eitaa logo
حسیــن ایمانـے(سِـحرِ‌‌اَشـک)
946 دنبال‌کننده
394 عکس
496 ویدیو
210 فایل
اشعار و سبکهایِ کربلایی حسین ایمانی
مشاهده در ایتا
دانلود
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم بحرِ طویل شهادت حضرت زینب سلام اللّه علیها خشکی و لب قحطی و تب لحظه‌یِ جداییِ عالم و زینب وای یارب وای یارب وای یارب بستری زیرِ تشعشُعاتِ خورشیدِ ستمگر لحظه‌یِ ماتم و آن لحظه که خوابید به بستر آفتابی سخت و بی‌رحم که تابید به پیکر هُرمِ گرماشْ پسندید خشکْ کام و خشکْ حنجر لبِ یک ناطقه خشکید و سخنور آنکه با چشمِ خودش دید به نیْ سر خطبه‌اش شنید و لرزید جفاگر صبر کرد این‌گونه جنگید به سنگر گر چه گلچین گلِ او چید به خنجر اشکِ او دیده و خندید اَباَالشّر او درخشید به کوفه او درخشید به شامِ غم و هجران و بلا و کربلا و شهرِ یثرب شهرِ مادر کرد تفسیر خدا واژه‌یِ خواهر زینب اِی کوثرِ کوثر صبر بر رویِ دو زانو به حضورِ تو رسیده ابر هم دیده‌یِ پُربارِ تو دیده‌َست و بریده چرخ هم غصّه و غم این‌همه یک‌جا نکشیده عرش روپوشِ سیَه بر سرِ خورشید کشیده ناله هم آه از آن آهِ جگرسوز کشیده لاله هم این همه لاله خشک یک روز ندیده قافله بر سرِ نِی قافله سالار ندیده نافله نافله‌خوان با تنِ تب‌دار ندیده اِی به محمل زده سر از غمِ سرهایِ بریده کیٖ تو را بدونِ معجر سرِ بازار کشیده چشمِ عبّاسِ علمگیر گمانم دور دیده آنکه در ذهنْ تو و همسفرانِ تو خریده وای ناموسِ خدا دخترِ پاکِ مرتضی روبه‌رویِ قومِ دَریده وای از قافله‌ساریِ زینب دل گرفتارِ غم و غصّه و آماجِ مِحَن شد گاهِ جان کَندنِ دلداده‌یِ دلسوزِ حسن شد لحظه‌یِ پَر زدنِ دلبرِ شاهِ بی‌کفن شد گاهِ فانی شدنِ بانویِ اَفلاک و زَمَن شد به رویِ سینه‌یِ زینب جایگاهِ پیرهن شد پیرُهن نَه جایِ دیباچه‌یِ بازارِ خُطَن شد جامه‌ای پاره که اسبابِ قرارِ دل و تن شد رختِ خونینِ حسین ابنِ علی وصله‌یِ زن شد وای از این غم شب شبِ وصلِ نگار و شبِ رویاییِ عشق است شب شبِ دیدنِ یار و چهره‌آراییِ عشق است شب شبِ حسین و زینب شبِ سوداییِ عشق است شب شبِ کرب‌وبلا و شبِ بانویِ دمشق است مددی زینبِ کبری 📃حرم حضرت معصومه سلام اللّه علیها @sehreashk
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم بحر طویل عید مبعث حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلم رجب و سفره‌یِ انعام رجب و جلوه‌یِ ایّام رجب و ظلمت و اندوه و تباهی همه ناکام غصّه بس آمده مبعث /۲/ چلّه‌ای گریه و زاری چلّه‌ای شب زنده‌داری چلّه‌ای گرمِ عبادت در دلِ کوه به غاری چلّه‌ای دور زِ مال و مِکنت و هر چه که داری چلّه‌ای در طلبِ یک نگهِ حضرتِ باری چلّه‌ای اشک زِ خوفِ داوری از دیده جاری چلّه‌ای سنگ مُتکّا و تُشَک هر خَس و خاری‌ چلّه‌ای از همه جز حضرتِ یزدان مُتواری چلّه‌ای در طلبِ دوست چنان بازِ شکاری چلّه‌ای با حق و از هر چه که جز اوست فراری چلّه‌ای کرد محمّد تجربه بی‌کس و کاری جبرئیل آمد و این‌سان به نبی داد قراری یا محمّد پس از این تو خَلفِ پروردگاری چه قراری چه نگاری چه بهاری چه بهاری إِقرأ اِی احمدِ مختار جهان مستِ ندایت‌ حکمِ حق کرده زِ اَفلاک و سماوات جدایت بعد از این سرورِ لوُلاکی و عرش است گدایت یا