#بوقت_کتاب 📚
📌پست شماره 10
پای منبر آیت الله حق شناس رحمة الله علیه
در کتاب #مواعظ جلد سوم
☔️ســـراج بانوان البــــــرز
┏━━ °•❄️•°━━┓
@seraj_alborz
┗━━ °•❄️•°━━┛
#بوقت_کتاب 📚
📌پست شماره 11
(... از قضای روزگار روز پرواز من یازدهم سپتامبر ۲۰۱۲ است. در یازدهمین سالگرد حمله به برجهای تجارت جهانی و برای چنین اتفاقی چه شبی بهتر از امشب!!
به اطراف نگاه میکنم تا ببینم کسی مثل فیلمها اطراف را با اضطراب نگاه میکند،که روی پیشانی اش قطره های عرق نشسته باشد؟
دریغ از یک نیم نگاه مشکوک همه مثل بچه های کلاس اول دبستان مهربان و سربه زیر نشسته اند!!
...نگاهم به اطراف میچرخید تا چیزی از اتفاقات دوروبر از دستم نرود.
ساعت چهار و سه دقیقه ی بامداد، همچنان از عملیات "هواپیماربایی" خبری نبود اما عملیات "دلربایی" آغاز شده بود!! نرم نرمک خانم های مسافر چارقد از سر میکشیدند و با همان آهنگ مانتوها را هم... سر و وضعها چنان میشد که از همین نخستین گامهای سفر آدم احساس میکرد رفته است "خارج"! از شکل و درجه بندی کشف حجاب میشد کاشفان را به گروههای مختلفی تقسیم کرد؛ گروهی فقط به برداشتن روسری و مانتو قناعت کردند، دسته ای دیگر علاوه بر این اسباب بزک را هم از غلاف بیرون کشیدند که به وضع نابسامان سامان دگرگونه ای دهند... گروه سوم را هم به خاطر عواقب وخیمش بگذارید ناگفته بماند روی همه ی ناگفته های دیگر!!
در دفتر یادداشتم نوشتم؛ شگفتا از قصه ی زلف و باد. شگفتا از پری رویی و تاب مستوری قصه ای که سالهاست به بزرگترین گرفتاری ما بدل شده است؛ یکی به زور از سر لچک میکشد یکی به زور چارقد میپوشاند و هیچ خردی وجود ندارد که بر این جنگ بی حاصل و بی معنا نقطه ی پایانی بگذارد...)
#٩٧٦روز_در_پس_کوچه_های_اروپا
☔️ســـراج بانوان البــــــرز
┏━━ °•❄️•°━━┓
@seraj_alborz
┗━━ °•❄️•°━━┛
#بوقت_کتاب 📚
📌پست شماره 12
(.... _ ببین ونسان هیچ وقت در مورد هیچ چیز نمیتونی کاملاً مطمئن باشی !
فقط باید شجاعتشو داشته باشی تا اون کاری رو که فکر میکنی درسته انجام بدی ممکنه بعدها بفهمی که اشتباه کردی ولی لااقل آنچه را فکر میکردی درسته انجام دادی و این مهمه که ما باید طبق استدلال خودمون عمل کنیم و بعد ارزشیابی نهایی رو به عهده ی خداوند بگذاریم اگه در این لحظه اطمینان داری که به هر طریق که شده میخواهی به خالق خودت خدمت کنی بنابراین ایمانت تنها راهنمای تو به سوی آینده است پس به آنچه ایمان داری اطمینان داشته باش و به خودت ترس راه نده....)
✍ پ ن: دنیای ادبیات پر است از مطالب مفید و پرمغز، اما هرکدام با مکتب فکری و ایدئولوژی نویسنده مطابق است. ما نمیتوانیم تمام افکار نویسندگان مختلف را بی چون و چرا بپذیریم و باز نمیتوانیم خودمان را از خواندن افکار مختلف محروم کنیم🌹🌹
🇮🇷ســـراج بانوان البــــــرز
┏━━ °•🌸•°━━┓
@seraj_alborz
┗━━ °•🌸•°━━┛
#بوقت_کتاب 📚
📌پست شماره 13
( حتما برای شما پیش آمده که در جمعی نا آشنا وارد شده و برای پرسیدن سوال نوع پوشش فرد را ملاک قرار داده باشید. لباسی که به تن میکنیم، پیامهای بسیاری را به اطرافیان ما ارسال میکند. تفکر، سلیقه، روحیات و اعتقادات از جمله این پیامها هستند.
بعضی افراد تناقضهای زیادی در نوع پوشش و رفتارشان دارند البته که نباید بر اساس پوشش قضاوت کرد چون اصلا نباید قضاوت کرد. منظور از قضاوت در اینجا برداشت اولیه شخص برای پرسیدن سوال یا ارتباط گرفتن است.
اما نمیتوان تاثیر ۷۰ درصدی آن در نظر دیگران را نادیده گرفت لباس ما پیش از خود ما در موردمان صحبت میکند بنابراین توجه به آن بسیار مهم است. البته بر اساس نظر دیگران زندگی کردن صحیح نیست هر چند که ما در مقابل جامعه ای که در آن حضور داریم وظایفی داریم. اینکه من این عطر تند را بزنم یا این لباس شلخته را به تن کنم، هم به خودمان مربوط است هم به اطرافیان ما! چون آزاری از ما متوجه آنها می شود.
حالا ما دوست داریم دیگران از ظاهر ما چه پیامی دریافت کنند؟
هر لباس از منظر زیبایی شاسی و اخلاق دارای ارزشهایی هست و پیامهای خاصی را ارسال میکند. زیبایی، شکوه، شیک بودن، زنانه بودن یا مستهجن بودن از جمله این پیام هاست....)
#اندیشه_ات_را_به_تن_کن
☔️ســـراج بانوان البــــــرز
┏━━ °•❄️•°━━┓
@seraj_alborz
┗━━ °•❄️•°━━┛
#بوقت_کتاب 📚
📌پست شماره 14
(گسترش کمی فرهنگ در داخل آحاد و نفوس مردم است. فرض بفرمایید گسترش کتاب خوانی در کشور گسترش کتاب و کتابخانه افزایش مدارس و مراکز تحقیقی و پژوهشگاه ها، بردن علم و سواد از مراکز شلوغ جامعه به اقصی نقاط کشور به روستاها و به خانه های منزوی این کار کمی و بسیار لازم است که به عهده آموزش و پرورش آموزش عالی و سازمان تبلیغات و به خصوص به عهده صدا و سیماست. این بسیار کار لازمی است یعنی همه آحاد مردم را در کشور از نسیم فرهنگی برخوردار کردن و از امکان بهره فرهنگی متمکن کردن باید همه بتوانند استفاده فرهنگی بکنند. بسیاری از افراد خودشان نمی دانند که محتاج کتاب و مطبوعات و محتاج شنیدن شعر و دیدن انواع و اقسام هنر و جلوه های هنری هستند. اصلاً خودشان هم توجه ندارند مثل انسانی که توجه ندارد که به ویتامین، به پروتئین و به غذای مخصوصی احتیاج دارد طبیعی است که باید برایش فراهم کنند.... )
#کتاب_دغدغه_های_فرهنگی
☔️ســـراج بانوان البــــــرز
┏━━ °•❄️•°━━┓
@seraj_alborz
┗━━ °•❄️•°━━┛
#بوقت_کتاب 📚
پست شماره 15
(....... شیخ صالح گفت: اتفاقی افتاده!؟
یکی گفت: آمدهایم تا جلوی اتفاق را بگیریم!
دیگری گفت: مواجب انگلیسیها چشمشان را پر کرده!
آنیکی گفت: زور و بازو به کار میگیریم نون حلال میخوریم!
...
شیخ صالح گفت:
اگر مواجب انگلیسیها چشمتان را پر کرده، بهتر است بدانید که
آنها پول زور و بازویتان را نمیدهند پول خونتان را میدهند! وقتی آدم آنها بشوید فردا خانهتان را هم روی سرتان خراب میکنند و نمیتوانید جلودارشان بشوید!
_ اگر اینجور بود، دولت مرکزی باهاشان عهدنامه نمینوشت!؟
صالح گفت: من آنچه باید، گفتم!
از این به بعد خود دانید...
بدران رسید و گفت:
ولی بدران اگر از گرسنگی هم بمیرد نان انگلیسی به خانهاش نمیبرد.... انگلیسیها توی خمیر مایه لیرهشان تخم نفاق بین مسلمین گذاشتهاند.....)
#رمان_دشتهای_سوزان
☔️ســـراج بانوان البــــــرز
┏━━ °•❄️•°━━┓
@seraj_alborz
┗━━ °•❄️•°━━┛
#بوقت_کتاب 📚
پست شماره 16
«.... چرا ادامه تحصیل برای دختران مقدور نیست و یا در شرایط سخت صورت میگیرد؟ چرا دختران نباید همسر آینده شان را انتخاب کنند؟ چرا امکانات فعالیتهای اجتماعی برای مردان و زنان برابر و یکسان نیست؟ چرا همه قوانین به نفع مردان تنظیم شده است؟ ...
پرسشهایی که حتی پدر و شوهرم نمیتوانستند برای آن پاسخی مناسب ارائه کنند سرانجام همسرم راهی پیش رویم گذاشت. او گفت من توان پاسخ به پرسشهای تو را ندارم باید نزد کسی بروی که تواند پاسخگویت باشد. کسی که پرسش هایت را بفهمد و بداند. باید شروع به تحصیل علوم دینی کنی و خودت با تحقیق و تفحص، به جواب پرسش هایت برسی بفهمی که در اسلام، در قرآن، در سنت و در عرف چه نظرهایی هست باید خودت را از پایه و زیر بنا قوی و محکم کنی و گمشده ات را بیابی. این گفت و گوها بین ما ادامه داشت تا این که روزی یکی از مردان همسایه به همسرم گفته بود: اجازه بده زنت با دختر من پای درس پیش نماز محله بروند و درس بخوانند شوهرم وقتی به منزل آمد و موضوع را با من در میان گذاشت پرسید: «دلت میخواهد که این کار را بکنی؟ من نیز از خدا خواسته، گفتم : «چرا که نه!»
این اتفاق در زندگی من شروع یک حرکت و تحول بود، یک نقطه عطف بود که امکان بروز و ظهور استعدادها و قوای پنهانم را فراهم کرد....»
#خاطرات_مرضیه_حدیدچی
☔️ســـراج بانوان البــــــرز
┏━━ °•❄️•°━━┓
@seraj_alborz
┗━━ °•❄️•°━━┛
#بوقت_کتاب 📚
پست شماره 17
جنگ تحمیلی بی هیچ دستاوردی برای متجاوزان بعثی در تابستان ۱۳۶۷ به پایان رسید و احساس من، به عنوان مادر شهید، سرشار از سربلندی و افتخار بود. بیشتر هفته ها به بهشت زهرا میرفتم و سر مزار محمد می نشستم و به عکس بالای ،مزار، که معصومانه نگاهم می کرد، خیره میشدم گاهی با او درد دل می کردم. وقتی به خانه بر می گشتم انتظار میکشیدم هفته دیگری برسد و به زیارت او بروم. صبح چهاردهم خرداد خبر غیر منتظره ای از رادیو و تلویزیون پخش شد: «حال امام خوب نیست. برای شفای ایشان دعا کنید. با شنیدن این خبر، با آقا به مسجد رفتیم و دعای توسل خواندیم. با چشمانی اشکبار و قلبی امیدوار به خانه برگشتم. آقا همان جا ماند و تا صبح خواب به چشمانم نیامد. آقا بعد از نماز جماعت صبح برگشت و دیدم چشمانش از گریه سرخ شده و دنبال پیراهن سیاهش میگردد. دلم ریخت تلویزیون را روشن کردم. هر سه شبکه فقط قرآن پخش میکردند. آقا سرش را توی زانو گرفت و یک گوشه نشست. ساعت هفت صبح اولین خبر را گوینده آقای حیاتی با صدایی لرزان و بغض آلود، گفت: «روح بلند پیشوای مسلمانان و رهبر مسلمین جهان به ملکوت اعلی پیوست.....
#مسافر_سرزمین_آفتاب
☔️ســـراج بانوان البــــــرز
┏━━ °•❄️•°━━┓
@seraj_alborz
┗━━ °•❄️•°━━┛
#بوقت_کتاب 📚
پست شماره 18
همواره احساسات ما فاصله ی میان ما و حقیقت را پر میکنند. این را که با روایتهای مختلف سروکار دارم میفهمم هر کس روایتی دارد و از کثرت برخوردها و اشتراک های این روایت هاست که شاکله ی زمانه تجسم می یابد.
اما دلم نمیخواهد درباره ی کتابم بگویند:
قهرمانان کتاب واقعی هستند فقط همین! این تاریخ است دیگر همه اش تاریخ است.
من درباره ی جنگ نمینویسم بلکه درباره ی انسان جنگ مینویسم.
تاریخ جنگ را توصیف نمیکنم بلکه تاریخ احساسات را روایت میکنم.
من مورخ روحها و قلبها هستم از یک سو انسان مشخصی را که در زمانی معین میزیسته و در حوادث مشخصی شرکت کرده بررسی میکنم و از سوی دیگر لازم است در درون او انسان ابدی را کشف و مشاهده کنم.
ابدیت؛ چیزی که همواره در انسان وجود دارد.....
#جنگ_چهره_زنانه_ندارد
📜ســـراج بانوان البــــــرز
┏━━ °•📚•°━━┓
@seraj_alborz
┗━━ °•📚•°━━┛
#بوقت_کتاب 📚
پست شماره 19
با آشنایی از عمق فاجعه بمباران هیروشیما و ناکازاکی دیگر شکلات آمریکایی ها برایم شیرین نبود.
