eitaa logo
سه شَنْبـِه هٰای مَــه‍ــدَوے
93 دنبال‌کننده
383 عکس
109 ویدیو
0 فایل
#سه_شنبه_های_مهدوی💚 #شاهرود مقدمه ای است برای یادآوریِ عزیزترینی که در این شلوغی های زندگی، شده است غریب ترین... تایادی کنیم ازکسی که همیشه به یادِ ماست😢 ارتباط بامـــــا: @Bit_com اینستاگرام: https://instagram.com/seshanbehaymahdavi?igshid=1039j6p
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸هدیه‌ای سبز اگر درمان درد خویش می‌خواهی بیا اینجا دوا اینجا شفا اینجا طبیب اینجا دردها اینجا سال ۱۳۶۷ ازدواج کردیم همانند همه زوج‌های جوان منتظر هدیه‌ای از سوی خداوند بودیم تا کانون زندگیمان گرمای دوچندان بگیرد و رفتن نزد پزشکان گوناگون سال گذشته ناامید شدیم و دیگر به پزشک مراجعه نکردیم به همسرم گفتم اکنون که پزشکان جوابمان کرده‌اند بیا به مسجد جمکران برویم و به امام زمان متوسل شویم از همان روز هر هفته شب‌های چهارشنبه به مسجد جمکران می‌رفتیم و به آقا حجت بن الحسن متوسل می‌شدیم و حاجتمان را می‌خواستیم یک هفته قبل از تولد حضرت زهرا خواب دیدم که شوهرم آمد صدایم کرد و گفت آقا سیدی با شما کار دارند بیرون رفتم و سیدی را دیدم که به من فرمودند این اندازه گریه و زاری نکن شکیبا باش حاجتت را می‌دهیم گفتم آخر جواب این و آن را چه بدهم سه بار فرمودند حاجتت را می‌دهیم شب بعد به جمکران رفتم بسیار گریه کردم نزدیک سحر بود خواب دیدم که امام زمان پارچه سبزی را در دامن من گذاشت عرض کردم این پارچه چیست فرمودند بازش کن آن را باز کردند بچه زیبا داخل پارچه بود بچه را به صورتم چسباندم با ولع بسیار می‌بوسیدم از خواب که بیدار شدم فهمیدم که حضرت بی‌گمان حاجتم را خواهد داد پس از آن با اینکه باردار بودم و همه سفارش می‌کردم به مسجد نروم ولی من همچنان به جمکران می‌رفتم هفته چهلم مصادف با شب عید نوروز بود که به آن مکان مقدس مشرف شدم دکتر غلامرضا و دکتر محسن توانانیا از اعضای هیئت پزشکی دارالشفای حضرت مهدی در رابطه با عنایت یاد شده می‌گویند بررسی‌های پزشکی آقای «ص» و خانم«ع» که تا هفت سال بعد از ازدواج صاحب فرزندی نشده بودند نشان داد که مشکل مربوط به آقای «ص» بوده است همواره در موارد این چنینی پاسخ به درمان دشوارتر است به همین دلیل گویا درمان قطع شده بود و چندی بعد به خودی خود و با عنایت حضرت حق بارداری رخ داده است        ──────⊹⊱✫⊰⊹────── @mawa_shahrood @seshanbehay_mahdavi
🍃🌸گریه‌های امام زمان(عج) خوش آن روزی که صوت دلربایت به گوش جان رسد هر دم صدایت ز هر سو یاورانت بادل شاد بیایند و نمایند جان فدایت در زمان حاج شیخ عبدالکریم حائری (رحمت الله علیه) هنگامی که شهریه طلاب نرسیده بود،آنهایی که از نظر معیشتی وضعیت خوبی نداشتند،کم کم از حوزه پراکنده می‌شدند. این مسئله مایه آزردگی و نگرانی همه شده بود. بنابراین،به حضرت حجت(عج) متوسل شدم و از آن حضرت برای زدودن این چالش استمداد گرفتم. در مدرسه فیضیه خوابیده بودم