🔹🔷💠🔵💠🔷🔹
👆👆یک سنی سوری را شیعه کرد❤️
💠 #شهید_حسن_حزباوی با صداقت و اهل حجب و حیا بود اگر چه کم حرف میزد اما همیشه لبخند به لب داشت.☺️
🔸انسانی متواضع و کم توقع و در مسائل کاری بسیار با جدیت و نمونه، یک پاسدار وظیفه شناس بود✨
🔹چندین بار در رزمایش ها به خاطر همین جدیت و نظم و ذکاوتش مشورد تشویق قرار می گیرند.🏅 همین رفتار و کردارش سبب شد تا یکی از برادران سنی مذهب در سوریه بعد از دوستی با شهید حزباوی و تحت تاثیر رفتارش به مذهب تشیع مشرف شد.💚
♦️بعد از غسل شهادت🕊 برای عملیات حرکت میکند وقتی همرزمانش محاصره میشوند میگوید: نباید اجازه دهیم بچه ها قتل عام شوند، پشت تیر بار مینشیند و یک سره شلیک میکند تا محاصره شکسته می شود و نیروهای خودی موفق به خروج از محاصره میشوند.⛓
اما در همان حالت از طرف تکفیری ها مورد هدف قرار میگیرد و به شهادت میرسد.🕊🌸
👈یکی از دوستان شهید
#شهید_حسن_حزباوی🌷🍃
#شهــــــدا
#گـــاهےنگـــاهے💔
هدایت شده از كانال رسمي ( مجمع جهاني خادمين شهدا)
به نام خدا
#طرح_بزرگ_خادمين_شهدا
🔴 كنفرانس انلاين
✍ موضوع :جريان شناسي_ بررسی مجلس ششم
#جلسه_دوم
🔵 توسط : #استادهمدانی
🗓 تاریخ: جمعه ۱۳۹۷/۹/۳۰
🕰 زمان: ساعت : 21
🍃🌹گروه #مجمع_جهانی_خادمین_شهدا
http://eitaa.com/joinchat/4102750219C440b76c0dd
هدایت شده از صـاحــب دلم(مهدویت 50)
شب یلدا.mp3
8.58M
ویژه #شب_یلدا
لطفا جهت مهدوی کردن شب یلدا، نشر دهید
http://eitaa.com/joinchat/287047696Cbbd8ae64b7
#خواهم_آمد_مهدویت_انتظار
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾 ⭕️ #سید_مجتبی_علمدار 🔶قسمت سی وسوم 🔶 #کاروان_پیاده جوانان حزب الهی شهر ساری تصمیم
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴
⭕️ #سید_مجتبی_علمدار
🔶قسمت سی وچهارم
🔶 #میهمان
مدتی بعد از ارتحال امام; دوباره به منطقه خوزستان برگشتیم. در منطقه
اروندكنار مستقر بوديم. آن زمان سيد در طرح و عمليات تيپ مشغول شده بود. تا اواخر سال 1369در آن منطقه مستقر بودیم.یک روز ساعت شش صبح من را صدا كرد و گفت: »بريم شناسايي؟!«
من هم بلند شدم. زمستان بود و هوا بسيار سرد. حسابی خودمان را پوشانديم. با موتور هوندا250 به سمت جاده ساحلی رفتيم. از پشت ساختمان قديم صدا و سيمای آبادان عبور كرديم. يك دفعه سيد موتور را نگه داشت!پياده شد و آرام به سمت خاكريز ساحلی رفت. خيره شد به ساحل عراق. آن ايام جنوب عراق در جريان جنگ خليج فارس مورد حمله آمريكا قرار گرفته بود. بنابراين وظيفه ما سنگينتر بود.آمدم كنار سيد. با دست ساحل عراق را نشان داد و گفت: اونجا رو نگاه كن! مردی به سختی از ميان گل و لای خود را به آب اروند رساند. بعد يك تويوپ بزرگ را داخل آب قرار داد! بعد هم همسر و دو فرزندش
را آورد و روي آن نشاند خودش هم روی تويوپ ايستاد. با يك چوب بلند شروع كرد به پارو زدن! ميخواست به سمت ساحل ایران بیاید اما جریان آب اروند آنها را به سمت خليج فارس ميبرد. سيد پایین خاکریز كنار ساحل ميدويد. من هم با موتور حركت كردم. دقايقی گذشت. آنها به هر سختي كه بود به ساحل ما رسيدند. با دشواری از ميان گل و لای ساحل عبور كردند. همين كه روی خاکریز ساحلی آمدند سيد جلو رفت و گفت: السالم عليكم، اهلًا و سهلًا، کیف حالک؟
مرد عرب، كه تمام بدنش خيس و گلی شده بود، چند قدمی به عقب رفت.
زن و دختر و پسر خردسال او در پشت سر پدر مخفی شدند. مرد، كه خيلی
ترسيده بود، دستانش را به عقب گرفته بود و از آنها محافظت ميكرد.
