اگر لایق شهادت شدم و بنا شد تصویری از من منتشر کنی این جمله را کنار تصویر من بنویس:
"يا محسن قد اتاك المسي ء وقد امرت المحسن ان يتجاوز عن المسي ء انت المحسن وانا المسي ء بحق محمد وآل محمد صل على محمد وآل محمد وتجاوز عن قبيح مـا تـعـلـم مـني"
“اى خدايى كه به بندگان احسان مى كنى بنده گنهكار به در خانه تو آمده و تو امر كـرده اى كـه نيكوكار از گناهكار بگذرد، تو نيكوكارى و من گناهكار، به حق محمد و آل محمد رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بديهايى كه مى دانى از من سر زده بگذر”
🗓 ۲ شهریور ۶۳ تولد زمینی(دیر متوجه شدم😔
#شهید_نادر_حمید
🚩شهدای مدافع حرم خوزستان
#خاطرات_شـهید
سر قبر #شهید_تورجی_زاده که رفتیم دقایقی با شهید آهسته درد و دل کرد بعد گفت: آمین بگو
من هم دستم را روی قبر شهید تورجی زاده گذاشتم و گفتم هر چه گفته را جدی نگیرید...
اما دوباره تاکید کرد تو که میدانی من چه میخواهم پس دعا کن تا به خواستهام برسم...
#شهادتش را از شهید تورجی زاده خواست...
#شهید_مسلم_خیزاب🌷
راوی : #همسر_شهید
@seedammar
#گروه_جهادی_فرهنگی_شهید_ابراهیم_هادی
#همسر_شهید🔻
💢همین حالا در نبودش احساس #بودنش را دارم و هر روزم را با او شروع میکنم♥️ و شبم را با او به #اتمام میرسانم.
#شهید_یدالله_ترمیمی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹صلوات
#همسر_شهید:
🌷شب عید نوروز بود و هنوز کلی #کار در خانه مانده بود.
عصر بود که پویا از خانه بیرون رفت.
🌷نمی دانستم کجا می رود اما خواستم #زود برگردد.
ساعت 12 شب به خانه برگشت.
🌷بعد از شهادتش بود که فهمیدم آن شب بسته ها و اقلامی را بر در خانه ی #مستمندان و فقرای شهر برده، تا آنان هم با دلی #شاد سال جدید را آغاز کنند.
#شهید_پویا_ایزدی🌷
#شهید_تاسوعا
🍃🌹صلوات
#همسر_شهید:
🌷شب عید نوروز بود و هنوز کلی #کار در خانه مانده بود.
عصر بود که پویا از خانه بیرون رفت.
🌷نمی دانستم کجا می رود اما خواستم #زود برگردد.
ساعت 12 شب به خانه برگشت.
🌷بعد از شهادتش بود که فهمیدم آن شب بسته ها و اقلامی را بر در خانه ی #مستمندان و فقرای شهر برده، تا آنان هم با دلی #شاد سال جدید را آغاز کنند.
#شهید_پویا_ایزدی🌷
#شهید_تاسوعا
🌷 @seedammar
#خاطره
🔰نقل خاطره از #همسر_شهید مدافع حرم #سید_فاضل_موسوی از #اهواز
💢همسرم خیلی به #حضرت_فاطمه_معصومه سلام الله علیها ارادت داشت، قبل از هر کاری به ایشان #توسل میکرد و از ایشان اجازه میگرفت، قبل از #خواستگاری ابتدا به #قم رفت و از حضرت خواست که اگر صلاح است #ازدواج ما در سریع ترین زمان ممکن به سرانجام برسد، زمانی که به خواستگاری آمد در صحبت هایش به من گفت که توقعی از تو ندارم جز اینکه دست مرا بگیری و مرا به خدا برسانی، من هم متقابلا همین کار را میکنم . . .
جز این شرطی برای من نداشت و ویژگی خاصی برای همسر آینده اش مطرح نکرده بود . . . .
🚩شهدای مدافع حرم خوزستان
🆔 @seedammar
#همسر_شهید
💢زمانی که سوریه بودم هر وقت مرا تنها میگذاشت و میرفت عملیات، خیلی ناراحت میشد و عذر خواهی میکرد و میگفت اینجا هم که هستی نمیتوانم کنارت باشم و کاری برایت انجام بدهم و زحمت های تو را جبران کنم.
من هم جواب میدادم همین که آمده ام زیارت بی بی زینب سلام الله علیها برایم کافی است، تو هم که شکر خدا سالم هستی پس ناراحت نباش برو به کارهایت رسیدگی کن.
زمان هایی که میرفت عملیات و من تنها میماندم هرگز به او گله نمیکردم زیرا میدانستم کاری را انجام میدهد که رضایت خداوند را در پی دارد علی الخصوص اینکه #شهادت هم نتیجه آن باشد.
خوب میدانستم شهادت بالاترین درجه ایمان است و برکت و خیر آن به من هم خواهد رسید ان شاءالله...
