nojavan.khamenei.irخدا برای تو کافی است_1399910233445.mp3
زمان:
حجم:
5.1M
🎧 #شنیدنیازرهبریجااااااان😍
#صیقل_روح
| * خدا برای تو کافی است *
✌️ وعده کمک خدا را باور کنیم
╭┅───☆•°💙°•☆───┅╮
🦋 @setaresho7 🦋
╰┅───☆•°💙°•☆───┅╯
آدمی هر صبح
به امیدی چشم باز میکند
امیدی که شب قبل
در خود نمیدیده
این خاصیت نـور است...☀️
صبح بخیر 🌞 🤍
#استوری
╭┅───☆•°💙°•☆───┅╮
🦋 @setaresho7 🦋
╰┅───☆•°💙°•☆───┅╯
💌
#صحبت_دلی
چرا وقتی موهات صافه👩🏻
موهای فر دوست داری؟ 👩🏻🦱
وقتی پوستت گندمی👩
پوست سفید دوست داری؟ 👩🏻
چرا وقتی قدت کوتاهه🧎🏻♀️
قد بلند دوست داری؟ 🧍🏻♀️
وقتی شخصیت درونگرایی داری🤵🏻♀️
دوست داری برونگرا باشی؟ 🙋🏻♀️
و برعکسش!!!!!!!
چرا چیزی رو که هستی دوست نداری؟ ✖️
چیزی که هستی رو قبول نداری؟ ✖️
مگه قراره همه آدم ها مثل هم باشن☺️
هیچ کس شبیه کس دیگه نیست
همه ما به یک شکلی منحصر به فردیم
خودت رو همانطور که هستی بپذیر و دوست داشته باش❤️
میخوای تغیر کنی؟
یکی دیگه بشی؟
اول از همه اینی که هستی رو بپذیر و دوست داشته باش
تو نیازی نیست تغیر کنی
تو فقط باید نگاهت به خودت رو تغیر بدی👸🏻
╭┅───☆•°💙°•☆───┅╮
🦋 @setaresho7 🦋
╰┅───☆•°💙°•☆───┅╯
*داشتیم تلویزیون میدیدم اخبار گفت یه
بچه 10ساله کلي اختراع کرده بابام یه
نگاه بهم کرد گفت تو چند سالته؟
بابابزرگم برگشت گفت خودت چند
سالته؟
هیچی ديگه تلویزیونو خاموش کردیم
😂😂
.
.
#بخندیم
╭┅───☆•°💙°•☆───┅╮
🦋 @setaresho7 🦋
╰┅───☆•°💙°•☆───┅╯
3.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🧚جاشمعی بسازید
🥰🌸
#جاشمعی
#کاردستی
#حوصلتون_سر_نره
╭┅───☆•°💙°•☆───┅╮
🦋 @setaresho7 🦋
╰┅───☆•°💙°•☆───┅╯
همه گفتن نمیتونی،
تو گفتی: بلند شو من پشتتم؛
همین برای شکرگزاری کافیه
شکرت یا رب...
❣️❣️❣️
#شکرگزاری #خدایاشکرت #الهی_شکر
╭┅───☆•°💙°•☆───┅╮
🦋 @setaresho7 🦋
╰┅───☆•°💙°•☆───┅╯
تــو باید باشی
برای نفس کشیدنم
برای زندگی کردنم
برای حال خوب و بدم
تــو باید بمونی برای قلبم
این قلب خسته
بهت خیلی نیاز داره💔
#دلیل_زندگی
╭┅───☆•°💙°•☆───┅╮
🦋 @setaresho7 🦋
╰┅───☆•°💙°•☆───┅╯
enc_17416461963783440466136.mp3
زمان:
حجم:
2.4M
ټٰایـمِـ⏰#نماهنگ
پادشاهی کن تا وقتی با حسینی ...❤️🩹🥀
حسین جان ..
شب جمعه
╭┅───☆•°💙°•☆───┅╮
🦋 @setaresho7 🦋
╰┅───☆•°💙°•☆───┅╯
ستاره شو7💫
══━━━⊱✿⊰﷽ ⊱✿⊰━━━══ •¦[📙💠⃟❅]¦• 🔶گردان قاطرچی ها 🔹داوود امیریان ◾️قسمت80 مارالخانم.انشاءالله
══━━━⊱✿⊰﷽ ⊱✿⊰━━━══
•¦[📙💠⃟❅]¦•
🔶گردان قاطرچی ها
🔹داوود امیریان
◾️قسمت81
کمیبعددانیالپرسید:«پدرومادرتچی گفتند؟»
سیاوشخمشدودستیبهسروگوش کوسهيجنوبکشیدوگفت: «مثلهمیشه.مادرمفقطگریهمیکرد والتماسمیکردبرگردمخونه،آقاجونهم فقطخطونشونکشیدکهاگهبرگردی جایسالمبراتنمیذارموپوستکلهتو غلفتیمیکنم.هردفعهتلفنمیزنمهمینه».
دانیالخندیدوگفت: «پساگهبریمرخصیمادرتقربونصدقهاتمیرهوحسابیبهتمیرسهوباباتمحسابت رومیرسه.خیلیبامزهاست.اینبهاوندر!»