که در عالم رویا شخصی به من گفت: «قرار است شما در خانه فلان آقا،خدمت حضرت صاحب الزمان (عج) مشرف شوید». بعد،خبر آوردند که تشریف فرمایی حضرت به خانه آن فرد به تاخیر افتاده است؛ولی صدایی را شنیدم که فرمود: «سید محمدرضا! به حاج میرزا مهدی بگو که به آقا شیخ عبدالکریم بگوید از گریه‌های امام زمان (عج) وجوهات متوجه قم شد». وقتی از خواب بیدار شدم،نزد حاج میرزا مهدی رفتم و خوابم را برای ایشان تعریف کردم. نقطه‌ای در این خواب برایم سوال برانگیز بود که چرا به حاج شیخ عبدالکریم تعبیر به «آقا شیخ عبدالکریم» کرده بودند؛با اینکه ایشان به مکه مشرف شده بودند؛ولی «حاج میرزا مهدی» را حاجی نامیدند؟! زمانی خدمت حاج شیخ رسیدیم،فرمودند: رویای شما از رویاهای صادقه است. فردی از تجار مشهد پیدا شده و بناست هر ماه دوهزار تومان بفرستند؛اما اینکه حضرت به من تعبیر«اقا شیخ» کرده‌اند با اینکه به مکه مشرف شده‌ام،برای این است که من حجی را که انجام داده‌ام،نیابتی بوده است.        ──────⊹⊱✫⊰⊹────── @mawa_shahrood @seshanbehay_mahdavi
🍃🌸چالش خرید خانه: جوانی می‌گوید خانه‌ای خریدم اما می‌دانستم که برای همه پول خانه توانایی ندارم و خداوند باید به من یاری رساند شب چهارشنبه که به مسجد جمکران مشرف شدم بعد از نماز تحیت دست به دعا برداشتم و گفتم:« آقا جان ما را ببخشید که برای خواسته‌های کوچک پیش شما می‌آییم الا تنها خواسته ما می‌بایست سلامتی ظهور و تعجیل فرج در حق شما باشد و باید از خدا بخواهیم که به ما توان پیروی از شما را عنایت کند چشمه ‌ی از آنجا که شما سرچشمه فیض هستید و من جای دیگری را نمی‌شناسم می‌خواهم که در ادای قرض خانه مرا کمک کنید» بعد از دعا برای تجدید وضو به وضوخانه قدیمی رفتم سید از سادات شریف قم را دیدم کم پیش از این هم او را کم و بیش می‌شناختم. او بعد از احوالپرسی گفت: «شنیدم می‌خواهی خانه بخری». گفتم:«بله» گفت: «برای من هم ۱۰۰ هزار تومان در نظر بگیر». بعد بعد بر چکی به من داد روز موعود با هزار امید و آرزوی بانک رفتم ولی چیزی در حساب نبود ابتدا کمی نگران شدم خواستم از بانک خارج شوم که جوانی پرسید:« چک شما از چه کسی است؟» نام سید را گفتم و او ۱۰۰ هزار تومان به من داد و گفت: «این پول مال همین حساب است!» به این ترتیب چالش خرید خانه من به لطف آقا امام زمان (عج) برطرف شد.        ──────⊹⊱✫⊰⊹────── @mawa_shahrood @seshanbehay_mahdavi
🍃🌸عنایت به زوار خود آقای سید مرتضی حسینی، معروف به ساعت ساز قمی که از اشخاص با حقیقت و متدین قم و در نیکی و پارسایی پرآوازه و سرشناس است، حکایت می‌کند: « یک شب پنجشنبه در فصل زمستان که هوا خیلی سرد بود و برف بسیاری نزدیک به نیم متر روی زمین را می‌پوشانده بود، در اتاق نشسته بودم. ناگاه یادم آمد که امشب شیخ محمد تقی بافقی (رحمه‌الله‌علیه) به مسجد جمکران مشرف می‌شود؛ اما با خود گفتم که شاید ایشان به واسطه این هوای سرد و برف فراوان، برنامه امشب جمکران را تعطیل کرده باشند؛ ولی دلم تاب نیاورد و به سوی خانه شیخ به راه افتادم. او نه در خانه بود، نه در مدرسه. به هر کس که می‌رسیدم، سراغ ایشان را می‌گرفتم تا اینکه به «میدان میر» که سر راه جمکران است، رسیدم. در آنجا به نانوایی رفتم، نانوا از من پرسید:« چرا پریشانی ؟» گفتم:« در فکر حاج شیخ محمد تقی بافقی هستم که مبادا در این هوای سرد و برفی که بیابان پر از جانور گرسنه است به مسجد رفته باشد. آمدم تا او را ببینم و از این کار باز دارم». نانوا گفت:«بجنب معطل نکن چون حاج شیخ با چند نفر از روحانی‌ها به سوی جمکران رفتند». با شتاب به راه افتادم نانوا پرسید کجا می‌روی گفتم:«شاید به آنها برسم و بتوانم آنها را بازگردانم یا شاید چند نفری را با وسیله پی آنها بفرستم». نانوا گفت:«این کار را نکن چون قطعاً به آنها نمی‌رسی و اگر به خطری برخورد نکرده باشند اکنون نزدیک مسجد هستند». بسیار پریشان بودم زیرا هراس داشتم که با آن همه برف و کولاک مبادا پیشامد ناگواری برایشان رخ دهد. چاره‌ای نداشتم به خانه برگشتم. به اندازه‌ای اندوهگین بودم که اهل خانه‌ هم از پریشانی من دلواپس شدند. خواب به چشمانم نمی‌آمد سرگرم دعا شدم تا اینکه نزدیک سحر کم کم چشمانم گرم شد و در خواب حضرت مهدی (عج) را دیدم که وارد خانه ما شدند و به من فرمودند:«سید مرتضی چرا پریشانی؟» گفتم:«ای مولای من! به خاطر حاج شیخ محمد بافقی رحمت الله علیه که امشب به مسجد رفته و نمی‌دانم چه بر سر او آمده است؟» فرمود:«سید مرتضی! گمان می‌کنی که من از حاج شیخ دور هستم؟ این را بدان که وسایل آسایش او و یارانش را فراهم کرده‌ام». با شنیدن این جمله بسیار خوشحال شدم. از خواب برخاستم به اهل خانه که از من پریشان‌تر بودند مژده دادم. صبح زود از خانه بیرون رفتم تا بدانم یا خوابم درست بوده یا خیر؟ زمانی که به یکی از یاران حاج شیخ رسیدم به او گفتم:«دلم می‌خواهد جریان دیشب خود را در جمکران برایم بازگو کنی». گفت:«دیشب ما و حاج شیخ به سوی مسجد جمکران حرکت کردیم. در آن هوای سرد و برفی هنگامی که از شهر بیرون رفتیم، یک حرارت و شوق دیگری داشتیم؛ به گونه‌ای که روی آن برف و بوران از زمین خشک و روز آفتابی تندتر می‌رفتیم. در اندک زمانی به مسجد رسیدیم و متحیر بودیم که چگونه شب را در آن سرما به صبح برسانیم؟! ناگهان دیدیم که جوان سیدی که به نظر ۱۲ ساله می‌آمد، وارد شد و رو به حاج شیخ کرد و بی‌مقدمه گفت:«آیا مایلی برایتان کرسی، لحاف و آتش حاضر کنم؟» حاج شیخ با لحنی آشنا که گویی آن جوان را می‌شناسد گفت:«اختیار با شماست» سید جوان از مسجد بیرون رفت چند دقیقه بیشتر به درازا نکشید که برگشت و با خود کرسی لحاف و منقلی پر از زغال آتش آورد در یکی از اتاق‌ها گذاشت. جوان قبل از ترک آنجا از حاج شیخ سوال کرد:«آیا چیز دیگری هم نیاز دارید؟» حاج شیخ گفت:«خیر». یکی از ما گفت:«ما صبح زود می‌رویم این وسایل را به چه کسی تحویل دهیم؟» فرمود:«هر کس آورده، خودش خواهد برد و بعد اتاق را ترک کرد». ما تعجب کرده بودیم که این سید چه کسی بود و اثاثیه را از کجا آورده بود؟! اکنون هم از این پنداشت بیرون نرفته‌ایم. لبخند زدم و به او گفتم:«می‌دانم که آن سید جوان چه کسی بود». بعد سرگذشت سراسیمگی رویای خود و فرمایش آن حضرت را به او گفتم و یادآور شدم که من از خانه بیرون نیامدم مگر اینکه راست بودن خواب خود را ببینم و الحمدلله که فهمیدم و به چشم دیدم که مولایم امام زمان(عج) از حاج شیخ محمدتقی بافقی رحمت‌الله‌علیه و سایر نمازگزاران مسجد غافل نیست.        ──────⊹⊱✫⊰⊹────── @mawa_shahrood @seshanbehay_mahdavi
🍃🌸نیمه شعبان و مسجد مقدس جمکران حرفه‌ام رانندگی است و سی سال به این کار اشتغال دارم. همه این مدت با ماشین سنگین در بیابان‌ها رفت و آمد می‌کردم. یک روز صبح هر چه تلاش کردم، نتوانستم از رختخواب برخیزم. اول پنداشتم که پاهایم خواب رفته است؛ اما بعد متوجه شدم که زانوهایم مانند چوب خشک شده‌اند. همان هنگام،‌ نخستین کسی را که صدا زدم امام زمان (عج) بود. بی هیچ اختیار و کنترلی در رختخواب افتادم. خانواده‌ام اطرافم جمع شده و سراسیمه علت را از من جویا شدند اما من تنها می‌گفتم:« نمی‌دانم..‌.. نمی‌دانم!» نزدیک به هیجده روز در خانه بستری بودم و درد می‌کشیدم. نزد هر پزشکی که ذهنمان رسید رفتیم. سرانجام هنگامی که از همه جا مایوس شدیم، به امام زمان (عج) و چهارده معصوم (ع) متوسل شدم. بلاخره بعد از مراجعه به یکی از پزشکان، قرار شد که پایم را عمل کنند. چند روز بعد که غروب شب نیمه شعبان بود، بی اختیار اشک از چشمانم جاری شد و به همسرم گفتم: «امشب عید است، چراغ‌ها را روشن کن!» ادامه‌دارد...        ──────⊹⊱✫⊰⊹────── @mawa_shahrood @seshanbehay_mahdavi
سه شَنْبـِه هٰای مَــه‍ــدَوے
🍃🌸نیمه شعبان و مسجد مقدس جمکران حرفه‌ام رانندگی است و سی سال به این کار اشتغال دارم. همه این مدت با
کلید های ایوان را هم خودم روشن کردم و چهار دست و پا به رختخواب برگشتم. آن شب، شب عجیبی بود؛ حال خاصی داشتم. اشک از حصار چشمانم رها می شد و مانند برگ خزان روی سینه ام می ریخت. تنها امیدم امام زمان(عج) بود. در کنج خیالم، کبوتر دل شکسته ام را به سوی جمکران پرواز دادم، پشت در سبز رنگِ مسجد ایستادم و از بین شبکه های در به گنبد و گلدسته مسجد خیره شدم و با خودم زمزمه کردم. صبح، دخترم آمد و با حالتی بغض آلود گفت:(بابا! دیشب که تولد امام زمان (عج) بود، خواب دیدم پزشکی آمد و خواست پاهایت را مالش دهد به یکباره آقا سیدی جلو آمد و گفت که بگذارید من پایش را بمالم). همان گونه که می‌گریست، ادامه داد: بابا به دلم یقین شده است که باید به جمکران برویم. من نذر کردم برای حضرت آش بپزیم. گفتم عزیزم من خودم برای امامزاده سید علی نذر کردم، سرانجام با اصرار دخترم و دیگر فرزندانم راضی شدیم تا به مسجد مقدس جمکران برویم و در آنجا نذرمان را ادا کنیم. وسایل مورد نیاز را تهیه کردیم، من در حالی که خوابیده بودم کمی سبزی‌ها را پاک می‌کردم. ادامه دارد...        ──────⊹⊱✫⊰⊹────── @mawa_shahrood @seshanbehay_mahdavi
سه شَنْبـِه هٰای مَــه‍ــدَوے
#ادامه_داستان کلید های ایوان را هم خودم روشن کردم و چهار دست و پا به رختخواب برگشتم. آن شب، شب عجیب
گفتم مرا به حمام ببرند؛چون میخاستم با بدن پاک وارد مسجد شوم.صبح که میخاستم از جایم بلند شوم تا به سوی جمکران حرکت کنیم،درد پاهایم بیشتر شد؛به گونه ای که اصلا نمی توانستم از جا بلند شوم.فریادی از درد کشیدم و گفتم:《یا صاحب الزمان(عج)!من می آیم؛اما اگر خوبم نکنی،برنمی گردم》هنگام پیاده شدن از خودرو،همسرم تا وسط حیاط مسجد دستم را گرفت.به او گفتم:《مرا رها کنید و بروید نذری را آماده کنید!》وارد مسجد شدم.جای خالی نبود.تمام مسجد مملو از نمازگزار بود.خود را با هر سختی که بود کنار ستونی رساندم.همان جا روی زمین افتادم و از درد پا ناله می کردم.گفتم:《یا امام زمان(عج) شفایم را از تو میخواهم 》. از شدت خستگی و درد خوابیدم. در عالم رویا دیدم کسی تکانم می‌دهد و می‌گوید یک قرآن بردار و به سر، و صورت و سینه ات بگذار. اطاعت کردم. بعد قرآن را زیر بغل گذاشتم. کسانی که پیرامونم بودند، می‌گفتند:(آن زمان که در خواب بودی، پاهایت را پی در پی به زمین می‌کوبیدی). ناگهان سراسیمه از خواب پریدم و شروع به دویدن کردم. در مسجد را گم کرده بودم. محکم به دیوار برخورد کردم. زمانی که در خروجی را نشانم دادند، چنان با شتاب گام برداشتم که چند بار زمین خوردم و بلند شدم. اصلاً احساس درد نمی‌کردم. به لطف خدا و با عنایت امام زمان (عج) شفا گرفتم و اکنون هیچگونه کسالتی ندارم. دکتر توانانیا، پزشک دارالشفای حضرت مهدی (عج) درباره شفای آقای (ح، ن)با دکتر سعید اعتمادی تماس گرفت و نتیجه را چنین اعلام کرد: در تاریخ ۷۸/۹/۵ ساعت ۱:۲۵ با دکتر سعید اعتمادی تماس حاصل شد و چگونگی رخداد معجزه و ابعاد پزشکی آن با ایشان در میان گذاشته شد. همچنین از ایشان خواستیم تا از نزدیک شخص مورد نظر را معاینه و نظر کارشناسی خود را بیان کند. ایشان هم این گونه ابراز داشت که بعد از معاینه بیمار و بازبینی (ام آر آی) و از بین رفتن همه نشانه‌های آشکار دیسکوپاتی، نتیجه گرفته می‌شود که این مورد، یک معجزه کاملاً واقعی و غیر قابل انکار است.        ──────⊹⊱✫⊰⊹────── @mawa_shahrood @seshanbehay_mahdavi
🍃🌸شفا در جمکران ۱۳ سال پیش که ۳۶ ساله بودم، به مریضی دچار شدم که آن زمان شناخته شده نبود. بعد از گذشت چند سال که دستگاه (ام آر آی را)به رفسنجان آوردند، فهمیدم بیماری من (M.S )یعنی همان ناراحتی مغز و اعصاب است.یکی از پاهایم فلج شده بود و چند سالی در رنج و زحمت بودم.پزشک معالجم،دکتر عباس قربانی از همه جزئیات بیماری من با خبر است.۱۵ روز پیش، سه‌شنبه و چهارشنبه به مشهد مقدس رفتیم که با شهادت امام موسی کاظم(ع) همزمان شد. یک هفته بعد از آنکه به اصفهان برگشتیم،مصادف با سوم شعبان ،میلاد با سعادت امام حسین (ع)بود. از آنجا به قم آمدیم و سپس به جمکران رفتیم. برای اولین بار بود که همراه دوستان به آن مکان مقدس می‌رفتم .