#قصه_ی_کربلا.... 🏴🏴🏴
#قسمت_چهلم
♦️بشیربنعمروع حضرمی کندی♦️
همان کسی که وقتی خبر اسارت فرزندش، عمرو در ری، به کربلا رسید، امام بیعت از او برداشت تا به کمک عمرو برود. اما او از یاری امام دست برنداشت.
نقل است محمد پسر دیگرش خبر را برای او آورد.
وقتی امام دید او حاضر به ترک کربلا نیست،بهای آزادی عمرو را به محمد داد تا برای خلاصی برادرش تلاش کند
♦️ضرغامة بن مالک تغلبی♦️
یاور مسلم بود. بعد از مسلم خود را یاری کننده عمر سعد جا زد و با لشکر او به کربلا آمد، اما به امام پیوست.
♦️حجاج بن مسروق جعفی♦️
همان کسی که از سوی امام انتخاب شد تا با عبیدالله بن حر جعفی صحبت کند و او را به یاری بخواند.
(بخوانید #قسمت_هفدهم)
از مکه با امام همراه شد. صدای خوشی داشت و موذن کاروان بود.
♦️ابوالحطوف بن حارث انصاری و سعد بن حارث انصاری♦️
دو برادر که روزگاری در صفین و در کنار مولا شمشیر زدند، زمانی در نهروان شعار “لا حکم الا لله“ سر دادند و به خوارج پیوستند! و در سال ۶۱ به سپاه عمر سعد ملحق شدند.
لابد آنها هم شنیده بودند که حسین از دین خارج شده و از خلیفه برائت جسته!
نگاه ساده لوحانهی آنها، دین خدا را در دست خلیفه میدید و حقیقتاً برای نجات دین بر امام شوریده بودند!
و شاید خدا به دل ساده ایشان رحم کرد و در روز عاشورا تمام پردهها را از مقابل چشمانشان کنار زد و حقیقت را دریافتند.
در عصر عاشورا یقین کردند که حق کجای معرکه ایستاده!
وقتی دیدند همرزمانشان به خیمهها هجوم میبرند، شمشیرشان چرخید به طرف سپاه عمر سعد و با آنان که
حرمت خیمهها را نگه نداشتند سخت برنده شد.
تا جایی که خدا توبه آنان را پذیرفت و خونشان را با خون یاران امام در آمیخت.
♦️نافع بن حلال♦️
اصالت یمنی داشت اما در کوفه ساکن بود
همراه با طرماح و چند تن دیگر به امام پیوست (بخوانید #قسمت_شانزدهم )
تیرهایش را زهرآلود کرده بود
و نام خود را بر تیرها هک کرده بود.
تیرهایش که تمام شد، شمشیر کشید و ۱۳ نفر را زخمی و یا به درک واصل کرد.
در حالی که هر دو بازویش را شکسته و یا قطع کرده بودند، او را دستگیر کردند و نزد عمر سعد بردند.
عمر گفت: «نافع؛ چرا با خود چنین میکنی!؟»
_ : «پشیمان نیستم! اگر بازوانم را نشکسته بودند بیشتر میکشتم...»
شمر گفت باید او را کشت و با اجازه عمر سر از تنش جدا کرد.
ادامه دارد...
🏴ســـراج بانوان البــــــرز
┏━━ °•🥀•°━━┓
@seraj_alborz
┗━━ °•🥀•°━━┛