رسول‌اللَّه از این پس می‌زند خاک صدایت مُرشدِ وحی شود حاملِ پیغامِ خدایت‌ انبیا در طلبِ گوشهِ نگاهی و دعایت اولیا ریزه‌خورِ خوانِ کرامات و عطایت‌ مروه و سعی و صفا جمله هواخواهِ صفایت‌ کعبه و بیت‌الحرامند غبارِ کفِ پایت یوسف و دلشدگان جمله هواییِ هوایت‌ کاسه در دست سلیمان که فقیرم به سَرایت چه نوایی چه صدایی چه گدایی چه گدایی عرش از صوتِ مناجاتِ تو لرزید محمّد فرش با داشتنت بر همه بالید محمّد نور از رویِ تو تابیده به خورشید محمّد شور داده صلواتِ تو به توحید محمّد خلقتِ تو سببِ خَلَقْتُ الاَفلاک محمّد رحمتت شاملِ آب و آتش و خاک محمّد شدّتِ خشمِ تو بر کفر خطرناک محمّد روزگارِ دشمنت محشر اَسَفناک محمّد عاشقت هستم و ذکرم صلوات است محمّد صلواتت به خدا از حسنات است محمّد گر چه قلبم همِه دَم در عرفات است محمّد کامِ من تشنه‌یِ جامی زِ فرات است محمّد که حسین از تو و از توست‌ هر آنکس که حسینی‌ست زین سبب قلبِ هواییِ تو بین‌الحرمینی‌ست چه هوایی چه صفایی وای عجب کرب‌وبلایی مبعثت آمده و سویِ نگاهم به مدینه‌َست دیدنِ گنبدِ خضرایِ تو سودا و به سینه‌َست حرمت تکّه‌ای از جنّتِ حق رویِ زمین است نِیْ غلط گفتم و اصلاح کنم عرشِ برین است ای مدینه ای مدینه ای مدینه @sehreash
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم بحرِ طویل شهادت امام جواد علیه السلام در وُ دیوار به رنگِ غم وُ درد است و غریبی چه صدایِ آه وُ اَفغانِ عجیبی صوتِ ناله شده آمیخته با خنده وُ پاکوبی وُ طعنه با صدایِ پسری که از مدینه به طِیُ‌الارض رسیده به حضورِ پدرِ رنگ‌پریده پدری که زهر بر جانش اثر کرده وُ از شدّتِ ضعف وُ شررِ زهر راه نَه بلکه به یک گوشه‌یِ این حجره خزیده رنگِ رو رنگِ ضعیفی شده مانندِ حسن قاتلِ او همسرِ او بوده وُ در خانه‌یِ خود خیر ندیده‌ سوز در جانِ وِی افتاده وُ یادِ در وُ دیوار تمامِ تنِ او سوخته چون پیکرِ آن درب که میخَش سینه‌یِ مادرِ سادات دریده‌ روضه‌خوان روضه شروع کرده وُ اشکِ دانه‌دانه همرهِ هِق‌هِقِ این بی‌رمق از چشم چکیده مادرم وای مادرم وای مادرم وای سینه‌ام سوخته چون سینه‌ات امّا رویِ آن نیست هنرمندیِ مسمار گلِ سرخی نکشیده قلمِ میخِ درِ خانه وُ .... مَردم هیزم از اهلِ سقیفه نگرفتند به آزار دل شکسته ولی بر بازویِ من نیست نشانی زِ غلاف وُ نشده خُرد‌‌ وُ لِه از ضربِ لگد پهلویِ بیمار زینبِ کوچک وُ زخمِ بستری نیست اگر چه من هم امروز چو آنروزِ تو در کوچه گرفتم دستم از شدّتِ ضعف وُ دردِ بسیار به دیوار باز هم شکر ندیدم به دو چشمَم ماجرایی که حسن دید ضربِ سیلی وُ رخِ نیلی وُ گم کردنِ راه وُ .... نوجوانی که عصایی‌ست‌ سفید تا که بیابد خانه‌یِ سوخته را مادرِ ما با نگهی‌ تار قصّه‌یِ تلخِ فدک‌ کرده هزاران بار دنیا بر سرِ این پسر آوار‌ در وُ دیوار نوکِ مسمار تنِ تب‌دار مادری از وَرمِ بازو وُ دردِ سر وُ پهلو سخت بیمار وای مادر وای مادر بی‌حرم مانده حریمِ اَمنِ عالم دخترِ حضرتِ خاتم همسر وُ بانویِ سرچشمه‌یِ آبِ کوثر وُ عشقِ مسلّم مادرِ ماهِ محرّم کاظمین و کربلا سینه‌یِ این عاشقِ بی‌تاب‌ به سرم شوق خدایا شوقِ شش‌گوشه‌یِ ارباب @sehreashk
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم قطعه و بحر طویل تلفیقی روضه‌یِ فاطمیه و امام حسن علیه السلام روضه یعنی کوچه‌هایِ بی‌کسی گامِ لرزان مادر و دلواپسی سینه‌ یعنی سینه‌ای پر راز و رمز از هلائل پیکری بی‌جان و سبز سبز یعنی صورتِ راز و نیاز یک زره در زیرِ تن‌پوشِ نماز سبز یعنی آسمانی داغدار چشمی از سیلیِ کینه تارِ تار چشم یعنی اشک و خون آمیختن با درِ آتش گرفته سوختن ناله یعنی صورتی نیلوفری خونِ سینه بر رویِ میخِ دری آه یعنی سیلی و غصبِ فدک مادری پیشِ پسر خورده کتک سیلی یعنی غربتِ خیرُالنّسا داستانِ مجتبی و کوچه‌ها خاطره یعنی دلی با غم عجین دم به دم در کوچه‌ها خوردن زمین دشمن اشاره کرد کوچه سیاه شد آوار شد تمامِ جهان بر رویِ سرم افتاد بر زمین پیشِ دو چشمِ مضطرب از ضربه‌یِ جفا ای وای مادرم وقتی که آمدیم دستم گرفته بود مبادا که گم شوم امّا کنون منم که شدم رهنمایِ او سیلی گرفت قوّتِ چشمانِ مادرم مادر ..... اَمرت مُطاع هیچ نگویم به خواهرم هرگز نمی‌زنم سخنی با برادرم سِرِّ مگویِ رویِ تو در گور می‌برم امّا خودت بگو چادر چه مادرم!!! این خاک می‌گوید به خدا رازِ کوچه را رازِ مغیره را گوید تمامِ قصّه‌یِ جانسوزِ کینه را رازِ سقیفه و فدک و بغضِ سینه را رازِ غریبیِ تو و شهرِ مدینه را اشک یعنی گوشه‌ای تنها شدن روضه‌خوانِ روضه‌یِ زهرا شدن روضه یعنی افتخارِ نوکری گفتن از رویِ کبودِ مادری سوره یعنی کوثرِ بدرُالدُّجا دست و رویِ فاطمه تَبَّت یَداٰه قلب یعنی مَحرمِ سِرّی غریب دورِ بستر خواندنِ اَمَّن یُجیب عشق یعنی قبرِ بی‌نام و نشان لحظه‌یِ دلواپسیِ کودکان یاحسن اِی رازدارِ اهلِ بیت ای دلم از غصّه‌هایت بیت بیت با من از کوچه نمی‌گویی سخن ای غریبِ آشنایِ قلبِ من صحنِ تو ای بی‌حرم کنجِ دلم غصّه‌ات ای کاش گردد قاتلم قلبِ زارِ ما و سوزت یاحسن ای امامِ شاهِ بی‌غسل و کفن @sehreashk
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم بحر طویل میلاد حضرت علی اکبر علیه السلام شورِ دیگر مِی وُ ساغر مشک و عنبر دل و دلبر شبِ میلادِ بهارِ دلِ لیلا علی‌اکبر اَشبَهُ‌النّاس چه خَلقاً وَ چه خُلقاً به پیمبر سیّدی یاعلی‌اکبر سیّدی یاعلی‌اکبر استخاره جشنواره گاهوُواره ماه‌پاره کودکی بینِ قُماط است وَ یا ماه وُ ستاره چشمِ خورشید به اَفلاک ببین مَستِ نظاره عاشقان فصلِ بهاره عاشقان فصلِ بهاره باده‌نوش وُ مِی‌فروش شاه امّا ساده‌پوش شیرِ شرزه به خروش چون عمو مشک‌به‌دوش می‌کند جوش و خروش می‌شود خصم خَموش‌ می‌درخشد سر وُ روُش می‌نهد دست به گوش این اذان‌گویِ حسین‌ابنِ‌علی وقتِ صلاة‌‌ است مژده عشّاق که ثانیِ نبی بینِ قُماط است کامْ شهد وُ لبِ او قند باز شد غنچه‌یِ لبخند شاد شد مادرِ فرزند غصّه و غم به غُل وُ بند مَلک آمد که حسینا ؛ یک شکر خنده‌یِ او چند؟! آسمان گفت که نادانی و من می‌دهمَت پند قیمتِ خیلِ ملائک‌‌ کمتر از خنده‌یِ این طفلِ ظفرمند تو چه هستی وَ که هستی که بگویی خنده‌اش چند؟! ارزشِ خنده‌یِ این طفل فقط دستِ خداوند ثروتَت ریزه‌شن و ارزشِ این طفل دماوند بالهایت چو دهان باز کند طفل بسوزند برو نادان و مگو چند؟! بارِ خود سوخته مَپْسَند‌ این علی‌اکبرِ لیلاست علی‌اکبرِ مولاست این بهارِ دلِ لیلاست امیدِ دلِ باباست‌‌ صورت و سیرتِ احمد جلوه‌یِ اُمِّ‌اَبیهاست‌‌ عاشقِ خالقِ سرمد عاشقِ حیدر و زهراست ساقیِ ثانی وُ اوّل علیِ دلبرِ دلهاست نامِ زیبایِ علی‌ابنِ‌حسینِ‌ابنِ‌علی وِردِ زبانهاست‌ نامِ او نامِ علی صورتِ او صورتِ احمد صلواتٌ صلواتٌ صلوات علیٰ محمّد گفت این عاشق علی از تو دگر یار ندارد جز تو وُ آلِ علی با اَحدی کار ندارد @sehreashk
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم بحرطویل نوزدهم ماه رمضان ضربت خوردن مولا علی علیه السلام سادگیِ سفره‌یِ کلثوم و شاهی ساده‌پوش لقمه‌ای نان و نمک افطارِ مردیِ سختکوش لقمه‌ای نانِ جُوین افطارِ شاهِ مسلمین سفره‌ای رویِ زمین بهرِ امیرالمؤمنین لحظه‌هایِ واپسین کلثوم و مهمانش عجین گفته‌هایِ آخرِ اوّل امامِ متّقین جلوه‌یِ نورِ مبین و معنیِ حبلُ‌المتین جانشینِ بر حق وُ مظلومِ ختم‌المرسلین یا امیرالمؤمنین یا امیرالمؤمنین یا امیرالمؤمنین رفت و آمد گفت آه در هر نفس می‌گفت آه کِی شود شامِ غم و هجران سپیده آه آه خسته شد حیدر زِ بس غم‌هایِ خود گفتی به چاه خسته شد از گریه‌هایِ های‌هایِ زیرِ ماه خسته شد از شامِ دوری و شبِ هجرِ تباه روزش از نامردیِ مردانِ کوفه شد سیاه ای خدا کی می‌شود سویت بیاید یا اِلٰه باز کن بهرِ علی سویِ خودت دیگر تو راه باز کن رَه را که دیگر شامِ هجران کشت حیدر که دلم تنگ است تنگِ دلبر و دلدار و همسر فاطمه چشم‌انتظار است بی‌قرارِ بی‌قرار است مژده آمد ای علی فردا تو شربت می‌خوری جامِ وصلِ یار می‌نوشی و ضربت می‌خوری ضربه‌یِ مردانگی و جود و عدلت می‌خوری چوبِ اِطعامِ یتیمان و مروّت می‌خوری ضربه‌یِ اَنبان‌کشی در شامِ غربت می‌خوری ضربه‌یِ کافرکشی در روزِ غیرت می‌خوری صبح شد اللّهُ‌اکبر می‌رود از خانه حیدر مانعِ راهش نَه دختر می‌شود نِی مرغ نِی در رفت حیدر رفت و گفت اللّهُ‌اکبر خلق را هوشیار کرد سویِ ابنِ‌ملجم آمد قاتلش بیدار کرد گفت تکبیر و هوایِ دیدنِ دلدار کرد در رکوعش یادی از یار و در و مسمار کرد یادی از آن ضربه‌یِ سیلی و آن دیوار کرد یادی از رویِ کبود و بازویِ غمخوار کرد یادی از آن بسترِ خونین و حالِ زار کرد یادی از پهلویِ خُرد وُ غرقِ خونِ یار کرد خاطراتِ همسرِ مظلومه‌اش تکرار کرد سَمِعَ‌اللّهُ لِمَن حَمِدَه اللّهُ‌اکبر رفت سجده .... ناگهان پیچید در مسجد صدایِ هویِ شمشیر تیغ بالا رفت و پایین آمد امّا بر سرِ شیر فُزْتُ رَبَّ‌الکعبه شد آوایِ مردِ عشق و تکبیر فرقِ او بِشکافت تا گردون شود از بودنش سیر وای ازاین شمشیر شد فرمانده‌یِ خیبر زمین‌گیر مجتبی نالید و ثاراللّه شد از ماتمش پیر تکیه‌گاهِ نُه فَلک خود تکیه زد از کین و تزویر بر گُلانَش وای حیدر وای حیدر وای تزویر بعد از این اَیتامِ شهرِ کوفه و چشم‌انتظاری پیرِ نابینایِ ویران و فراق و بی‌قراری چاه و نخلستانِ شهر و حسرتِ شب زنده‌داری بعد از این زینب ندارد جز فغان و گریه کاری مجتبی را نیست زین پس مونسی جز داغداری بعد از این اربابِ آب و داغِ باب و سوگواری بعد از این عبّاس و اجرایِ وصیت پاسداری اَلوداع ای شاهِ مردان معنیِ آیاتِ قرآن دستِ این عاشق اگر خالیست قلبش سوخته سویِ خوانِ رحمتِ حیدر دو چشمش دوخته @sehreashk
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم بحر طویل شهادت امام محمّد باقر علیه السلام بالِ خاکیِ کبوتر می‌گوید رازِ غم و غصّه‌یِ جانسوزِ بقیع را می‌سراید قصّه‌هایِ جانگدازِ غم و دردِ چار‌ فرزندِ علی را چار‌‌ قبری که نشانش چار‌‌ سنگ است و غریبی چار‌‌ مظلومِ جگرپاره که مسموم شدند وُ .... چار‌‌ معصوم که دیدند خدایا جلوه‌یِ ذاتِ خداوندِ جلی را حسنِ ابنِ علی وُ سیّدِ سجّاد و ُ رئیسِ‌ مذهب وُ نورِ دوعینش که چشاندند به کامِ شیعیان مزّه‌یِ یک نغمه‌یِ ربِّ اَزلی را باقرالعلم به معنایِ شجاعت وَ به معنایِ رشادت وَ به معنایِ شهادت وَ به معنایِ حسین و کربلا و استقامت معنیِ قامت وُ قَدقامت وُ مفهومِ قیامت شاهدِ خونِ دلِ زینب و بی‌دستیِ عبّاسِ علمدار وَ اسیری زِ اسیرانِ همان قافله‌یِ قصّه‌یِ پردردِ ملامت صبر و طاقت /۳/ باقرالعلم ملال وُ غم وُ درد است رُخی از شدّتِ ضعف وُ شررِ زهرِ جفا و کینه زرد است بدنی که چه غریبانه رویِ خاک فِتاده‌َست وُ چه سرد است یادگارِ سفرِ کرب‌وبلا خون و نبرد است خاطراتِ سفرِ کوفه وُ شام است وُ بلا وُ ... کاروانی که اسیرِ دستِ نامردترین‌هایِ زمانه در جمال وُ کِسوت وُ ظاهرِ مرد است این همانی‌ست که چون فاطمه بستند به رویش دربهایِ خانه‌ها را نونهالی که عطش دیده وُ خار وُ خَس وُ غارت کودکی بوده وُ دیده ‌شعله‌هایِ خیمه‌ها را او همان است که رفته‌َست اسیر وُ دیده با دیده‌یِ تر آن میوه‌هایِ سرخ‌رنگِ نیزه‌ها را هاله‌یِ نیلیِ سیلی را خودش دیده به رویِ حُجب وُ معنایِ عفاف وُ دیده خونِ جاری از محملِ ناموسِ خدا را او خودش دیده که دردانه‌یِ ویرانه سپرده جان کنارِ تشتِ زرّین بس که خوانده روضه‌یِ آن طَبق وُ رأسِ جدا را دیده شاهِ شهدا را کربلا را نینوا را کوفه و شامِ بلا را حال او زهرِ جفا خورده و از پای نشسته کوله‌بارِ سفرش را به سویِ شاهِ شهیدان وُ امیرِ در غل‌‌ و بندِ اسیران خسته بسته دلش از کینه‌یِ اَغیار شکسته وَ کنون در انتظارش در جنان مادرِ سادات نشسته که بیا نورِ دو عینم کربلاییِ حسینم دلِ این عاشق و غمهایِ بقیع وُ دَمِ عالم عرفات آمد و آید چاوشِ ماهِ محرّم @sehreashk
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم بحرِ طویل میلاد حضرت زینب سلام اللّه علیها سحر آمده وُ گاهِ‌ تراویدنِ باران به چمن‌هاست گهِ خنده‌یِ غنچه به برِ دشت و دَمن‌هاست وَ شبنم متبلور به رویِ برگه‌یِ سبزینه‌یِ باغ وُ .... به رویِ صورتِ گلهاست آفتابی به زمین تاخته و ُ ظلمت و اندوه برانداخته و ُ بعدِ بارش هفت رنگی به سماوات مهیّاست آسمان گلشنِ عشقِ علوی گشت چه زیباست ؟! چه زیباست ؟! بیایید درِ خانه‌یِ حیدر که کنون اسوه‌ای از حُجب وُ عفافِ نبوی شهره‌یِ آفاق به ایثار و پرستاریِ دلدار بلیٖ زینبِ کبری به رویِ دامنِ زهراست چه زیباست ؟! چه زیباست ؟! شگفتا که شکوفا شده گلواژه‌یِ صبر و ُ همه‌یِ معنی وُ اندازه‌یِ یک لیله‌یِ قدر و ُ صورتِ ماهِ شبِ چاردهِ بدر و ُ پس از فاطمه چون مریم و ساره همچنان مادرِ غم‌پرورِ موسی می‌نشیند به اِرم بر رویِ تختِ افضل و صدر و ُ می‌فروشد به تمامِ بانوانِ جنّتی فخر که من یارِ حسینِ ابنِ علی فخرِ جهانم عاشق و مستِ حسینم مقتدایِ عاشقانم قلبِ من می‌تپد از عشقِ وی و ُ می‌رود از تن به در از غصّه‌یِ او تابم و جانم عشقش آمیخته با گوشتم و پوستم و روح و روانم آتشِ ماتم و داغش می‌زند بر استخوانم ضربانِ دلِ من نامِ حسین و مدحِ او وِردِ زبانم من پلی بینِ دو دریایِ کمالم مَظهرِ یَلتَقیانم بحرِ صبر است حسن بحرِ کرامات حسین و ُ در میانِ این دو دریا من نشانم عصرِ عاشور به آن قافله‌یِ بی‌سر وُ سامان ساربانم مادرِ ماتم وُ اندوه وُ غم وُ دردِ زمینم در صبوری آسمانم من گرفتارِ حسینم دل و دلدارِ حسینم بی حسینم نتوانم بی حسینم نتوانم زینبم دخترِ صبر وُ زینبم مادرِ ایثار زینبم خواهرِ عشق وُ عمّه‌یِ سرورِ بیمار زینبم بانویِ ویرانه‌نشینِ مَه‌جبین وُ اُختِ عبّاسِ علمدار منم انگشت‌نشانِ شهرِ کوفه منم آنکه دست بسته می‌کند شام گرفتار من سخنور چو علی‌ام صابرم من حسنی‌ام باحیایم فاطمی‌ام مونسِ خونِ خدایم سِپرِ دوّم علی‌ام عمّه‌یِ داغ به جان دیده‌یِ یابن‌العسکری‌ام زینبم من زینبم من @sehreashk
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم بحر طویل شهادت حضرت زهرا سلام اللّه علیها گریه کن آرامِ جانِ فاطمه گریه کن آرام بالایِ سرم گریه کن بر حالِ زارِ کوثر وُ ..... بی‌قراری‌هایِ زینب دخترم گریه کن با دیدنِ خونابه‌ها .... بر در و دیوار و دورِ بسترم گریه کن با چاه شاهِ لاٰفتی هر کجا که گفتی از بال و پرم نیمه شب غسل و کفن کن پیکرم از رویِ پیراهنی که کرده‌ام با هزاران آه و زحمت در تنم تا نسوزد قلبِ یار و یاورم می‌روم امّا حلالم کن علی که نشد آنروز بینِ کوچه‌ها یاورت باشم نشد آخر شکست پهلویِ من بازویت دارد ورم می‌روم امّا دلِ من مانده است در مدینه گوشه‌یِ این خانه و ُ .... آه و اشکِ روضه‌ها پیشِ حسن بعد از این باید تو باشی جایِ من نیمه‌شب فکرِ حسینِ تشنه وُ .... روضه‌خوانِ جسمِ شاهِ بی‌کفن پیشِ من قرآن بخوان وُ دم بگیر نوحه‌خوانِ گوشه‌یِ گودالِ خون ناله کن یادِ شهیدی که تنش مانده رویِ خاکها بی‌پیرهن وارثِ غمهایِ زهرا زینب است وارثِ رویِ کبود و قامتی .... که شده از غصّه‌ها تا زینب است وارثِ آهِ علی و غربتِ ..... پادشاهِ زار و تنها زینب است ندبه‌خوانِ فاطمیه تا خودِ .... عصرِ عاشورا خدایا زینب است @sehreashk
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم بحرِ طویل میلاد حضرت زهرا سلام اللّه علیها‌‌‌ ضربانِ دلِ عالم به تکلّم لبِ حضرتِ خاتم به تبسّم غم و غصّه در میانِ کوهِ شور و شعف و شوق شده گم جامی از کوثرِ خود حضرتِ خالق رویِ دامانِ خدیجه هدیه کرده‌َست به مردم شده از غلظتِ این جام جهان مست علی هم در میانِ سرخوشان هست محمّد سجده کن داد خدا مولِدِ پاکی به تو وُ کامِ همه طعنه‌زنان بست بگیر از رویِ دامانِ خدیجه کوثرت را به سرِ دست که در طرفةُ‌العینی خالقت داد جوابِ قومِ ظلم و جاهل و پست بزن خنده که طعنه پس از امروز شود رشک وُ ببین در بصرِ همسرِ خود حضرتِ غرّا از شعف حلقه‌یِ اشک وُ شیعیان را بده مژده که تو را دختر و مادر متولّد شده وُ کفوِ علی بینِ قُماط است بزن خنده که زد پلک به تو بخت که از یُمنِ قدومش شده‌ای سعید و خوشبخت که زهراست که در حُجب و شرف عفّت و ایثار بُوَد افضلِ زنهایِ دو عالم خدا دربِ جهنّم به رویِ شیعه‌‌یِ او بست جهنّم شده حصری که فقط دشمنِ زهرا و علی ساکنِ آن است الا ناس به آن سینه که روئیده شده مِهرِ گلِ یاس شد از ذکرِ نبی و حسنین و علی و فاطمه حسّاس دگر آتشِ بغضِ ربِّ دادار حرام است که این دل به خدا جنّةُالاعلاست‌‌‌‌‌‌ وَ در باغِ اِرم نار محال است محال است بیایید که محبوبه‌یِ اهلِ حرم آمد که یک نقطه ولی نقطه‌یِ پرگار به آن پنج تنِ محترم آمد بیایید قدم زد به جهان اُمِّ امامت وَ ندا داد محمّد که علی مژده بده دخترم آمد مژده اِی ساقیِ حوضِ کوثرِ حق به خدا کوثرم آمد کور تا حشر شد از مولدِ زهرایِ من آری آیه‌یِ نَفی به آن حرف که من اَبترم آمد مسلمین را خبر از مولدِ امروز بده کِاین متولّد پاسخی بهرِ رسالت تحفه‌ای در صدفِ پاک و عفیفی‌ست نَه دختر تو بگو گوهرم آمد نورِ چشمِ ترم آمد پاره‌یِ پیکرم آمد فاطمه دخترم آمد مؤمنین فاطمه آمد اهلِ دین فاطمه آمد نوری از صولتِ حق سویِ زمین فاطمه آمد عرش لرزید و صدا زد مرشدِ وحی ملائک‌‌‌‌ شاهکاری کرده ربُّ‌العالمین فاطمه آمد هاجر و مریم و آسیه و کلثوم بیایید بانویِ برترِ فردوسِ برین فاطمه آمد نَهراسید زِ آتش که به اندامِ محبّش سپری حق زده از عشق و یقین فاطمه آمد بعدِ او لایقِ حیدر همسری نیست مسلّم ‌.... به کنیزی می‌رود اُمِّ‌بنین فاطمه آمد از چه بیکار نشستی ؟! خنده کن خنده‌یِ مستی کوریِ اوّل و دوّم سوّمی بزن تو دستی نگرانم نتوانم نوکری خوب بمانم نوکری خوب بمانم بدهم بهرِ تو جانم به پشیزی جان نَیرزد چو نگردد به فدایت بی تو در عالمِ سُفلیٰ با تو بینِ آسمانم آسمانی آسمان را با شما می‌کنم احساس مهربانی مهرتان را دیده‌ام در طبقی یاس دستِ این عاشق و لطف و کرمت‌‌ مادرِسادات مادرم باد فدایت مادرِ زینب و عبّاس @sehreashk
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم بحر طویل میلاد حضرت علی اکبر علیه السلام شورِ دیگر مِی وُ ساغر مشک و عنبر دل و دلبر شبِ میلادِ بهارِ دلِ لیلا علی اکبر اَشبَهُ النّاس چه خَلقاً وَ چه خُلقاً به پیمبر سیّدی یا علی اکبر /۳/ نور آمد و شیرازه‌یِ ظلمت به هم زد صبحی زِ غیرت در شبِ غربت رقم زد صدْمه به کاخِ بی‌خدایی و ستم زد فتح‌المبینِ دیگری این‌سان قلم زد خورشید را می‌دید و بر او طعنه می‌زد طعنه به ماه و مشتری و زهره می‌زد در شهرِ پیغمبر زِ حق یک صحنه می‌زد آنقدر زیبا بود گل پژمرده می‌زد آن شب به رویِ دستِ لیلا پورِ ارباب شهزاده‌یِ افلاک اکبر خنده می‌زد خندید و با خندیدنش خندید ارباب انگار خندیدند آن شب شمس و مهتاب خندیدنت از عالمی دل برد اکبر از جلوه‌ات خورشید و مَه شد خُرد اکبر آئینه‌یِ کاملترین الگویِ خلقت ای احمدِ مختار منهایِ نبوّت جنگت مثالِ حیدر و چون یاس عصمت آموختی در مکتبِ عبّاس غیرت عالم شده سرگشته و شیدایِ خویت ای در کرامت اَلمثنّایِ عمویت از شیر می‌گیری گهِ پیکار سبقت سرمایه‌ام در روزِ کارُزار عشقت ای خنده‌ات شیرین‌تر از انگور و شربت زیباترین معنایِ شور و نور و هیبت در تو تجسّم کرد مردی و مروّت در تو شکوفا می‌شود جود و فتوّت هیهات تا روزِ قیامت از تو ذلّت آزادمردی و زِ تو دور است خفّت ای ساقیِ ثانی و ای ثانیِ ساقی صوتِ اذانت تا قیامت هست باقی ای خامسِ آلِ عبا را نورِ دیده ای وصفِ تو تا مرزِ اَوْ اَدنیٰ رسیده ای از تبارِ صبح از نسلِ سپیده نقّاش احمد دیده و رویت کشیده از شربتِ لعلِ لبَت بابا چشیده لبهایِ تو بوسیده و خِجلت کشیده با گام‌هایِ آخرت اشکش چکیده با وای وایِ مادرت رنگش پریده افتاده و برخواسته سویت خزیده در بوریا یک پازل از جسمِ تو چیده با آه و گریه تا خیمه برده تا قتلگه زینب اگر عازم نمی‌شد خنجر برایِ کشتنش لازم نمی‌شد دلدار می‌مرد سردار می‌مرد سالار می‌مرد بالایِ نعشت این عاشق و بزمِ تو اِی دلبندِ دلبر فانی شود اِی کاش با سربندِ اکبر @sehreashk
