پیامبر گرامی اسلام (ص) دو پسر به نام #قاسم و #ابراهیم داشتند که از دنیا رفتند. در اثر صبر پیامبر، کوثر (خَیر کثیر) به وجود مبارک ایشان عنایت شد.
انقلاب اسلامی هم قاسم و ابراهیم را از دست داد لیکن انشاءالله خیر کثیر در راه است.
#شهید_جمهور
@semimm
6.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تفاوت فاحش مغز مرد و زن
تفاوتی که اسلام ۱۴۰۰ سال پیش به ان اشاره کرده بود، تحقیقات علمی دنیا در سال ۲۰۲۴ به آن دست یافته است...
@semimm
#برکت_های_ابتلاء
به نام خدا
شاید هیچ وقت از یادم نره، حس و حال لحظهای که پزشک همشهری توی بیمارستان، با همون لهجهی یزدی خودم بهم گفت: « حاج آقا! لامصب ویروس بدجور روی قلبش نشسته، از دست ما کاری بر نمیاد، مگر اینکه خدا و اهل بیت کاری کنند».
پاهام از زانو به پایین سرد شد یکم هم چاشنی بی حسی و گِزگز داشت، در همین حال، از داخل سینم کسی دودستی شروع کرد به چنگ زدن!
خودم رومیشناسم حتما چشمام درشت شده بوده و محو به صورت دکتر نگاه میکردم.
نمیدونم چطوری اومده بودم خونه، همینطوری داشتم قدم میزدم، انگار همهی فکرهای کرهی زمین باهم توی سرمن بود و مغز بیچارهی من داشت همشونو سامان میداد. گوشیم زنگ زد، شماره رونداشتم، جواب دادم، صداش نشون میداد همشهری و فامیل، پرسیدم فلانی هستی؟ گفت: بله! حالا فلانی کیه؟ کسی که من متاسفانه چند سالیه نتونستم ببینمش و مجبور بودم ناخواسته و به خلاف دلم ارتباطی نداشته باشم باهاشون ، چرا بپیچونم قطع صلهی رحم کرده بودم باهاشون! البته ناخواسته و از اجبار!
قوت قلب بود، باور نمیکردم این قدر خوشحال بشم. تا پرسید شنیدم بچه حالش بده، بغضم ترکید، گریه کردم. از اوچندباری بابت اینکه بی اختیار اشکم دراومده عذرخواهی کردم.
اگر این ابتلاء نبود معلوم نبود این تماس کی اتفاق میافتاد؟ این برکت ابتلاء نیست؟
از صمیم قلبم از او تشکر میکنم که به من زنگ زد.
این اولین برکت بود.
چقدر آدمهای خوب رو تونستم توی این مدت بشناسم، دوستی خودش بدون اینکه بگویم در منزلش برای سلامتی فرزند من مراسم گرفته بود، دوستی در کانالها و گروههای مرتبط با خودش وضعیت فرزند من را گزارش کرده بود و ختم صلوات و... گرفته بود، دوستی آمد، دنبالم گفت : کمک مالی خواستی خبر بده؛ همهی اینها و نمونههای دیگر آن برکت بود و قوت قلب! فهمیدم شاید کم اما هستند کسانی که من را دوست بدارند.
اگر این ابتلاء نبود چطور میخواستم چنین چیزی رو بفهمم؟
از آقایی (که اگر شاید این ابتلاء نبود ومیخواستم بنویسم، او را «عزیزی» یا «دوستی» خطاب میکردم) کمکی خواستم که فقط او شرایطش را داشت و من واقعا مستاصل بودم و به آن کمک نیاز داشتم، کار هم علیرغم احتیاج شدید من خیلی ساده بود، اما او به راحتی و با کم توجهی گفت: فعلا نمیتونم!
اگر این ابتلاء نبود من چطور میتونستم بفهمم بعضی افراد فقط و فقط در روزهای خوشی میخواهند کنار من باشند؟
توجه به معنا، برکت دیگری است که خداوند در ابتلاء گذاشته است. گاهی آدم تلنگر میخواهد، تنبیه میخواهد تا به معنویت و معنا توجه کند.
من تو این ابتلاء فهمیدم، آدما چقدر ضعیفن و چقدر تومشکلات خوبه که به بقیه کمک کنم. چقدر آدما تومشکلات حتی به یه دلداری ساده نیاز دارند، من شاید کمتر اینو درک کرده بودم، اگر این ابتلاء نبود من کی میخواستم اینو بفهمم؟
من الان که فرزندم با عنایت اهل بیت علیهم السلام و دعای مومنین توانسته از دیروز، ادامهی درمانش را در منزل سپری کنه و از موجود بیحرکتی که روی تخت icu بود و امیدی هم به زنده بودنش نبود، الان گاهی چشمش رو باز میکنه، گاهی کم رمق دست منو فشار میده؛ دارم به برکتهای این ابتلاء فکر میکنم.
ممنون از همهی کسایی که این مدت یه جوری کمک حال من بودن. خدا اسماتون رو نوشت و اجر اصلی رو اون بهتون میده، منم ازش میخوام برای همتون تو خوشی و شادی جبران کنم.
مطمئنا هنوز خطر کامل رفع نشده، ممنون میشم اگر گاهی به دلتون افتاد، یادتون اومد با خوندن یک #حمد در تکمیل درمان همراه معنوی من باشید.
ارادتمند شما
@semimm
12.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من بالا سر این بچه روضه نخوندم ، روضه دیدم...
و لا یوم کیومک یا اباعبدالله...
از فشار عصبی پاهام درد گرفته...
حالت تهوع گرفتم از اضطراب...
همینطوری بی جهت صدای گریه و جیغ نوزاد میشنوم...
تازه ترس غارت و اسارت نداریم
کسی هلهله نکرده که تمسخرمون کنه!
ارادت ما به تو کم نبود ارباب، ولی زیادتر شد.
تو چقدر بزرگ بودی
ما چقدر حقیریم
@semimm