هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
ای که انتظارمرا می کشی خواهم امد: 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 ⭕️ #سلام_علی_ابراهیم 🔸قسمت پنجاه 🔸 #فتح_المبین د
ای که انتظارمرا می کشی خواهم امد:
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
⭕️ #سلام_علی_ابراهیم
🔸قسمت پنجاه ویکم
🔸 #مجروحیت
همه گردانها از محور خودشان پیشروی کردند وما هم باید از مواضعمان پیشروی میکردیم اما با روشن شدن هوا کار بسیار سخت شد در قسمت پل رفائیه یک تیر بار عراقی از داخل سنگر بتنی شلیک میکرد واجازه حرکت نمیداد وما هم نمیتوانستیم سنگر بتنی را بزنیم #ابراهیم را صدا زدم و سنگر بتنی را از دور به او نشان دادم #ابراهیم گفت تنها چاره پرتاب نارنجک به داخل سنگر است بعد دوتا نارنجک از من گرفت وسینه خیز به سمت سنگر دشمن رفت من هم به دنبالش رفتم ودر یکی از سنگر ها موقعیت مناسبی پیدا کرد اما اتفاق عجیبی افتاد بسیجی کم سن سال حالت موج گرفتگی پیدا کرد اسلحه خود را روی سینه ابراهیم گذاشت وفریاد میزد میکشمت عراقی ابراهیم همانطور که نشسته بود دستش را بالا برد و هیچ حرفی نمیزد نفس در سینه ها حبس شده بود آهسته سینه خیز به سمت جلو رفتم یکدفعه #ابراهیم ضربه ای به صورت بسیجی زد واسلحه را از دستش گرفت وبعد بسیجی را بغل کرد و تازه انگار بسیجی به خودش آمده بود گریه میکرد و #ابراهیم بسیجی را به من داد وگفت تا بحال به صورت کسی نزدم اما الان لازم بود وبعد به طرف تیربارچی رفت نارنجک اول را پرتاب کرد اما فایده ای نداشت نارنجک بعدی را در حال حرکت پرتاب کرد و سنگر دشمن را منهدم کرد با فریاد الله اکبر بچها بلند شدند وبه جلو آمدند من هم خوشحال به بچه ها نگاه میکردم وبا اشاره یکی از بچه ها برگشتم رنگ از صورتم پرید وخنده برلبانم خشک شد #ابراهیم در لحظات آخر پرتاب نارنجک یک تیر به صورت وداخل دهان وگلوله ای هم به پشت پای او اصابت کرد وغرق خون بود #ابراهیم را به عقب وبه تهران منتقل کردند پزشک دزفول گفته بود گلوله ای که به صورتش خورده بود به طرز معجزه آسایی از گردنش خارج شده اما گلوله ای که به پایش خورده قدرت حرکت را از او گرفته در تهران چندین عمل جراحی روی #ابراهیم شده بود وتا شش ماه از جبهه دور بود
#ابراهیم در مصاحبه با خبرنگار گفته بود در آن شب ما فقط راهپیمایی کردیم شعار مان یازهرا سلام الله علیه بود وآنجا هرچه بود نظر عنایت خود خانم بود #ابراهیم ادامه داد در آن شب که بچه ها را به این طرف وآن طرف میبردیم خسته شده بودند سجده رفته بودم وتوسل به #صاحب_الزمان کردم وسر از سجده برداشتم آرامش عجیبی بین بچه ها بود نسیم خنکی می وزید به همان سمت رفتم چیز زیادی نرفتم که به خاکریز اطراف مقر توپخانه رسیدم در آخر خبر نگار پرسید آیا پیامی برای مردم دارید ؟ #ابراهیم گفت ما شرمنده مردمی هستیم که از شام شب خود میزنند وبرای رزمندگان میفرستند خود من باید بدنم تکه تکه شود تا به این مردم ادای دین کنم
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
در کربلای خانطومان از آخرین نفراتی بود که از خط خارج شد، موقع عقب نشینی داشت از خاکریز رد می شد که روی خاکریز یه تیر از پشت خورد و گفت یازهرا(س) و با صورت از بالای خاکریز زمین افتاد؛ تیر خورده بود توی شش و سینه اش و خسخس میکرد و #یاحسین و #یازهرا میگفت...
بهم گفت آب داری؟ گفتم نه،
گفت: پس جیب خشاب رو باز کن داره رو سینهام سنگینی میکنه
جیب خشاب رو باز کردم شروع کرد به شهادتین گفتن، گفتم شیخ مجید من میرم کمک بیارم ببرمت، گفت نمیخواد و لحظاتی بعد شهید شد پیکر مطهرش هم همونجا موند...
قسمتی از وصیت شهید حجت الاسلام مجید سلمانیان
" اگر خواستید نذر کنید فقط گناه نکنید
مثلاً بگید نذر می کنم یه روز گناه نمیکنم هدیه به حضرت #صاحب_الزمان از طرف مجید، یعنی از طرف من این رو انجام بدید..."🌸
شهید مدافع حرم مجید سلمانیان🌹