#خاطرات_شهدا ✨
هرگاه به بهشتزهرا میرفت،
آبی بر میداشت و قبور شهدا را میشست!💌
میگفت: با شهدا قرار گذاشتم که
من غبار را از رویِ قبرهای آنان بشورم
و آنها هم غبارِ گناه را از رویِ دل من بشورند!🍃
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_رسولخلیلی🌷
#شهدا_را_یادکنید_باذکر_صلوات 💌
#از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣❣
💖✨💖
#خاطرات_شهدا
🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀🌸🍀
ابراهیم استخاره كرده بود؛ خوب
آمده بود. همه را خبر كردیم. پای
مجسمه كسی نبود. دور تا دور
ستون مجسمه لاستیك گذاشتیم
كه اگر مأمورها آمدند، آتش بزنیم.
ولی خبری نشد. آن روز مجسمه ی
شاه را با هر زوری بود، از جا كندیم
و كشیدیمش پایین.
📚یادگاران، جلد 2 كتاب
#شهید_محمد_ابراهیم_همت،
ص 14
یا زهرا
#سیره_شهدا
#خاطرات_شهدا
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
مرامهای خاص زیاد داشت اما بعضی چیز ها برایش قانون بود و خط قرمز داشت و یکی از آن خط قرمز ها این بود :
محمد حسین همیشه یکی از دیوارهای خوش اندازه که چشم خورش از بقیه جاها بیشتر بود را به عکس شهدا تعلق میداد و تو باید قبول میکردی که به واسطه عکس شهدا حرمت حضور شهدا را در خانه رعایت کنی ...
قرارداد که تمام میشد و خانه را که میخواستیم عوض کنیم
بعضاً عکس ها هم نو میشد ؛
یادم هست وقتی پوسترهای کم عرض شهدا مد شده بود محمدحسین کلی ذوق زد که عکس های بیشتری را میتواند در خانه جا بدهد.
با این حال ولی همیشه یک پوستر تکراری بود ؛ قدیمی بود؛ و نه نو میشد و نه قرار بود سایزش عوض شود و آنهم تمثال شهید مبارزه با اشرار جنوب شرق کشور"محمد عبدی" بود؛ خیلی دوست داشت مثل محمد عبدی باشد.
💭همیشه از خنده های لحظه های اخرش و حین شهادت محمد عبدی میگفت ؛
وقتی فهمیدم اسم جهادی محمدحسین خودمان؛
عمارعبدی ; است اصلا جا نخوردم ولی زمانی که عکس صورتش را در معراج شهدای تهران دیدم ؛ با آن لبخند ملیح آن موقع باورم شد :
🌸تا در طلب گوهر کانی کانی
🌿تا در هوش لقمه نانی نانی
🌸این نکته ی رمز اگر بدانی دانی
🌿هرچیز که در جستن آنی،آنی
#شهید_محمدحسین_محمدخانے 🥀
#خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
📍خرید نان تازه برای سپاه ممنوع...
🌟 زمانیکه مسئول مالیِ سپاه مراغه بود، چشمش خورد به اتاقی که خُرده نان و نان های خشک رو میریختند اونجا. دستور داد دیگه برای سپاه نان تازه نگیرند. همینطور هم شد. همهی بچهها، و حتی خودِ آقا مسعود از همون خُـرده نانها استفاده کردند. مسعود معتقد بود که بیتالمال نباید هدر برود..
#از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣❣
#خاطرات_شهدا 💌
یکبار در خیابان دیدم آقامهدی
یک جاروی بزرگِ شهرداری دستش گرفتهاست
و خیابان🛣 را جارو میزند!
علت را که پرسیدم گفت: پشت نیسانش،
بار شیشه داشته و موقع حرکت شیشهها
شکسته و خرد شدند و کفِ خیابان ریختند!🍃
به آقامهدی گفتم: ولش کن! آبرویمان میرود
شهرداری تمیز میکند ولی به حرفم توجهی نکرد
و بعداز اینکه خیلی اصرار کردم گفت:
اگه این شیشهها توی لاستیکِ ماشین
مردم فرو برود، حقالناس گردنم است
و فردای قیامت آبرویمان میرود!🌿
#شهید_مهدیقاضیخانی🌷
#شهدا_را_یادکنید_باذکر_صلوات 💌
#از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣❣
#خاطرات_شهدا 💌
برای سرکشی به قسمت انبار رفته بود.
رئیس انبار که او را نمیشناخت، مورد خطاب قرار داده بودش، که با ایستادن و نگاه کردن کاری از پیش نمی رود.🍃
او هم دست به کار شده بود و حسابی کمک کرده بود. 😊
بعد از ظهر رئیس انبار از اطرافیان او پرسیده بود که سرباز کدام دسته است تا با فرمانده اش صحبت کند و او را به انبار منتقل کند.🍃
و او حاج حسین خرازی فرمانده لشکر امام حسین (ع) بود...✨
✍🏻به روایت همرزم
#شهید_حسین_خرازی🌷
#شهدا_را_یادکنید_باذکر_صلوات 💌
#از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣❣
#خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
📍خواستگار
🌟عباس هفتهای یک خواستگار داشت. فرمانده شهید میگفت عباس هفتهای یک خواستگار داشت. گویی همه خواهان بودند که با عباس فامیل شوند، همیشه به او میگفتند اگر میخواهی ازدواج کنی ما گزینه مناسب داریم. در ایام اربعین با خانواده شیرازی آشنا شدند و خانواده حرفها زدن و عباس زمانی که با این خانم صحبت کرده بود به وی از تصمیمش گفته بود در صورتی که سالم از این مأموریت بازگشتم برای رسمی شدن این ارتباط قدم جلو خواهم گذاشت. اما گویی خداوند برای عباس جور دیگری رقم زده بود و برای خودش کنار گذاشته بود...