با دلی شکسته و پر امید وارد مسجد شدم. به تنهایی توانایی حرکت نداشتم و دوستان کمکم می‌کردند.هنگام ورود به حرم مطهر حضرت معصومه (ع)، جوراب از پای چپم که فلج بود،روی زمین افتاد.هنگامی هم که از حرم خارج می شدیم نیز همان موضوع رخ داد.داخل مسجد جمکران هم تکرار شد. ادامه دارد        ──────⊹⊱✫⊰⊹────── @mawa_shahrood @seshanbehay_mahdavi
سه شَنْبـِه هٰای مَــه‍ــدَوے
🍃🌸شفا در جمکران ۱۳ سال پیش که ۳۶ ساله بودم، به مریضی دچار شدم که آن زمان شناخته شده نبود. بعد از گ
این مسئله خیلی برایم شگفت آور بود. پس از اقامه نماز،درد شدیدی پاهایم را فرا گرفت که تا آن زمان چنین شدت دردی را احساس نکرده بودم. دوستانم می‌گفتند که رنگ رخسارم مانند گچ سفید شده است. با کمک دوستان از مسجد بیرون آمدم. گفتم که دستم را رها کنند ؛ولی آنها مرا محکم گرفته بودند.ناگهان فریاد زدم:( پایم!... پایم!)و دستم را کشیدم و شروع به دویدن کردم. دوستان هم دنبالم می‌دویدند. هنگامی که به من رسیدند،خودم را رو به روی مسجد انداختند و زمین را بوسیدم .همراهانم تازه متوجه بودند که حضرت مرا شفا داده است. آنها هم مانند من، خود را روی زمین انداختم و به مظهر مبارک امام زمان(عج) اظهار ارادت کردند. به لطف خدا و با عنایت امام زمان عج مرضی که به هیچ روی قابل مداوا نبود، بهبود یافت. با اینکه شوهرم هر کار بایسته‌ای را انجام داده بود و حتی پرونده پزشکی‌ام را به کشورهای آمریکا، انگلیس، چین و ژاپن فرستاده بود و تصمیم داشت چنانچه درمان ممکن باشد، همه زندگیمان را در این راه هزینه کند؛ اما سرانجام پاسخ منفی گرفته بودیم. اکنون هم با لطف امام زمان در کمال صحت و سلامت سرگرم زندگیم هستم. خانم (م، ش) این قضیه را در سال ۱۳۷۷ برای دفتر ثبت کرامات مسجد مقدس جمکران نقل کرده است. بعد از دو سال، هنگامی که از وضعیت جسمانی ایشان جویا شدیم، چنین بازگو کرد: بحمدالله اکنون از نظر جسمانی در کمال صحت و سلامت و از نظر روحی نیز حالم بسیار عالی است و سرگرم زندگی روزمره هستم. این عنایت مایه ی دگرگونی در زندگی من، خانواده به اطرافیانم شد. به شکرانه این عنایت، هر هفته برای عرض ارادت به ساحت مبارک آقا امام زمان (عج) جمکران می‌آیم. دکتر عسکری، متخصص اعصاب و روان درباره شفای خانم (م، ش)می‌گوید: با توجه به بیماری ایشان که (ام. ار .آی) تشخیص(M.S) را تایید کرده، بهبودی کامل این بیماری به راستی غیر طبیعی است و نام برده مورد لطف خداوند قرار گرفته است.        ──────⊹⊱✫⊰⊹────── @mawa_shahrood @seshanbehay_mahdavi
