#قصه_ی_کربلا.... 🏴🏴🏴
#قسمت_سی_و_چهارم
ظاهرا در اثنای جنگ و یا در ابتدای آن امام مجدد برای سپاه مقابل صحبت میکنند:
« ای قوم؛ داور میان من و شما، خدا کتاب خدا و سنت جدم رسول خداست....»
در حالی که عدهای سعی داشتند با سر و صدا کردن مانع رسیدن صدای امام به سربازان شوند، امام به صحبتهایشان ادامه دادند:
« وای بر شما! مرگ بر شما!...
ای جماعت؛ ما را به شور و شعف میطلبید و بعد شمشیر به روی ما میکشید!؟
شمشیری که از سوی ما به عهده داشتید، بر روی خود ما کشیدید!؟
آتشی که برای دشمن مشترک آماده کرده بودیم، بر جان ما افروختید!؟
دوست دار دشمن و دشمن دوستان شدید!؟
نفرین بر شما!
مرگتان باد! ای بردگان امت، ای پراکندگان احزاب، ای ترک کنندگان قرآن، ای تحریف کنندگان کلام.....
آگاه باشید! زنا زادهای فرزند زنازاده، مرا بین دو راه قرار داده.
بین شمشیر و ذلت!
هیهات من ذله!!!
خدا ذلت را از ما نمیپذیرد، رسولان خدا و مومنان و دامنهای پاک و مردان غیور و جانهای تسلیم ناپذیر از ما نمیپذیرند که طاعت لئیمان را بر آرامگاه کریمان ترجیح دهیم.
آگاه باشید! که من با همین نیروی اندک آماده نبردم....»
سپس اشعاری از شاعری عرب و مسلمان خواندند با این مضمون که:
« اگر پیروز شویم، پیروزی ما تازگی ندارد و اگر شکست بخوریم هرگز فرار نکنیم!
ما به آرزوی خود میرسیم و دیگران به دولت خویش...»
سپس فرمودند :
« به خدا قسم که شما بعد از این واقعه درنگ نمیکنید مگر به اندازه سوار شدن بر اسب....»
در آخر هم قوم مقابل خود را نفرین کردند و از خدا خواستند که باران را از آنان دریغ کند و غلام ثقیف را بر آنان چیره گرداند.
نقل است در همین حال، عبدالله بن حوزه به امام گفت: بشارتت باد جهنم...
امام در پاسخ، نفرینش کردند : «خدایا او را در آتش بیفکن»
که ناگاه اسبش رمید و سرنگونش کرد و آنقدر او را کشاند تا مرد.
♦️چندنکته پیرامون سخنان امام♦️
🔸مظلومیت امام و یارانشان از سر ظلم پذیری و سکوت کردن در برابر ظلم نبوده، بلکه ایشان در تمام لحظات در مقابل دشمن ایستادند و تمام قد از سیره رسول خدا دفاع کردند و حتی در کلام هم شمشیر به دشمن میزدند و درشت و تیز صحبت میکردند چنان که سخنشان بیش از شمشیر به دشمن ضربه میزد.
🔸در اسلام، لعن و نفرین کردن جایز نیست، مگر بر کسانی که ظلم را بر دیگران روا میدارند. همانطور که خداوند در قرآن کافران را لعن کرده است.
🔸این سخنان مصداق بارز «اشداء علی الکفار» بود.
🔸غلام ثقیف که امام به او اشاره کرد کیست!؟
گفته اند، منظور از «غُلامُ ثَقِيف»، «حجّاج بن يوسف ثقفى» است که از قبيله «بنى ثقيف» بود و در دوران حکومت «عبدالملک مروان»، حاکم عراق شد و به کوفه آمد. (تقریبا 14 سال بعد از واقعه عاشورا در سال 75 قمری)
مردى بسيار سنگدل، خون خوار، پست و آلوده بود و به بهانه ی مقابله با دشمنان بنی امیه، جنایتهای فراوانی کرد.
البته سالها قبل از حجاج، از خاندان بنی ثقیف، شخص دیگری هم در کوفه به حکومت رسید که از دوستان امیرالمؤمنین و امام حسین علیه السلام بود. مختار ثقفی در مدت کوتاه حکومت خود در کوفه، فرماندهان سپاه عمر سعد را دستگیر و به قتل رساند.
📍در ادامه با چند تن از یاران امام که در جنگ تن به تن صبح به شهادت رسیدند آشنا میشویم.
ادامه دارد...
🏴ســـراج بانوان البــــــرز
┏━━ °•🥀•°━━┓
@seraj_alborz
┗━━ °•🥀•°━━┛
#قصه_ی_کربلا.... 🏴🏴🏴
#قسمت_سی_و_پنجم
♦️جون ابن حُوَی♦️
سیه چرده ی سپید بخت کربلا؛ اهل سودان و مسیحی بود. فضل بن عباس بن عبدالمطلب او را به غلامی گرفته بود. حضرت امیرالمومنین علیه السلام او را از ابن عباس خرید و به ابوذر بخشید. درست معلوم نیست که او کِی و نزد چه کسی مسلمان شد. بعد از ابوذر، جون به مدینه آمد و غلامی امام علی و سپس امام حسن و امام حسین را مدال افتخار خود کرد.
در کربلا شمشیر تیز میکرد و روز عاشورا به پای امام افتاد تا اذن میدان بگیرد:
"... از شما جدا نمیشوم تا خون سیاه من با خون شما درآمیزد..."
