#دستمان_رابگیرید ...
🌸ای شقایق های در #خون خفته امام،برآیید و مارا از #منجلاب #گناه بیرون بکشید...
که شما #یدالله هستید🌷
شما کبوتران حریم آسمان وحدت اید..
که جز شما کسی توان #پرواز در آسمان را ندارد
ای مرغان #ملکوت نغمه ای بسرایید
که #دلهایمان سخت مدهوش #چشمان شماست..❤
🔷شهید معین رئیسی
🔶آرمان ارزشمند نسل سوم
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾 ⭕️ #سید_مجتبی_علمدار 🔶قسمت شصت وسوم 🔶 #دیالیز قرار شد عصر روز بعد عملیات انتقال سی
🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾
⭕️ #سید_مجتبی_علمدار
🔶قسمت شصت وچهارم
🔶 #پرواز
مجلس دعا در بیشتر مساجد ساری برقرار بود. همه از ما سراغ سید را ميگرفتند.
فکر نميکردم سید اینقدر در بین مردم محبوب باشد. واقعًا وقتی خدا به
کسی عزت بدهد اینگونه ميشود.
پزشکان مشغول فعالیت بودند. قرار شد عصر روز یازدهم دیماه، هلیکوپتر
شرکت نفت برای انتقال سید در بیمارستان بوعلی فرود بیاید. با تیم پزشکی بیمارستان مهر تهران نیز هماهنگی لازم انجام شده بود.
خیلی خسته بودیم. گفتیم کمی استراحت کنیم. با برادران سید در نمازخانه بيمارستان خوابمان برد. هنوز دقایقی نگذشته بود که احساس کردم کسی ما را صدا ميزند.
ناگهان از خواب پريدم. نميدانم چرا اینقدر مضطرب بودم. دويدم سمت
آي.سي.يو. ديدم درب شيشه ای بخش بسته است!
پرستارها دوان دوان به هر سو ميرفتند. نگرانی ام لحظه به لحظه بيشتر ميشد.
يكی از پرستارها نزديك در آمد. داد زدم و پرسيدم: چه خبر شده؟ سيد حالش
خوبه؟
گفت: حالش دوباره به هم خورده.
با تعجب گفتم: سيد كه حالش خوب بود.
با تلاش بسیار يكی از بچه های هيئت را، كه پزشك بيمارستان بود، پیدا کردم. پرسیدم: چی شده، چه خبره!؟
او دستم را گرفت و به اتاقش برد. مرا آرام کرد و گفت: »وقتی خون سيد
را دياليز كرديم، مشکل كمی برطرف شد. اما چون سم در بدن او وجود دارد
دوباره حال سيد وخيم شده.
ديگر حال خودم را نميدانستم. سریع همه بچه ها را خبر کردم. گفتم برنامه
پرواز را باید سریعتر انجام دهیم. چند پزشک و پرستار را برای انتقال با هلیکوپتر آماده کردیم. حتی يك گروه از بچه ها مسئول بستن خيابان شدند.
از يك ساعت قبل، داخل هر طبقه بيمارستان يك نفر را قرار داديم تا جلوي آسانسور بايستد. گفتیم: تحت هيچ شرايطی كسی از آسانسور استفاده نكند.
هلیکوپتر آماده شد. برای انتقال سيد نبايد لحظه ای توقف ميكرديم؛ چون
موقع حركت، دستگاهها از سيد جدا ميشد.
سر و صدايی در طبقه سوم به گوشم رسيد. سريع رفتم بالا. ديدم پرستاری
ميخواهد دستگاهی را برای اتاق عمل ببرد. كسی كه جلوی آسانسور ايستاده
بود نميگذاشت.
بلافاصله چند نفر از دوستان را صدا كردم. ده نفری دستگاه را بلند كردند و
از راه پله بردند برای اتاق عمل.
همه چيز مرتب و آماده بود. دستگاهها از سید جدا شد. او را سريع روی
برانكارد گذاشتيم و به سمت آسانسور برديم. اما ......
داخل آسانسور هرچه دكمه را ميزديم، آسانسور تكان نميخورد!! خيلی داد بيداد كردم. اعصابمان به هم ريخته بود. با پيشنهاد پرستارها دوباره با سرعت
سيد را به بخشی آی.سي.يو برگردانديم.
از داد و بيداد ما يكی از مسئولان بیمارستان آمد و گفت: چی شده، آسانسور سالم است و هیچ مشكلی ندارد.به سمت آسانسور رفتيم. او دكمه آسانسور را زد. در بسته شد و آسانسور
حركت كرد. چند بار آزمايش كرديم. سالم سالم بود!!
با دكترها صحبت كرديم. دوباره همه چیز کنترل شد. بعد از ریکاوری، بار دوم سيد را حركت داديم. وارد آسانسور شديم. هرچه دكمه را ميزديم
حركتی در كار نبود!!
حالت عجيبی بود. گيج شده بودم. خدای من چرا اینطور شده؟! من خودم لحظاتی قبل آسانسور را چک کرده بودم. اما ...
انگار سيد دوست نداشت برود.