من لباس فُرم سپاه به تن داشتم. اما سيد يك كاپشن و يك اوركت پوشيده بود. سيد سرش را پايين گرفت و به عربی گفت: نترسيد. ما مسلمانيم. ما مثل
شما شيعه هستيم. ما سربازان اسلام هستيم. شما ميهمان ما هستيد. مهمان اسلام هستید. بعد رو كرد به من و گفت: سريع برو ماشين رو بيار. موتور را گذاشتم و با يك ماشين برگشتم.
سریع رفتم به سمت مقر سيد به همراه آن خانواده كنار جاده ايستاده بود. درحاليكه فقط يك پيراهن
به تن داشت! اوركت و كاپشنش را به زن و مرد عرب داده بود! سيد دستم را گرفت سوار خودرو شديم. سريع گاز دادم و رفتيم سمت مقر و گفت: مجید جان یواش برو! اين خانم مسافر داره!
ّ. سيد يكی از اتاقها را كه گرمتر بود برای آنها آماده كرد. بعد رسيديم مقر هم از جیره خودمان به آنها صبحانه داد.
وقتي نان و پنير و كره و مربا را در سفره در مقابلشان گذاشتم اشك در صورت آنها حلقه زده بود. نميدانيد با چه اشتهايی ميخوردند. بعدها مرد عرب گفت: ميخواستند من را به زور به جنگ ببرند. من شيعه هستم. مجبور شدم كه با خانواده فرار كنم. ما چند روز بود كه چيزی برای خوردن پيدا نكرده بوديم.
توكل كردم به خدا و دل به دريا زدم. خدا هم شما را در مسير ما قرار داد. همان روز همسر مرد عرب را به بيمارستان برديم و روز بعد زايمان كرد. سيد هم گفت: تا اينجا وظيفه انسانی ما بود. از اين به بعد پيگيری آنها با مسئولان قرارگاه سپاه.
وقتی از مرد عرب خداحافظی كرديم گريه ميكرد. ميگفت: واهلل خمينی
حق. واهلل صدام باطل. شما ما رو شرمنده كرديد.از روز بعد، مرز ما به روی مهاجران عراقی باز شد. آنها در اردوگاه موقت خرمشهر، كه به همين منظور تهيه شده بود، اسكان داده شدند. ما هم به همراه سيد در نقطه مرزی اروند کنار مستقر بوديم و به نحوه ورود آنها نظارت داشتيم. مهاجران عراقی همگی گرسنه بودند. سيد از هزينه شخصی خودش بيسكويت و كيك و ... ميگرفت و به بچه های كوچكتر ميداد.ميگفت: اينها ميهمان هستند. الان موقع ثواب جمع كردنه! عراقيها ... مدتی بعد به كشورشان بازگشتند.
🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾
بسم الله الرحمن الرحیم
📋 گزاره : یاری خدا نزدیک است؛ گویند در غزوه احزاب، زمانی که ترس بر مومنان غلبه کرده بود، عبدالله ابن ابی منافق آن ها را خطاب کرد که تا کی خود را برای محمد به کشتن می دهید؟ اگر او پیامبر بود خدا یارانش را به کشتن و اسارت نمی داد. اینجا بود که این آیه نازل شد. بر اساس این آیه این تصور که تنها اظهار ایمان باعث رستگاری فرد شود و به دنبال آن نباید هیچ رنج و گرفتاری وجود داشته باشد و خدا باید همه چیز را برای مومنان درست کند، نادرست است. مطابق این آیه مومنان باید بدانند که سختیها و مشکلات مالی در انتظارشان است. آن هم از نوع جدی آن قدر که سست ایمان ها را بلرزاند تا به همه چیز شک کنند. اینجا است که پیامبر و مومنان می پرسند، پس یاری خدا کی خواهد آمد؟ کار که به این مرحله رسید، بدانید که یاری خدا نزدیک است. امروز هم دقیقا در همین شرایط هستیم. (عده ای می گویند، اگر بر حق هستیم، چرا این قدر مشکلات داریم. ) انشاءالله فرج نزدیک است.
🔷 آیه روز:
أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ و َلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ (بقره / آیه 214)
🔶 ترجمه:
آيا گمان كرديد داخل بهشت ميشويد، بيآنكه حوادثي همچون حوادث گذشتگان به شما برسد؟! همانان كه گرفتاريها و ناراحتيها به آنها رسيد، و آن چنان ناراحت شدند كه پيامبر و افرادي كه ايمان آورده بودند گفتند: پس ياري خدا كي خواهد آمد؟! (در اين هنگام، تقاضاي ياري از او كردند، و به آنها گفته شد:) آگاه باشيد، ياري خدا نزديك است!
📅 شنبه 1دی ماه 1397
#سنت_الهی ، #مهدویت ، #نصر ، #سختی
🌹تعجیل در فرج ولی عصر صلوات🌹
هدایت شده از صـاحــب دلم(مهدویت 50)
Ahd.mp3
2.07M
#دعای_عهد
✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد...
🌸امام خمینی ره:
اگر هرروز (بعد از نماز صبح)دعای عهد خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️
امام زمانی شو👇👇👇👇
#کانال_خواهم_امد
http://eitaa.com/joinchat/287047696Cbbd8ae64b7
هدایت شده از صـاحــب دلم(مهدویت 50)
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
پس کجا ماند طلوعی که پس از تاریکیست؟!
☀️تعجیل در #ظهور 3صلوات☀
Ziyarat-Ashura-Halawaji.mp3
15.21M
زیارت عاشورا
با صدای دلنشین اباذر حوائجی
قرار هروز صبح😊🌹
@seedammar
#کانال_ابراهیم_هادی_هادی_دلها
هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
ای که انتظارمرا می کشی خواهم امد: 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 ⚫️ #سلام_علی_ابراهیم 🔸قسمت سی وچهارم 🔸 #اسیر از و
ای که انتظارمرا می کشی خواهم امد:
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
⚫️ #سلام_علی_ابراهیم
🔸قسمت سی و پنجم
🔸 #نیمه_شعبان
عصر روز #نیمه_شعبان ابراهیم وارد مقر شد از نیمه شب خبری از او نبود حالا هم که آمده یک اسیر عراقی همراه خود آورده بود . پرسیدیم آقا ابراهیم این کیه ؟؟
گفت نیمه شب رفته بودم سمت دشمن وکنار جاده مخفی شدم و جیپی که یک سرنشین داشت رو اسیر کردم وبین راه با خودم گفتم اینم #هدیه_مابه_امام_زمان_عجل_الله ولی بعدش از حرف خودم پشیمان شدم گفتم ما کجا وهدیه برای امام زمان کجا...
🔸همان روز دور هم جمع شده بودیم یکی از ابراهیم پرسیده بود بهترین فرمانده های جنگ رو چه کسانی میدانید وچرا؟
ابراهیم گفت فرمانده سپاه بروجردی که توی اون وضعیت کردستان رو تونست آرام کنه و گروه های پیش مرگ درست کنه. وفرمانده ارتش هیچ کس مثل صیادشیرازی نیست او قبل از اینکه نظامی باشد یه جوان حذب الهی ومومن است . تو بچه های هوانیروز هم هرچه بگردی بهتر از سروان_شیرودی پیدا نمیکنی شیرودی سرپل ذهاب به تنهایی جلوی چندین تانک رو گرفت وبا اینکه فرمانده پایگاه هوایی شده بود آنقدر ساده زندگی میکنه که تعجب میکنید وقتی از طرف سازمان تربیت بدنی چند جفت کفش اومد یکی رو دادم بهش چون کفشهای مناسبی نداشت
🔸صحبتها که به اینجا رسید یکی گفت بیاید آرزوهامون رو بگیم اکثر بچه ها آرزوشان #شهادت بود یکی هم مثل شهید ابوالفضل کاظمی گفت خدا بنده های خوب وپاک رو سوا میکند ماهم مرتب گناه میکنیم که سراغ ما را نگیرند
نوبت #ابراهیم شد وهمه منتظر آرزوی ابراهیم بودند . ابراهیم مکثی کرد وگفت آرزوی من شهادت است اما حالا نه آرزویم این است در #نبردبااسراییل_شهید شوم....
🔸🔸صبح زود از سنگر کمین وارد مقر شدم بر خلاف همیشه کسی آنجا نبود کمی گشتم بی فایده بود ترسیدم نکند عراقی ها شهر را تصرف کرده باشند داخل حیاط فریاد زدم کسی اینجانیست؟ درب یکی از اتاقها باز شد یکی اشاره زد بیا اینجا ابراهیم داخل اتاق تنها بود با صدای سوز ناک مداحی میکرد وتنها برای دل خودش میخواند وبا امام زمان نجوا میکرد آنقدر سوز عجیبی داشت داشت که همه گریه میکردند
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔮نواۍملکوتۍ شهید مدافع حرم در لحظه شهادت😭
(میان تمامِ همهمہ هاے شهرمان
عـده اے بـي ادعــــا ؛
گوشہ اے دراز ڪشیــده اند...)
#رزقڪ_شهادت
مادر حسین آقا تعریف میکرد
یکی از آشناها خواب دیده رفته کربلا.
بعد از زیارت امام حسین (ع) میره واسه زیارت حضرت عباس (ع) دم حرم سه آقا رو میبینه که تو خواب این حس رو داره ک آقایی ک وسط ایستاده حضرت عباس (ع) هستند و دو نفر هم طرفین حضرت بودن و با صورت پوشیده.
این خانم شروع میکنن از حضرت عباس (ع) حاجت خواستن. حضرت هم میفرمایند که چرا از حسین نمیخوایین. خانم میگن بله قبل از اینکه محضر شما برسم پیش امام حسین (ع) بودم و درخواست کردم از ایشون.
حضرت عباس(ع) میفرمایند نه این حسین رو میگم و با دست اشاره میکنن به فرد کناریشون
خانم بر میگردن به سمت اشاره ی حضرت و حسین ولایتی فر رو میبینن...
شهید حسین ولایتی فر
شهید ترور اهواز
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی