#قصه_ی_کربلا.... 🏴🏴🏴
#قسمت_سی_و_پنجم
♦️جون ابن حُوَی♦️
سیه چرده ی سپید بخت کربلا؛ اهل سودان و مسیحی بود. فضل بن عباس بن عبدالمطلب او را به غلامی گرفته بود. حضرت امیرالمومنین علیه السلام او را از ابن عباس خرید و به ابوذر بخشید. درست معلوم نیست که او کِی و نزد چه کسی مسلمان شد. بعد از ابوذر، جون به مدینه آمد و غلامی امام علی و سپس امام حسن و امام حسین را مدال افتخار خود کرد.
در کربلا شمشیر تیز میکرد و روز عاشورا به پای امام افتاد تا اذن میدان بگیرد:
"... از شما جدا نمیشوم تا خون سیاه من با خون شما درآمیزد..."
میگویند جانانه جنگید و بسیار کشت، که ناگاه شمشیر بر چشمش زدند، بر زمین که افتاد با شمشیر و نیزه به جانش افتادند... امام بر بالینش آمد... بعد از سه روز یا ۱۰ روز پیکرش را یافتند... بوی بهشت میداد...
♦️یزید(زيد) بن ثبیت(ثبیط) قیسی♦️
اهل بصره بود، از نزدیکیهای مکه امام را همراهی کرد. بعد از شهادت دو پسرش، عبدالله و عبیدالله، خود به میدان رفت و به شهادت رسید. (#قسمت_نهم)
♦️یزید بن زیاد کندی♦️
اصالتاً اهل یمن بود در کوفه زندگی میکرد، همانجا که حر راه بر امام بست، او به امام پیوست.
میگویند جلو آمد، بر زانو نشست، کمان کشید و صد تیر انداخت. سپس شمشیر کشید و رجز خواند و....شهید شد.
♦️عبدالله و عبدالرحمن غفاری♦️
دو برادر اهل کوفه که پدرشان یار امیرالمومنین و خودشان یاور امام حسین علیه السلام بودند.
اوایل محرم به امام پیوستند. امام آنها را در آغوش کشید و شهادت نامه شان امضا شد.
ادامه دارد...
🏴ســـراج بانوان البــــــرز
┏━━ °•🥀•°━━┓
@seraj_alborz
┗━━ °•🥀•°━━┛