#قصه_ی_کربلا.... 🏴🏴🏴
#قسمت_نوزدهم
عمرسعد قبل از هرکاری تصمیم گرفت با امام گفتگو کند.
اما هیچ کدام از اشراف کوفه که همراهش بودند حاضر به دیدار امام نشدند چراکه خودشان برای امام دعوت نامه نوشته بودند!
عمر ناچار شخصی بنام قره بن قیس که هیچ مکاتبه ای با امام نداشت را فرستاد تا از امام بپرسد چرا به اینجا آمده است!؟
عمر بعد از این دیدار به ابن زیاد نامه نوشت که:
«... با حسین گفتگو کردم، او میگوید به دعوت مردم کوفه به اینجا آمده و اگر آنها او را نمیخواهند باز میگردد...»
ابن زیاد شمر را با 6 هزار نفر به سوی عمر فرستاد و چنین پیغام داد:
«... حسین یا باید تسلیم شود و به کوفه بیاید و بیعت کند، یا کشته و تکه تکه شود!
اگر حاضر به اینکار نیستی کنار برو تا شمر فرمانده لشکر شود...»
جاه طلبی عمر اجازه نداد تا از فرماندهی کناره بگیرد!
از سوی دیگر، ابن زیاد چند تن از سران و فرماندهان را به اردوگاه نخیله فرستاد تا در آنجا جمع شوند و سپاه تشکیل دهند و به کربلا بروند و حکم کرده بود تا تمام مردان بالغ کوفه به آنها بپیوندند.
برخی از سران هم مامور شدند تا در کوفه بچرخند و مردم را از یاری امام بترسانند و آنها را به پیوستن به سپاه عمر دعوت کنند.
ابن زیاد دستور داده بود که تمام معابر شهر را بگردند و اگر مرد بالغی در کوفه مانده بود و به سپاه عمر نپیوسته بود دستگیر کنند.
نقل است مردی از شام به طلب میراث به کوفه آمده بود و از همه جا بی خبر بود! او را دستگیر کردند و به فرمان ابن زیاد گردن زدند!
ادامه دارد...
🏴ســـراج بانوان البــــــرز
┏━━ °•🥀•°━━┓
@seraj_alborz
┗━━ °•🥀•°━━┛