آنها ژاپنیها را مردمی خنگ و شایسته تحقیر میدانستند!
...
آمریکایی ها برای دختران هم سن و سال من رشته ورزشی بیس بال را آوردند.
ولی من و بسیاری از دختران ژاپنی با رشته مشابه سنتی آن، «هانه تسوکی» (بدمینتون ژاپنی)، خودمان را مشغول میکردیم.
آنها تلاش میکردند در همه امور از قانون اساسی تا قوانین نظامی گری و حتی محتوای درسهایی مثل تاریخ اعمال نظر کنند!
ولی ما در سرودهای مدرسه آن قدر مرثیه هیروشیما را میخواندیم که مظلومیت هشتاد هزار نفر سوخته بیگناه را هرگز فراموش نکنیم....
#مهاجر_سرزمین_آفتاب
📜ســـراج بانوان البــــــرز
┏━━ °•📚•°━━┓
@seraj_alborz
┗━━ °•📚•°━━┛
#بوقت_کتاب 📚
پست شماره 20
شیر خونین
اردوگاه ما در نقطه مرتفع از شهر سنندج قرار داشت...
روزی یکی از برادران که با دوربین شهر را نگاه میکرد ناگهان مرا صدا زد و دوربین را به دستم داد و با دست جهتی را نشان داد و گفت که نگاه کنم.
زن کردی را دیدم که نوزادی در بغل دارد و با مردی که در مقابل خانه ای که درش باز بود در حال نزاع و درگیری است. چند ثانیه ای این درگیری ادامه داشت تا این که مرد، با زور بچه را از بغل مادرش جدا کرد چند قدمی از آن زن فاصله گرفت و یک دفعه با کلت به دهان بچه شلیک کرد.
من از آنچه میدیدم یکه خوردم در آن فرصت کم هیچ کاری نمی توانستیم بکنیم بلافاصله با برادران به آن منطقه حمله کردیم...
من آن منزل را یافته به داخلش رفتم. دیدم که مادر نوزاد خونینش را در مقابل گذاشته و مات و مبهوت به او نگاه میکند.
تکانش دادم، کمی که هوشیار شد، شیون و گریه و زاری کرد و برسر و صورت خود چنگ می انداخت و... مدتی طول کشید تا آرامش کنم.
او در حالی که اشک خون میریخت به کردی گفت: «سه روز بود که شیر گیرمان نمی آمد و این بچه خیلی گرسنه بود دیگر طاقت نداشت...
بیرون زدم...
آن از خدا بی خبر جلویم را گرفت به او گفتم که میخواهم از در و همسایه برای بچه شیر بگیرم گفت بچه را بده به من تا بهش شیر بدهم، و بعد به زور جگر گوشه ام را گرفت و تیر به دهانش زد.»
#خاطرات_مرضیه_حدیدچی
📜ســـراج بانوان البــــــرز
┏━━ °•📚•°━━┓
@seraj_alborz
┗━━ °•📚•°━━┛
#بوقت_کتاب 📚
پست شماره 21
از خویش رستن و رشته تعلقات گسستن شرط نخست رهپویی در مسیر حق است.
آن که به هزار رشته مرئی و نامرئی خویش را بسته است و اسارتهای پیدا و پنهان زندگیش را در چنبر خویش گرفته مقصدهای متعالی را زیارت نخواهد کرد.
در هنگام تصمیم های بزرگ دو زنجیر "خواستن" و "داشتن" پای اراده را می بندند و زانوان رفتن را می لرزانند.
آن که "میخواهد" ، میتوان تطمیعش کرد و آن که "دارد" ، می توان تهدیدش کرد.
شکوه روحهای بزرگ در این است که ندارند و اگر دارند، دل گسستن و زنجیر شکستن میتوانند.
نشان این جانهای عزیز آن است که نمی خواهند و اگر بخواهند میتوانند موج خواسته ها را فرو کوبند تا آزادی و اصالت و ارزشهایشان تباه نشود.
آزمندی و آرزومندی چه انسانهایی را از اوج فرو کشیده و چه فاجعه ها و حادثه های تلخی را در حیات انسانی رقم زده است. رهایی از این دو آفت، در حادثه های بزرگ انسان را آفریدگار عزت و عظمت می سازد.
در شط حادثات برون آی از لباس
کاول برهنگی است که شرط شناگری است(حافظ)
دست اگر از خویش افشانی خوش است
جامه بیرون کن که عریانی خوش است(محمدعلی پروانه)
#آینه_داران_آفتاب
📜ســـراج بانوان البــــــرز
┏━━ °•📚•°━━┓
@seraj_alborz
┗━━ °•📚•°━━┛