اين بار دومی بود كه آسانسور حركت نكرد. بياد حرف علامه بزرگوار استاد
حسن زاده آملی افتادم.
وقتی سيد حالش به هم خورده بود. استاد صمدی آملی از علامه درخواست
دعا كرده بودند. ايشان فرموده بودند: كاری با سيد نداشته باشيد، تمايل رفتن
ايشان بيشتر از تمايل به ماندنشان است. من دعا ميكنم؛ ولی تمايل ايشان به رفتن بيشتر است. او را اذیت نکنید.
سيد را دوباره برگردانديم داخل بخش. ما را بيرون كردند و گفتند به خانه هايتان بروید. حتی از خانواده سيد هم خواستند كه بروند. گفتند: به مسجد جامع برويد. بگوييد برای آقا سيد دعا كنند. من و برادر آقا سيد آخرين کسانی بوديم كه از بيمارستان بيرون آمديم.
هر کاری از ما ساخته بود انجام دادیم. نميدانستم چه کار باید کرد. ما که
همه راهها را تجربه کردیم. رفتيم خانه روحانی هئيت. ده پانزده نفر بوديم. وضو گرفتيم برای نماز. دیگه عقلم به جایی قد نميداد. نشستم تا موقع نماز شود. اما حال خودم را نميفهمیدم. همه خاطراتی که از کودکی با سید داشتم در ذهنم مرور ميشد. اشک ناخودآگاه از چشمانم
جاری شد. برای خواندن نماز آماده شديم. قبل از نماز يكی از دوستان، گوشی را
برداشت و تماس گرفت. با فرمانده سپاه ساری صحبت كرد. ايشان در بيمارستان بودند. یک دفعه دوست ما سکوت کرد. رنگ از چهره اش پرید. به ما خیره شد و بی مقدمه گفت: سيد پرواز کرد.
حال و هوای آن موقع قابل توصیف نیست. نميدانستيم از كجا بايد به سمت بيمارستان برويم. عين ديوانه ها شده بودیم. توی کوچه و خیابان اشک
ميریختیم و ناله ميکردیم.
در راه هر كسی ما را ميديد،
#حس_خوبی_داره❤️
پیشنهاد میکنم
وقتی فکر #گناه❌ میاد تو ذهنتون ...
یا گناهی رو کردین ...
حتما #همون_لحظه؛
به عکس های #دوست_شهید تون نگاه کنید...👌❤️
وخیره به #چشمانشون بشید...
عجیب حال دل رو عوض میکنند...☺️
چشمهایی که انگار باتو حرف می زنند... اون موقع اس که دل ها آماده #پرواز میشه...🕊
#رفیق_شهیدم
#شهید_عباس_دانشگر 🌷
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
#عارفانه🌸🍃
قبل رفتن میگفت #مامان الان در شرایطی هستیم که بهترین موقعیت👌 گیرم آمده و اگر اجازه ندهی بروم🚷 بهترین فرصت را از من #گرفتهای. من همیشه #عارف را خوشحال و خندان میدیدم ولی آن شب🌙 عارف از همیشه خوشحالتر بود. از شور و شعف میخواست #پرواز کند🕊
🌴در آن عملیات سال۹۴ مجروح💔 شد. تکفیریها #سینه_عارف را هدف میگیرند و خدا خواست آقاعارف را نگه دارد تا در آزادسازی #بوکمال هم شرکت کند و نابودی داعش👹 را ببیند. قلبش مبارکش💘 را هدف میگیرند و گلوله به جای باتری🔋 بیسیم که یک تکه فولادی بود و #آقاعارف در جیبش گذاشته بود میخورد و کمانه میکند.
🌴گلوله به سمت #راست سینهاش میخورد و به قلبش مبارکش نمیخورد❌ در آن عملیات چندتا از دوستان نزدیکش #شهید شدند. دوستانی که با هم میرفتند به فقرا سر میزدند. وقتی برگشت برای #شهدا خیلی ناراحت بود. احساس میکرد از آنها #جامانده👤 است. هر هفته به خانوادهها و مزارشان🌷 سر میزد.
شهید مدافع حرم
عارف کایدخورده🌹
#خوزستان
....•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•....
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
)★چون #کبوتری شده ام
خونین بالـ🕊
خود را به #قفس دنیا می زنم
تا آزاد شوم
تا #پرواز کنم
اما افسوس
که هنوز جامه #شهادت
برازنده من نیست😭
#شهدا_همیشه_نگاهی 🌙
🌹🍃🌹صلوات
#سالگرد_شهادت
#زهرایی_ها #شهید می شوند
این را من نمیگویم
نگاه کن
#نگاهشان
حتے لبخندشان هم
عطر #یاس دارد... رمز #پرواز یا #زهراست ...
