eitaa logo
ستاره شو7💫
759 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
2هزار ویدیو
50 فایل
یه ستاره💫 کاشتم واسه تو روشن و زیبا یه ستاره تو دلم💖 جا گذاشتم رنگ فردا... ارتباط با موسسه هفت آسمان @haftaaseman ارتباط با ادمین: @admin7aaseman ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌
مشاهده در ایتا
دانلود
ستاره شو7💫
══━━━⊱✿⊰﷽ ⊱✿⊰━━━══ •¦[📙💠⃟❅]¦• 🔶گردان قاطرچی ها 🔹داوود امیریان ◾️قسمت85 در‌جلسه‌مهم‌فرمانده‌هان‌
══━━━⊱✿⊰﷽ ⊱✿⊰━━━══ •¦[📙💠⃟❅]¦• 🔶گردان قاطرچی ها 🔹داوود امیریان ◾️قسمت86 همه‌از‌جا‌بلند‌شدند.‌با‌هم‌دست‌دادند‌ و‌روبوسی‌کردند.‌سیاوش‌و‌دانیال‌دم‌گرفتند:‌«فصل‌گل‌و‌صنوبره،‌عیدی‌ما‌یادت‌نره!» و‌به‌زور‌از‌یوسف‌و‌کربلایی‌و‌مش‌برزو‌ و‌حسین‌و‌اکبر‌و‌علی‌عیدی‌گرفتند.‌ بعدش‌دانیال‌به‌قاطرها‌اشاره‌کرد: ‌پس‌اونا‌چی؟‌من‌می‌روم‌بهشون‌عید‌مبارک‌بگم!‌ ‌منم‌می‌آم.‌صبر‌کن‌با‌هم‌بریم.‌ سیاوش‌و‌دانیال‌‌چکمه‌هایشان‌را‌پوشیدند‌ و‌داخل‌حصار‌شدند.‌اکبر‌و‌علی‌و‌کرامت‌هم‌ به‌آن‌دو‌پیوستند.‌اما‌حسین‌نرفت.‌ در‌جواب‌علی‌که‌پرسید:‌«چرا‌نمی‌آیی؟»‌ حسین‌گفت:‌«من‌از‌راه‌دور‌براشون‌ماچ‌ می‌فرستم.‌اصلاً‌تو‌به‌نیابت‌از‌طرف‌من‌ ماچشون‌کن!»‌ سیاوش‌به‌سروگوش‌کوسه‌‌ی‌جنوب‌دست‌ کشید.‌بعد‌با‌محبت‌و‌مهربانی‌ دم‌گوش‌کوسه‌ی‌جنوب‌گفت:‌«عیدت‌مبارک».‌ یوسف‌گفت:‌«بچه‌ها‌اگر‌تبریک‌و‌چاق‌سلامتی‌تون‌تموم‌شده،‌بیایید‌حرف‌دارم».‌ دوباره‌روی‌زیلو‌نشستند.‌یوسف‌روبه‌روی‌ شان‌چهارزانو‌نشست.‌به‌تکتک‌شان‌نگاه‌کرد. ‌امشب‌عملیات‌شروع‌می‌شه!‌ همه‌با‌حیرت‌نگاهش‌کردند.‌ چشمان‌سیاوش‌و‌دانیال‌برق‌زد.‌ ‌قرار‌شده‌هر‌کدام‌از‌شما‌با‌چند‌قاطر‌در‌ گردان‌های‌مختلف‌پخش‌بشید.‌ از‌الان‌بگم‌حق‌ندارید‌هیچ‌اعتراضی‌بکنید‌ و‌سروصدا‌کنید‌که‌چرا‌من‌آنجا‌نمیروم‌و‌ میخواهم‌با‌این‌باشم‌و‌نباشم.‌ حالا‌خوب‌گوش‌کنید.‌ یوسف‌برگ‌های‌از‌جیب‌پیراهنش‌درآورد‌ و‌از‌روی‌آن‌خواند:‌ ‌کربلایی‌با‌چپول‌و‌گرگی‌و‌توسن‌و‌شبدر‌ می‌روند‌گردان‌حبیب‌بن‌مظاهر،‌ مش‌برزو‌با‌گنده‌بک‌و‌لنگه‌جوراب‌و‌شاهین‌ و‌عقاب‌به‌گردان‌میثم،‌ اکبر‌با‌لب‌شتری‌و‌پهلوون‌و‌کرکس‌ و‌رئیس‌بزرگ‌‌گردان‌عمار،‌علی‌با‌آتیش‌پاره،‌ پیکان،‌فولاد‌و‌هرکول‌به‌گردان‌مقداد.