📸شهید مدافع حرم
#فرشاد_حسونی_زاده
#اهواز
🚩شهدای مدافع حرم خوزستان
🆔 @seedammar
🕊💞🕊💞
✅یادی از شهید مدافع حرم #مصطفی نبیلو....
🔅دو نفر ما خادم حرم حضرت معصومه(سلاماللهعلیها) بودیم.
دفعه آخر که برای #خداحافظی رفتیم حرم،
وقتی برمیگشتیم،
گفت دفعات قبلی خودم کار را خراب کردم عزیز❗️
♨️گفتم:چرا⁉️
گفت:《چون همیشه #موقع خداحافظی میگفتم یا حضرت معصومه(سلاماللهعلیها) من را #دو ماهی قرض بده تا برای حضرت زینب(سلاماللهعلیها) نوکری کنم.
🔆ولی اینبار از حضرت خواستم من را ببخشد به حضرت زینب(سلاماللهعلیها).》
من هم خندیدیم 😅و گفتم:
"خب چه فرقی کرد❓"
♨️ گفت:
《اینها دریای کرم هستند
چیزی را که ببخشند دیگر پس نمیگیرند.》❌
📝 #راوی: #همسر_شهید
#شهید_مصطفی_نبی_لو
🌺🌹🌺
در مکتب شهادت
در محضر همسران شهدا
راوی: #همسر_شهید #نیلچیان
شب عقد کلی سنت شکنی کردیم. سفره نینداختیم، یک سجاده پهن کردیم رو به قبله، و یک جلد قرآن هم مقابلش.
مهریه را هم بر خلاف آن زمان سنگین نگرفتیم؛ اما مراسممان شلوغ بود. همه را دعوت کرده بودیم؛
البته نه برای ریخت و پاش، برای اینکه سادگی ازدواجمان را ببینند؛ این که میشود ساده ازدواج کرد، و خوشبخت بود.
عروسیمان هم از این ساده تر بود. اصلا مراسمی نبود. شب نیمه شعبان، خانواده علی آمدند خانه ما، دورهم شام خوردیم، بعد هم من و علی رفتیم خانهی بخت.
زندگی حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س) را الگوی زندگیاش قرار داد. بنابراین بر روی سنگ مزارش نوشته شد: «آنها که این دعوت علی (ع) را پس از قرنها ظلمت، از زبان علی گونه زمان خود شنیدند، باید به شط خون شنا کنند تا اسلام را از دست غاصبان برهانند و هر کس پیرو علی است این گونه باید باشد و تو ای علی! که در یتیمنوازی و میدان رزم، به مولای خود اقتدا نمودی، شهادت ارزانیات باد! آن کس که خدا را اراده کند، پس کوچ کند به سوی او».
📚 #کتاب قرمز رنگ خون بابا
#سالگرد_شهادت
✅ #همسر_شهيد مدافع حرم #مصطفی_رشیدپور
▪️ ۲ روز بعد از سومین عمل آوردیمش خانه که به شهادت رسید.
تختش گوشه پذیرایی بود. رفتم بالای سرش نیمه خواب بود، به من گفت چرا آمدی و از گوشه چشمش #اشک میریخت! گفت چرا بیدارم کردی بی بی #زینب سلام الله علیها بالای سرم بود داشتم با بی بی حرف میزدم.
روز بعد هم به شهادت رسید و دقیقا همان جایی دفن شد که وقتی پنج شنبه ها می رفتیم گلزار دراز میکشید و میگفت اینجا برای من است.
🗓شهادت: ۷ شهریور ۹۵
📿شادی روحشان #صلوات
🚩شهدای مدافع حرم خوزستان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴پایان صبر خانواده شهدا
#فرزند_شهید دفاع مقدس،شهید ماشاءالله دلیلی و #همسر_شهید مدافع حرم،شهید اکبر ملکشاهی با شما سخن می گوید...
🔻من از خون شهیدان خود نمیگذرم و اصلا مماشات نمیکنم...
#نهضت_مطالبهگری_کشوری
#پایان_مماشات_با_ترکفعل_مسئولان
#ماه_رمضان
#امام_زمان
#اللھمعجللولیڪالفࢪج🌾
شهید در سجده ها و دعای دستش دعا کمیل می خواند
عبدالمهدی یک عارف بود🌱 او نمازهای می خواند که من ساعت ها متحیر می ماندم. شهید در سجده ها و دعای دستش دعا کمیل می خواند😊 و دائم الوضو بود. در یک عملیات که شیمیایی شده بود و تمام دو دستش پر ازآبله و زخمی بود، ایشان با پماد که زخم ها را چرب می کرد دوباره برای هر وضو با آب و صابون چنان روی زخم می کشید 💔😥که من وقتی سئوال می کردم دستان شما درد ندارد در پاسخ می گفت: هیچ دردی احساس نمی کنم. یعنی ایشان اصلاً در یک عالمی بود که درد زخم های دستانش را متوجه نمی شد.🌱
#همسر_شهید
#شهیدعبدالمهدی_مغفوری