میگویند جانانه جنگید و بسیار کشت، که ناگاه شمشیر بر چشمش زدند، بر زمین که افتاد با شمشیر و نیزه به جانش افتادند... امام بر بالینش آمد... بعد از سه روز یا ۱۰ روز پیکرش را یافتند... بوی بهشت میداد...
♦️یزید(زيد) بن ثبیت(ثبیط) قیسی♦️
اهل بصره بود، از نزدیکیهای مکه امام را همراهی کرد. بعد از شهادت دو پسرش، عبدالله و عبیدالله، خود به میدان رفت و به شهادت رسید. (#قسمت_نهم)
♦️یزید بن زیاد کندی♦️
اصالتاً اهل یمن بود در کوفه زندگی میکرد، همانجا که حر راه بر امام بست، او به امام پیوست.
میگویند جلو آمد، بر زانو نشست، کمان کشید و صد تیر انداخت. سپس شمشیر کشید و رجز خواند و....شهید شد.
♦️عبدالله و عبدالرحمن غفاری♦️
دو برادر اهل کوفه که پدرشان یار امیرالمومنین و خودشان یاور امام حسین علیه السلام بودند.
اوایل محرم به امام پیوستند. امام آنها را در آغوش کشید و شهادت نامه شان امضا شد.
ادامه دارد...
🏴ســـراج بانوان البــــــرز
┏━━ °•🥀•°━━┓
@seraj_alborz
┗━━ °•🥀•°━━┛
#قصه_ی_کربلا....
#قسمت_سی_و_ششم
♦️مجمع بن عبدالله عائذی♦️
همراه پسرش به کربلا رفت. پدر و پسر با هم به شهادت رسیدند.
♦️جنادة بن حارث♦️
از صفین تا کربلا، در جبهه اهل بیت بود. وقتی دید مسلم به شهادت رسیده و دیگر نمیتواند در کوفه برای اهل بیت رسول خدا کاری کند، راهی کربلا شد.
♦️اَسلم بن عمرو ترکی♦️
اهل دیلم (منطقهای در محدودهی قزوین تا گیلان) و ترک زبان بود. او را اسلم ترک قزوینی هم میگفتند. ترکی، عربی و فارسی را خوب میدانست و سخنوری و شاعری میکرد.
غلام بود، اما غلام چه کسی؟! دقیقا معلوم نیست!
برخی میگویند غلام حر بود، برخی دیگر او را غلام جنادة بن حارث میدانند و عدهای هم او را غلام امام حسین و امام سجاد معرفی کردهاند.
اما از آنجا که، از مدینه کاروان امام را همراهی کرده، احتمال اینکه غلام امام باشد قویتر است.
شعار معروف " امیری حسین و نعم الأمير" را به دو کس منتسب کردهاند که یکی از آنها همین غلام ترک است.
او نیز همچون حر و جُون، در آغوش امام به آسمان پرکشید.
♦️مسلم بن عوسجه اسدی♦️
اهل کوفه بود. سن و سالش را تا ٨٠ گفتهاند، اما همچون جوانان دلاوری میکرد. از همان آغاز اسلام به پیامبر و مؤمنین پیوست.
اُحد، حُنين، جمل، صفين، نهروان و هرجای دیگری که حق و باطل مقابل هم ایستادند، حق را به باطل نفروخت.
از مریدان امام حسن علیه السلام بود و حالا باید در خدمت مولا و امام زمانش باشد.
مسلم، حبیب و سلیمان، با هم عهد بستند تا یاور امام حسین علیه السلام باشند و برای آمدن امام تلاش کردند.
وقتی ابن عقيل به کوفه آمد، این سه تن گوش به فرمان مسلم شدند، تااینکه ابن زیاد به کوفه رسید و کوفیان رنگ باختند! ابن عقيل را در منزل هاني پنهان کردند، اما معقل، غلام ابن زیاد با فریبکاری توانست مسلم بن عوسجه را قربانی نیرنگ ابن زیاد کند و مسلم بن عقیل را دستگیر کند. ( بخوانید #قسمت_یازدهم)
بعد از شهادت مسلم و هانی، مسلم بن عوسجه تاب پنهان شدن در پستوی خانه را نداشت و با زن و فرزند راهی کربلا شد. در صبح چهارم محرم به آغوش امام پناه برد.
در روز عاشورا ابتدا مسلم به میدان زد و پس از شهادتش، پسرش "خلف" که در سنین نوجوانی تا جوانی بود، شهادت را به آغوش کشید.
نقل است سرش را جلو پای مادرش انداختند، مادر سر را به سوی دشمن پرتاب کرد: "هدیهای را که به خدا دادیم، پس نمیگیریم."
♦️عبدالرحمان بن عبدالله ♦️
نامهی کوفیان را به امام، نامهی امام را به مسلم و خبر شهادت مسلم را به امام رساند و آنقدر در این راه دوید و جنگید تا به شهادت رسید.
ادامه دارد...
ســـراج بانوان البــــــرز
┏━━ °•🥀•°━━┓
@seraj_alborz
┗━━ °•🥀•°━━┛
#قصه_ی_کربلا.... 🏴🏴🏴
#قسمت_سی_و_هفتم
♦️شوذب هَمْدانی و عابس شاکری♦️
دو رفیق و هم پیمان؛
اول شوذب به میدان رفت. او نامه کوفیان را به امام در مکه رسانده بود و از آنجا همراه امام بود.
عابس هم خبر بیعت کوفیان با مسلم را به امام رسانده و از مکه با امام همراه شد.
بعد از شهادت شوذب، عابس کلاه خود و سپر انداخت و با تنی برهنه مقابل دشمن ایستاد و دشمن که دید یارای مقابله با او نیست، سنگ بارانش کرد. از هر سو به او حمله کردند و دسته جمعی شهیدش کردند.