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم بحرِ طویل میلاد امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف باز رحمت باز رأفت باز هشمت باز عشرت باز هم بر سرِ هر کوی و خیابان طاقِ نصرت طاق از جنسِ گُل و دل سبزه و عشق و حقیقت باز غیبت باز غیبت باز غیبت باز غیبت باز هم راه باز هم صبر باز هم ماه پشتِ یک ابر باز گمراه گشتنِ شهر ذکرِ اَللّه سوره‌یِ فجر باز یار و انتظار و العجل العجلِ دهر باز قلبی بی‌قرار و قطره‌ای عشق زِ یک بحر باز هم صبر باز هم صبر باز هم صبر باز قرآن رویِ دستان باز ایمان جان و جانان قلب و فرمان دل و برهان شوقْ مهمان شبْ چراغان قصّه‌یِ عسکری و مادری و گل‌پسری نیمه‌یِ شعبان دلبر و دلبری و سروری و طفل ولی قاریِ قرآن جاءَ حق زَهَقَ باطل باز هم زمزمه‌یِ دل عسکری راضی و خشنود که آمد شبِ محمود اِی حکیمه پیشِمان باش رسیده شبِ موعود امشب از نرگس و من باز شود سویِ زمین رود رودی از عشق نَه از آب رودی از معرفت و جود رودی از فضل و کرامت دشمنِ آتشِ نمرود رودی از جنسِ حقیقت با شمیمی زِ گل و عود طفلی از نسلِ محمّد لقبش مهدیِ موعود می‌بَرد دست به شمشیر می‌کند تخطَئِه نابود با ظهورش ظلمِ ظالم جورِ گردون می‌شود دود وَ نُریدُ اَن نَمُنْ‌اَش خوشتر از نغمه‌یِ داوود العجل مهدیِ موعود /۳/ با خودش گفت حکیمه کو نشانی زِ ولادت یارب افسانه و قصّه معجزه‌ست این یا کرامت به خدا دور زِ معصوم سخن جز به صداقت صبر کرد و به تقرُّب گفت تکبیرِ عبادت نیمه‌شب نافله می‌خواند که رخ داد قیامت خواست کُفوِ حسنِ عسکری از او اِستعانت دردی افتاد به جان برد زِ نرگس صبر و طاقت قابله گشت حکیمه کارِ او گشت حِضانت کودکی شد متولّد قدِّ او معنیِ قامت آخرین نورِ هدایت آخرین شمعِ امامت آخرین نخلِ فلک دیده‌یِ بستانِ ولایت دید او را حسن و گفت که جانم به فدایت آمدی جان به فدایت /۳/ صاحبِ دینِ نبی و صولتش صولتِ حیدر صبر و تابش حسنی و عصمتش عصمتِ کوثر رزمِ او رزمِ حسینی و بلایِ دلِ لشکر سجده‌اش سجده‌یِ سجّادی و خاضع پیشِ داور غیرتش غیرتِ عبّاسی و چون اوست دلاور علمِ او باقری و وقتِ سخن صادقِ دیگر کظمِ او کاظمی و راضیِ تقدیرِ مقدّر جودِ او چون تقی و هادیِ ما تا دَمِ محشر پدرش عسکری و در رخِ او عشق مُصوّر العجل منجی و سرور العجل اِی دل و دلبر عمرِ من طی شد و یک بار رخِ یار ندیدم گر چه نادیده غمِ حضرتِ دلدار خریدم یوسفِ فاطمه من از همه غیر از تو بریدم هر کجا نامِ تو آمد ناله از هجر کشیدم مشهد و سامره و شهرِ قم و علقمه دیدم ندبه و عهد و فرج با حسرت و رشک شنیدم حیف اِی پرده‌نشین من به وصالت نرسیدم تا به کی پرده‌نشین غصّه و غم‌ها العجل یوسفِ زهرا العجل یوسفِ زهرا چشمِ این عاشق اگر قابلِ دیدارِ تو نیست به جز از بنده‌نوازی و کرم کارِ تو نیست @sehreashk