‌ حسین‌با‌جفتک‌آتشین،‌قزمیت،‌تبخال‌ و‌اژدها‌به‌گردان‌کمیل.‌ یوسف‌به‌سیاوش‌و‌دانیال‌نگاه‌کرد.‌ آن‌دو‌با‌ب‌یصبری‌و‌اظطراب‌نگاهش‌را‌ پاسخ‌دادند.‌ یوسف‌کمی‌مکث‌کرد‌و‌بعد‌گفت:‌ «تصمیم‌درباره‌ی شما‌دو‌تا‌خیلی‌سخته».‌ سیاوش‌که‌نگران‌و‌ترسیده‌بود،‌به‌تندی‌گفت:‌«برای‌چی؟‌مگه‌چيکار‌کردیم؟»‌ ‌می‌ترسم‌شما‌رو‌به‌مأموریت‌بفرستم!‌دانیال‌سرخ‌شد‌و‌رگهای‌گردنش‌برآمد:‌ ‌دوباره‌شروع‌کردید؟‌الان‌سه‌ماهه‌داریم‌آموزش‌می‌بینیم‌و‌با‌ قاطرها‌کار‌مي‌کنیم.‌الان‌که‌وقته‌نتیجه‌است،‌دارید‌دبه‌می‌کنید؟‌این‌درسته؟‌‌با‌درست‌بودنش‌کار‌ندارم،‌اما‌میترسم‌شما‌دو‌تا‌رو‌تنها‌بفرستم.‌ کم‌مانده‌بود‌سیاوش‌و‌دانیال‌گریه‌کنند.‌ سیاوش‌روی‌دوزانو‌جلوتر‌خزید‌و‌با‌التماس‌ گفت:‌«آقایوسف،‌اگه‌اذیت‌کردم،‌کار‌اشتباهی‌کردم.‌غلط‌کردم.‌تو‌رو‌به‌خدا‌اذیت‌نکن.‌ نگاه‌کن،‌دستام‌داره‌می‌لرزه.‌نزدیکه‌سکته‌کنم.‌جان‌مادرت‌سر‌به‌سرم‌نذار».‌ دانیال‌هم‌به‌التماس‌و‌خواهش‌افتاد:‌ ‌آقایوسف،‌اذیت‌نکن.‌چرا‌حسین‌و‌علی‌و‌ اکبر‌بروند‌من‌نروم؟‌میخواهی‌انتقام‌بگیری؟‌از‌کار‌دیروزم‌تو‌تلفن‌خونه‌ناراحتی؟‌خُب‌معذرت‌می‌خوام،‌غلط‌کردم.‌اما...‌اما...‌ به‌خدا‌اگه‌نذاری‌عملیات‌برم،‌دیگه‌اجازه‌ نمی‌دهم‌آبجیم‌زنت‌بشه.‌ گفته‌باشم،‌من‌کله‌ام.‌تو‌را‌به‌خدا‌آقایوسف!‌ سیاوش‌گفت:‌«اصلاً‌اگه‌میخواهی‌ محکم‌کاری‌کنی‌ما‌را‌با‌آقا‌کرامت‌بفرست.‌ قبوله؟»‌ یوسف‌سر‌تکان‌داد‌و‌گفت:‌ «پای‌کرامت‌رو‌وسط‌نکشید.‌گریه‌و‌زاری‌هم‌ نکنید.‌قبوله.‌اما‌باید‌قول‌بدید‌که‌حرف‌گوش‌کنید‌و‌تکروی‌نکنید.‌ وای‌به‌حالتون‌اگه‌به‌گوشم‌برسه‌که‌دست‌‌ از‌پا‌خطا‌کردید.‌هرجا‌باشید‌پیداتون‌می‌کنم‌ و‌برتون‌می‌گردونم‌به‌مقر.‌قبوله؟»‌ ادامه دارد... ╭┅───☆•°💙°•☆───┅╮ 🦋 @setaresho7 🦋 ╰┅───☆•°💙°•☆───┅╯‌
✨یادت که نرفته؟! خودت رو که بشناسی همه درها به روت باز میشه Know Yourself, and Love Yourself✨ ╭┅───☆•°💙°•☆───┅╮ 🦋 @setaresho7 🦋 ╰┅───☆•°💙°•☆───┅╯‌
@bornamontazertagmp3_ظهور-رونالدو.mp3
زمان: حجم: 1.3M
👌زندگی واقعی هر کسی، منحصر به خودشه... ╭┅───☆•°💙°•☆───┅╮ 🦋 @setaresho7 🦋 ╰┅───☆•°💙°•☆───┅╯‌