♦️حبيب بن مظاهر اسدی♦️
او را پیرترین سرباز امام میدانند. ۸۰ سال و یا بیشتر عمر کرده بود و از زمان پیامبر جزو یاران خاص اهل بیت بود.
نزد امیرالمومنین به شاگردی نشسته و از گنجینه علوم و اسرار ایشان جرعه نوشی کرده بود.
همراه مسلم بن عوسجه از کوفه بیرون زد و به کربلا رسید.
میثم تمار به او گفته بود سرش را کجا و چگونه فدای یار میکند.
نقل است که امام وقتی از مکه خارج شدند نامهای به
سوی حبیب فرستادند و او را به یاری خواندند.
شب عاشورا وقتی بانو زینب کبری را پریشان حال دید، دوستان و همرزمانش را جمع کرد و نزد بانو رفتند تا دوباره بیعت خود را با امام اعلام کنند.
وقتی به شهادت رسید امام بر بالین او حاضر شد هنگامه دفن اصحاب امام، بنی اسد حبیب را که بزرگ خاندان بود جدا از دیگران دفن کردند. اکنون قبر ایشان در ورودی حرم است.
در مقاتل آمده وقت نماز که نزدیک شد و امام میخواستند مهیای نماز شوند حبیب را مامور کردند که نزد عمرسعد برود و برای ساعتی جنگ را متوقف کند.
شخصی از لشکر عمر به نام حَصین بن تميم، به طعنه گفت «مگر نماز حسین قبول است!؟» حبیب به خشم آمد و با او درگیر شد. شهادت حبیب را بعد از این درگیری نوشتهاند بنابراین حبیب جزو آخرین شهدای قبل از نماز است.
نقل است قاسم فرزند حبیب در زمان حکومت مصعب بن زبیر در کوفه، در سپاه مصعب داخل شد و حصین بن تمیم را کشت تا انتقام شهادت پدرش را گرفته باشد.
🔸امام علیه السلام به نماز خوف ایستادند و سه نفر را مامور کردند که تا پایان نماز از صفوف نماز محافظت کنند.
نیمی از یاران به ایشان اقتدا کردند. با آنکه نماز خوف به صورت شکسته و با حداقل اذکار واجب ادا میشود و زمان زیادی نمیگیرد، اما عمر بن سعد از همین زمان اندک هم برای حمله نگذشت و صفوف نماز را تیرباران کرد و محافظان دلیران خود را هدف تیرها قرار دادند.
دو نفزشان، هنگام سلام امام در نماز خنکای بهشت را حس کردند. از این دو نفر به عنوان شهدای نماز ظهر عاشورا یاد میشود.
♦️سعیدبن عبدالله حنفی♦️
وقتی نماز امام تمام شد، گویی توان سعید هم تمام شد! به گونهای بر زمین افتاد که انگار خود را به پای امام انداخته باشد. آخرین جمله را خطاب به امام گفت: «به عهدم وفا کردم!؟» و تایید امام مهر قبولی رشادتهای او شد.
و آنجا بود که امام سپاه مقابل خود را نفرین کرد: «خدایا اینان را لعنت کن همانگونه که قوم عاد و ثمود را لعنت کردی»
♦️عمروبن قرظة انصاری♦️
پدرش در زمان امام علی حاکم فارس بود. برادرش در سپاه عمر بود.
خیلی تلاش کرد تا برادر را نجات دهد، اما دریغ که برادر گوشی برای شنیدن نداشت.
بعد از شهادتش، برادر به امام حمله کرد چون امام را باعث کشتن برادر میدانست. نافع ابن هلال حمله او را دفع کرد. برخی منابع شهادت او را بعد از نماز و در جنگ تن به تن میدانند و جمله «آیا به وفا کردم» را به او منتسب میکنند.
ادامه دارد...
🏴ســـراج بانوان البــــــرز
┏━━ °•🥀•°━━┓
@seraj_alborz
┗━━ °•🥀•°━━┛
#قصه_ی_کربلا.... 🏴🏴🏴
#قسمت_سی_و_هشتم
در هنگام نماز دشمن صفوف نماز را تیرباران کرد و بعد از نماز اندکی درنگ کردند و بعد با شدت بیشتری حمله کردند.
امام بعد از نماز رو به یاران کردند:
« یاران من اینک درهای بهشت گشاده است...
رسول خدا و پدرم و مادرم منتظر قدوم شما هستند....
دین خدا را پاس دارید و حرم رسول خدا را نگهبان باشید...»
وشیون اهل حرم....
و تجدید بیعت دوبارهی یاران....
دیگر تعداد شهیدان بیشتر از باقیماندگان بود.
بعد از نماز درگیری شدت گرفت و عمربنسعد دستور آتش زدن خیمهها را صادر کرد.
امام که دشمن را چنین وحشی و بیصفت دید، توصیه کردند که کسی مقاومت نکند تا خیمهها آتش بگیرد، چرا که با شعله گرفتن آتش، یک سوی امن برای اهل حرم باقی میماند و دشمن دیگر از آن سو حمله نمیکند. و همین هم شد.
نقل است شمر به سمت خیمهها آمد در حالی که فریاد میزد : «آتش بیاورید... میخواهم خیمه را با اهلش بسوزانم!»
شبث به او طعنه زد که «آمدی زنها را بترسانی!؟»
به تریج قبای شمر برخورد و خواست برگردد که زهیر با یارانش (حدود ده تن بودند) به او و سربازانش حمله کردند و عدهای را کشتند. همپیالههای شمر که جان او را در خطر دیدند به یاریش شتافتند و او را رهانیدند.
برخی منابع آتش زدن خیمهها را قبل از نماز ظهر میدانند. به هر روی خیمه ها در عصر عاشورا سوخته بود.
زنها میان هرم آتش، شعلهی عطش، شیون کودکان، نعرهی دشمنان و از پا افتادن مردان، مردانه ایستاده بودند و دل تکهپارهشان را به وعدهی الهی آرام میکردند و کم کم برای اسارت آماده میشدند.
جنگ تن به تن دوباره شروع شد تا همین اندک یاران را هم از امام بگیرد...و دوباره به میدان زدنها و حریف طلبیدنها....
در ادامه با چندتن از شهدای بعداز ظهر آشنا میشویم.
ادامه دارد...
🏴ســـراج بانوان البــــــرز
┏━━ °•🥀•°━━┓
@seraj_alborz
┗━━ °•🥀•°━━┛
#قصه_ی_کربلا.... 🏴🏴🏴
#قسمت_سی_و_نهم
♦️ابوثمامةعمروبنعبداللهصائدی♦️
به جرم یاری مسلم تحت تعقیب بود. به همراه نافع بن هلال قبل از ورود امام به کربلا خود را به امام رساندند.
از جنگ جمل با اهل بیت بود و در یاری این خانواده مو سپید کرده بود.
نقل است با شمشیر پسرعمویش به شهادت رسید.
♦️زهیر بن قين بجلی ♦️
شاخصترین شهید بعد از نماز که فرمانده جناح راست سپاه امام بود.
در کنار سعید و عمرو (بخوانید #قسمت_سی_و_هفتم) ، او هم مأمور حفاظت از صفوف نماز بود.
مشهور است که زهیر نمیخواست با امام همراه شود و بعد از حج، مسیر خود را از امام جدا کرد.
دعوت شخصی امام و اصرارهای همسرش، او را به میدان یاری امام کشاند.
نقل است زهیر، پسر عمویش سلمان و غلامش را هم با خود همراه کرد و به کربلا برد. سلمان در روز عاشورا به شهادت میرسد.
تاریخ دربارهی حضور همسرش در کربلا تردید دارد و مشهورتر آن است که همسرش همراه با بقیه افراد کاروان به کوفه بازگشت.
اما عدهای میگویند او همراه حضرت زینب به اسارت رفت.
🔹یک سوال مهم🔹
⁉️چرا زهیر با این همه شجاعت و دلاوری در همراهی امام تردید داشت!؟
تاریخ درباره زهیر قبل از کربلا گزارههای زیادی ندارد،الا اینکه
او مردی شجاع بود و در فتوحات اسلام شرکت داشت اهل کوفه بود و نسب ریشهداری داشت.
تاریخ او را شیعهی عثمان معرفی میکند و همین را دلیل این تردید میداند . (بخوانید #قسمت_بیست_و_دوم)
در رویارویی امام علی و معاویه، او در سپاه امام علی نبود و اگر عثمانی بودن او را بپذیریم، عداوت او با اهل بیت قابل پذیرش نیست، چرا که در سپاه معاویه هم نبود.
نقلهای کوتاه و جسته گریختهای از عرض ارادت او به اهل بیت در کودکی و جوانی وجود دارد که عثمانی بودن او را هم به ورطه شک میاندازد!
مثل بوسیدن خاک پای حسین در کودکی که پیامبر شاهد بود و او را در آغوش گرفت و یا گفتگوی او با سلمان فارسی در یکی از فتوحات صدر اسلام(بلنجر) که سلمان پرسید:
از این پیروزی و غنیمت خوشحالی؟
_ آری!
_ خوشحالی واقعی آنجاست که جوانان آل رسول را درک کنید و به یاری آنها بشتابید....
با این حال، عثمانی بودن او تنها دلیلی است که میتوان برای این سوال تراشید چرا که دلایل محتمل دیگر کاملاً منتفیست. مثل ترسو بودن، طرفدار معاویه بودن، به خطر افتادن موقعیت اجتماعی، فقر مالی و یا فرهنگی...
گذشتهی زهیر هرچه که بود، قلب صاف او در آن روز سرنوشت ساز پذیرای پسر پیامبر شد.
صحبتهای امام با زهیر، چون رازی سر به مهر در دل تاریخ ماند.
شاید امام از آینده به او خبر داده بودند و شاید هم گذشته را و حق پایمال شده خاندان رسول خدا را یادآوری کرده بودند.
در کربلا خطبه فراوان خواند، هم برای هدایت لشکر عمر سعد، هم برای گرمی دل لشکر امام و هم برای سرزنش دشمنان امام.
وقتی برای آخرین بار به میدان زد ۱۲۰ نفر را به درک فرستاد و خود به دست کثیر بن عبدالله و مهاجر بن اوس تیمی به شهادت رسید.
ادامه دارد...
🏴ســـراج بانوان البــــــرز
┏━━ °•🥀•°━━┓
@seraj_alborz
┗━━ °•🥀•°━━┛
#قصه_ی_کربلا.... 🏴🏴🏴
#قسمت_چهلم
♦️بشیربنعمروع حضرمی کندی♦️
همان کسی که وقتی خبر اسارت فرزندش، عمرو در ری، به کربلا رسید، امام بیعت از او برداشت تا به کمک عمرو برود. اما او از یاری امام دست برنداشت.
نقل است محمد پسر دیگرش خبر را برای او آورد.
وقتی امام دید او حاضر به ترک کربلا نیست،بهای آزادی عمرو را به محمد داد تا برای خلاصی برادرش تلاش کند
♦️ضرغامة بن مالک تغلبی♦️
یاور مسلم بود. بعد از مسلم خود را یاری کننده عمر سعد جا زد و با لشکر او به کربلا آمد، اما به امام پیوست.
♦️حجاج بن مسروق جعفی♦️
همان کسی که از سوی امام انتخاب شد تا با عبیدالله بن حر جعفی صحبت کند و او را به یاری بخواند.
(بخوانید #قسمت_هفدهم)
از مکه با امام همراه شد. صدای خوشی داشت و موذن کاروان بود.
♦️ابوالحطوف بن حارث انصاری و سعد بن حارث انصاری♦️
دو برادر که روزگاری در صفین و در کنار مولا شمشیر زدند، زمانی در نهروان شعار “لا حکم الا لله“ سر دادند و به خوارج پیوستند! و در سال ۶۱ به سپاه عمر سعد ملحق شدند.
لابد آنها هم شنیده بودند که حسین از دین خارج شده و از خلیفه برائت جسته!
نگاه ساده لوحانهی آنها، دین خدا را در دست خلیفه میدید و حقیقتاً برای نجات دین بر امام شوریده بودند!
و شاید خدا به دل ساده ایشان رحم کرد و در روز عاشورا تمام پردهها را از مقابل چشمانشان کنار زد و حقیقت را دریافتند.
در عصر عاشورا یقین کردند که حق کجای معرکه ایستاده!
وقتی دیدند همرزمانشان به خیمهها هجوم میبرند، شمشیرشان چرخید به طرف سپاه عمر سعد و با آنان که
حرمت خیمهها را نگه نداشتند سخت برنده شد.
تا جایی که خدا توبه آنان را پذیرفت و خونشان را با خون یاران امام در آمیخت.
♦️نافع بن حلال♦️
اصالت یمنی داشت اما در کوفه ساکن بود
همراه با طرماح و چند تن دیگر به امام پیوست (بخوانید #قسمت_شانزدهم )
تیرهایش را زهرآلود کرده بود
و نام خود را بر تیرها هک کرده بود.
تیرهایش که تمام شد، شمشیر کشید و ۱۳ نفر را زخمی و یا به درک واصل کرد.
در حالی که هر دو بازویش را شکسته و یا قطع کرده بودند، او را دستگیر کردند و نزد عمر سعد بردند.
عمر گفت: «نافع؛ چرا با خود چنین میکنی!؟»
_ : «پشیمان نیستم! اگر بازوانم را نشکسته بودند بیشتر میکشتم...»
شمر گفت باید او را کشت و با اجازه عمر سر از تنش جدا کرد.
ادامه دارد...
🏴ســـراج بانوان البــــــرز
┏━━ °•🥀•°━━┓
@seraj_alborz
┗━━ °•🥀•°━━┛
#قصه_ی_کربلا.... 🏴🏴🏴
#قسمت_چهل_و_یکم
تا عصر عاشورا اصحاب امام حسین به غیر از بنی هاشم همگی به شهادت رسیدند. مگر کودکان و زنان که در انتظار اسارت بودند و چندتن از مردان که جراحت داشتند.
♦️چند نکته درباره اصحاب امام:
۱. اصحاب قبل از بنی هاشم به شهادت رسیدند.
این امر به دلیل احترام ویژهای بود که اصحاب برای بنی هاشم قائل بودند. اما به این معنا نبود که بنی هاشم تا پایان جنگ به میدان نرفت بلکه در بسیاری از موارد مانند آوردن آب، حضرت عباس و علی اکبر در میدان بودند.
۲. اگر همه یاران امام شهید شدند، نقل گفتگوها، رجزها و روایتها چگونه در تاریخ ماند!؟
راویان کربلا چند دسته بودند:
الف. آنان که به اسارت درآمدند و بعداً به مدینه برگشتند.
ب. آنان که در لشکر عمر سعد بودند و بعد از کربلا به چند دلیل از جمله ابراز پشیمانی و یا ابراز غرور و تکبر، به شرح وقایع کربلا پرداختند.
ج. همه یاران به شهادت نرسیدند!
📍برخی مجروح شدند، مانند فرزند امام حسن (حسن بن حسن یا حسن مثنی) که نقل است، در میانه جنگ مجروح و بیهوش شد.
وقتی سرها را میبریدند او را زنده یافتند.
اسما بن خارجه، که با مادر حسن هم قبیله بود او را شناخت و شفاعتش کرد تا زنده بماند.
برخی میگویند او حسن را به کوفه برد و مداوا کرد و برخی میگویند، حسن همراه اسرا به شام برده شد.
حسن بعدها با دختر امام حسین ازدواج کرد و در سال 85 قمری مسموم و به شهادت میرسد.
📍برخی از معرکه گریختند! مانند ضحاک بن عبدالله.
وقتی همه شهید شدند نزد امام رفت و اذن گرفت تا میدان را ترک کند.
امام به او اذن داد و شجاعتش را در جنگ ستود.
بسیاری از علما از جمله شیخ طبری داستانهای کربلا را به نقل از ضحاک روایت میکنند.
وقتی ضحاک قصد رفتن کرد سربازان عمر او را تعقیب کردند اما وقتی او را شناختند و فهمیدند که با هم خویشاوند هستند او را رها کردند.
📍برخی از یاران امام اسیر شدند و با شفاعت اقوامشان در دستگاه بنی امیه، حکم اعدامشان به تبعید بدل شد مانند مرقع بن اسدی و یا عقبة بن سلمان که چون غلام بود اعدامش نکردند و آزاد شد.