#شهید_عباس_آسمیه
یاد شهدا با صلوات🌷
🔰 #خاطرات_شهدا | #سنگر_خاطره
🔻 امورات خانواده...
🌟یک روز جمعه خدمت آقای بهشتی رسیدیم و گفتیم: یکی از مقامات سیاسی خارجی به تهران آمده، از شما تقاضای ملاقات کرده است. ایشان نپذیرفت و گفت: من این ملاقات را نمیپذیرم، مگر اینکه امام رحمتالله به من تکلیف بفرمایند، ولی اگر ایشان این تکلیف را نمیکنند، نمیپذیرم؛ چون برای خودم برنامه دارم و امروز که جمعه است، متعلق به خانواده من است. در این ساعات باید به فرزندانم دیکته بگویم و در درسها به آنها کمک کنم و به کارهای خانه برسم؛ چون روز جمعه من، مخصوص خانواده است.
#شهید_دکتر_بهشتی
یاد شهدا با صلوات🌷
#خاطرات_شهدا🕊
🍃خوابِ شهادتش را دیده بود ولی به هیچکس،جز همسرش نگفته بود...
پس از شهادتش فهمیدم که؛خواب دیده بود:
در جمعی نشسته بود،که ناگهان امام خمینی (ره) وارد آن جمع می شوند؛امام به سوی او آمد،دست روی سرش کشید و گفت: پسرم "عاقبت به خیر" می شوی...
مثل اینکه تعبیر آن را هم از علما پرسیده بود،که گفته بودند:
چه عاقبت به خیری بهتر از "شهادت" ؟!
✍راوی:مادر شهید
#شهید_جمال_رضی
💌#خاطرات_شهدا
🟣شهید #محسن_کمالی_دهقان
☂پدر شهید نقل میکنند: «یکی از توصیههای مهم شهیدم،محسن، این بود که هرگز مساجد را خالی نگذارید و نماز اول وقت بخوانید. اما پسرم یک گله هم از جوانان داشت؛ میگفت "یک بسیجی نباید نماز اول وقتش را به تأخیر بیندازد و مسجد را خالی بگذارد."
☂همیشه میگفت نباید برخورد بدی با مردم داشته باشید؛ اگر امر به معروف و نهی از منکر میکنید، باید با حُسن خُلق همراه باشد. نکته مهم این بود که محسن اهل عمل بود و با عملکردن مردم را جذب میکرد. از اینرو حرفهایش به دل مردم مینشست.
☂محسن در انجام کار خیر، بیریا بود و کسی متوجه آن نمیشد. خادم مسجدمان میگفت وقتی همه مراسمها در مسجد به پایان میرسید و همه میرفتند، محسن همراه من میماند و همه مسجد را تمیز میکرد؛ بدون اینکه کسی اورا ببیند.
#از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣❣
💌#خاطرات_شهدا
🔵شهید مدافعحرم #سید_جاسم_نوری
♨️سبع الدجیل
🎙راوے: همسر شهید
💙سیدجاسم در عراق به عنوان نیروی داوطلب عادی بود اما بهخاطر تخصص، توانمندی و هوشی که داشت، به کار شناسایی مشغول شد. لهجهی غلیظ عربی سید، کمکحالی بود برای هم خودش و هم بقیه نیروها. به مناطقی که داعشیها تحت نفوذشان بود، میرفته و اطلاعات لازم را به دست میآورده و کمک بسیار خوبی برای نیروهای عراقی بوده است.
❤️سید فعالیتهای زیادی از لحاظ اطلاعات شناسایی در عراق انجام داد و به کار شناسایی یک نظم خاصی داده بود. یکی از کارهای بسیار قهرمانانهی سید، ایجاد اختلاف بین داعش و النصره بود و با درگیریهای بینشان تلفات بسیار زیادی دادند و در عراق هم برای ساماندهی نیروهای حشدالشعبی تلاش بسیار زیادی کرد.
💙شهر دجیل، یکی از حساسترین شهرهای عراق، که به دست تروریستهای داعش اشغال شده بود، با هدایت و مشاورهی سید آزاد شد. برای همین، مردم دجیل به پاس حماسهسرایی سید جاسم، به او لقب «سبع الدجیل» یا همان «شیرمرد دجیل» دادند و شعارش، "کُلُّنا عبّاسُکَ یا مهدی" بود.
#از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣❣
#خاطرات_شهدا🕊
🍃خیلی روی آقا حساس بود...
یه بار بهش گفتم:
اگه شعاری ضد حکومت روی دیوار هست
و ما بریم و حذفش کنیم،
چه سودی داره؟
چرا این همه وقت میذاری تا شعار پاک کنی؟این همه پاک می کنی،
خب دوباره می نویسن...
گفت:نه،من میخوام اونقدر پاک کنم تا دیگه ننویسن!
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری