eitaa logo
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
2.4هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
8.6هزار ویدیو
137 فایل
نهایة الحب تضحیة... عاقبت عشق جانفدا شدن است! حضور شما در کانال دعوت ازخود #شهداست. کپی با ذکر ۵ #صلوات #ادمین_تبادل @Mousavii7 #نویسندگی👇🏻 @ShugheParvaz #عربی @sodaneghramk #تبلیغات🤩 @Tblegh پـــیام #ناشناس👇🏻 https://gkite.ir/es/9463161
مشاهده در ایتا
دانلود
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱 ⭕️ #شهید_عبدالصاح_زارع 🔶قسمت سی و هشت 🔶 #هدف_اصلی در امور مادی، خودش را با افراد پ
🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱 ⭕️ 🔶قسمت سی ونهم 🔶 به پست و مقام علاقه ای نداشت وبه راحتی زیر بار قبول آن نمی رفت . اگر میدید پذیرش مسئولیت هنوز به او تکلیف نشده و رد کردنش با دستور فرماندهی منافات ندارد از قبول آن سر باز می زد و دیگران را به جای خود معرفی میکرد قرار بود مسئولیتی را در پادگان به او بدهند قبول نکرد همان کار را به من سپردند . آمد کنار من ایستاد و با تمام توان کمکم کرد ، تجربیات و استعداد هایش را به کار گرفت تا این مسئولیت را به نحو احسن انجام بدهم . روز اول توصیه کرد صندلی چرخدار ونرمی که پشت میزم گذاشته بودند را با یک صندلی معمولی عوض کنم می گفت : این طوری وقتی قرار باشد این مسئولیت را از تو بگیرند برایت دشوار نخواهد بود. کارها زیاد وسنگین بود . بعضی وقت ها مجبور بودیم شب ها در پادگان بمانیم وبه کارها سر وسامان بدهیم . یک بار هم ندیدم به خاطر شبهایی که می ایستاد برگه اضافه کاری پر کرده باشد .جالب آنکه فردای همان شبهایی که تا صبح ایستاده بود و لحظه به لحظه اش را که کار کرده بود ، وقتی بر اثر فشار خستگی ، احساس خواب آلودگی پیدا می کرد ، می رفت برگه مرخصی میگرفت وکار میکرد تا آن دوساعتی که در آسایشگاه به خواب رفته را جزو ساعت کاری اش حساب نکنند. سربازی داشتیم که حرف قشنگی زد گفت : او آنقدر دقت وخالصانه کار میکرد که هیچ گاه مدیون پادگان نشد . 🔶 گردان ها گلدانهایی از گل دارند . این گلها را باید یادگار صالح دانست . انگار که وظیفه او باشد . با حوصله دست به کار می شد ، به آنها آب میداد وخاک هایشان را زیر و رو میکرد . در حالی که میتوانست دستور دهد همین کار را یکی از سربازها انجام بدهد و خودش یک گوشه بنشیند به تماشا. 🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱 ⭕️ #شهید_عبدالصاح_زارع 🔶قسمت سی ونهم 🔶 #مدیون_پادگان به پست و مقام علاقه ای نداشت
🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱 ⭕️ 🔶قسمت سی ونهم 🔶 به پست و مقام علاقه ای نداشت وبه راحتی زیر بار قبول آن نمی رفت . اگر میدید پذیرش مسئولیت هنوز به او تکلیف نشده و رد کردنش با دستور فرماندهی منافات ندارد از قبول آن سر باز می زد و دیگران را به جای خود معرفی میکرد قرار بود مسئولیتی را در پادگان به او بدهند قبول نکرد همان کار را به من سپردند . آمد کنار من ایستاد و با تمام توان کمکم کرد ، تجربیات و استعداد هایش را به کار گرفت تا این مسئولیت را به نحو احسن انجام بدهم . روز اول توصیه کرد صندلی چرخدار ونرمی که پشت میزم گذاشته بودند را با یک صندلی معمولی عوض کنم می گفت : این طوری وقتی قرار باشد این مسئولیت را از تو بگیرند برایت دشوار نخواهد بود. کارها زیاد وسنگین بود . بعضی وقت ها مجبور بودیم شب ها در پادگان بمانیم وبه کارها سر وسامان بدهیم . یک بار هم ندیدم به خاطر شبهایی که می ایستاد برگه اضافه کاری پر کرده باشد .جالب آنکه فردای همان شبهایی که تا صبح ایستاده بود و لحظه به لحظه اش را که کار کرده بود ، وقتی بر اثر فشار خستگی ، احساس خواب آلودگی پیدا می کرد ، می رفت برگه مرخصی میگرفت وکار میکرد تا آن دوساعتی که در آسایشگاه به خواب رفته را جزو ساعت کاری اش حساب نکنند. سربازی داشتیم که حرف قشنگی زد گفت : او آنقدر دقت وخالصانه کار میکرد که هیچ گاه مدیون پادگان نشد . 🔶 گردان ها گلدانهایی از گل دارند . این گلها را باید یادگار صالح دانست . انگار که وظیفه او باشد . با حوصله دست به کار می شد ، به آنها آب میداد وخاک هایشان را زیر و رو میکرد . در حالی که میتوانست دستور دهد همین کار را یکی از سربازها انجام بدهد و خودش یک گوشه بنشیند به تماشا. 🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