۳. در کربلا فقط مسلمان در برابر مسلمان نایستاده بود! که خویشاوند در مقابل خویشاوند میجنگید و برادر با برادر قتال میکرد!
همه آنها که در کربلا بودند، در هر دو جبهه، غالباً اهل کوفه بودند و احتمالاً خاطرات خوشی با هم داشتند.
شاید آن وقت که برادر به روی برادر تیغ میکشید و یا پسر عمو، پسرعمویش را هدف میگرفت، صدای خندهی کودکیشان در گوششان طنین میانداخت و شمشیر را سنگینتر میکرد!
به راستی یاران حسین از همه چیز گذشته بودند.
قبل از فدا کردن جان، مال، خانواده، عشیره، کسب و کار و همه چیزشان را به پای اهل بیت ریخته بودند...
سلام بر اصحاب حسین علیه السلام
ادامه دارد...
🏴ســـراج بانوان البــــــرز
┏━━ °•🥀•°━━┓
@seraj_alborz
┗━━ °•🥀•°━━┛
#قصه_ی_کربلا.... 🏴🏴🏴
#قسمت_چهل_و_دوم
⁉️از بنی هاشم چه کسانی امام را همراهی کرد!؟
📍عبدالمطلب چهار پسر داشت:
عبدالله، ابوطالب، حمزه، عباس، ابولهب
🔹از عبدالله تنها یک پسر ماند که پیامبر اسلام بود.
🔹از حمزه فرزندی به جا نماند.
🔹بنابراین بنی هاشم به دو خاندان تقسیم شد:
♦️ بنی عباس که فرزندان عباس بودند.
♦️ علویها که فرزندان ابوطالب بودند.
📍از بنی عباس هیچکس امام حسین را یاری نکرد.
📍ابوطالب چهار پسر داشت :
طالب، جعفر، عقیل و امام علی علیه السلام.
📍از طالب فرزندی به جا نماند.
📍تنها تعدادی از فرزندان عقیل و فرزندان جعفر طیار و فرزندان امام علی، امام حسین را یاری کردند.
📍در زیارت ناحیه مقدسه تعداد شهدای بنی هاشم را ۱۸ نفر ذکر کرده است.
اما در منابع دیگر آمار شهدا بیشتر است.
📍در میان شهدای بنی هاشم، تنها دو نفر در سنین میانسالی بودند، امام حسین و عون فرزند جعفر طیار.
دیگر شهدا ،جوان، نوجوان و حتی شیرخوار بودند!
🌷سلام بر جانهای پاک و خونهای مطهر و به ناحق ریخته شدهشان باد.
♦️علی بن حسین علیه السلام (علی اکبر) ♦️
بسیاری از مقاتل او را اولین شهید بنی هاشم میدانند.
در سال ۳۳ هجری به دنیا آمد و تقریبا ۲۸ سال داشت.
نام مادرش را لیلی، لیلا و یا آمنه گفتند.
بسیاری از علما و مورخان حضور لیلی را در کربلا محل تردید میدانند و از آنجا که در منابع اولیه چیزی از حضور وی نیامده است، به احتمال قوی ایشان در کربلا نبودند.
لیلی از طرف پدری به قبیله بنی ثقیف، و از طرف مادری به بنی امیه میرسید.
مادرش نوه میمونه دختر ابوسفیان بود. به همین جهت نقل است که برای او هم امان نامه رسید.
وقتی علی اکبر به میدان رفت رجز میخواند و شمشیر میزد.
نقل است تا ۱۲۰ نفر را به درک فرستاد و سپس زخمی و عطشناک نزد امام بازگشت.
امام انگشترش را در دهان علی گذاشت و او را به صبوری فرمان داد و وعده داد که از دست جدش سیراب خواهد شد و دوباره او را راهی میدان کرد.
۸۰ نفر دیگر را هم به درک فرستاد تا مُنقذ، تیری بر گلو و ضربهای بر سرش زد و علی دست به گردن اسب انداخت و خون سرش، چشمان اسب را گرفت و اسب بیهدف به اطراف میرفت و وارد لشکر عمر شد.
اسب جلو میرفت و سربازان عمر ضربه میزدند....
وقتی علي از اسب افتاد امام بر بالینش رسید و جوانان بنی هاشم را صدا زد...
جوانان بنی هاشم بیایید.....
شبیهترین فرد، خلقاً، خلقاً و منطقاً به رسول خدا به شهادت رسید.
♦️فرزندان مسلم بن عقیل♦️
مادرشان رقیه دختر امام علی بود که همراه خواهرانش زینب و ام کلثوم به اسارت رفت.
عبدالله پسر بزرگ مسلم بود. حدوداً ۱۵ یا ۱۶ سال داشت. محمد یک سال از او کوچکتر بود.
امام به آنها گفته بود که دست مادرشان را بگیرند و از معرکه بیرون ببرند.
آنها چنین پاسخ دادند:
پدر و مادرم به فدایت....
عبدالله، جانانه جنگید. در نهایت، تیری، دستش را به پیشانیاش دوخت و پر و بالش داد تا پرواز کند.
محمد بعد از شهادت برادر به دشمن حمله کرد و او هم به شهادت رسید.
ادامه دارد...
🏴ســـراج بانوان البــــــرز
┏━━ °•🥀•°━━┓
@seraj_alborz
┗━━ °•🥀•°━━┛
#قصه_ی_کربلا.... 🏴🏴🏴
#قسمت_چهل_و_سوم
♦️فرزندان جعفر طیار♦️
عبدالله، عون و سپس محمد در حبشه به دنیا آمدند.
