#قصه_ی_کربلا.... 🏴🏴🏴
#قسمت_سی_و_هفتم
♦️شوذب هَمْدانی و عابس شاکری♦️
دو رفیق و هم پیمان؛
اول شوذب به میدان رفت. او نامه کوفیان را به امام در مکه رسانده بود و از آنجا همراه امام بود.
عابس هم خبر بیعت کوفیان با مسلم را به امام رسانده و از مکه با امام همراه شد.
بعد از شهادت شوذب، عابس کلاه خود و سپر انداخت و با تنی برهنه مقابل دشمن ایستاد و دشمن که دید یارای مقابله با او نیست، سنگ بارانش کرد. از هر سو به او حمله کردند و دسته جمعی شهیدش کردند.
♦️حبيب بن مظاهر اسدی♦️
او را پیرترین سرباز امام میدانند. ۸۰ سال و یا بیشتر عمر کرده بود و از زمان پیامبر جزو یاران خاص اهل بیت بود.
نزد امیرالمومنین به شاگردی نشسته و از گنجینه علوم و اسرار ایشان جرعه نوشی کرده بود.
همراه مسلم بن عوسجه از کوفه بیرون زد و به کربلا رسید.
میثم تمار به او گفته بود سرش را کجا و چگونه فدای یار میکند.
نقل است که امام وقتی از مکه خارج شدند نامهای به
سوی حبیب فرستادند و او را به یاری خواندند.
شب عاشورا وقتی بانو زینب کبری را پریشان حال دید، دوستان و همرزمانش را جمع کرد و نزد بانو رفتند تا دوباره بیعت خود را با امام اعلام کنند.
وقتی به شهادت رسید امام بر بالین او حاضر شد هنگامه دفن اصحاب امام، بنی اسد حبیب را که بزرگ خاندان بود جدا از دیگران دفن کردند. اکنون قبر ایشان در ورودی حرم است.
در مقاتل آمده وقت نماز که نزدیک شد و امام میخواستند مهیای نماز شوند حبیب را مامور کردند که نزد عمرسعد برود و برای ساعتی جنگ را متوقف کند.
شخصی از لشکر عمر به نام حَصین بن تميم، به طعنه گفت «مگر نماز حسین قبول است!؟» حبیب به خشم آمد و با او درگیر شد. شهادت حبیب را بعد از این درگیری نوشتهاند بنابراین حبیب جزو آخرین شهدای قبل از نماز است.
نقل است قاسم فرزند حبیب در زمان حکومت مصعب بن زبیر در کوفه، در سپاه مصعب داخل شد و حصین بن تمیم را کشت تا انتقام شهادت پدرش را گرفته باشد.
🔸امام علیه السلام به نماز خوف ایستادند و سه نفر را مامور کردند که تا پایان نماز از صفوف نماز محافظت کنند.
نیمی از یاران به ایشان اقتدا کردند. با آنکه نماز خوف به صورت شکسته و با حداقل اذکار واجب ادا میشود و زمان زیادی نمیگیرد، اما عمر بن سعد از همین زمان اندک هم برای حمله نگذشت و صفوف نماز را تیرباران کرد و محافظان دلیران خود را هدف تیرها قرار دادند.
دو نفزشان، هنگام سلام امام در نماز خنکای بهشت را حس کردند. از این دو نفر به عنوان شهدای نماز ظهر عاشورا یاد میشود.
♦️سعیدبن عبدالله حنفی♦️
وقتی نماز امام تمام شد، گویی توان سعید هم تمام شد! به گونهای بر زمین افتاد که انگار خود را به پای امام انداخته باشد. آخرین جمله را خطاب به امام گفت: «به عهدم وفا کردم!؟» و تایید امام مهر قبولی رشادتهای او شد.
و آنجا بود که امام سپاه مقابل خود را نفرین کرد: «خدایا اینان را لعنت کن همانگونه که قوم عاد و ثمود را لعنت کردی»
♦️عمروبن قرظة انصاری♦️
پدرش در زمان امام علی حاکم فارس بود. برادرش در سپاه عمر بود.
خیلی تلاش کرد تا برادر را نجات دهد، اما دریغ که برادر گوشی برای شنیدن نداشت.
بعد از شهادتش، برادر به امام حمله کرد چون امام را باعث کشتن برادر میدانست. نافع ابن هلال حمله او را دفع کرد. برخی منابع شهادت او را بعد از نماز و در جنگ تن به تن میدانند و جمله «آیا به وفا کردم» را به او منتسب میکنند.
ادامه دارد...
🏴ســـراج بانوان البــــــرز
┏━━ °•🥀•°━━┓
@seraj_alborz
┗━━ °•🥀•°━━┛
#قصه_ی_کربلا.... 🏴🏴🏴
#قسمت_سی_و_نهم
♦️ابوثمامةعمروبنعبداللهصائدی♦️
به جرم یاری مسلم تحت تعقیب بود. به همراه نافع بن هلال قبل از ورود امام به کربلا خود را به امام رساندند.
از جنگ جمل با اهل بیت بود و در یاری این خانواده مو سپید کرده بود.
نقل است با شمشیر پسرعمویش به شهادت رسید.
♦️زهیر بن قين بجلی ♦️
شاخصترین شهید بعد از نماز که فرمانده جناح راست سپاه امام بود.
در کنار سعید و عمرو (بخوانید #قسمت_سی_و_هفتم) ، او هم مأمور حفاظت از صفوف نماز بود.
مشهور است که زهیر نمیخواست با امام همراه شود و بعد از حج، مسیر خود را از امام جدا کرد.
دعوت شخصی امام و اصرارهای همسرش، او را به میدان یاری امام کشاند.
نقل است زهیر، پسر عمویش سلمان و غلامش را هم با خود همراه کرد و به کربلا برد. سلمان در روز عاشورا به شهادت میرسد.
تاریخ دربارهی حضور همسرش در کربلا تردید دارد و مشهورتر آن است که همسرش همراه با بقیه افراد کاروان به کوفه بازگشت.
اما عدهای میگویند او همراه حضرت زینب به اسارت رفت.
🔹یک سوال مهم🔹
⁉️چرا زهیر با این همه شجاعت و دلاوری در همراهی امام تردید داشت!؟
تاریخ درباره زهیر قبل از کربلا گزارههای زیادی ندارد،الا اینکه
او مردی شجاع بود و در فتوحات اسلام شرکت داشت اهل کوفه بود و نسب ریشهداری داشت.
تاریخ او را شیعهی عثمان معرفی میکند و همین را دلیل این تردید میداند . (بخوانید #قسمت_بیست_و_دوم)
در رویارویی امام علی و معاویه، او در سپاه امام علی نبود و اگر عثمانی بودن او را بپذیریم، عداوت او با اهل بیت قابل پذیرش نیست، چرا که در سپاه معاویه هم نبود.
نقلهای کوتاه و جسته گریختهای از عرض ارادت او به اهل بیت در کودکی و جوانی وجود دارد که عثمانی بودن او را هم به ورطه شک میاندازد!
مثل بوسیدن خاک پای حسین در کودکی که پیامبر شاهد بود و او را در آغوش گرفت و یا گفتگوی او با سلمان فارسی در یکی از فتوحات صدر اسلام(بلنجر) که سلمان پرسید:
از این پیروزی و غنیمت خوشحالی؟
_ آری!
_ خوشحالی واقعی آنجاست که جوانان آل رسول را درک کنید و به یاری آنها بشتابید....
با این حال، عثمانی بودن او تنها دلیلی است که میتوان برای این سوال تراشید چرا که دلایل محتمل دیگر کاملاً منتفیست. مثل ترسو بودن، طرفدار معاویه بودن، به خطر افتادن موقعیت اجتماعی، فقر مالی و یا فرهنگی...
گذشتهی زهیر هرچه که بود، قلب صاف او در آن روز سرنوشت ساز پذیرای پسر پیامبر شد.
صحبتهای امام با زهیر، چون رازی سر به مهر در دل تاریخ ماند.
شاید امام از آینده به او خبر داده بودند و شاید هم گذشته را و حق پایمال شده خاندان رسول خدا را یادآوری کرده بودند.
در کربلا خطبه فراوان خواند، هم برای هدایت لشکر عمر سعد، هم برای گرمی دل لشکر امام و هم برای سرزنش دشمنان امام.
وقتی برای آخرین بار به میدان زد ۱۲۰ نفر را به درک فرستاد و خود به دست کثیر بن عبدالله و مهاجر بن اوس تیمی به شهادت رسید.
ادامه دارد...
🏴ســـراج بانوان البــــــرز
┏━━ °•🥀•°━━┓
@seraj_alborz
┗━━ °•🥀•°━━┛