باباتمتقصیرنداره.تونمیدونیمنباچه دردسریتونستمفرارکنموبیامجبهه. مکافاتیکهمنکشیدم،رستمدستان نکشیده.صدرحمتبههفتخانرستم.
پسبهخاطرهمینمیترسیبریمرخصی؟
آرهدیگه.مطمئنماگهپامبهخونهبرسه، اگهزندهبمونم،دیگهرنگجبههواینجا روبهخوابمنمیبینم.منآقاجونمرو میشناسم.بخوادکاریبکنه،میکنه. اونمخیلیخوبوخوشگل.
اماسیاوشمانوردیشبخیلیباحالبود. دیدیبچههایدیگهچطوریانگشت بهدهنموندن؟
سیاوشلبخندزنانسرتکانداد،یادشبقبلافتاد.طبققراریکهدرکللشکرگذاشته شدهبود،مانورسراسریشبقبلبرگزارشد. قراربودگردانهایعملیاتی،بهسنگرهای دشمنفرضیحملهکنند.وظیفهيگردان ذوالجناحهمرساندنمهماتوآبوغذا برایآنهازیرآتشوگلولهبود. اینوسطکرامتبهنوعیفرماندهایرا بهعهدهگرفتوخیلیخوبازعهدهکاربرآمد.همهحتیکربلاییهمدرمانورشرکتکردند. باآنکهکربلاییهنوزداغدارقاطرمحبوبش آذرخشومرگناجورآنبود،سواربرچپول درتماممراحلمانورشرکتکردوکمنیاورد.
دانیالخندهخندهپرسید: «بهنظرتحالحسینبهترشده؟» سیاوشخندهاشگرفت.
چیزیشنشدهکه.دارهکولیبازیدرمیآره. فقطدوتاجفتکناقابلخوردودوبارههمونشونهيچپش،گازگرفتهشد!
طفلکچهشانسبدیهمداره. هیچکدومازمااونلحظهازکناربشکههای انفجارردنشدیمبهجزحسین. اونقاطربدمصبوبیصاحبهمنزده میرقصه.دیدیوقتیبشکههاترکیدند چهخلبازیدرآورد؟الانکهیادشمیافتم،بدنممورمورمیشه.
نیمههایشبوقتیکاروانقاطرها درحالعبورازکنارسنگرهایدشمنفرضی بودند،چندبشکهانفجاریباهممنفجر شدند.حسینسواربرجفتکآتشیندرست درسه،چهارمتریبشکههابود. موجانفجاروحرارتآتشبشکههاباعثشدجفتکآتشیندیوانهشود. بعدرویپاهایعقبشبلندشود. حسینکههنوزمنگموجانفجاربود، نعرهزنانبهپشترویزمینسقوطکرد. جفتکآتشینکهبهسیمآخرزدهبود،برگشتودندانانداختوشانهچپحسینراگرفت.حسینچنانجیغیکشیدکهدلهمهریش شد.جفتکآتشینبایکحرکتحسین رابههواپرتکردوباسرعتبرگشتویک جفتکتختسینهحسینکوبید. حسینبادستهايباز،زیرنورمنورها کهآسمانراروشنکردهبودند،بهعقب پرتشدوبیهوشوبیهواسبرزمین سقوطدوبارهکرد.جفتکآتشین دوبارهمیخواستبهحسینحملهکند ولگدمالشکندکهکرامتازراهرسید. باشجاعتشیرجهزدوازگردنقاطردیوانه راگرفتوبهزوروزحمتاوراآرامکرد. علیبابغضترکیده،بالايسرجسمبیهوش حسیندوید.حسیندیگرنفسنمیکشید.
علیجیغزدهبود:«ایوای،حسینمُرد!» وخودشهمازحالرفتوکنارحسینافتاد. همههولکردهبودند.
یوسففریادزدهبود:«یکیکاریکنه. زودباشید».
کرامتکنارحسینزانوزدهوگفت: «نفسشبنداومده.بایدبهشتنفس مصنوعیبدیم!»
حالاتواینشیرتوشیرازکجامخزناکسیژن پیداکنیم.خودتیککاریشبکنکرامتجان!منبلدنیستم.آخهچیکارشکنم؟اکبرباشوروهیجانداوطلبشدهبود.
منبلدم.توفیلمهادیدمچيکارمیکنند بریدکنار.دورشوخلوتکنید. رگبارگلولههاسینهآسمانراخطمیانداخت.منورهاپشتسرهمدرآسمانروشنمیشدندسایهآدمهارویزمینکشدارميشد.
اکبردهانحسینرابازکردهونفسعمیقی کشیدهودردهانحسینفوتکردهبود. سیاوشرفتجلووخیلیجدیپرسید:
شکبرقیچی؟ازاوناکهرویسینهمریضمیزنند وقلبشدوبارهکارمیافته.
بروکنارببینم.شکبرقیازکجابیاریم؟
ادامه دارد...
#رمان
#داستان
╭┅───☆•°💙°•☆───┅╮
🦋 @setaresho7 🦋
╰┅───☆•°💙°•☆───┅╯