جعفر طیار از سوی پیامبر به حبشه رفته بود و ۱۵ سال در غربت زندگی کرد و بعد به مدینه بازگشت و در جنگ موته به شهادت رسید.
همسرش اسما بنت عمیس از زنان بزرگ اسلام بود.
اسما بعد از شهادت جعفر با ابوبکر و بعد از ابوبکر با امیرالمومنین ازدواج کرد.
در ماجرای سوزاندن در خانه امیرالمومنین، اسما با اینکه در آن زمان همسر ابوبکر بود اما در خانه امیرالمومنین بود و در روزهای پایانی عمر مبارک حضرت فاطمه پرستاری ایشان را میکرد.
این شعر در بین ایرانیان معروف است که:
بریز آب روان اسما ولی آهسته آهسته
به جسم اطهر زهرا ولی آهسته آهسته
وقتی عبدالله و عون به سن جوانی رسیدند امیرالمومنین دخترانش را به ازدواج آنها درآورد:
زینب کبری با عبدالله
و زینب صغرا (ام کلثوم ) با عون
عبدالله در کربلا، حضرت زینب را همراهی نکرد اما ۲ و یا به نقل از برخی منابع سه فرزندش را با کاروان همراه کرد.
عون اما همپای همسرش به کربلا آمد. تقریبا هم سن و سال امام حسین بود.
در روز عاشورا به میدان زد و بعد از کشتن حدود ۵۰ نفر اسبش را پی کردند و به شهادت رسید.
همسرش بعد از دیدن شهادت او، همچون کوه در کنار خواهرش ایستاد و به اسارت رفت و خطبهها خواند و در صبر و صلابت کمتر از خواهرش حضرت زینب نبود.
در روضهها زیاد شنیدهایم
“امان از دل زینب.... “
اما کمتر روضهای برای دل حضرت ام کلثوم خواندهاند در حالی که او هم شاهد تمام مصیبتهایی که حضرت زینب دیدند،بودند و بعلاوه تکه تکه شدن همسرش را هم به چشم دید.
سر عون هم به همراه دیگر شهدا در شهر چرخانده شد.
از این خانواده فرزندی به جا نماند البته برخی منابع یک یا دو فرزند را به ایشان نسبت دادند اما اطلاعات بیشتری در دست نیست.
♦️فرزندان عبدالله بن جعفر طیار و حضرت زینب؛ محمد، عون و عبیدالله♦️
عبدالله به جز حضرت زینب همسر دیگری هم داشت که بسیاری از منابع فقط عون را فرزند حضرت زینب میدانند و احتمالاً محمد از همسر دیگر عبدالله باشد.
به هر روی هر دوی آنها با مرام و شخصیت حضرت زینب آشنا و عجین بودند.
عون کمتر از ۲۰ سال داشت و محمد کوچکتر از عون بود اما ظاهراً قبل از عون به شهادت رسید.
به هر روی هر دو برادر در رکاب امام به شهادت رسیدند.
عبیدالله قطعاً از همسر دیگر عبدالله بوده و در حضور او در کربلا و شهادتش اختلاف نظر وجود دارد.
اما در شهادت محمد و عون شکی نیست.
♦️فرزندان عقیل بن ابیطالب♦️
تاریخ برای عقیل ۱۷ فرزند را نام میبرد.
از بین آنها مسلم، عبدالله، موسی، سعید، عبدالرحمان و جعفر در کربلا نقش داشتند و همه از مدینه امام را همراهی کردند
درباره مسلم و فرزندانش قبلاً توضیح داده شد.
(بخوانید #قسمت_نهم
#قسمت_دهم
#قسمت_یازدهم
#قسمت_دوازدهم
#قسمت_سیزدهم
#قسمت_چهل_و_دوم)
جعفر حدوداً ۲۵ ساله بود و در کربلا به شهادت رسید.
عبدالرحمان داماد امیرالمومنین و حدوداً ۳۵ ساله بود با خدیجه دختر امام علی علیه السلام ازدواج کرد و دو فرزند داشت و بعد از جعفر به میدان رفت و شهید شد.
برخی منابع خدیجه را هم همسفر حضرت زینب در کربلا و شام میدانند. مزاری در مقابل باب الفیل مسجد کوفه وجود دارد که منصوب به این بانوست.
موسی حدوداً ۳۰ ساله بود و در کربلا به شهادت رسید.
تنها منبعی که از شهادت سعید سخن گفته است، مقتل فاصله دربندی است.
برخی منابع از کودکی به نام محمد بن سعید بن عقیل یا محمد بن ابی سعید بن عقیل نام بردهاند که هفت ساله بود و بعد از شهادت امام حسین
از مادرش جدا شد و تکه چوبی یا تیر خیمهای را برداشت و به سمت دشمن رفت.
نقلی او را شهید ضربه شمشیر میداند و نقلی دیگر میگوید تیری به سویش پرتاب کردند و پهلویش را شکافتند....
ادامه دارد...
🏴ســـراج بانوان البــــــرز
┏━━ °•🥀•°━━┓
@seraj_alborz
┗━━ °•🥀•°━━┛
#قصه_ی_کربلا.... 🏴🏴🏴
#قسمت_چهل_و_چهارم
♦️فرزندان امیرالمومنین علی علیه السلام ♦️
شیخ مفید تعداد فرزندان امیرالمومنین را ۲۷ تن میدانند و برخی دیگر از محققین ۳۶ تن.
