💠 خاطره امر به معروف و نهی از منکر
🔻شهریور ۱۴۰۱🔻
سوار تاکسی بودم، حدود ۲۰۰ متر مانده بود به مقصد برسم دیدم دو تا دختر خانم دارند میروند، یکی شالش روی گردنش انداخته. پیاده شدم و کنار درخت پیادهرو ایستادم، یک لحظه سرم را کج کردم که ببینم رسیده، یک لحظه دختر مرا دید ، یه دفعه جا خورد و خودش رو درست کرد.
دیدم خودش درست کرده چیزی بهش نگفتم. دیدم پنجاه متر رفته جلو، دوباره انداخت. سریع خودم بهش رساندم،با قاطعیت گفتم شالتون را بگذارید. سرش گذاشت.
دیگر از سرش نیانداخت.
#ارسالی_شهروندان
#نهی_از_منکر_اثر_دارد
@setadeehyababolsar