📸شهيد مدافع حرم حجةالاسلام
شیخ #جابر_حسین_پور (زهیری)
🗓شهادت ۲۳ دی ماه ۹۴
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
🚩شهدای مدافع حرم خوزستان
🆔
#شهیدانه
دست به خاک #شلمچه که میگذاری گوشت و پوست و #استخوان شهدا را میان انگشتانت حس میکنی، دل به لرزه میافتد. اما به آسمان دل خون که مینگری، #بغض ها سراغت میآیند. شاید آسمان، سهم آنان است که در این سرزمین #جامانده اند. مثل #شهید_مصطفی_رشیدپور که جاماند از دوستش. باهم پیمان بسته بودند که تنهایی وارد بهشت نشوند اما در #عملیات_کربلای_۵ ذکر یا زهرا گفتند و در پایان #بهمن_صبری_پور شهید شد و دل گله مند مصطفی را با خود برد. در خواب به او قول مردانه داده بود که منتظر اوست.
حالا بعد از سال ها که در باغ #شهادت بازشد و صدای #هل_من_ناصر_ینصرنی در #صور دنیا دمیده شد. مصطفی مشتاق، راهی دفاع از حریم آل الله شد.
آرزو داشت پرستو شود اما #کبوتر زخمی حرم شد و برگشت. در مناجاتش با خدا گفته بود: "خدایا اگر از من راضی نشده ای #مرگ مرا نرسان" به قول خودش: " شهادت، شوخی نیست! قلب آدم را بو میکنند. اگر بوی دنیا و تعلقاتش را داد رهایت میکنند. میگویند برو درد بکش. پخته شو. منیّت را رها کن."
مجروحیتش زیاد بود و #همسرش پرستار روزهای سخت. رفیقش چشم به راه بود و خودش بیتاب #پرواز. سالهای انتظار از کربلای ۵ تا دفاع از حرم با شیرینی #وصال پایان یافت و مصطفی عاقبت بخیر شد...
آقا مصطفی! بوی دنیا و تعلقاتش میدهیم و دلمان سنگین از غم #گناه دعایمان کن....
📸شهید مدافع حرم
#مصطفی_رشیدپور
#اهواز
🗓تاریخ تولد: ۱ شهریور ۱۳۴۷
🗓تاریخ شهادت: ۷ شهریور ۱۳۹۵
🕊محل شهادت: سوریه
🥀محل دفن: گلزار شهدای اهواز
🚩شهدای مدافع حرم خوزستان
#شهیدانه
پرواز کردن سخت نیست...
عاشق که باشی بالت میدهند؛
و یادت میدهند تا #پرواز کنی...
آن هم عاشقانه... :)♥️
📸شهید مدافع حرم
#احسان_کربلایی_پور
#اهواز
🚩شهدای مدافع حرم خوزستان
هدایت شده از شوق پرواز🕊🇮🇷
اگه میخوای #پرواز کنی باید دل بکنی از دنیا و تعلقاتش...
در سجده ی آخر نمازهایش این دعا را میخواند:
اللهم أخرِجْنی حُب الدُّنیا مِن قُلوبِنا...
#شهید_محمدرضاالوانی🕊🌹
هدایت شده از مجله افکار بانوان حوزوی
«نفس اماره»
✍ سیده موسوی
بسم رب روح مشتاق طیر🕊
ماه رمضان چند روزی هست که آمده است. آیا نفس سرکش و اماره ی، خویش را به قتلگاه بردهایم؟!
تا به کی دنباله چاره، درمان و مکاشفه هستیم؟!
وقتی نفس خویش را به حال خود رها کردهایم.!
هربار گرفتار غفلت شدهایم؛ انگشت اتهام را سمت شیطان رانده شده گرفتیم.
هنر کردهایم! اما خود را گول نزنیم.
قدرت و توان شیطان بیشتر از انسان نیست بلکه کمتر است.
پیشنهاد گناه میدهد و من و شما انجام میدهیم. پس اراده، تقوا، توکل استغاثهی ما کو؟!
همان است، که گفتم! نفس سرکش را به حال خود گذاشتیم.
در هر ساعت و دقیقه ایمان بیاوریم که شاهد ما همان قاضی پرونده اعمال ما است.
پس به کجا چنین شتابان!!
یادمان نرود، تلاش و تحمل دراین دنیا راه رسیدن به آسمان است، نه برای بقا زندگی در آن!
شکست خوردید دوبار یا علی بگویم!!
برای رسیدن باید قربانی کرد. و چه خوب است نفس خویش را قربانی کنیم.
حال فکر میکنید فقط گناه نکنیم.
نه خواهر و برادرم!
همان کاری را بکنیم که شهدا کردند.
چون نفس سرکش خویش را قربانی کردند، بعد تمام تعلقات را به قربان گاه بردند تا شدند پرستو عاشق آسمان....
ماه رمضان بهترین وقت اوج گرفتن و به آسمان رسیدن است.
#رهایی
#پرواز
#ماه_مبارک_رمضان
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
شهید ابراهیم هادی میگفت:
دنیا همین است؛
تا آدم عاشقِ دنیاست و به این دنیا چسبیده،
حال و روزش همین است.
اما اگر انسان سرش را
به سمتِ آسمان بالا بیاورد و
کارهایش را برای رضای خدا انجام دهد،
مطمئن باش
زندگیاش عوض میشود و
تازه معنی زندگی کردن را میفهمد...
✍🏻 #شهدا ثابت کردند #پرواز، دل بُریدن میخواهد.
#شوق_پرواز