چهار نفر از فرزندان ایشان از فاطمه زهرا سلام الله علیها بودند.
بعد از این چهار بزرگوار، محمد فرزند بزرگ امام بود. مادر او از طایفه حنفیه بود و لذا او را محمد حنفیه گفتند.
در جمل و صفین شجاعتها به خرج داد اما در کربلا حضور نداشت.
نام آنان که در کربلا حضور داشتند و به شهادت رسیدند از این قرار است:
♦️محمد♦️
از محمد حنفیه کوچکتر بود و تقریباً ۴۰ سال داشت.
مادرش را لیلی بنت مسعود و در برخی منابع ام ولد میدانند.
(ام ولد به معنای کنیز است)
♦️عمر♦️
میگویند با رقیه همسر حضرت مسلم دوقلو بودند و مادرشان صهبا یا ام حبیب نام داشت.
( حضرت علی علیه السلام دو دختر به نام رقیه داشتند. برخی محققین در اینکه رقیه همزاد عمر همسر مسلم بوده تردید دارند و همسر مسلم را از مادری دیگر میدانند و رقیه دختر دیگر امیرالمومنین را همزاد عمر میدانند)
برخی منابع مادر عمر را مسافر کربلا میدانند که در این هم تردید وجود دارد.
♦️عون♦️
اگر نقل تاریخ را بپذیریم که مادر عون، اسماء بنت عمیس بوده، بنابراین باید بگوییم که اسما دو پسر به نام عون داشته است که هر دو را در کربلا تقدیم به امام حسین علیه السلام کرد.
عون در میانه جنگ میدان را رها کرد و به سوی امام آمد:
“آمدهام تا برای آخرین بار جمالتان را زیارت کنم...“
دوباره به میدان زد و پارههای پیکرش به جای ماند ...
ادامه دارد...
🏴ســـراج بانوان البــــــرز
┏━━ °•🥀•°━━┓
@seraj_alborz
┗━━ °•🥀•°━━┛
#قصه_ی_کربلا.... 🏴🏴🏴
#قسمت_چهل_و_پنجم
♦️فرزندان امالبنین سلاماللهعلیها♦️
بانو امالبنین که نام اصلی او فاطمه است، بعد از شهادت حضرت زهرا به خانهی امام آمدند. (اینکه چندمین همسر بودند و در چه سالی ازدواج کردند، از سوالات پربحث تاریخ است!)
او را جناب عقیل برادر امام معرفی کرد.
فاطمه، هم از طرف پدری و هم مادری از خاندانی اصیل بود.
پدرش حزام بن خالد که از محبان اهل بیت بود در جوانی خواب میبیند که گوهری گرانقدر در دست دارد.
مردی برای خرید گوهر نزد او میآید. حزام قیمت گوهر را نمیداند. مرد به او میگوید:
«گوهر را بده و در عوضش شرافت ابدی بستان! »
حزام در سفر این خواب را دید و بزرگان و معبران اینگونه تعبیر کردند که خدا به تو دختری میدهد که در آینده شوهری شریف و بزرگمرد خواهد داشت.
حزام وقتی از سفر برمیگردد متوجه میشود همسرش باردار است.
مدتی بعد فاطمه به دنیا میآید.
فاطمه به سن ازدواج که میرسد، عقیل او را از پدرش خواستگاری میکند، برای علی...
«دختر روستایی من کجا!! امیرالمومنین کجا!! ....
دخترم باید جواب بدهد...»
دختر بیخبر از همه جا، خواب دیشب را برای مادر تعریف میکرد و پدر هم میشنید:
«خواب دیدم ماهی به دامن دارم، زیبا و باشکوه!
کمی بعد سه ستاره هم در کنار ماه روی دامنم میدرخشید...»
«دخترم! خوابت تعبیر شد... امیرالمومنین تو را برای ازدواج انتخاب کرده است...»
فاطمه راهی خانه امیرالمومنین میشود اما تا دختر بزرگ امام، اجازه ندهد پا به خانه نمیگذارد!
نقل است آن روز، امام حسن و امام حسین بیمار بودند و فاطمه روزهای نیکبختی خود را با پرستاری از دردانههای رسول خدا آغاز کرد.
چند روزی که میگذرد فاطمه سنگینی نام خود را در خانه حس میکند!
«مولاي من؛ دیگر مرا فاطمه نخوانید! مباد فرزندان فاطمه زهرا مکدر شوند...»
بعد از این درخواست، امام فاطمه را به نام کنیهاش خطاب میکردند،
“ ام البنین“
امالبنین ۴ پسر به دنیا آورد که بزرگترینشان عباس بود و بعد از ایشان، عبدالله، عثمان و جعفر.
همه را برای کربلا و عاشورا تربیت کرد.
🔹عبدالله پیش آهنگ فرزندان ام البنین در شهادت بود.
با اشاره حضرت عباس به میدان زد و به نقلی ۱۲۰ نفر را کشت تا فرقش را دو نیم کردند...
🔹نوبت به عثمان رسید، آنقدر جنگید تا تیری پهلویش را شکافت و بر زمین افتاد..
و خدا نکند جوانی در میان لشکر دشمن بر زمین افتد!!!
🔹جعفر برادر کوچک، در مقابل چشمان عباس به میدان رفت تا امالبنین نزد فاطمهی زهرا سلام الله علیها رو سفید باشد. چشمهایش را هدف گرفتند، از پا که افتاد سرش را جدا کردند!
ادامه دارد...
🏴ســـراج بانوان البــــــرز
┏━━ °•🥀•°━━┓
@seraj_alborz
┗━━ °•🥀•°━━┛