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
•🌱• سلام بر مادر مهربونی که مادرانه هر لحظه برای ما دعا میکنه؛ از این بهتر و قشنگ تر ما چی میخوایم از خدا؟ ســــــــــــــــــــلام بہ دختراے حضࢪت زهرا 😘 و پسرهای فاطمی😍 ســــــــــــــــــــلام بہ رفیق گلےهایی ڪه دستشون رو از دستاے مادر رهانمےکنن🌱 فاطمیہ هست سه‌شنبه تون پراز عطࢪ بهشتے 🍃 رفیق جونے امروز چه کاره اے ؟ نگے یه امروز رو بذار استراحت کنیما😌 اصــــــــــــــــــــلا و ابدا نمیشه یه رفیق ستاره ای خوب همیشه روزهاش رو خوشگل رقم مے زنہ 🌱 هرلحظه رو برای خانواده شیرین مےکنه و اجازه نمیده حال بد پابذاره روی فرش خونہ ...🎗 دم خانواده ها گرم که با همه بی تفاوتی اطرافیان نظر خدا رو به خودشون جلب مےکنن♥️ و ڪفی باللہ حسیبا خدا براشون کافیہ 💪 ╭┅───☆•°💙°•☆───┅╮ 🦋 @setaresho7 🦋 ╰┅───☆•°💙°•☆───┅╯‌
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
2.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ساخت تفنگ دستی به بطری اب معدنی😎🔫 قدرتش زیاد بالا نیست ولی برای بازی بچه ها خوبه ╭┅───☆•°💙°•☆───┅╮ 🦋 @setaresho7 🦋 ╰┅───☆•°💙°•☆───┅╯‌
حسین طاهریمولا همیشه مولاست.mp3
زمان: حجم: 4M
⊹🎧⊹ ❜❜↲دریــا همیــشــه دریــاست مــرداب همیــشه مــرداب دریـــا نجــس نمیــشه زلال نمــیـشه مــرداب بــدخواه مـولا کــه بے تقصیــر نمیــشه ❛❛ ‹ 👂🏼 ›↝੭੭ گوش‌ِدِل‌سِپُرده‌ایم‌به‌تو ‹ 🎙 ›↝ ⊹🎧⊹ ╭┅───☆•°💙°•☆───┅╮ 🦋 @setaresho7 🦋 ╰┅───☆•°💙°•☆───┅╯‌
پرواز رو یاد بگیر!🪽 نه برای دور شدن از زمین برای اینکه به اندازه زمین تا آسمون بزرگ بشی… ╭┅───☆•°💙°•☆───┅╮ 🦋 @setaresho7 🦋 ╰┅───☆•°💙°•☆───┅╯‌
@bornamontazertagmp3_اسم-و-رسم.mp3
زمان: حجم: 1.5M
😍هر شب منتظر بودم، بابا با یه جعبه شیرینی بیاد خونه و بگه: «شام رستوران، شیرینی مدیریت!» ╭┅───☆•°💙°•☆───┅╮ 🦋 @setaresho7 🦋 ╰┅───☆•°💙°•☆───┅╯‌
1.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کاردستی پنکه دستی با کمک لیوان یکبار مصرف ╭┅───☆•°💙°•☆───┅╮ 🦋 @setaresho7 🦋 ╰┅───☆•°💙°•☆───┅╯‌