🍃🌸انفجار مهیب آقای (ح) می‌گوید:ماه مبارک رمضان بود.هنگام افطار صدای مهیبی همه ما را از جا بلند کرد.با شتاب خود را به پایین پله ها رساندیم.فرزندم بر اثر انفجار ترقه،به سختی مجروح شده بود.نگران و آزرده او را به بیمارستان شهید مطهری رساندیم.ان شب ناچار شدم به خانه برگردم‌.صبح که به بیمارستان رفتیم،او را نشناختم.سرو صورتش را پانسمان کرده بودند.چند روز بعد رئیس بیمارستان،دکتر کلانتریبه من گفت:بیمار شما وضع نا گواری دارد.درصد سوختگی او بسیار بالاست و شور بختانه امکان زنده ماندن فرزندتان بسیار اندک است.او را به خانه بردیم،همان هنگام دل از همه جا و همه کس کنده و یکه و تنها دست نیاز به حلقه اتصال الاهی گره زده بودیم.دو هفته بود که اورا با سرم تقویت کرده و از او پرستاری میکردیم.فرزندم هر روز ضعیف تر و همه وجودش رفته رفته آب می شد. ادامه دارد...        ──────⊹⊱✫⊰⊹────── @mawa_shahrood @seshanbehay_mahdavi
سه شَنْبـِه هٰای مَــه‍ــدَوے
🍃🌸انفجار مهیب آقای (ح) می‌گوید:ماه مبارک رمضان بود.هنگام افطار صدای مهیبی همه ما را از جا بلند کرد
برای شفای فرزندم گوسفندی را نذر امام زمان (عج)کردم.خواهرم که همسر شهید است،در خواب،آقا امام زمان (عج)را دید که حضرت به ایشان فرموده بود:(من بیمار شما را به اذن خدا شفا میدهم.نگران نباشید!)دل سپرده بودیم به دم عیسایی و ید بیضایی آخرین ستاره فروزان آسمان تشیع،حضرت مهدی.این رویا،امید را به جان ما و حیات را به جسم مجروح و بیمار ما دمیده بود.کم کم حال فرزندم رو به بهبود گذاشت؛زمانی که پزشکان جوابمان کرده‌ بودند،آقا امام زمان (عج)فرزندم را شفا داد.پرونده پزشکی آقای(م.ح)پس از بهبودی کامل از بیمارستان شهید مطهری قم به هیئت پزشکی دارالشفای حضرت مهدی (عج)ارائه شد.گزارش آنها این چنین است:دو ارتباط با مصدومیت(م.ح)که دارای سوختگی ۶۵ درصد (درجه 2_3)است،باید گفت که در مراکز درمانی بیماران سوختگی کشورهای جهان سوم،از جمله کشور ما حتی در بهترین شرایط و اصطلاحاً با (CMJ_S.C.U)مصدوم بالاتر از 60درصد سوختگی،کم و بیش شانسی برای زنده ماندن ندارد و سرانجام بیمار از دنیا خواهد رفت؛بنابراین،با استناد به نامه ی بیمارستان شهید مطهری،مرکز سوانح مورخ۷۳/۸/۱سوختگی بیمار (م.ح)قطعی بوده و ایشان ۶۵ درصد درجه سوختگی داشته است.بی شک او شانس کمی برای زنده ماندن داشت.        ──────⊹⊱✫⊰⊹────── @mawa_shahrood @seshanbehay_mahdavi
دعا برای فرزنددار شدن مردی میگوید: شانزده سال بود که ازدواج کرده بودم؛ولی صاحب فرزند نمی‌شدم. مراجعه به پزشکان متخصص و مصرف داروهای گوناگون،نتیجه ای به همراه نداشت.پزشکان بر این باور بودند که من و همسرم سالم هستیم؛اما چرایی بچه دار نشدن ما را تشخیص نمی دادند.خلاصه،از همه جا ناامید شدهو زندگی و پیوند زناشویی ما در سرازیری سقوط قرار گرفته بود.روزی یکی از دوستان به ما گفت:(کمتر به دکتر مراجعه کن.برو به پیشگاه آقا امام زمان(عج)و از حضرت خواسته ات را طلب کن).با دلی شکسته و امیدوار به مسجد جمکران مشرف شدم و بعد از خواندن نماز،با تمام وجود متوسل شدم.چند روزی نگذشت که حضرت میانجی فیض شده و خداوند هم یک فرزند پسر به من عطا فرمود که به لطف خدا سالم و حالش هم خوب است.        ──────⊹⊱✫⊰⊹────── @mawa_shahrood @seshanbehay_mahdavi